درنای تنها

درنای تنها

آخرین بازمانده وفادار درناهای غرب سیبری، برای دهمین سال راه پنج‌هزار‌کیلومتری را یکه و تنها طی کرد تا تالاب فریدون‌کنار.

کد خبر : ۴۶۶۳۳
بازدید : ۱۸۲۸
درنای تنها
نمی‌شود آدمی اهل باشد و با دیدن تنهایی و شنیدن داستان او، بی‌تفاوت بنشینند سرجایشان یا جریان خونش تند نشود. یک دهه است که برای هیچ جفتی نرقصیده درنای نرِ تنها.
آخرین بازمانده وفادار درناهای غرب سیبری، برای دهمین سال راه پنج‌هزار‌کیلومتری را یکه و تنها طی کرد تا تالاب فریدون‌کنار. به چه کار می‌آید این همه راه؟ نه جفتی هست، نه هم‌آوایی، نه هم‌پروازی. داستان دراماتیکی دارد این تنهاترین درنا.
دو روایت هست از بی‌یار‌شدنش؛ یکی می‌گوید جفتش در دام صیادان تلف شده و دیگری می‌گوید «آرزو» در یک شب توفانی برای همیشه ناپدید شد.... همچنین می‌گویند درنا پرنده‌ای نیست که برود سراغ جفتی دیگر؛ حتی اگر بخواهد و تنهایی امانش را بریده باشد، درنایی نمانده است.
١٠ سال است که «امید» نمی‌رقصد، تنها سفر می‌کند، تنها می‌خوابد و تنها بیدار می‌شود. به تمام منظره‌های از سیبری تا فریدون‌کنار تن‌ها نگاه می‌کند.
امید شاید نمادی باشد از تنهایی و امید... و البته جبر. دلفین‌ها می‌توانند تصمیم بگیرند دیگر نفس نکشند؛ همین که بخواهند دیگر نفس نکشند، نمی‌کشند و آرام به عمیق‌ترین نقطه دریا فرو می‌روند. نهنگ‌های عاصی و به‌ستوه‌آمده هم که گله‌ای خودشان را به ساحل می‌زنند و تصمیم می‌گیرند دیگر به دریا برنگردند؛ اما درنا‌ها خودکشی را بلد نیستند.
درنا‌ها دیر بالغ می‌شوند و سخت عاشق. یکجا‌نشین نیستند، اهل کوچ‌اند و سفر. آشیانه هایشان موقتی است؛ مثل مُتل برای آدم‌های در راه. امید ١٠ سال است یکه و تن‌ها به ایران، سرزمین دومش، می‌آید و هیچ‌کس نمی‌تواند دقیق بگوید چرا.
شاید به این خاطر است که رفقایش را آخرین‌بار در حال بال‌بال‌زدن در دام‌های صیادان این تالاب دیده... شاید می‌آید تا با نشان‌دادن حجم عظیم تنهایی‌اش آن صیادان را رنج بدهد. یا به این خاطر است که جفتش را اینجا گم کرده.... شاید هم خاطره‌ای دارد که او را پنج هزار کیلومتر راه می‌کشاند به این تالاب.
ممکن است باز هم جبری در کار باشد و درنا‌ها نفرین شده‌اند به سفرکردن، تا ابد.... شاید هم هیچ‌کدام نباشد و ما داریم داستانی انسانی می‌سازیم برای این درنای تنها.
هرچه هست، هرچه باشد، چیزی از عمقِ تاریک تنهایی این درنا کم نمی‌کند. اما «امید»، تو بیا... هرچند ما نه با طبیعت‌مان مهربان بوده‌ایم و هستیم، نه میهمان‌نوازان خوبی بوده‌ایم برای تو و جفت گم‌شده و هم‌پروازان از‌دست رفته و نسل در حال انقراضت.... تو بیا و ما را هم خجالت بده... و هم «امید» ما باش.
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید