نمایش "یک زندگی بهتر"؛ از نو انسان شدن

نمایش "یک زندگی بهتر"؛ از نو انسان شدن

طراحی صحنه که مکان سرد و بی‌روح مرده‌شور‌خانه را نشان می‌دهد، یادآور مرگ است. مرگ انسان، ارزش‌ها و آرمان‌های متعالی‌اش، در نتیجه اگر دست‌به‌کار نشویم همه ارزش‌ها و تعاریف انسانی نابود می‌شوند

کد خبر : ۴۸۹۴۰
بازدید : ۱۳۶۰
نمایش
از زمانی که هستی آغاز شد و انسان پا به عرصه وجود گذاشت میل به بقا و ادامه زندگی همواره با او بوده است. البته در همه موجودات زنده این امر غریزی مشاهده می‌شود، اما انسان به خود می‌بالد، چون اشرف مخلوقات نامیده شده است.
فلسفیدن را آغاز کرد و راه‌هایی متمایز و انسانی برای حفظ خویش و تعریف زندگی به وجود آورد. بنابراین شاید بهتر است همیشه نگاهی به عقب بیندازیم و از نو انسان و مسائلش را تعریف کنیم. جنگ بی‌رحم و خشن است. امروزه در همه جای دنیا و در تمام فرهنگ‌ها و شاخه‌های هنری، از جمله تئاتر، سعی بر این است که این قساوت و سنگدلی را آشکار و تا حد امکان از آن پرهیز کنند.
حتی در آمریکا که به‌اصطلاح ابرقدرت نامیده می‌شود با تئاتر‌هایی همچون «کتاب مورمون» و «مسافران راه‌های دور» زشتی جنگ به تصویر کشیده می‌شود و انسان را به نوع‌دوستی و تعاملات مصالحه‌آمیز تشویق می‌کند.

پس چطور می‌شود مردی که به قصد دفاع از کشور و نجات جان هموطنانش می‌جنگد، در لحظه‌ای کوتاه و بحرانی وسوسه می‌شود و برای دورنگاه‌داشتن خود از آلودگی بمب شیمیایی، ماسک را از چهره هم‌رزم دیگرش برمی‌دارد؟
فقط با این توجیه که او زخم بزرگی برداشته و بسیار به مرگ نزدیک است، برای سرنوشت او تصمیم می‌گیرد. این‌چنین می‌شود که نه فقط در رفتار با خانواده بزرگ جامعه بلکه در خانواده کوچک‌تر، یعنی همسر و فرزندان، نیز شکست می‌خورد. کابوس و عذاب، چون سایه‌ای مدام دنبالش می‌کند و در‌جایی‌دیگر، در مشاجرات درون خانواده بار دیگر نیت غیرانسانی در سر دارد؛ هنگامی که می‌خواهد به فرزند بزرگ‌ترش به علت شکست و ناکامی حمله‌ور شود و با صدای زنش لحظه‌ای به خود می‌آید.
او که برای گذران زندگی در گوشه خیابان دستفروشی می‌کند و میان وسائلش قاب عکسی قدیمی از خود در جبهه به نمایش گذاشته که ماسک بر صورت دارد، نا خودآگاه ما را به یاد پیرمرد خنزرپنزری مشکوک داستان بوف کور می‌اندازد. شاید مرد این نمایش هم از خیلی وقت پیش، یعنی از همان زمان جنگ، باور‌ها و اعتقاداتش را با برداشتن همان ماسک فروخته بود.

در قسمت دیگر داستان مادر را می‌بینیم که به‌عنوان یکی از ستون‌های اصلی خانواده، باز برای حفظ و ادامه زندگی صحنه نابودی همسرش را به دست فرزندان فقط تماشا می‌کند و هنگامی که او با التماس یک لیوان آب می‌خواهد، باز مادر خود را تسلیم خواست فرزندان کرده و از دادن آب به همسرش خودداری می‌کند.
بدیهی است که در چنین خانواده‌ای با این ریشه‌ها و بنیان اخلاقی و انسانی سست و ناپایدار فرزند بزرگ‌تر به کشوری دیگر می‌رود و سعی می‌کند تا هر چه می‌تواند خود را از این ریشه‌ها دور کند. اما این کار غیرممکن است.
بسیار برایش دشوار است تا از این مهلکه جان سالم به در برده و به موفقیت دست یابد. بعد از سال‌ها بازمی‌گردد و با خانواده‌ای مصیبت‌زده و وضعیتی فلاکت‌بار روبه‌رو می‌شود که چشم به بازگشت و نجات او دوخته‌اند. فرزند کوچک‌تر متأسفانه به بلوغ عقلی و فکری متناسب با سنش نرسیده و در‌عین‌حال تشکیل خانواده‌ای دیگر داده است.
مدام در بحث و مشاجره با همسر جوانش به سر می‌برد. با اینکه مشکلات بسیار اساسی‌تر و ریشه‌ای‌تر به نظر می‌آیند، آن‌ها تنها حلال مشکلاتشان را پول می‌بینند. در این نابسامانی‌ها و مشاجرات، هرکدام از شخصیت‌های داستان جداگانه خوابی تعریف می‌کنند که می‌توان گفت: فقط یک خواب معمولی نیست. با تعریف این خواب‌ها می‌توان در شخصیت و اساس شکل‌گیری افکارشان دقیق‌تر شد.
می‌توان فضایی را که چنین افرادی در آن پرورش یافته اند، به‌خوبی درک کرد. شاید با گوش‌دادن به این خواب‌ها به‌خوبی متوجه فرهنگ و طبقه و کلاس خانوادگی و اجتماعی شخصیت‌ها می‌شویم. هر چند در مجال کوتاه نمایش نمی‌توان این جزئیات را تشریح کرد، ایده خواب‌ها میان‌بری است که ما را به گوشه‌های پنهانی و درونی این شخصیت‌ها می‌برد. نوری که هنگام تعریف خواب، روی هر بازیگر متمرکز می‌شود توجه تماشاگر را بیشتر به او و حرف‌هایش جلب می‌کند تا لحظه‌ای چشمانمان را ببندیم و خود را در دنیای خواب و آرزو‌های آنان تصور کنیم.
بدیهی است که در چنین آشفته‌بازاری، داستان پدر در میدان جنگ در اجتماع کوچک‌تر خانواده دوباره تکرار می‌شود و فرزندان به این بهانه که پدر ریه‌هایش مشکل دارد، می‌خواهند به مریضی‌اش دامن زده و از عواید حاصل از بیماری پدر استفاده کنند. هشدار بسیار مهمی در نمایش وجود دارد که می‌گوید: کودکی به دنیا می‌آید.
در این شرایط دشوار عروس خانواده باردار نیز هست؛ این یعنی بسیار مراقب باشید، اگر انسان دست از غفلت و سهل‌انگاری‌های خویش برندارد، زنجیره معیوب ارزش‌ها و عواطف انسانی در همه‌جا و در همه نسل‌ها ادامه می‌یابد. تماشاگر با دیدن این نمایش قطعا به خود می‌آید و درمی‌یابد که باید در خود و اجتماع کوچکی که در آن زندگی می‌کند، یعنی خانواده‌اش، تجدیدنظر کند.
طراحی صحنه که مکان سرد و بی‌روح مرده‌شور‌خانه را نشان می‌دهد، یادآور مرگ است. مرگ انسان، ارزش‌ها و آرمان‌های متعالی‌اش، در نتیجه اگر دست‌به‌کار نشویم همه ارزش‌ها و تعاریف انسانی نابود می‌شوند
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید