خانه‌ای در تسخیر پری‌رویان غمگین

خانه‌ای در تسخیر پری‌رویان غمگین

وقتی شنیدم که سوفیا کاپولا برای ششمین فیلم بلندش سراغ «فریب‌خورده» (The Beguiled) رفته که پیش‌تر دان سیگل فیلمش کرده، هم کنجکاو شدم و هم غافلگیر. «فریب‌خورده» در کارنامه سیگل فیلم تک‌افتاده‌ای‌ است که در آمریکا چندان مورد توجه قرار نگرفت، اما منتقدان فرانسوی‌ هنگام اکران گسترده‌اش در فرانسه تحسینش کردند و حالا با گذشت بیش از ٤٠ سال به فیلمی کالت و پرطرفدار تبدیل شده است.

کد خبر : ۴۶۵۳۲
بازدید : ۸۴۰۴
وقتی شنیدم که سوفیا کاپولا برای ششمین فیلم بلندش سراغ «فریب‌خورده» (The Beguiled) رفته که پیش‌تر دان سیگل فیلمش کرده، هم کنجکاو شدم و هم غافلگیر. «فریب‌خورده» در کارنامه سیگل فیلم تک‌افتاده‌ای‌ است که در آمریکا چندان مورد توجه قرار نگرفت، اما منتقدان فرانسوی‌ هنگام اکران گسترده‌اش در فرانسه تحسینش کردند و حالا با گذشت بیش از ٤٠ سال به فیلمی کالت و پرطرفدار تبدیل شده است.
خانه‌ای در تسخیر پری‌رویان غمگین
«فریب‌خورده» که از کتابی با همین نام نوشته‌ توماس پی. کولینان اقتباس شده، داستان جذابی دارد. در اواخر جنگ داخلی آمریکا، دختربچه‌ای جنوبی به نام ایمی، یک سرباز یانکی، جان مک‌برنی، را که به‌شدت زخمی شده، در جنگل‌های اطراف محل زندگی‌اش پیدا می‌کند و او را به مدرسه شبانه‌روزی میس مارتا می‌برد. ورود یک مرد به این محیط کاملا زنانه که در ظاهر آرام اما در درون مملو از عقده، سرکوب و انکار است، باعث می‌شود که احساسات، امیال و خواسته‌های نهفته‌ای آشکار شوند که پایانی هولناک را رقم خواهند زد.

سوفیا کاپولا در کارنامه‌اش چندین‌بار به قلمروی ژانر پای گذاشته است، «خودکشی باکره‌ها» به ژانر نوجوانانه و سن بلوغ تعلق داشت و «ماری آنتوانت» به دلیل موضوعش یک درام تاریخی محسوب می‌شد. با وجود این، کاپولا همیشه ژانر را از انرژی درونی‌اش یعنی از آنچه قرار است به تماشاگر عرضه کند، تهیه کرده است. «خودکشی باکره‌ها» بیش از آنکه یک فیلم نوجوانانه پرهیاهو باشد، ایده‌های تثبیت‌شده از یک دوران را نقد می‌کرد و تصویر بی‌نقص دختر زیبای دبیرستانی را به چالش می‌کشید و «ماری آنتوانت» که به‌کل از رویدادهای مهم تاریخی فاصله گرفته بود، با تأکید بر زندگی پرزرق‌وبرق و تجملاتی كاخ ورسای، به آنتوانت نوجوان و بدن زنانه می‌پرداخت.
بنابراین پیش‌بینی‌پذیر بود که هیجان و تعلیق «فریب‌خورده» در برابر ریتم آرام و شخصیت‌پردازی درونی کاپولا رنگ ببازد. داستان «فریب‌خورده» همان شخصیت‌های تک‌افتاده، منزوی و سردرگم محبوب کاپولا را دربر داشت که در روزمرگی ملال‌انگیزشان غرق شده بودند؛ زنانی که با رعایت تمام آداب اجتماعی خانواده‌های مسیحی جنوبی احساسات و تمایلاتشان را سرکوب کرده بودند. کاپولا بر همین زنان پریشان‌احوال تمركز كرد که بر خلاف زنان سیگل در تحلیل احساسات و کنش‌هایشان ناتوان بودند.

علاقه کاپولا به ترکیب، نورپردازی و رنگ‌آمیزی قاب‌ها همراه با پرهیز از درام‌پردازی متداول باعث شده که فیلم‌هایش مخالفان سرسختی داشته باشند؛ فیلم‌هایی که به نظر آنها زیبا اما توخالی و ملال‌آورند. و البته نمی‌توان زیبایی صوتی/ تصویری فیلم‌های سوفیا کاپولا را نادیده گرفت. سبک کارهای او منحصربه‌فرد و آشناست و نمایانگر فیلم‌سازی که می‌تواند از نظر بصری تماشاگر را تحت تأثیر قرار دهد.
با وجود این، بارها نوشته‌اند که کاپولا محتوا را در برابر فرم و ظاهر فریبنده فیلم‌هایش قربانی می‌کند. اما محتوا و فرم فیلم‌های کاپولا سخت در هم تنیده شده‌اند و مثلا به گواه تحلیل درخشان آنا بکمن راجرز فرم در «ماری آنتوانت» به همان محتوا تبدیل شده است. مسئله مهم دیگر که می‌تواند بخشی از محتوا و جوهره فیلم‌های کاپولا در نظر گرفته شود، سوبژکتیویته زنانه است؛ کاپولا با تأکید اغراق‌آمیز بر هر آنچه زنانه به‌نظر می‌رسد، با نمایش لباس‌ها، خودآرایی‌ها و... درواقع جایگاه زنان و تصویر مرسوم و رسانه‌ای آنها را نقد می‌کند.
جی. هوبرمن در مروری بر «فریب‌خورده» می‌نویسد: «حساسیت کاپولا با استفاده از همان اصطلاحی که خودش برای تعریف اثر جاه‌طلبانه و خوش‌رنگ‌ولعابش، «ماری آنتوانت»، به کار برد، گستاخانه دخترانه است. عنوان‌بندی «فریب‌خورده» با فونت پیوسته صورتی‌رنگ همین را می‌گوید. او بیشتر به طرز تحریک‌آمیزی زنانه است تا آشکارا فمینیست - و به‌همین‌دلیل بسیار بیشتر فمینیست است».
سوبژکتیویته و حساسیت زنانه در لایه‌های زیرین فیلم‌های کاپولا رسوب كرده‌اند و همیشه با چیزی تاریک، مرموز و نفرین‌شده در هم آمیخته‌اند، مثلا سرنوشت تلخ دختران لیسبون در ترکیب با تصویر دست‌نیافتنی‌شان، مصاحبه نمایش یاما واتسون در پایان «حلقه بلینگ» (Bling Ring)، زیبایی رنگارنگ و باشکوه ماری آنتوانت‌کریستین دانست که به بدنی شی‌ءگونه در ورسای مجلل بدل می‌شود و تاریکی مه‌آلود و زنان غمگین «فریب‌خورده».
به نظرم کاپولا با اقتباس از «فریب‌خورده» دو هدف اصلی را پی می‌گیرد؛ تأکید بر ذهنیت زنانه و روایت ماجرا از زاویه‌دید زنان که در فیلم دان سیگل به طرزی ساده‌انگارانه دست‌کم گرفته شده بود و ساختن فضایی گوتیک، مرموز و شوم و البته کیفیت ملال‌انگیز فیلم را هم نباید دست‌کم گرفت که درباره رخوت، ملال و سردرگمی زنان جوانی ا‌ست که در خانه‌ای سفیدرنگ و رسومی ازدست‌رفته محبوس شده‌اند.

«فریب‌خورده» دان سیگل داستان خود را در بستر جنگ شمال و جنوب آمریکا روایت می‌کرد، با تصاویری از جنگ شروع می‌شد و با ورود مکرر نظامیان جنوبی به فیلم و به مدرسه شبانه‌روزی هیجان و تعلیق می‌ساخت. زنان سیگل ویژگی‌های تیپیک مشخصی دارند و تمایلات آنها اغلب منفی، واپس‌گرایانه و حتی شریرانه به‌نظر می‌رسد.
ما در برهه‌های مشخصی از روایت صدای ذهنی هر یک از زنان را می‌شنویم و به طرزی آشكار (و در نتیجه ساده‌انگارانه) انگیزه‌های آنها را می‌شناسیم. میس‌مارتای جرالدین پیج با آن نگاه‌های پلید و لبخندهای مرموز، خبیث به‌نظر می‌رسد و وقتی چندین‌بار در فلش‌بک رابطه نادرست او را می‌بینیم، از جایگاه مادری قدرتمند برای دختران به پایین کشیده می‌شود و از نظر اخلاقی تماشاگر را پس می‌زند و بنابراین قطع پای مک‌ برنی بیشتر انتقام‌جویانه به‌نظر می‌رسد تا خیرخواهانه.
ادوینای الیزابت هارتمن زنی شکننده، نه‌چندان زیبا و کم‌روست که به گفته خودش به مردان اعتماد ندارد، او وقتی مک‌بی و کارول را با هم می‌بیند به موجودی هیستریک بدل می‌شود که با ضربه‌های پیاپی مک‌ بی را از پله‌ها به پایین پرت می‌کند. حتی ایمی کوچک هم پس از مرگ لاک‌پشتش دختربچه‌ای کینه‌توز می‌شود که در پایان فیلم و با وجود جنایتی هولناک رضایتی خبیثانه در چشم‌هایش موج می‌زند.

«فریب‌خورده» کاپولا اما با تصاویری تاریک از درختان درهم‌پیچیده جنگل شروع می‌‌شود که با صدای جیرجیرک‌ها و آوازی دخترانه کیفیتی وهمناك و رؤیاگون دارد؛ اینجا به جز زنان جوان و مرد غریبه هیچ عامل بیرونی‌ای وجود ندارد، سربازان را فقط از فاصله‌ای دور می‌بینیم و حتی شخصیت بحث‌برانگیز برده سیاه‌پوست هم حذف شده است.
عمارتی سفیدرنگ در احاطه گیاهان روینده وحشی بر زمینی مه‌گرفته، حکایت از ناکجاآبادی کابوس‌گونه و دورافتاده دارد که دختران زیبای سفیدپوش در گوشه‌‌وکنار آن پرسه می‌زنند: میان علف‌های وحشی، روی شاخه‌های درختان و در راهروهای کم‌نور خانه. مک‌بی ‌کالین فارل با لهجه ایرلندی‌اش نه‌تنها آمریکایی نیست، بلکه یک غریبه مزدبگیر ایرلندی‌ است که ناخواسته به آنجا پای گذاشته، او هم سردرگم و ناتوان‌ است و شرارت و قدرت مردانه کلینت ایستوود را ندارد.
مک‌بی در آغاز نه‌تنها زندانی نیست، بلكه خودش به میس مارتا پیشنهاد می‌دهد که کنار آنها بماند و باغبانی کند و وقتی پاسخ مناسبی نمی‌شنود، برای ماندن و فرار از جنگ تصمیم به اغوای زنان می‌گیرد. کاپولا در این فضا با حفظ پیرنگ اصلی داستان جزئیات بسیاری را با ظرافت تغییر داده که می‌توان آنها را نعل‌به‌نعل با فیلم سیگل مقایسه کرد؛ جزئیاتی که به زنان و حتی به مک‌بی انگیزه و هویت بخشیده‌اند.
میس مارتای نیکول کیدمن و ادوینای کریستین دانست قدرتمند و تأثیرگذارند و هر دو زنانی پیچیده را به تصویر کشیده‌اند. اینجا حس مادری نیکول کیدمن بر میل زنانه‌اش پیشی می‌گیرد، او تقریبا همیشه برای تصمیم‌گیری با دختران مشورت می‌کند و بارها دست محبت بر سر آنها می‌کشد، پس می‌توان گفت اگر شرارتی از او سر می‌زند، برای خودش هم ناخودآگاه و پنهان‌ است.
صحنه‌ای که میس مارتا بدن مک‌بی را می‌شوید، جلوه‌ای حسانه و نگاهی زنانه دارد و بدون هیچ دیالوگی التهاب و آشفتگی زن را نمایان می‌کند. ادوینای کریستین دانست شخصیت استوارتری دارد، درون‌گرا، مهربان و آرام ا‌ست و از مردان نفرت ندارد و یا هیچ‌وقت آشكارا به آن اشاره نمی‌كند، فقط یک بار در خلوت نزد مک‌بی اعتراف می‌کند که بزرگ‌ترین آرزویش این است که از آنجا برود که طعمی تلخ‌تر به دیالوگ پایانی او می‌بخشد.
ادوینا در نقطه اوج فیلم وقتی مک‌بی را با آلیشیا می‌بیند، اول خودش را عقب می‌کشد و بعد برای اینکه مرد را از خود براند، ناخواسته هلش می‌دهد. علاوه بر شخصیت‌پردازی درونی هر یک از زنان، صحنه‌های جمعی فیلم توأمان اتحادی زنانه و نوعی رقابت ظریف را بازتاب می‌دهند. وقتی اولین‌بار دختران برای صرف شام با مک‌بی آماده می‌شوند، دستپاچه و مشتاق هستند و هر یک به نوعی تلاش می‌کنند تا زیباتر به‌نظر برسند. در اواسط شام میس مارتابا تحریک آلیشیا و با حسادتی زنانه به ادوینا می‌گوید که شانه‌هایش را بپوشاند و دختران برای جلب نظر مک‌بی به بهانه كیك ‌سیب از هم پیشی می‌گیرند.
قرینه این صحنه را در شام پایانی می‌بینیم، این‌بار ادوینا با اعتماد‌به‌نفس و سرکشانه شانه‌های برهنه‌اش را به نمایش گذاشته است، اما ظرف قارچی که دست‌به‌دست می‌شود بر خلاف كیك سیب از اتحادی شوم خبر می‌دهد. در پایان دختران روی ایوان ورودی نشسته‌اند و به‌دقت پارچه سفیدی را می‌دوزند و وقتی میس مارتا دوباره به ادوینا هشدار می‌دهد، زن جوان به‌زحمت جمله‌ای می‌گوید و بعد با نگاهی خالی به دوردست زل می‌زند، او می‌داند كه دیگر راه فراری ندارد. دوربین کالبد پیچیده‌شده در پارچه سفید را در پیش‌زمینه و بیرون از دروازه خانه قاب می‌گیرد، زنان روی پلكان ورودی بی‌حركت ایستاده‌اند، گویی ژست گرفته‌اند؛ دوربین به‌آرامی نزدیک و نزدیک‌تر می‌شود، خانه به تسخیر اشباح درآمده‌ است.
۰
نظرات بینندگان
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    سایر رسانه ها
    تازه‌‌ترین عناوین
    پربازدید