"سایه بان" آیه یاس برای ایرانیهای غم زده
همه شان توانستند مخاطبان همسن و سال خودشان را جذاب کنند و پای تلویزیون بکشند. در تمام این سریال ها، هم اوقات خوش داشتیم و هم روزگار تلخ و عذاب آور، اما در هیچ کدامشان، شخصیتها به طور کامل بدبخت نبودند. درست است که تو دردسر میافتادند، کم میآوردند یا همه چیزشان را از دست میدادند، اما لحظههای خوشی هم داشتند که به واسطه آنها دل مخاطب را به دست میآوردند.
کد خبر :
۴۹۲۹۷
بازدید :
۳۰۰۶
سریال «سایه بان» به جای سرگرمی مخاطبان در ساعات آخر شب به اثری تلخ تبدیل شده و تصویری اغراق شده از بدبختی جوانان به نمایش میگذارد.
نام سریال: سایه بان
نام سریال: سایه بان
کارگردانان: جمشید و نوید محمودی
از چه شبکهای پخش میشود: شبکه دو
تعداد قسمت ها: ۵۰ قسمت
موضوع: قرار است دست و پنجه نرم کردن چند جوان را با مشکلات جامعه به نمایش بگذارد.
انتقادها: تلخی بیش از حد، نداشتن روزنه امید، طولانی بودن و کشدار شدن بی دلیل اتفاقها
تا حالا سریالهای زیادی داشته ایم که قصه هایشان حول محور زندگی چند جوان شکل گرفته؛ از «روزگار جوانی» و «خط قرمز» و «پشت کنکوری ها» گرفته تا «داستان یک شهر» و «بچههای نسبتا بد» و همین حالا هم «لیسانسه ها»؛ همه این سریالها در دوره خودشان آثار درجه یکی بودند.
همه شان توانستند مخاطبان همسن و سال خودشان را جذاب کنند و پای تلویزیون بکشند. در تمام این سریال ها، هم اوقات خوش داشتیم و هم روزگار تلخ و عذاب آور، اما در هیچ کدامشان، شخصیتها به طور کامل بدبخت نبودند. درست است که تو دردسر میافتادند، کم میآوردند یا همه چیزشان را از دست میدادند، اما لحظههای خوشی هم داشتند که به واسطه آنها دل مخاطب را به دست میآوردند.
سریال «سایه بان» برادران محمودی که این شبها از شبکه دو روی آنتن است هم قصه چند جوان دهه شصتی و دهه هفتادی را روایت میکند، اما به هیچ عنوان شباهتی با سریالهای جوانانه قبلی ندارد. قصه درباره تعدادی جوان پایین شهری و بیکار است که پشت سر هم بدبیاری میآورند، به بن بست میرسند، بی معرفتی میبینند و حتی یک روزنه امید و احساس خوشایند در زندگی ندارند. یعنی مخاطبان باید ۵۰ شب، به تماشای سریالی بنشینند که کاملا تلخ و سیاه است. در این مطلب، زندگی سیاه شخصیتهای جوان سریال سایه بان را بررسی میکنیم.
سعید؛ بدشانس و بیکار
بدبختی ها: سعید مادر ندارد، پدرش زمینگیر است و برادرش هم بیکار. خودش هم هیچ کاری ندارد و حتی از پس مخارج زندگی خودش هم بر نمیآید. همسرش مدام به خاطر بیکاری و نداشتن خانه او را تحقیر میکند. سعید از سهراب پول میگیرد تا برود چین و جنس بیاورد، اما جنسها روی دستش باد میکند و مجبور است آنها را به نصف قیمت بفروشد. برای همین نصف قیمت از قربان چک میگیرد، اما موعد چک که سر میرسد خبری از پول نیست.
سهراب با سعید دعوا میکند و سعید برای گرفتن پول سراغ صاحب چک میرود و با او گلاویز میشود و بعد از این که سر او را به دیوار میکوبد کیف پر از پولش را بر میدارد و فرار میکند. پولهایی که سعید برداشته، تقلبی است، برای همین زندانی میشود و با سند پدرزن سهراب بیرون میآید، اما دوباره به خاطر به کما رفتن قربان به زندان میافتد.
روزنه امید: تنها روزنه امید زندگی سعید خبر بچه دار شدنش است که درست موقعی که زنش میخواهد از او جدا شود، میشنود. از این جهت حداقل یک مقدار خوشحال است و وضعیت بهترین نسبت به سهراب دارد.
سهراب؛ ابرقهرمان بدبیاری
بدبختی ها: سهراب شخصیت اصلی سریال است. پدرش مرده و مادرش خیاطی میکند. برادرش بی پول و بیکار است و به خاطر وضع بد زندگی شان مدام به پر و پار همه میپیچد. خواهرش که از قضا ناراحتی قلبی دارد، قرار بود با پسری به اسم آرمان عروسی کند، اما سر بزنگاه، جهیزیه اش را دزد میزند. سهراب پول خرید دوباره جهیزیه را ندارد، چون پولش را به سعید داده و سعید هم پنهان از او با این پول خانه گرفته است و عروسی خواهرش به هم میریزد و داماد میرود گرجستان سراغ دختر دایی اش.
از طرف دیگر سعید برای پس دادن پول او با فردی به اسم قربان گلاویز میشود و به جای پول، اسکناس تقلبی تحویل میگیرد. سعید میافتد زندان و سهراب سند پدرزنش را گرو میگذارد تا او را بیاورد بیرون. سعید فرار میکند و پدرزن، دنبال سندش میآید و آبروی سهراب میرود. اینهایی که گفتیم تازه بخشی از بدبختیهای سهراب است و بخش دیگر آن که ورشکست شدن کارخانه و گلاویز شدن با طلبکار و رفتن به زندان و این جور چیزهاست، بماند.
سریال «سایه بان» برادران محمودی که این شبها از شبکه دو روی آنتن است هم قصه چند جوان دهه شصتی و دهه هفتادی را روایت میکند، اما به هیچ عنوان شباهتی با سریالهای جوانانه قبلی ندارد. قصه درباره تعدادی جوان پایین شهری و بیکار است که پشت سر هم بدبیاری میآورند، به بن بست میرسند، بی معرفتی میبینند و حتی یک روزنه امید و احساس خوشایند در زندگی ندارند. یعنی مخاطبان باید ۵۰ شب، به تماشای سریالی بنشینند که کاملا تلخ و سیاه است. در این مطلب، زندگی سیاه شخصیتهای جوان سریال سایه بان را بررسی میکنیم.
سعید؛ بدشانس و بیکار
بدبختی ها: سعید مادر ندارد، پدرش زمینگیر است و برادرش هم بیکار. خودش هم هیچ کاری ندارد و حتی از پس مخارج زندگی خودش هم بر نمیآید. همسرش مدام به خاطر بیکاری و نداشتن خانه او را تحقیر میکند. سعید از سهراب پول میگیرد تا برود چین و جنس بیاورد، اما جنسها روی دستش باد میکند و مجبور است آنها را به نصف قیمت بفروشد. برای همین نصف قیمت از قربان چک میگیرد، اما موعد چک که سر میرسد خبری از پول نیست.
سهراب با سعید دعوا میکند و سعید برای گرفتن پول سراغ صاحب چک میرود و با او گلاویز میشود و بعد از این که سر او را به دیوار میکوبد کیف پر از پولش را بر میدارد و فرار میکند. پولهایی که سعید برداشته، تقلبی است، برای همین زندانی میشود و با سند پدرزن سهراب بیرون میآید، اما دوباره به خاطر به کما رفتن قربان به زندان میافتد.
روزنه امید: تنها روزنه امید زندگی سعید خبر بچه دار شدنش است که درست موقعی که زنش میخواهد از او جدا شود، میشنود. از این جهت حداقل یک مقدار خوشحال است و وضعیت بهترین نسبت به سهراب دارد.
سهراب؛ ابرقهرمان بدبیاری
بدبختی ها: سهراب شخصیت اصلی سریال است. پدرش مرده و مادرش خیاطی میکند. برادرش بی پول و بیکار است و به خاطر وضع بد زندگی شان مدام به پر و پار همه میپیچد. خواهرش که از قضا ناراحتی قلبی دارد، قرار بود با پسری به اسم آرمان عروسی کند، اما سر بزنگاه، جهیزیه اش را دزد میزند. سهراب پول خرید دوباره جهیزیه را ندارد، چون پولش را به سعید داده و سعید هم پنهان از او با این پول خانه گرفته است و عروسی خواهرش به هم میریزد و داماد میرود گرجستان سراغ دختر دایی اش.
از طرف دیگر سعید برای پس دادن پول او با فردی به اسم قربان گلاویز میشود و به جای پول، اسکناس تقلبی تحویل میگیرد. سعید میافتد زندان و سهراب سند پدرزنش را گرو میگذارد تا او را بیاورد بیرون. سعید فرار میکند و پدرزن، دنبال سندش میآید و آبروی سهراب میرود. اینهایی که گفتیم تازه بخشی از بدبختیهای سهراب است و بخش دیگر آن که ورشکست شدن کارخانه و گلاویز شدن با طلبکار و رفتن به زندان و این جور چیزهاست، بماند.
روزنه امید: یک نقطه روشن هم در زندگی سهراب وجود ندارد. او حتی با نامزدش هم اوقات خوشی ندارد و محض نمونه یک ساندویچ هم همراه او گاز نمیزند تا خیال مخاطب کمی راحت شود.
سارا؛ شکست خورده در عشق
بدبختی ها: سارا مشکل قلبی دارد. نامزدش آرمان درست چند روز مانده به مراسم عقد ناپدید میشود و هیچ دلیلی برای رفتنش نمیآورد. او در اینستاگرام تصویر نامزدش را با دختر دیگری میبیند و ناامید و دلشکسته میشود. او حتی قبل از این شکت عشقی هم دختر شاداب و بانشاطی نبود.
مادر آرمان او را تحقیر میکرد و وضعیت مالی بد خانواده اش را توی سرش میزد. درست روزی که قرار بود آرمان با مادرش برای دیدن جهیزیه بیاید، جهیزیه را دزد میبرد. او علاوه بر مشکلات خودش به خاطر دو برادرش سهراب و بابک هم غصه دار است.
روزنه امید: تا قسمت ۴۵، هیچ روزنه امیدی وجود نداشت، اما حداقل شخصیت سارا این سعادت را داشت که چند قسمت اول سریال کنار نامزدش خوش باشد؛ بنابراین وضعیتش به نسبت بهتر از بقیه بود.
نسترن؛ دعوا، گریه، طلاق
بدبختی ها: پدر و مادر ندارد و تا دوسوم سریال هم بچه دار نمیشود. برادرش از اول مخالف ازدواج او با سعید بوده است و الان هم مدام او را به خاطر زندگی فقیرانهای که دارد، سرزنش میکند. او دلش میخواهد مستقل از خانواده همسرش زندگی کند، اما به خاطر بی پولی چنین امکانی را ندارد.
روزنه امید: تا قسمت ۴۵، هیچ روزنه امیدی وجود نداشت، اما حداقل شخصیت سارا این سعادت را داشت که چند قسمت اول سریال کنار نامزدش خوش باشد؛ بنابراین وضعیتش به نسبت بهتر از بقیه بود.
نسترن؛ دعوا، گریه، طلاق
بدبختی ها: پدر و مادر ندارد و تا دوسوم سریال هم بچه دار نمیشود. برادرش از اول مخالف ازدواج او با سعید بوده است و الان هم مدام او را به خاطر زندگی فقیرانهای که دارد، سرزنش میکند. او دلش میخواهد مستقل از خانواده همسرش زندگی کند، اما به خاطر بی پولی چنین امکانی را ندارد.
مدام از بیکاری شوهرش ناراحت است و به او طعنه میزند. زمانی که سعید به خاطر پولهای تقلبی به زندان افتاد به اصرار برادرش تصمیم میگیرد از سعید جدا شود، اما درست سر بزنگاه متوجه میشود که باردار است. با به کما رفتن قربان و زندانی شدن سعید، حالا تلاش میکند هر طور شده جلوی محاکمه شوهرش را بگیرد تا بچه اش بدون پدر نماند. نسترن همیشه نالان و گریان است و مدام با سعید دعوا میکند.
روزنه امید: تنها روزنه امید زندگی نسترن همین خبر بچه دار شدن است اگرنه از شروع سریال تا قسمت ۴۵ حتی یک لحظه هم خوشحالی و حس خوبی از او نمیبینیم.
آرمان؛ محکوم به ازدواج برای پول
بدبختی ها: شخصیت بی وفا و ناروزن سریال است که سارا را چند روز قبل از عقد ول میکند و میرود سراغ دختر دایی اش. این شخصیت هم بدبختیهای خاص خودش را دارد. پدر و مادرش اختلاف شدید دارند و جدا از هم زندگی میکنند. یک بار نامزدی با دختردایی اش را به خاطر مخالفت زن دایی اش به هم میزند. حالا به دختری پایین شهری علاقهمند شده، اما مادرش تمایلی به این ازدواج ندارد.
روزنه امید: تنها روزنه امید زندگی نسترن همین خبر بچه دار شدن است اگرنه از شروع سریال تا قسمت ۴۵ حتی یک لحظه هم خوشحالی و حس خوبی از او نمیبینیم.
آرمان؛ محکوم به ازدواج برای پول
بدبختی ها: شخصیت بی وفا و ناروزن سریال است که سارا را چند روز قبل از عقد ول میکند و میرود سراغ دختر دایی اش. این شخصیت هم بدبختیهای خاص خودش را دارد. پدر و مادرش اختلاف شدید دارند و جدا از هم زندگی میکنند. یک بار نامزدی با دختردایی اش را به خاطر مخالفت زن دایی اش به هم میزند. حالا به دختری پایین شهری علاقهمند شده، اما مادرش تمایلی به این ازدواج ندارد.
خانواده آنها ورشکست شده اند و مادرش به خاطر پاس نشدن چکها به زندان میافتد. او برای آزادی مادرش یک راه حل دارد. باید با دختردایی اش ازدواج کند تا دایی اش راضی شود مادرش را از زندان بیرون بیاورد و چک هایشان را پاس کند. در این شرایط سارا را ول میکند و به گرجستان میرود تا به خاطر حفظ زندگی پدر و مادرش با دختردایی اش ازدواج کند.
روزنه امید: او سرنوشتش را پذیرفته است و حالا هم در گرجستان کنار دختر دایی اش زندگی میکند. درست است که علاقهای به او ندارد، اما چندان هم نشانهای از درد و اندوه در او نمیبینیم.
دهه هفتادیهای بدبخت
بابک و حمید، شخصیتهای دهه هفتادی سریال سایه بان هستند. هیچ کدام نه درس خوانده اند و نه کار دارند. بابک با مشکلات شخصیتی رو به رو است و مدام شر درست میکند و حمید هم به خاطر قاچاق دارو زندانی است؛ یعنی حتی دهه هفتادیهای سریال هم وضعیت خوشی ندارند.
ناصر برادر نسترن تنها جوان سریال است که وضعش خوب است و دستش به دهانش میسد. طبیعتا او دیگر باید خوشحال باشد، اما به خاطر زندگی سخت خواهرش خوشحال نیست و به گفته زنش نصف شبها در آشپزخانه گریه میکند.
تلخی بیش از حد
نوید محمودی: سایه بان تلخ نیست بلکه واقعی است و این واقعیت از درون قصه آدمهای مجموعه که در جامعه ما وجود دارند، نشئت میگیرد.
تحلیل ما: واقعا هر مسئله واقعی که از درون جامعه نشئت میگیرد، قابل نمایش است؟ مردمی که به اندازه کافی درگیر مسائل و مشکلات خودشان هستند، چرا باید شبها که فارغ از سختی های روزمره مقابل تلویزیون مینشینند هم این همه سیاهی و تلخی از زندگی تعدادی جوان ببینند؟ برادران محمودی همین چند سال پیش «چند متر مکعب عشق» را ساختند. آن فیلم تلخ بود، اما جذابیت عشق میان شخصیتهای اصلی، روی تلخیها سایه میانداخت، اما سایه بان نقطه جذابی ندارد که مخاطب دلش را به آن خوش کند.
کشدار و طولانی
نوید محمودی: ریتم کند، عمدی بوده؛ چون در قسمتهایی از سریال باید آدمهای بیشتری معرفی میشدند. وقتی بازیگران نقش اصلی، مشهور نباشند، چند قسمت طول میکشد تا مخاطبان آنها را بپذیرند.
تحلیل ما: درجا زدن و پیش نرفتن داستان با معرفی شخصیتها فرق میکند. در هر قسمت، به طور متوسط چهار تا پنج دقیقه وجود دارد که شخصیتها فقط به در و دیوار نگاه میکنند یا بخش مهمی از هر قسمت صرف توضیح یک مسئله معمول میشود. مخاطبان کندذهن نیستند، هر مطلبی را یک بار که بگویید متوجه میشوند.
نبود پیچیدگی در قصه
نوید محمودی: کاملا به وجود تعلیق معتقدم، اما بعضی قصهها نیاز به پیچیدگی ندارند؛ مثلا قصه پدرسالار اصلا پیچیده نبود، داستانی یک خطی داشت.
تحلیل ما: در سریال پدرسالار، در همان قسمت چهارم و پنجم که عروس جدید خانواده مقابل پدرسالار میایستد، قصه شکل میگیرد و از آن به بعد تکلیف مخاطبان برای ادامه داستان مشخص میشود. در سایه بان تا قسمت بیستم هنوز مخاطبان نمیدانستند مسئله چیست. مگر میشود از مخاطب خواست ۲۰ شب صبر کند تا بعد ماجرا برایش روشن شود؟
روزنه امید: او سرنوشتش را پذیرفته است و حالا هم در گرجستان کنار دختر دایی اش زندگی میکند. درست است که علاقهای به او ندارد، اما چندان هم نشانهای از درد و اندوه در او نمیبینیم.
دهه هفتادیهای بدبخت
بابک و حمید، شخصیتهای دهه هفتادی سریال سایه بان هستند. هیچ کدام نه درس خوانده اند و نه کار دارند. بابک با مشکلات شخصیتی رو به رو است و مدام شر درست میکند و حمید هم به خاطر قاچاق دارو زندانی است؛ یعنی حتی دهه هفتادیهای سریال هم وضعیت خوشی ندارند.
ناصر برادر نسترن تنها جوان سریال است که وضعش خوب است و دستش به دهانش میسد. طبیعتا او دیگر باید خوشحال باشد، اما به خاطر زندگی سخت خواهرش خوشحال نیست و به گفته زنش نصف شبها در آشپزخانه گریه میکند.
تلخی بیش از حد
نوید محمودی: سایه بان تلخ نیست بلکه واقعی است و این واقعیت از درون قصه آدمهای مجموعه که در جامعه ما وجود دارند، نشئت میگیرد.
تحلیل ما: واقعا هر مسئله واقعی که از درون جامعه نشئت میگیرد، قابل نمایش است؟ مردمی که به اندازه کافی درگیر مسائل و مشکلات خودشان هستند، چرا باید شبها که فارغ از سختی های روزمره مقابل تلویزیون مینشینند هم این همه سیاهی و تلخی از زندگی تعدادی جوان ببینند؟ برادران محمودی همین چند سال پیش «چند متر مکعب عشق» را ساختند. آن فیلم تلخ بود، اما جذابیت عشق میان شخصیتهای اصلی، روی تلخیها سایه میانداخت، اما سایه بان نقطه جذابی ندارد که مخاطب دلش را به آن خوش کند.
کشدار و طولانی
نوید محمودی: ریتم کند، عمدی بوده؛ چون در قسمتهایی از سریال باید آدمهای بیشتری معرفی میشدند. وقتی بازیگران نقش اصلی، مشهور نباشند، چند قسمت طول میکشد تا مخاطبان آنها را بپذیرند.
تحلیل ما: درجا زدن و پیش نرفتن داستان با معرفی شخصیتها فرق میکند. در هر قسمت، به طور متوسط چهار تا پنج دقیقه وجود دارد که شخصیتها فقط به در و دیوار نگاه میکنند یا بخش مهمی از هر قسمت صرف توضیح یک مسئله معمول میشود. مخاطبان کندذهن نیستند، هر مطلبی را یک بار که بگویید متوجه میشوند.
نبود پیچیدگی در قصه
نوید محمودی: کاملا به وجود تعلیق معتقدم، اما بعضی قصهها نیاز به پیچیدگی ندارند؛ مثلا قصه پدرسالار اصلا پیچیده نبود، داستانی یک خطی داشت.
تحلیل ما: در سریال پدرسالار، در همان قسمت چهارم و پنجم که عروس جدید خانواده مقابل پدرسالار میایستد، قصه شکل میگیرد و از آن به بعد تکلیف مخاطبان برای ادامه داستان مشخص میشود. در سایه بان تا قسمت بیستم هنوز مخاطبان نمیدانستند مسئله چیست. مگر میشود از مخاطب خواست ۲۰ شب صبر کند تا بعد ماجرا برایش روشن شود؟
منبع: همشهری جوان
۰