نامه سرگشاده سلیمی نمین به هاشمی

پرسش اصلی از آقای هاشمی رفسنجانی این است که چرا در سال‌های اخیر می‌خواهید خود را با تفاوت‌هایی با امام و رهبری به ثبت رسانید؟ اشتراکات شما با این دو بزرگوار فراوان است؛ فراموش نکنید بر اساس این اشتراکات منشأ خدمات بسیار بوده‌اید.

کد خبر : ۲۵۴۰
بازدید : ۱۲۹۶
پرسش اصلی از آقای هاشمی رفسنجانی این است که چرا در سال‌های اخیر می‌خواهید خود را با تفاوت‌هایی با امام و رهبری به ثبت رسانید؟ اشتراکات شما با این دو بزرگوار فراوان است؛ فراموش نکنید بر اساس این اشتراکات منشأ خدمات بسیار بوده‌اید.

به گزارش تسنیم، عباس سلیمی نمین مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران در نامه سرگشاده ای به آیت الله هاشمی رفسنجانی، اظهارات نامبرده درگفت‌و‌گو با روزنامه گاردین را که معمولا به نقل از وی، مطالب حاشیه سازی را منعکس می‌کند، به نقد کشید. متن این نامه به شرح ذیل است:

سرور ارجمند جناب آقای هاشمی‌رفسنجانی

ریاست محترم مجمع تشخیص مصلحت نظام

باسلام، مصاحبه اخیر جناب‌عالی با روزنامه گاردین (در تیرماه) و تکرار برخی مواضع اتخاذ شده درسخنرانی برای مدیران و رؤسای آموزش و پرورش مرا بر آن داشت تا نکاتی را به لحاظ تاریخی خدمتتان عرضه دارم.

حضرت‌عالی به عنوان سیاستمداری برجسته و باسابقه به‌خوبی مطلعید که چرا در دهه اول انقلاب، امام خمینی و در دهه دوم، آیت‌الله خامنه‌ای ورود به تعاملات سیاسی با آمریکا در چارچوب نظام بین‌الملل را پرمخاطره می‌دانستند و مسئولان کشور را از غلتیدن در این وادی به‌شدت پرهیز می‌دادند. اما همان‌گونه که اذعان خواهید داشت همزمان با قدرتمند شدن نهال نوپای استقلال در ایران، به عنوان یک مدل حکومتی غیرهمگون با نظام سلطه (یعنی همان نظام کدخدای حاکم بر دهکده جهانی!!) ما می‌بایست جایگاه خودمان را در جهان، تعریف و سپس تثبیت می‌کردیم؛ به عبارت دیگر زمانی وارد تعاملات و گفت‌وگوهای سیاسی شدیم که حتی محتاط‌ترین جریانات داخلی نیز تهدیدات نظامی واشنگتن را به سخره می‌گرفتند؛ بنابراین نمایندگان ایران‌ـ چه در دولت دهم و چه در دولت یازدهم‌ـ با اطمینان از این‌که در صورت نرفتن زیربار فشار سیاسی آمریکا، این کشور هرگز قادر به توسل به حربه نظامی نیست این اعتماد به نفس را می‌یافتند که با قاطعیت بیشتری بر مطالبات به‌حق ملت تأکید ورزند. این فضای مطلوب در شرایطی به دست آمد که ایران علاوه بر استحکام جبهه داخلی خود از اهرم‌های مؤثری نیز در سطح بین‌الملل برخوردار شد که از آن جمله‌اند: الف- دست‌یابی به توان دفاعی چشمگیر و مؤثر، و انتقال این دانش دفاعی بومی به سایر کشورهای هم موضع با ایران و اثبات عملی این که در مواجهه با هر تهدیدی متقابلاً قدرت ویران کردن پایگاه استراتژیک جهان سرمایه‌داری در منطقه یعنی اسرائیل را داراست. ب- آمریکا در دهه‌های اول و دوم همواره برای از سرگیری روابط سیاسی با ایران پیش شرط‌هایی را مطرح می‌ساخت که ناقض استقلال وآزادی این مرز و بوم بود؛ شروطی همچون ضرورت تغییر قانون اساسی، تغییر سیاست خارجی و ... اما در پایان دهه سوم همزمان با بروز مظاهر قدرت منطقه‌ای ایران دیگر کمتر شاهد طرح چنین شروطی بوده‌ایم. ج- در دهه چهارم ایران توانست در سطح قدرت‌نمایی‌های بین‌الملل به تقابل آشکار با برنامه و طرح‌های مداخله‌جویانه آمریکا برای برهم ریختن نقشه منطقه- که البته هدف نهایی آن تسلیم تهران در برابر جبهه حامیان اسرائیل بود- بپردازد و عملاً توان سیاسی و نظامی واشنگتن و متحدانش را در چند نقطه تعیین کننده و مهم زمین‌گیر سازد؛ تا جایی که به امید تغییر در جهت‌گیری‌ها، و مخدوش شدن پایگاه قدرت، ایران رسماً به مبارزه مشترک با تروریسم از سوی کاخ سفید دعوت شد. آن هم تروریست‌هایی که قرار بود در قالب اختلافات مذهبی، جنگ داخلی را حتی تا درون مرزهای ما بکشانند و مرزبندی‌های جهان اسلام با صهیونیست‌ها را برهم زنند. طبیعی بود که این پیشنهاد سخاوتمندانه؟! یعنی «همکاری مشترک در موضوعی مبتلابه جامعه جهانی» به دلیل وجود قرائن عدیده در زمینه نقش‌آفرینی غیرآشکار کاخ سفید در پیدایش داعش و تداوم حیات آن، مورد پذیرش رهبری ایران قرار نگیرد. اما نفس فاصله فاحش بین تعیین پیش‌شرط‌های ناقض استقلال برای برقراری هر نوع ارتباطی تا ارائه پیشنهاد مبارزه مشترک با تروریسم، برای هر صاحب‌نظر سیاسی بسیار قابل تأمل است. آیا چنین موقعیتی جز از طریق شناخت مزیت‌های قدرت و تقویت تدریجی و آرام آن از یک سو و عدم شتاب‌زدگی در ورود به عرصه‌های پیچیده سیاسی قبل از تسلط بر مکانیزم‌های آن و دست‌یابی به پشتوانه‌های متناسب ممکن بوده است؟

بنا بر اعتراف بسیاری از تحلیلگران حتی غربی، ایران امروز مزیت‌های خود را در نظام بین‌الملل به‌خوبی شناخته و به‌گونه‌ای آن را مدیریت می‌کند که هر زمان آمریکا با اتکا به اهرم‌های مختلف (پرهزینه‌ نظامی مستقیم یا نیابتی غیرمستقیم) وارد این قلمرو شده نتیجه نهایی را کاملاً به ایران واگذار کرده است.

جناب آقای هاشمی‌رفسنجانی! با توجه به این واقعیت که جناب‌عالی قبل از ورود به این مرحله خواهان برقراری رابطه با بزرگترین حامی صهیونیست‌ها بوده‌اید و در دهه اول و دوم پیدایش انقلاب اسلامی به طرق مختلف سعی در عملی ساختن این تمایلتان داشته‌اید باید دید آیا مذاکراتی که از نیمه دولت دهم با محوریت موضوع هسته‌ای با آمریکا آغاز شد و در نیمه دولت یازدهم ما را به نتایجی نایل ساخت، دنباله همان نسخه‌ای است که حضرت‌عالی برای برون رفت از برخی مشکلات می‌پیچیدید یا کاملاً با آن در تعارض است.

اگر خاطر مبارک باشد در ابتدای دهه دوم عمر جمهوری اسلامی معاون حضرت‌عالی (به عنوان رئیس‌جمهور وقت) ضرورت مذاکره مستقیم با آمریکا را مطرح ساخت که هیچ‌گونه واکنشی را از جانب شما در پی نداشت، اما چون در این مقطع مقامات کاخ سفید شروط تحقیرآمیزی را بدین منظور تعیین کرده بودند با مخالفت علنی رهبری مواجه شد. اما بعدها عنوان داشتید که در زمان رهبری امام هم معتقد به رابطه با آمریکا بوده و نامه‌ای در این زمینه خدمت ایشان تسلیم داشته‌اید؛ آقای فاضل موسوی در گفت‌وگو با خبرگزاری مهر با اشاره به دیدار اعضای فراکسیون اقلیت مجلس با جناب‌عالی در این باره می‌گوید: «در این جلسه یکی از حاضران در خصوص صحبت‌های اخیر هاشمی رفسنجانی در مورد رابطه با آمریکا سؤال کرد که وی در پاسخ گفت که در زمان حیات حضرت امام خمینی(ره) نامه‌ای به ایشان نوشتم که من در 7 مورد به مهمترین مسائل و مشکلات آن زمان اشاره کردم و از امام خواستم که به این مسائل رسیدگی کنند و مشکلات حل شوند... در این دیدار رئیس‌ مجمع تشخیص نظام به اعضای فراکسیون اقلیت گفت که اگر بحث‌هایم در مورد رابطه با آمریکا در آن نامه مورد ایراد بود، حتماً امام در همان زمان پاسخ مرا می‌داد.» (سایت تاریخ ایرانی، پنج‌شنبه 13 فروردین 1391)

این تلاش برای همراه نشان دادن حضرت امام با تشخیص حضرت‌عالی پیرامون حل مشکلات کشور، بهترین گواه بر آن است که رهبر فقید انقلاب هرگز ارائه طریق شما را راه برون‌رفت از مشکلات کشور نمی‌دانستند؛ از این‌رو نه تنها در زمان حیاتشان اقدامی در جهت برقراری رابطه با آمریکا ننمودند بلکه براساس مواضع اتخاذی تا پایان عمر هرگونه رابطه با آمریکا را منوط به تغییر ماهیت این کشور اعلام داشتند: «این‌ها می‌خواهند یک هیاهو راه بیندازند تا با آمریکا روابط داشته باشیم و ما دست از صدام برداریم و ما تا آخر ایستاده‌ایم و با آمریکا روابط ایجاد نخواهیم کرد، مگر این که آدم بشود و از ظلم کردن دست بردارد و از آن طرف دنیا نیاید در لبنان و نخواهد دستش را به طرف خلیج فارس دراز کند. مادامی که آمریکا این طور است و آفریقای جنوبی آن طور عمل می‌کند و اسرائیل هست، ما با آن‌ها نمی‌توانیم زندگی بکنیم.» (صحیفه امام- مجموعه آثار امام خمینی- ج19، ص95)

بنابراین براساس نظر امام ارتباط با آمریکا قبل از تغییر ماهیت آن، نه تنها از مشکلات نمی‌کاهد بلکه موجب می‌شود که ایران نتواند پایگاه خود را در معادلات جهانی قدرت تثبیت کند. در صورتی‌که دیدگاه حضرت‌عالی بر جهت‌گیری‌های کشور غلبه می‌یافت قطعاً ایران نمی‌توانست به کانون قدرت مخالفان جبهه طرفداران اسرائیل تبدیل شود. تبدیل یعنی دقیقاً همان قدرتی که در مذاکرات محدود با آمریکا بر سر موضوع هسته‌ای نقطه قوت جدی ایران به حساب می‌آمد.

برخی سیاسیون گرد‌آمده در اطراف جناب‌عالی در بعد از انقلاب راه حل مشکلات کشور را در ایجاد ارتباط با آمریکا می‌پنداشتند؛ لذا برای نیل به این امر حاضر بودند حتی از بعضی آرمان‌های انقلاب اسلامی نیز عدول کنند. بهترین گواه بر صحت این ادعا مطالبی است که گاه و بیگاه در طیفی از رسانه‌های مکتوب داخلی ‌اندر ضرورت تغییر مواضع کشور در مورد اسرائیل مطرح می‌شود. از منظر این حضرات، مدلی چون دولت کنونی ترکیه مطلوب است که برای جلب رضایت مردم مواضعی تبلیغاتی علیه اسرائیل به نمایش درمی‌آورد، اما در صحنه عمل نه تنها هیچ‌گونه اقدامی که جبهه طرفداران اسرائیل را خوش نیاید نمی‌کند، بلکه برای استمرار کمک‌های مالی آمریکا حتی در پنهان همکاری اطلاعاتی با صهیونیست‌ها تداوم می‌یابد. شاهد دیگر بر این مدعا آن که این افراد در وضعیتی که واشنگتن شروط ناقض استقلال را برای ارتباط مطرح می‌ساخت (از جمله تغییر سیاست نسبت به اسرائیل) پیشگام در ارائه پیشنهاد رابطه با آمریکا می‌شدند و در نهایت، وقتی دولتمردی به جای تأکید بر این امر که همه مشکلات می‌تواند با همت والای ملت ایران حل شود، به صورت علنی و آشکار آن را در گرو رابطه با آمریکا اعلام می‌داشتند. آیا براستی این نحو عملکرد، موضع دشمن را تقویت می‌کند یا در راستای تأمین منافع ملی قرار دارد؟ پاسخ کاملاً روشن است، مگر این‌که به این باور رسیده باشیم که آمریکا دیگر آن کشور سلطه‌جو، چپاولگر، مداخله‌جو، قانون‌گریز، سرکوبگر ملت‌ها، حامی دیکتاتورها در طرح‌ها و اشکال مختلف و تروریست و تروریست‌پرور نیست. نمی¬خواهم در مورد جنگ، پیشنهاد واگذاری اروندرود به صدام و مخالفت امام را مطرح کنم، اما اشاره به این نکته کافیست که نشان دهد آسایش طلبان بعضا میزان پایبندی‌های خود را آشکار ساخته‌اند!

جناب آقای هاشمی‌رفسنجانی! مطمئن باشید اگر در دوران امام بحث ضرورت رابطه با آمریکا را برای حل مشکلات کشور به صورت علنی مطرح می‌ساختید با واکنش آن پیر دوران مواجه می‌شدید. اما نه تنها منویات خویش را به صورت آشکارا بیان نمی‌کردید بلکه عکس آن موضع می‌گرفتید. برای نمونه، در مراسم سالگرد گرامی‌داشت روز 13 آبان در مورد سفر مک‌فارلین به تهران گفتید: «ما گفتیم بروید همان جا، این جا جای این حرف‌ها نیست. ما با آمریکا قهریم. ما با شما در جنگ هستیم. شما آتش‌افروز این جنگ هستید. ما چطور بیاییم و با شما ملاقات کنیم و با شما حرف بزنیم. مگر ما یادمان رفته که برژینسکی با دولت موقت ما در الجزایر ملاقات کرد و دولت موقت را آب برد.» (روزشمار جنگ ایران و عراق، ماجرای مک‌فارلین، جلد چهل و چهارم، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، سال 1380، ص585)

اگر به‌درستی معتقدید آمریکا در ستیز با ماست و برای درهم شکستن روحیه استقلال‌طلبی ملت ایران آتش‌افروزی‌های بسیاری کرده است چرا نزدیکانتان با اظهاراتی از موضع ضعف، این دشمن را جسورتر می‌سازند؟ آیا با اعلام این‌که حل مشکلات کشور در گرو ارتباط با آمریکاست بر جسارت چنین بدخواهی نمی‌افزاییم؟

جناب آقای هاشمی‌رفسنجانی! در مصاحبه‌ها و اظهارات اخیرتان به‌گونه‌ای سخن گفته‌اید که گویا سیاست «مذاکره محدود به موضوع هسته‌ای با آمریکا» در تداوم باور شما به تجدید رابطه با آمریکا از دوران امام تاکنون است و در سخنرانی خود در جمع مدیران آموزش و پرورش گشوده شدن باب مذاکره با آمریکا به عنوان یک تحول را نتیجه رأی دادن مردم به یکی از شخصیت‌های مورد قبولتان عنوان داشته‌اید. به گزارش «نامه‌نیوز» از این سخنرانی: «هاشمی با تأکید بر این‌که ادامه تحول مهم است، اظهار داشت: ادامه این راه سخت است و مردم باید از تحولی که ایجاد کرده‌اند پایداری و حراست کنند. رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام ادامه داد: یکی از جاهایی که این تحول بروز کرد و از کارهایی بود که نمی‌گذاشتند انجام شود و هنوز هم برای انجام نشدن آن دست و پا می‌زنند مسئله مذاکره با آمریکا بود و هم‌اکنون می‌بینید که تابوی مذاکره با آمریکا شکست.» (نامه‌نیوز: سه‌شنبه 13/5/94)

اجازه دهید در این زمینه چند سؤال را مطرح سازم؛1ـ آیا مذاکره با آمریکا حول یک موضوع خاص مسبوق به سابقه نبوده است؟ 2ـ آیا گشودن باب مذاکره محدود به موضوع هسته‌ای با مقامات کاخ سفید ربطی به رأی مردم در انتخابات 92 داشته است؟ 3ـ قطب‌بندی و جدال فرضی موافقان و مخالفان مذاکره با آمریکا در کجا عینیت یافته و چگونه موافقان در این کشاکش غالب شده‌اند؟ 4ـ آیا تاکنون سابقه داشته است چنین تصمیماتی در جدال بین دارندگان گرایش‌های مختلف تعیین تکلیف شود؟ 5ـ از چه رو عنوان تابو بر مذاکره با آمریکا در دهه اول و دوم انقلاب می‌گذارید. مگر شخص جناب‌عالی در دوران امام مذاکره با آمریکا را دست‌کم در بیان به زیان ملت عنوان نمی‌کردید؟

جناب آقای هاشمی‌رفسنجانی! البته در ادامه اظهاراتتان تلاش می‌کنید خیلی هم از واقعیت دور نشوید: «البته مذاکرات پیش از انتخابات با نامه‌ای که سلطان قابوس برای ایران آورد با نظر مثبت رهبری آغاز شد و یک تیم در سطح پایین در عمان با آمریکایی‌ها مذاکره کردند (کرد) ولی چون تیم قوی نبود و حمایت مردمی نیز پشتوانه آن قرار نداشت بی‌ثمر بود؛ در واقع مردم خبر نداشتند که حمایت کنند و دلواپسان خبر نداشتند که مخالفت کنند.» (همان)

به این ترتیب می‌خواهید با بیان بخشی از واقعیت در چارچوب شاکله تحلیلی خود این‌گونه وانمود سازید که پرونده مذاکرات در قبل از انتخابات 92 بسته شد، سپس با گرایشی متفاوت همزمان با روی کار آمدن دوستان شما گشوده شد و این بدان معنی است که به تعبیر شما تابوی مذاکرات در راستای نسخه‌پیچی ارتباط با آمریکا برای حل مشکلات کشور شکسته شده ‌است.

اگر کسی از حضرت‌عالی بپرسد: «به فرض که مردم (چه موافقان و چه مخالفان) از گفت‌وگوی دو طرفه نمایندگان ایران و آمریکا مطلع نشده باشند، مگر بعد از توافقات حاصله در عمان به صورت کاملاً آشکار، آمریکا به جمع مذکرات هسته‌ای نپیوست و عنوان 1+5 ابداع نشد» چه پاسخی خواهید داد؟ تنها یک نکته در این اظهارات برای اهل نظر قابل تأمل است و آن این‌که حضرت‌عالی و دوستانتان با عدم تمکین به قانون و نپذیرفتن نتیجه انتخابات 88 موجب تضعیف موقعیت تیم ایرانی در مذاکرات شدید. قطعاً اگر طرف شکست خورده در انتخابات 92 نیز همان رفتار غیراصولی را پی می‌گرفت هرگز دولت یازدهم نیز نمی‌توانست بهره لازم را از مذاکرات ببرد.

نتیجه‌ای که از این بحث عاید می‌شود این‌که اولاً مذاکرات با آمریکا با درخواست واشنگتن و موافقت رهبری رسماً و علناً در دولت دهم آغاز شد که البته مقدماتی غیرعلنی در عمان داشت. تیم اعزامی ما به این کشور چه ضعیف بوده و چه قوی، مذاکراتش بی‌نتیجه نبود بلکه از این مقطع به بعد آمریکا رسماً در چارچوب 1+5 وارد گفت‌وگو با ایران شد. ثانیاً رهبری در رسیدن به این تشخیص که گفت‌وگوی محدود با آمریکا منطبق بر مصالح ملی است، نه متأثر از موافقان بوده و نه مخالفان، بلکه به دور از هیاهوهای سیاسی به اتخاذ تصمیم می‌پردازد. ثالثاً صرف‌نظر از میزان تبعیت موافقان و مخالفان از تصمیمات حوزه رهبری، این واقعیت بر همگان روشن شده است که ولی فقیه به هیچ وجه زیربار فشار‌های سیاسی مخالف آرمان‌ها و مصالح عمومی نخواهد رفت. در گذشته امام زیربار نامه حضرت‌عالی نرفت، آیت‌الله خامنه‌ای نیز متأثر از جوسازی‌ و نامه متحدان بعدی شما در مجلس ششم عمل نکرد و ...

جناب آقای هاشمی‌رفسنجانی! چگونه قادر خواهیم بود نتایج مذاکرات محدود با آمریکا حول موضوع هسته‌ای را در تداوم نسخه‌پیچی ارتباط با آمریکا در گذشته آن هم از موضع ضعف مطلق بدانیم؟ هرچند نامه حضرت‌عالی به امام در مورد ضرورت ارتباط با آمریکا در دست نیست که در مورد آن به قضاوت بنشینیم، اما نامه مشابه متحدان و همفکران امروز شما در اختیار همگان قرار دارد، آن‌جا که می‌نویسند: «شکاف‌های سیاسی و اجتماعی با تهدید خارجی و برنامه آشکار دولت ایالات متحده آمریکا (به عنوان قدرتی که در برابر خود مانعی نمی‌بیند) برای تغییر نقشه ژئوپولتیک منطقه همزمان شده و نظام ناچار به کنش و واکنش در برابر این برنامه است... اگر جام زهری باید نوشید قبل از آن‌که کیان نظام و مهمتر از آن، استقلال و تمامیت ارضی کشور در مخاطره قرار گیرد باید نوشیده شود.» (نامه سرگشاده 127 نماینده مجلس به مقام رهبری، 31 اردیبهشت 82)

آیا اگر امام و رهبری تسلیم این‌گونه فشارها می‌شدند مشروعیت خود را در نزد مردم از دست نمی‌دادند؟ صرف‌نظر از این مهم، تجربیات گذشته ثابت می‌کند هرگونه موضع علنی مبنی بر نیاز ما به داشتن رابطه با آمریکا حتی اگر مبتنی بر مطالعات دقیق باشد نتیجه عکس مصالح ما را به بار آورده است و هر زمان، ما بر مقاومت در برابر زورگویی‌های این کشور تأکید ورزیده‌ایم - با توجه به آن‌که موقعیت ما را در میان ملت‌های معتقد به ایستادگی در برابر اسرائیل تقویت می‌کند- واشنگتن وادار به عدول از سرکشی‌هایش در برابر ملت ایران شده است.

آیت‌الله خامنه‌ای در دیدار با دانشجویان دانشگاه‌های استان یزد ضمن بیان صریح این مطلب که «آن روزی که رابطه با آمریکا مفید باشد اول کسی که بگوید رابطه با آمریکا را ایجاد بکنید خود بنده هستم»، فرمودند: «یکی از سیاست‌های اساسی‌مان قطع رابطه با آمریکاست. هرگز هم نگفتیم ما تا ابد قطع رابطه خواهیم بود؛ نه، هیچ دلیلی ندارد که تا ابد قطع رابطه با هر کشوری، یا هر دولتی داشته باشیم... آن چیزی که می‌تواند خطر دشمن را ضعیف کند، نمایش قدرت‌ شماست، نه نمایش ضعف شما، نمایش ضعف شما دشمن را تشجیع می‌کند. آن چیزی که ممکن است جلوی خودسری و خودکامگی دشمن را بگیرد، این است که احساس کند شما قدرتمندید. اگر احساس کند ضعیفید، بدون مانع، هرکاری که بخواهد می‌کند.» (سایت رهبری، 13/10/1383)

بنابراین بحث مذاکره با آمریکا حتی ارتباط با آن تابو نیست. یک مسئله پیچیده سیاسی در ارتباط با قدرتی است که همزمان می‌تواند در لایه‌های مختلف عمل کند. همچنان که جناب‌عالی به آن اذعان داشته‌اید از صدام بهره می‌گیرد تا به صورت نیابتی جنگی را بر ملت ایران تحمیل کند، از مجاهدین خلق و سایر گروه‌های مسلح بهره می‌گیرد تا شخصیت‌های تراز اول جمهوری اسلامی را ترور کند، در داخل، سازمان‌های مخفی مرتبط با خود همچون فراماسونری دارد که می‌توانند جنگ‌های روانی متنوعی را علیه جریان استقلال خواه از سلطه‌اش سامان دهند و ... در برابر چنین قدرتی می‌بایست به‌گونه‌ای عمل کرد تا نتواند از اهرم‌های متنوع نظامی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی برای تحمیل اراده‌اش استفاده کند. اگر خاطر مبارک باشد آمریکا در سوریه به‌گونه‌ای پیچیده عمل کرد که شخصیت باسابقه‌ای چون شما در عرصه سیاست، ابتدا از این جنگ افروزی تلقی مسئله داخلی داشت. خوشبختانه طولی نکشید که ابعاد پیچیده پشت صحنه روشن شد. جای سپاس دارد که حضرت‌عالی در مصاحبه با گاردین دیگر بحران این کشور را یک مسئله داخلی اعلام نمی‌کنید: «س- با توجه به اوضاع سوریه و این‌که ایران رابطه خوبی با آن کشور دارد، آینده سوریه را چگونه می‌بینید؟ ج- بالاخره الان سوریه مورد تهاجم گروه‌های فراوان تروریست‌ها هست و ما هم با تروریست‌ در هر جا که باشد، مخالف هستیم. س- پس آن بحث بمباران شیمیایی چه می‌شود؟ ج- بارها گفتیم که استفاده از سلاح شیمیایی (را) از طرف هرکسی که باشد محکوم می‌کنیم» (روزنامه جمهوری اسلامی، دوشنبه 22 تیر 1394، شماره 10354، ص8)

در این مصاحبه با وجود برداشتن گام مهمی در جهت اصلاح موضع قبلی‌تان همچنان برخی ادعاهای بی‌اساس در مورد سوریه را به‌گونه‌ای تأیید می‌کنید. زمانی که برای اولین بار در مجمع تشخیص مصلحت نظام این ادعا مطرح شد حتی برخی علاقه‌مندان جدی شما در این مجمع همچون آقای دکتر ولایتی بر حضرت‌عالی خرده گرفتند که آیا دلیلی بر اثبات ادعای غربی‌ها دارید؟

جناب آقای هاشمی‌رفسنجانی! در مورد سوریه با آن‌که اکنون به‌خصوص بعد از تکرار حرکت مشابه در عراق هیچ‌کسی تردید‌ی ندارد که یک اقدام نیابتی طراحی شده توسط آمریکا، هدفی بلند در جهت تقویت موقعیت اسرائیل را دنبال می‌کرده است، باز هم شما می‌خواهید حرفی متفاوت بزنید ولو اینکه منشاء آن ادعا جنگ افروزان غربی باشند و با آن خود را متمایز سازید. پرسش اصلی از حضرت‌عالی آن است که چرا در سال‌های اخیر می‌خواهید خود را با تفاوت‌هایی با امام و رهبری در تاریخ به ثبت رسانید؟ اشتراکات شما با این دو بزرگوار بسیار فراوان است. فراموش نکنید بر اساس این اشتراکات منشأ خدمات بسیاری بوده‌اید. هیچ‌کس حتی منتقدان شما نمی‌توانند این همراهی با رهبری را نادیده بگیرند، اما ابهام برای من و امثال من در آن است که چه کسانی سعی می‌کنند شما را با افتراقاتتان تبلیغ کنند؟ سود برندگان از چنین ترسیمی چه کسانی‌اند و آیا کمترین ارادتی به حضرت‌عالی به طور اخص و نظام جمهوری اسلامی به طور اعم دارند یا خیر؟ آقای هراتی را از یاد نبرده‌اید که تا جایگاه مشاورت شما بالا کشیده شده بود. آیا وی کمترین ارادتی به امام و نظام جمهوری اسلامی داشت؟

در خاتمه ضمن پوزش از تصدیع، توفیق روزافزون شما را در راه خدمت به اسلام و مسلمین از خداوند متعال خواهانم.
۰
نظرات بینندگان
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    سایر رسانه ها
    تازه‌‌ترین عناوین
    پربازدید