چگونه از شر بیشعورها خلاص شویم؟
بی شعور کسی است که دانسته دیگران را میآزارد و از این آزار لذت میبرد. او از این که با زبان نیش دارش افراد را تحقیر کند و از پا در آورد خشنود میشود. اما آیا راهی برای مبارزه با این آدمهای بی شعور وجود دارد؟
کد خبر :
۴۶۴۸۱
بازدید :
۲۹۷۴
رابرت ساتن، روانشناس دانشگاه استنفورد، در کتاب جدیدش راهکارهایی برای رهایی از شر بی شعورها پیشنهاد میکند. از نظر او مبارزه با بی شعوری مهارتی اکتسابی است که آموختنش افراد را در زندگی کاری و شخصی یاری خواهد کرد.
جهان پر از آدمهای بی شعور است. هر جا زندگی کنید، هر شغلی داشته باشید، احتمال زیاد پیرامون شما را آدمهای بی شعور فرا گرفته اند. پرسش این است که، در این باره چه کار باید کرد؟ دکتر رابرت ساتن استاد روانشناسی در دانشگاه استنفورد قدم پیش گذاشته تا به این پرسش همیشگی پاسخ دهد.
او یک کتاب جدید نوشته با عنوان «راهنمای بقا در برابر آدمهای بی شعور» که اساسا همان چیزی است که از عنوان آن به نظر میرسد. راهنما برای بقا در مواجهه با آدمهای بی شعور در زندگی خودتان.
در سال ۲۰۱۰، ساتن کتاب «ورود بی شعورها ممنوع» را منتشر کرد که بر رویارویی با آدمهای بی شعور «در سطح سازمانی» متمرکز بود. در کتاب جدید، او طرحی برای رویارویی با آدمهای بی شعور «در سطح بینافردی» ارائه میدهد.
در سال ۲۰۱۰، ساتن کتاب «ورود بی شعورها ممنوع» را منتشر کرد که بر رویارویی با آدمهای بی شعور «در سطح سازمانی» متمرکز بود. در کتاب جدید، او طرحی برای رویارویی با آدمهای بی شعور «در سطح بینافردی» ارائه میدهد.
اگر شما رئیس بی شعور، دوست بی شعور یا همکار بی شعور دارید، شاید این کتاب مخصوص شما باشد! ساتن میگوید: «بقا در برابر آدمهای بی شعور، مهارت است، نه علم. یعنی هر کسی ممکن است در آن خوب یا بد باشد.»
کتاب او درباره پیشرفت در همین مهارت است. من اخیرا با او ملاقات کردم تا درباره راهبردهایش برای «برخورد با آدمهای بی شعور» صحبت کنم. منظور او از این حرف چیست که ما باید در قبال آدمهای بی شعور در زندگی خودمان مسئولیت پذیر باشیم و چرا او میگوید که «خودآگاهی کلید تشخیص این حقیقت است که شاید آدم بی شعور در زندگی شما خودتان باشید!» او به من میگوید: «شما باید خودتان را بشناسید.
کتاب او درباره پیشرفت در همین مهارت است. من اخیرا با او ملاقات کردم تا درباره راهبردهایش برای «برخورد با آدمهای بی شعور» صحبت کنم. منظور او از این حرف چیست که ما باید در قبال آدمهای بی شعور در زندگی خودمان مسئولیت پذیر باشیم و چرا او میگوید که «خودآگاهی کلید تشخیص این حقیقت است که شاید آدم بی شعور در زندگی شما خودتان باشید!» او به من میگوید: «شما باید خودتان را بشناسید.
درباره خودتان صادق باشید و به آدمهای پیرامون خودتان تکیه کنید تا به شما بگویند که چه موقع آدمی بی شعور هستید و هنگامی که آنها به اندازه کافی مهربان هستند که این را به شما بگویند، گوش کنید.» متن کامل گفتگو با او از این قرار است.
چگونه است که استادی در دانشگاه استنفورد این همه از وقت خود را صرف اندیشیدن درباره آدمهای بی شعور میکند؟
- خب، این موضوع تا حدی مبتنی بر نوعی منطق فکری است. من درباره ابراز احساسات در زندگی سازمانی تحقیقات زیادی انجام داده ام، از جمله این که چگونه باید با آدمهای بی شعور برخورد کرد.
چگونه است که استادی در دانشگاه استنفورد این همه از وقت خود را صرف اندیشیدن درباره آدمهای بی شعور میکند؟
- خب، این موضوع تا حدی مبتنی بر نوعی منطق فکری است. من درباره ابراز احساسات در زندگی سازمانی تحقیقات زیادی انجام داده ام، از جمله این که چگونه باید با آدمهای بی شعور برخورد کرد.
من آن موقع از این واژه استفاده نمیکردم، اما این اساسا همان کاری بود که من انجام میدادم. من حتی به عنوان مسئول جمع آوری قبض تلفن اندکی تحقیقات قوم شناختی انجام دادم که در حین این کار تمام طول روز با آدمهای بی شعور سروکار داشتم.
همچنین بخشی از دانشکدهای بودم که قانون ورود بی شعورها ممنوع داشت، جدا میگویم و ما واقعا این قانون را اجرا کردیم.
ببخشید چی؟ سیاست ورود بی شعورها ممنوع در دانشکده چگونه چیزی است؟
- ما هنگام تصمیم گیری برای استخدام افراد، آشکارا درباره این موضوع صحبت میکردیم. دانشگاه استنفورد مکانی است با پرخاشگری منفعلانه، بنابراین این موضوع خیلی جلوی چشم نبود.
ببخشید چی؟ سیاست ورود بی شعورها ممنوع در دانشکده چگونه چیزی است؟
- ما هنگام تصمیم گیری برای استخدام افراد، آشکارا درباره این موضوع صحبت میکردیم. دانشگاه استنفورد مکانی است با پرخاشگری منفعلانه، بنابراین این موضوع خیلی جلوی چشم نبود.
اما اگر کسی مثل یک آدم نفهم رفتار میکرد، ما به آرامی از او دوری میکردیم و زندگی را برای او سخت میکردیم. ایده ما آن بود که در صورت امکان از استخدام آدمهای بی شعور خودداری کنیم و اگر آدم بی شعوری از زیر دست مان در رفت و به دانشکده راه پیدا کرد، به طور جمعی با او برخورد کنیم.
قبل از آن که درباره بقا در برابر آدمهای بی شعور صحبت کنیم، ما به تعریفی مناسب از آدم بی شعور نیاز داریم. شما میتوانید همچین تعریفی ارائه کنید؟
- تعاریف آکادمیک بسیاری وجود دارد، اما من آن را چنین تعریف میکنم: آدم بی شعور کسی است که باعث میشود احساس کنیم تحقیر شده ایم، ناتوان هستیم، مورد بی احترامی قرار گرفته ایم، و یا سرکوب شده ایم. به زبان دیگر، کسی که باعث میشود احساس کنید وجودتان هیچ ارزشی ندارد.
بنابراین آدم بی شعور کسی است که به دیگران اهمیت نمیدهد؟
- من بین بی شعورهای قسم خورده و موقت تمایز مینهم، زیرا همگی ما تحت شرایط نادرست میتوانیم بی شعورهای موقت باشیم. من درباره کسی صحبت میکنم که پیوسته این چنین است، که پیوسته با دیگران چنین برخورد میکند.
من فکر میکنم موضوع پیچیدهتر از آن است که به سادگی بگوییم که آدم بی شعور کسی است که به دیگران اهمیت نمیدهد. در واقع برخی از آنها واقعا به دیگران اهمیت میدهند، آنها میخواهند که شما احساس کنید آسیب دیده اید و ناراحت باشید، آنها از این امر لذت میبرند.
چه تعداد از افرادی که در پی راهبردهای بقا در برابر بی شعورها هستند، از درک این امر عاجز هستند که خودشان بخشی از گروه آدمهای بی شعور هستند؟
- این پرسش مهمی است. دلیل آن که من آدم بی شعور را کسی میدانم که باعث میشود شما احساس کنید تحقیر شده اید، ناتوان هستید و ...، آن است که شما باید در قبال آدمهای بی شعور در زندگی خودتان مسئولیت پذیر باشید.
چه تعداد از افرادی که در پی راهبردهای بقا در برابر بی شعورها هستند، از درک این امر عاجز هستند که خودشان بخشی از گروه آدمهای بی شعور هستند؟
- این پرسش مهمی است. دلیل آن که من آدم بی شعور را کسی میدانم که باعث میشود شما احساس کنید تحقیر شده اید، ناتوان هستید و ...، آن است که شما باید در قبال آدمهای بی شعور در زندگی خودتان مسئولیت پذیر باشید.
برخی افراد واقعا آنقدر نازک نارنجی هستند که تصور میکنند همه آنها را میرنجانند در حالی که هیچ مسئله شخصی در کار نیست. مسئله دیگر که شما هم به آن اشاره کردید، این است که، چون بی شعوری بسیار واگیردار است، اگر شخصیت شما طوری باشد که هر جا میروید، مردم واقعا با شما مثل شخصی بی ارزش برخورد میکنند و بدتر از دیگران با شما برخورد میکنند، احتمال زیاد شما کاری میکنید که این مجازات را بر میانگیزد.
میتوانید این امر را در رابطه با دونالد ترامپ مشاهده کنید. من نمیخواهم خیلی درباره وی صحبت کنم، اما فکر میکنم این بخشی از زندگی وی است. اگر شما عملا به همه اهانت کنید، آنها نیز جواب شما را با اهانت خواهند داد.
خب، من نمیخواهم رئیس جمهور را بی شعور بنامم، اما میخواهم بگویم که تمام شرایطی که شما در کتاب خود درباره بی شعورها برشمرده اید درباره او صدق میکند.
- بله، من هم او را بی شعور نمینامم، اما با ارزیابی شما موافقم.
مطمئنترین راه برای این که کسی تشخیص دهد که مثل فردی بی شعور رفتار میکند، چیست؟ من فرض میکنم که اکثر ما گاهی بی شعور هستیم، اما ترجیح میدهیم چنین نباشیم.
- فرض ما کاملا درست است. در این باره برخی شواهد در کتاب وجود دارد که افراد اندکی معترفند که بی شعورند در حالی که بسیاری از افراد میگویند که توسط بی شعورها سرکوب شده اند.
در اینجا اختلاف عظیمی وجود دارد. مهمترین چیزی که این تحقیق درباره خودآگاهی میگوید آن است که بدترین کسی که میتوان از او درباره بی شعوری کسی پرسش کرد، خود آن فرد بی شعور است و بهترین کسانی که میتوان از آنها در این باره پرسش کرد، افراد پیرامون وی هستند که آن فرد را حداقل تا حدی میشناسند.
اصل بنیادی: بی شعورها د. ر. زندگی خود به کسی نیاز دارند که به آنها بگوید بی شعور هستند.
بی شعوری راهبرد برجستهای برای رابطه سازی نیست، اما به نظر میرسد با موفقیت شغلی هم خوانی دارد. مثلا بی شعور معروفی مثل استیو جابز را داریم. چرا چنین است؟
- بله، اگر شما در موقعیتی باشید که نوعی بازی من میبرم، تو میبازی در سازمان باشد، آنگاه شما به هیچ گونه همکاری از سوی رقبای خود نیاز ندارید و بی توجهی به دیگران طوری که احساس کنند وجودشان هیچ ارزشی ندارد شاید ارزشمند باشد، اما این موضوع با دو مشکل روبرو است.
بی شعوری راهبرد برجستهای برای رابطه سازی نیست، اما به نظر میرسد با موفقیت شغلی هم خوانی دارد. مثلا بی شعور معروفی مثل استیو جابز را داریم. چرا چنین است؟
- بله، اگر شما در موقعیتی باشید که نوعی بازی من میبرم، تو میبازی در سازمان باشد، آنگاه شما به هیچ گونه همکاری از سوی رقبای خود نیاز ندارید و بی توجهی به دیگران طوری که احساس کنند وجودشان هیچ ارزشی ندارد شاید ارزشمند باشد، اما این موضوع با دو مشکل روبرو است.
یکی آن که در اغلب موقعیت ها، شما عملا نیازمند همکاری هستید و ما تحقیقات بسیاری در دست داریم که نشان میدهد افرادی که دهنده هستند نه گیرنده، در دراز مدت عملکرد بهتری دارند.
اگر شما بازی کوتاه مدتی انجام میدهید، آنگاه بله، بی شعور بودن ممکن است مزیت داشته باشد، اما من تا حد زیادی متقاعد شده ام که این راهبرد در اغلب موقعیتها کارکرد ندارد.
اگر بخواهیم منصف باشیم، باید بگوییم که نمونه هایی از آدمهای بی شعور در دنیای تجارت هستند که به واسطه بی شعوری خودشان متضرر شده اند. مثلا میتوان از تراویس کالانیک مدیرعامل سابق اوبر نام برد.
- درست است. معمولا بی شعور بودن در دنیای تجارت با هزینه هایی همراه است. برای مثال هنگامی که فرد بی شعور به مقامات بالاتر در شرکت صعود میکند، ممکن است با بیرون راندن بهترین افراد، تخریب بهره وری و خلاقیت آنها و مواردی از این دست، سازمان پیرامون خود را نابود کند.
اجازه دهید به موضوع اصلی کتاب بپردازیم، یعنی چگونگی برخورد با آدمهای بی شعور. به من بگویید که بهترین راهبرد شما برای خنثی سازی یک بی شعور چیست؟
- نخست این به میزان قدرت شما بستگی دارد و دوم به این که چقدر وقت دارید. اینها دو پرسشی هستند که شما باید قبل از هر گونه تصمیمی پاسخ دهید.
اگر بخواهیم منصف باشیم، باید بگوییم که نمونه هایی از آدمهای بی شعور در دنیای تجارت هستند که به واسطه بی شعوری خودشان متضرر شده اند. مثلا میتوان از تراویس کالانیک مدیرعامل سابق اوبر نام برد.
- درست است. معمولا بی شعور بودن در دنیای تجارت با هزینه هایی همراه است. برای مثال هنگامی که فرد بی شعور به مقامات بالاتر در شرکت صعود میکند، ممکن است با بیرون راندن بهترین افراد، تخریب بهره وری و خلاقیت آنها و مواردی از این دست، سازمان پیرامون خود را نابود کند.
اجازه دهید به موضوع اصلی کتاب بپردازیم، یعنی چگونگی برخورد با آدمهای بی شعور. به من بگویید که بهترین راهبرد شما برای خنثی سازی یک بی شعور چیست؟
- نخست این به میزان قدرت شما بستگی دارد و دوم به این که چقدر وقت دارید. اینها دو پرسشی هستند که شما باید قبل از هر گونه تصمیمی پاسخ دهید.
با فرض این که شما قدرت هری کثیف را ندارید یا مدیرعامل نیستید و نمیتوانید افرادی را که دوست ندارید به سادگی اخراج کنید، فکر میکنم از لحاظ راهبردی دو کار را باید انجام دهید. در ابتدا، شما باید شواهدی را جمع آوری کنید.
همچنین باید یک ائتلاف تشکیل دهید. یکی از شعارهای من این است که باید بی شعورهای پیرامون خودتان را بشناسید. ما قبلا درباره بی شعورهای قسم خورده در برابر بی شعورهای موقت صحبت کردیم، اما تمایز واقعا مهم دیگر آن است که برخی افراد، همان طور که آغاز بحث اشاره کردید، بی شعورهایی بی علامت هستند و خودشان نمیدانند که آدم هایی نفهم هستند، اما شاید نیت شان خیر باشد.
در این موقعیت، شما میتوانید گفتگوهای پشت پرده داشته باشید، به آرامی به آنها بفهمانید که از حد و مرزی مشخص تجاوز کرده اند. این نوعی کار ساده اقناعی است.
اما اگر او یکی از آن بی شعورهای ماکیاولی صفت است که با شما همانند یک آشغال برخورد میکند، زیرا بر این باور است که روش پیشرفت چنین است، در این حالت شما باید در صورت امکان سریعا از آنجا خارج شوید.
اجازه دهید این موضوع را ملموستر نماییم. فرض کنیم شما کسی هستید که با رئیسی بی شعور دست و پنجه نرم میکنید. آشکارا عدم تقارن قدرت وجود دارد. بنابراین به همین سادگی نیست که به او بگویید بی شعور است. من گمان میکنم این موقعیت رایجی در بین بسیاری از خوانندگان علاقهمند به این کتاب است. توصیه شما چیست؟
- پرسش نخست این است که آیا شما میتوانید کار خود را ترک کنید یا به بخش دیگری انتقالی بگیرید؟ اگر شما تحت ریاست بی شعوری قسم خورده هستید، این بدان معناست که شما رنج میکشید و اگر چنین است، شما باید از آنجا بیرون بیایید.
موضوع به همین سادگی است. پرسش دوم آن است که، اگر شما باید تحمل کنید، آیا میخواهید مبارزه کنید یا فقط میخواهید با این موضوع کنار بیایید؟ اگر میخواهید مبارزه کنید، به برنامه و گروه امدادی نیاز دارید. شما باید شواهد خود را گردآوری کنید و سپس شانس خود را امتحان کنید.
به هر حال من به مردم میگویم که بکوشند تا حد امکان کمترین تماس را با بی شعورها داشته باشند و راهبردهایی برای انجام این کار در کتاب ارائه کرده ام.
یکی از سادهترین و در عین حال سختترین کارهایی که میتوانید انجام دهید آن است که اصلا اهمیت ندهید. اهمیت ندادن باد یک آدم بی شعور را میخواباند. هنگامی که فرد بی شعور با بداخلاقی با شما رفتار میکند، او را نادیده بگیرید.
درباره زمانی فکر کنید که شب به خانه بر میگردید و این که آن بی شعور در آنجا نیست و وجودش اهمیتی ندارد. به این فکر کنید که چگونه یک سال دیگر آن بی شعور در زندگی شما نخواهد بود، اما باز هم همان بی شعوری خواهد بود که همیشه بوده است.
اگر فرد بی شعور، دوست یا همکار شما باشد، چه باید کرد؟ آیا این نیازمند راهبردی متفاوت است؟
- شانس خلاصی از دست آنها بیشتر است، زیرا قدرت بیشتری دارید، اما راه حل ساده تری برای برخورد با چنین موقعیتی وجود دارد؛ صرفا آنها را نادیده بگیرید. من در محیط آکادمیک هستم، یعنی شمار زیادی بی شعور وجود دارد که نمیتوانیم اخراج شان کنیم، اما میتوانیم مطلقا آنها را نادیده بگیریم. ما مجبور نیستیم آنها را به رخدادها یا گردهماییها دعوت کنیم.
اگر فرد بی شعور، دوست یا همکار شما باشد، چه باید کرد؟ آیا این نیازمند راهبردی متفاوت است؟
- شانس خلاصی از دست آنها بیشتر است، زیرا قدرت بیشتری دارید، اما راه حل ساده تری برای برخورد با چنین موقعیتی وجود دارد؛ صرفا آنها را نادیده بگیرید. من در محیط آکادمیک هستم، یعنی شمار زیادی بی شعور وجود دارد که نمیتوانیم اخراج شان کنیم، اما میتوانیم مطلقا آنها را نادیده بگیریم. ما مجبور نیستیم آنها را به رخدادها یا گردهماییها دعوت کنیم.
میتوانیم مودبانه از آنها دوری کنیم و در صورت ضرورت به آنها لبخند بزنیم، اما به جز این، صرفا آنها را نادیده میگیریم.
این روش ما برای برخورد با بی شعورها است، اما موقعیت هایی وجود دارد که شما برای بقا شاید مجبور باشید خودتان هم بی شعور باشید، زیرا هیچ راه دیگری ندارید مگر این که واکنش نشان دهید. این چیز ایدئالی نیست، اما اگر این همان کاری باشد که مجبور به انجامش هستید، باید این کار را بکنید.
آنچه گفتید کاملا به پرسش بعدی من مربوط میشود. آیا اصلا درست است که با بی شعوری یک بی شعور را از میدان به در کنیم؟
- حتما چنین است. من میکوشم تا این امر را از چشم انداز خواننده بنگرم. اگر کسی تاریخچهای طولانی در آزار شما دارد و دارای شخصیتی ماکیاولی صفت است، تنها چیزی که وی میفهمد نمایش قدرت است.
آنچه گفتید کاملا به پرسش بعدی من مربوط میشود. آیا اصلا درست است که با بی شعوری یک بی شعور را از میدان به در کنیم؟
- حتما چنین است. من میکوشم تا این امر را از چشم انداز خواننده بنگرم. اگر کسی تاریخچهای طولانی در آزار شما دارد و دارای شخصیتی ماکیاولی صفت است، تنها چیزی که وی میفهمد نمایش قدرت است.
اگر چنین است، بهترین راه برای محافظت از خودتان این است که با هر آنچه در اختیار دارید مقابله به مثل کنید. ببینید برخی افراد سزاوار هستند که با آنها بد برخورد شود. مهمتر از آن، نیاز دارند که با آنها بد برخورد شود. گاهی باید با همان زبانی که یک بی شعور میفهمد، با او صحبت کنید و این بدان معنا است که باید خود را به این موضوع آلوده کنید.
اغلب ما نمیخواهیم بی شعور باشیم، اما گاهی هستیم. برای مثال، هنگامی که صبح از خواب بیدار میشوم، اغلب یک بی شعور غرغرو هستم. من به این یا آن دلیل نمیخواهم از خواب برخیزم، بنابراین از رختخواب بیرون میغلطم و ۳۰ دقیقه نخست روز را همانند آدم بی شعور به این سو و آن سو میچرخم. هر روز چنین نیست، اما گاهی این اتفاق رخ میدهد و شرم آور است. بنابراین فکر میکنم پرسش من این است که، ما چگونه میتوانیم بهتر جلوی گرایشهای بی شعورمآبانه خودمان را بگیریم؟
- نخست، چنین به نظر میرسد که شما خودآگاه هستید و این چیز خوبی است، اما ببینید، موقعیتهای خاصی وجود دارد که اغلب ما را به آدمهای نفهم تبدیل میکند و ما باید از این نکته آگاه باشیم و بکوشیم تا تکنیک هایی برای آرام کردن خودمان پیدا کنیم.
برای مثال کمبود خواب یکی از حتمیترین راهها برای تبدیل شدن به آدمی بی شعور است. اگر خسته هستید و عجله دارید، احتمالا یک بی شعور خواهید بود. اگر در موقعیتی خاص از قدرتی ویژه برخوردار هستید، با خطر تبدیل شدن به فردی بی شعور روبرو هستید.
یکی از چیزهایی که من آموخته ام، آن است که اختلافات زیاد از لحاظ قدرت، بدترین جنبه وجود ما را آشکار میسازد. سرانجام باید خودتان را بشناسید، درباره خودتان صادق باشید و به آدمهای پیرامون تان تکیه کنید تا به شما بگویند که چه موقع بی شعور هستید و هنگامی که آنها به اندازه کافی مهربان هستند که این را به شما بگویند، گوش کنید.
افلاطون در رساله جمهور این استدلال معروف را مطرح میکند که یک دیکتاتور، هر اندازه هم قدرتمند باشد، سرانجام با فاسد ساختن روح خودش رنج میکشد. شما استدلال مشابهی درباره بی شعورها مطرح میکنید، اینکه آنها ممکن است در زندگی پیروز شوند، اما با این وجود به عنوان انسان میبازند.
- چه جالب، من هرگز ارتباط دیدگاه خودم را با دیدگاه افلاطون نشنیده بودم. این پرسشی نیست که من انتشار شنیدن آن از یک روزنامه نگار را داشته باشم، اما حدس میزنم که این همان نظریه پرداز سیاسی سابق است که سخن میگوید.
افلاطون در رساله جمهور این استدلال معروف را مطرح میکند که یک دیکتاتور، هر اندازه هم قدرتمند باشد، سرانجام با فاسد ساختن روح خودش رنج میکشد. شما استدلال مشابهی درباره بی شعورها مطرح میکنید، اینکه آنها ممکن است در زندگی پیروز شوند، اما با این وجود به عنوان انسان میبازند.
- چه جالب، من هرگز ارتباط دیدگاه خودم را با دیدگاه افلاطون نشنیده بودم. این پرسشی نیست که من انتشار شنیدن آن از یک روزنامه نگار را داشته باشم، اما حدس میزنم که این همان نظریه پرداز سیاسی سابق است که سخن میگوید.
باید بگویم که من این ارتباط را دوست دارم. ما میدانیم که بی شعورها دارای تاثیری مخرب بر افراد پیرامون خود هستند. برای مثال، مطالعاتی طولی ۵ وجود دارد که تقریبا به وضوح نشان میدهد افرادی که سالیان دراز تحت ریاست بی شعورها کار میکنند، سرانجام بیشتر افسرده خواهند بود، بیشتر مضطرب خواهند بود و از سلامتی کمتری برخوردار خواهند بود.
بنابراین، شواهدی قانع کننده در دست است که بی شعورها انسان هایی وحشتناک هستند که به دیگران ضرر میرسانند. من فکر میکنم شیوهای که شما مشابهت دیدگاه مرا به دیدگاه افلاطونی توصیف کردید، بسیار زیباتر از هر آن چیزی است که من میتوانم بگویم.
پایان کار اگر شما یک بی شعور باشید شما انسانی شکست خورده به شمار میروید، زیرا رنج غیر ضروری را ترویج میکنید. چه چیز دیگری میتوان گفت؟!
نویسندگان:
رابرت ساتن (Robert Sutton): استاد مدیریت دانشگاه استنفورد است و در حوزه پژوهشهای مدیریتی فعالیت میکند. ساتن چندین کتاب پرفروش نوشته است.
نویسندگان:
رابرت ساتن (Robert Sutton): استاد مدیریت دانشگاه استنفورد است و در حوزه پژوهشهای مدیریتی فعالیت میکند. ساتن چندین کتاب پرفروش نوشته است.
شان ایلینگ (Sean Illing): مصاحبه گر تارنمای ووکس است و پیش از این به تدریس فلسفه و سیاست در دانشگاه مشغول بوده است.
منبع: هفته نامه امید جوان
ترجمه: علی برزگر
۰