مخاطرات اروپای بدون آلمان
اتحادیه اروپا باید بار دیگر مرکزیت و لنگرگاه این اتحادیه را تغییر داده و درعینحال، در فکر پیادهسازی اصلاحات لازم باشد. تا زمانی که دولت جدید در آلمان مستقر شود، اتحادیه اروپا نیز در آستانه برگزاری انتخابات پارلمانی اروپا در ژوئن ٢٠١٩ و انتخاب یک کمیسیون اروپایی جدید خواهد بود.
کد خبر :
۴۶۱۸۵
بازدید :
۱۲۶۰
آنا پالاسیو، وزیر خارجه اسبق اسپانیا | بعد از شکست مذاکرات تشکیل دولت ائتلافی جدید در آلمان، هر دولتی که در آلمان بر سر کار بیاید احتمالا از جایگاهی برخوردار نخواهد شد که بتواند اصلاحاتی ساختاری را در اتحادیه اروپا پیش ببرد.
خطر این است که اتحادیه اروپا در وضعیت فعلی باقی بماند. در دو قرن اخیر، مسئله آلمان همواره برای اروپا نگرانکننده بوده است و نگاهی به دو جنگ جهانی نشان میدهد که این نگرانی چندان هم بیراه نبوده است. درواقع اروپا همواره به دنبال پاسخدادن به این پرسش بوده که چطور میتواند آلمان را به آن گستره جغرافیایی، ظرفیت بهرهوری و تولید بالا و قرارگیری در قلب اروپا در دل خود جای دهد.
روز گذشته و با شکست مذاکرات برای تشکیل یک دولت ائتلافی جدید، این مسئله معکوس شد. اگر تا همین چند دهه پیش، اروپاییها تلاش میکردند آلمان را در مسیر درست قرار دهند، این بار رهبران اروپایی نگران آن هستند که آلمان قدرت و توانایی خود را برای رهبری و هدایت اروپا در دنیای جهانیشده امروز از دست دهد.
از جنگ جهانی دوم به بعد، راهحل اروپا برای مسئله آلمان این بوده است که این کشور را در نهادهای اروپایی مهار کند. از معاهده رم که جامعه اقتصادی اروپا در آن پا گرفت تا معاهده ماستریخت که به پیدایی اتحادیه اروپا و منطقه یورو انجامید، آلمان و فرانسه در کنار هم، محوری را تشکیل دادند که هسته اصلی پروژه اروپا را به پیش بردهاند.
تا اوایل سال ٢٠٠٠ میلادی، آلمان مشکل اتحاد دو آلمان شرقی و غربی را پشتسر گذاشته و در موقعیتی قرار داشت که میتوانست نفوذ بیشتری بر اروپا اعمال کند.
بااینحال، فرانسه درخصوص مداخله بیشتر در اتحادیه اروپا تردیدهایی داشت و این مسئله در رأی مخالف این کشور به طرح پیشنهادی قانون اساسی اروپایی در سال ٢٠٠٥ بهخوبی نمود یافت. بعد از آن حرکت، نقشآفرینی آلمان در اتحادیه اروپا اوج گرفت.
این آلمان بود که «مرحله پنجم گسترش» اتحادیه اروپا را پیش برد که شامل انضمام همزمان کشورهای اروپای شرقی و مرکزی میشد. البته بحران مالی جهانی در سال ٢٠٠٨ میلادی نیز به تثبیت موقعیت رهبری آلمان در اروپا کمک کرد. در سالهای پس از آن، [به لطف اقتصاد پویا و قدرتمند]بیشازپیش بر اقتدار و استیلای آلمان افزوده شد و همزمان نقش فرانسه رو به افول گذاشت. دیگر قدرتهای تأثیرگذار در اروپا نیز از این پروژه پا پس کشیدند.
نهتنها بریتانیا به خروج از اتحادیه اروپا رأی داد و ایالات متحده نیز که همواره از قرار «پکسآمریکانا» که از اهمیت حیاتی برای اروپا برخوردار بود، حمایت میکرد، از این منطقه رویگردان شد. نتیجه همه اینها مرکزیتیافتن بیشازپیش برلین در اتحادیه اروپا بود.
درعینحال، هر روز بر شمار گرفتاریها و بحرانهای اروپا افزوده میشد و آلمان باید بهتنهایی برای همه آنها چارهای میاندیشید.
گذشته از بحران مالی، اروپا با بحران مهاجرت و بحران امنیتی مواجه شده بود که بخشی از آن از ماجراجوییهای روسیه نشئت میگرفت. همین مسائل و بهویژه بحران مهاجرت قدرت رهبری مرکل را زیر سؤال برد و درواقع بر نارضایتیهای ناشی از مشکلات اقتصادی ازجمله در خود آلمان دامن زد.
این مورد آخر، بر پیچیدگی نقش آلمان در اروپا افزوده است. در حدود یک سال و نیم اخیر، نگاه رهبری آلمان به داخل این کشور معطوف شده است که یکی از علل اصلی آن برگزاری انتخابات سراسری در ماه سپتامبر بود. نتایج این انتخابات، سؤالات بنیادینی را درباره آینده اتحادیه اروپا ازجمله مذاکرات بر سر خروج بریتانیا، سیاست مهاجرتی، همکاری دفاعی، ایجاد اتحادیه بانکداری و شاید مهمتر از همه، اصلاح نهادهای اروپایی پیش کشیده است.
تا پیش از انتخابات آلمان، اینطور فکر میشد که مرکل بعد از تکیهزدن بر کرسی صدراعظمی آلمان برای چهارمین دوره متوالی، آستینها را بالا زده و اصلاحاتی که اتحادیه اروپا به آن نیازمند است را پیاده خواهد کرد. اما دو ماه بعد از انتخابات، اروپا همچنان در انتظار است.
مرکل در انتخابات پیروز شد، اما نه با آن قدرتی که انتظار میرفت. در نتیجه اتحاد دموکراتمسیحی مرکل و مؤتلف همیشگیاش، اتحادیه سوسیالمسیحی باواریا، مجبور به رایزنی برای تشکیل دولت ائتلافی با دو حزب «دموکراتهای آزاد» و «سبزها» شدند که هر کدام نگرش متفاوتی نسبت به اتحادیه اروپا دارند.
حتی در بهترین حالت ممکن نیز دولت ائتلافی برآمده از این سه جناح سیاسی، نمیتوانست از همان رویکرد محافظهکارانه دو سال اخیر فراتر رود. اما با شکست مذاکرات، اوضاع از این هم بدتر شد و تردیدها درباره آینده آلمان و اروپا افزایش یافت.
با توجه به مشکلات داخلی در آلمان، اتحادیه اروپا تا اطلاع ثانوی در وضعیت سردرگم فعلی خود باقی خواهد ماند. مطمئنا، انتخاب غافلگیرکننده امانوئل مکرون بهعنوان رئیسجمهور فرانسه این امید را زنده کرده بود که بار دیگر محور آلمان-فرانسه میتواند پروژه اروپا را احیا کند. بااینحال، درحالیکه مکرون نگرش درستی به اتحادیه اروپا دارد، اما فرانسه بهتنهایی نمیتواند کار زیادی برای اتحادیه اروپا از پیش ببرد؛ آن هم در شرایطی که خود فرانسه در تلاش برای پیادهکردن اصلاحات داخلی مهمی است. اتحادیه اروپا بدون آلمان هیچچیز نیست.
به همین دلیل است که اروپا نمیتواند دست روی دست بگذارد و به این امید دل ببندد که آلمان در آیندهای نزدیک دوباره رهبری این اتحادیه را در دست خواهد گرفت. در عوض، اتحادیه اروپا باید مسئله آلمان را معکوس کند همانطور که بعد از جنگ جهانی دوم چنین کرد.
درواقع اتحادیه اروپا باید بار دیگر مرکزیت و لنگرگاه این اتحادیه را تغییر داده و درعینحال، در فکر پیادهسازی اصلاحات لازم باشد. تا زمانی که دولت جدید در آلمان مستقر شود، اتحادیه اروپا نیز در آستانه برگزاری انتخابات پارلمانی اروپا در ژوئن ٢٠١٩ و انتخاب یک کمیسیون اروپایی جدید خواهد بود.
این مسئله میتواند به سرعت تغییرات در اتحادیه اروپا بیفزاید. مادامی که اتحادیه اروپا رویکرد خود را تغییر ندهد، فقط باید با نگرانی به انتخابات کشورهای اروپایی چشم بدوزد. آینده بهتر برای اتحادیه اروپا در گرو تغییر این نگرش است.
۰