آنترپوید
تصویری که «شان الیس» از پراگ آن سالها ارائه کرده دور از واقعیت یا به بیان دیگر غیرتاریخی است؛ سربازان فداکار، معشوقههای وفادار، بناهای پرشکوه پراگ و آلمانیهای بىدستوپا.
کد خبر :
۴۴۵۰۲
بازدید :
۱۳۲۶
در بهار ١٩٤٢ حکومت تبعیدی چکسلواکی در لندن، تصمیم میگیرد با ترور راینهارد هایدریش؛ فرمانده نیروهای گشتاپو در پراگ، آسایش را به این شهر بازگرداند، اما نیمی از اعضای نهضت مقاومت چک، با این ترور مخالفت میکنند.
آنها معتقدند لندن درک درستی از اوضاع داخلی پراگ ندارد. این اعتقاد درباره فیلمساز انگلیسی فیلم آنترپوید نیز صادق است. تصویری که «شان الیس» از پراگ آن سالها ارائه کرده دور از واقعیت یا به بیان دیگر غیرتاریخی است؛ سربازان فداکار، معشوقههای وفادار، بناهای پرشکوه پراگ و آلمانیهای بىدستوپا بهقدری برای الیس جذاب بودهاند که بهکلی فراموش کرده مشغول بازسازی یک واقعه مهم تاریخی است.
ازاینرو همانند ترور ناموفق راینهارد از سوی سربازانی که از لندن آمدهاند، دستاورد كارگردان انگلیسى فیلم نیز موفقیت چندانی به همراه ندارد. مهمترین اشکال، به نحوه اقتباس از یک رویداد مهم تاریخی برمیگردد. اگر هدف حکومت تبعیدی، ترور قطعی راینهارد است، پس چرا دو سرباز ناشی و نابلد را روانه پراگ میکند؟
در توجه به اسناد تاریخی این واقعه، دلایل نابلدی آن دو سرباز مشخص است اما در فیلم آنترپوید نه استنادی به این اسناد شده است و نه در غیاب این مورد، رویکرد فراتاریخی مستدلی دیده میشود. البته الیس سعی کرده با طراحی دو پیرنگ عاشقانه، برای نقاط ضعف یان و یوزف (مأموران اجرای ترور) توجیه دراماتیک داشته باشد. این دو نفر در مسیر تحقیقات میدانیشان، به همکاران زن خود علاقهمند میشوند.
اما هرچقدر که یان به عشق ماریه معتقد است، برعکس یوزف تنها راه رسیدن به موفقیت را ردشدن از عشق لنکا میداند. در روز واقعه، یوزف که مسئول شلیک مستقیم به راینهارد است با مسلسل خالی پا به میدان مینهد و در مقابل یان که ترسو معرفی شده و بیاعتقاد به هرگونه ترور، با پرتاب نارنجک به سوی راینهارد، نیمی از عملیات را به موفقیت میرساند و همه اینها احتمالا برای اثبات این معناست که شرط پیروزی در نبرد، کشیدن خط بطلان بر نیروی عشق نیست، بلکه یک سرباز واقعی یک عاشق تمامعیار نیز هست.
فرض که چنین رهیافت رمانتیکی درست باشد، اما این چه ارتباطی به ترور راینهارد دارد؟! چنین مفهومی را با هر داستان دیگری هم میشد منتقل کرد سؤال اصلی این است که نقش اقتباس از یک رویداد تاریخی اینجا دقیقا چیست؟ جز اینکه بهانهای شده است برای تضمین توجه بیننده به فیلمی پادرهوا؟ هنگامی که رویکرد فیلمساز در اقتباس، چیزی در این حدود باشد مشخصا تاریخ نیز به دکوری خوشرنگولعاب بدل میشود و تمامی اجزای آن -به سودای ساختن پیامی غیرتاریخی - ساحتی دروغین به خود میگیرند.
مدام صحبت از این است که سراسر شهر آرام نیست و گشتاپو همهجا حضور دارد و چنین است و چنان، اما قهرمانان خوشتیپ داستان - با وجود نداشتن اوراق هویت - از هر کجا که دلشان بخواهد به هرکجای دیگر رفتوآمد میکنند و در این میانه کمترین مانعی مزاحمشان نیست. حتی برای هرچه غلیظترشدن پیام رمانتیک مذکور، اصلیترین موانع قهرمانان فیلم یعنی نیروهای گشتاپو، مدام احمق جلوه داده میشوند.
دمدستیترین مثالش صحنه ورود نابهنگام گشتاپو به آن کافه کذایی است که لنکا (معشوقه یوزف) با انداختن فنجانی به روی زمین، بهراحتی نظر مأمور گشتاپو را هنگام بازرسی نقاط پنهان کافه (محل اختفای یوزف و یارانش) عوض میکند!! از اینها گذشته فیلم میتوانست بعد از ترور راینهارد، با همین ساختار نصفهنیمه و پیام مدنظرش تمام شود اما الیس برای تأدیب کامل یوزف بیاعتقاد به عشق، یک نیمه بسیار ضعیفتر دیگر به آن سنجاق کرده است.
در ابتدای این نیمه ماریه (معشوقه یان) خبر میآورد که نیروهای گشتاپو در خیابان لنکا را کشتهاند ( اما ماریه توانسته است فرار کند؛ شاید به این خاطر که همچون یان به عشق معتقد است). یوزف خود را مسبب تمام این مصائب میداند و از اینجا به بعد مجبوریم کلی کشت و کشتار و ارعاب و وحشت را تحمل کنیم تا به پالایش روانی یوزف در آن صحنه رؤیایی پایان کار برسیم. مسیر رسیدن به این پایان واقعا عذابآور است.
در اسناد تاریخی مربوط به پناهگرفتن تیم ترور راینهارد در کلیسای معروف پراگ، آمده است یوزف و تعداد کم یارانش به مدت شش ساعت در برابر قوای بیشمار آلمانی شجاعانه جنگیدند. بازسازی این قسمت در فیلم - که میتوانست یکی از جذابترین بازسازیهای تاریخ سینما باشد - خستهکنندهتر از هر قسمتی شده است.
الیس نه توان این را دارد که همانند متخصصان هالیوودی، نبردی خوشریتم و متنوع ارائه دهد (همهیاران یوزف مشابه هم یا میجنگند یا میمیرند یا خودکشی میکنند) و نه توانسته با نمایش غیرمتعارف خشونت آشكار این نبرد، به خوانشی انتقادی از مقوله قرن بیستمى جنگ برسد.
البته هدف فیلمساز - با توجه به جزئیات این صحنه - گرایش به هر دو گزینه بوده اما در عمل به هیچیک نرسیده است. و علت نیز - همانطور که پیشتر اشاره شد - مشخص است؛ بلاتکلیفی فیلمساز در رویکردش به اقتباس از یک واقعه مهم تاریخی و درنهایت مخاطب مىماند و حیرتش از بعضى واكنشهاى نامعقول؛ در بعضى نظرسنجىها، آنترپوید بهعنوان یكى از بهترینهاى ٢٠١٦ معرفى شده است. اما دلایل و معیار چنین انتخابهایى هرگز بر ما معلوم نخواهد شد.
۰