قصهای برای عموم مردم
مرثیه اصولا به آوازی در غم از دست دادن عزیزی مخصوصا جوانترها گفته میشود. من شخصیت اصلی قصهام را خیلیخیلی مظلوم میبینم و شخصیت گرفتار یک جبری است. مرثیه را اگر انتخاب کردم، چند علت داشت.
کد خبر :
۴۹۳۷۰
بازدید :
۱۷۳۹
نمایش مرثیهای برای یک دراکولا نخستین اثر حرفهای علی رزازیان در حوزه تئاتر است که اینروزها در پردیس تئاتر شهرزاد درحال اجراست. برای اطلاعات بیشتر درباره این اثر با این هنرمند به گفتوگو نشستیم.
با توجه به اینکه تحصیلات شما در زمینه سینماست، چه شد که بهعنوان نخستین کار حرفهای و جدی به سمت تئاتر حرکت کردید؟
اساس تحصیلات من نوشتن است؛ فیلمنامه، نمایشنامه و داستان. در نتیجه این ایده را نوشتم و به آن بالوپر دادم. درواقع ایده درنهایت خودش به من دیکته کرد که این یک نمایشنامه است. اصولا در مورد کارهایی که تا به حال داشتهام، خودشان به من دیکته میکنند که این ایده، یک داستان کوتاه یا فیلمنامه یا نمایشنامه است. این ایده هم کمکم به من دیکته کرد که یک نمایشنامه است و باید در مدیوم صحنه اجرا شود.
اساسا میگویم تحصیلات من بیشتر بر نوشتن متمرکز بوده است، ولی در ساختار اجرایی این تئاتر، سینما از من دور نیست و جای کار وجود دارد.
به نظر من درونمایه این متن بیشتر در ستایش اخلاق، انسان و عشق است. به چه علت این مضمون را انتخاب کردید؟
اساسا دغدغه من برای ورود به عرصه هنر اخلاق بود. در هر کاری که اقدام به نوشتن و ساخت آن میکنم، اساسش اخلاق است. این ایده هم زمانی شکل گرفت که کنت دراکولای وودی آلن را خواندم. یک ایده در ذهنم به همین خامی نشست که یک کاری درباره دراکولاها انجام دهم. اینکه چه باشد را هنوز نمیدانستم.
گذشت و گذشت تا فیلم تنها عشاق زنده میمانند جیم جارموش بزرگ را دیدم. قاعدتا این ایده با من بود و بزرگ و بزرگتر شد تا نهایتا به این قصه رسید. در این هنگام آقای عطاران فیلم دراکولا را ساخت. ایشان نیز فیلم خوبی ساخت و شباهتهایی هم وجود داشت، ولی باور کنید که من قبل از ایشان قصه را نوشته بودم. در هر صورت یک سالی از ایده دوری کردم تا یک مقدار نسبت به این فیلم دورتر شویم و کمی ذهنها دور شد. دوباره با یک همکار عزیز خانم محدثه قبادی کار را بازنویسی کردم و حاصلش این است که میبینید.
چرا مرثیهای برای یک دراکولا را برای عنوان نمایش انتخاب کردید؟
مرثیه اصولا به آوازی در غم از دست دادن عزیزی مخصوصا جوانترها گفته میشود. من شخصیت اصلی قصهام را خیلیخیلی مظلوم میبینم و شخصیت گرفتار یک جبری است. مرثیه را اگر انتخاب کردم، چند علت داشت. مرثیه کنار دراکولا دارای یک جذابیتی است؛ انگار با هم نمیخوانند. یکی دیگر بهخاطر شخصیت جوان و اول قصهام بود. یکی دیگر هم ادای دینی است به فیلم مرثیهای برای رویای آرنوفسکی و نمایشنامه مرثیهای برای راهبه آلبرکامو.
ما با نمایشی روبهرو هستیم که ارجاع دقیق تاریخی و جغرافیایی ندارد و محدود به برهه خاصی نیست و میتوان نسبت به هر زمان آن را خوانش کرد. چگونه به این رویکرد دست یافتید؟
چقدر خوب است که شما اینها را دیدید. اول بگویم هیچ قصد سیاسی پشت حرفهایم نبوده است، به این دلیل در زمان و مکان خاصی محصورش نکردم. میخواهم بگویم از نظر من، الان بحران بشریت این است. همه ما بلاتشبیه داریم به یکسری دراکولاهایی تبدیل میشویم که شاید اخلاقیات، انسانیتها و ارزشهایی که باید وجود داشته باشد را داریم فراموش میکنیم. نمیخواهم حرفهای بزرگ بزنم.
عادتش را ندارم، سوادش را ندارم و در آن حد هم نیستم. اما احساس میکنم دنیای مدرن این اتفاق را رقم زده است و ما ناگزیر هستیم، نمیشود کاری کرد و این درد با آدم است.
مسأله مهمی که در این اثر شاهد هستیم، حضور پررنگ عشق است که در مقابل وظیفه و جبر قرار میگیرد. چگونه به مقوله عشق و این تقابل دست یافتید؟
یک پله از عشق عقبتر برویم، بحث هنر است. من تعمدا سینما را وارد کردم و احساس میکنم که آدمها از پلی به اسم هنر باید عبور کنند تا عشق را بشناسند. برای شخصیت قصه ما این اتفاق میافتد. وارد یک سینما میشود و تازه آنجا مفهوم عشق را پیدا میکند. به بهانه دخترکی (عشق زمینی) وارد سینما میشود و آنجا خورشید را میبیند و درواقع مبهوت خورشید میشود؛ یعنی عشق آسمانی.
نمیخواهم حرفهای بزرگ بزنم، چون قصه من در حد بضاعتش قصهاش را میگوید و پیامها و حرفهای بزرگ زدن خیلی چیزی را حل نمیکند و چیزی را هم به آن اضافه نمیکند. آنچه را که روی صحنه دیدید، همان است. اما اینکه در برابر وظیفه قرار میگیرد، من فکر میکنم در این شرایط، راه التیام و نجات یا راحتتر بودن آدمها عشق است.
ورود کاراکتر به سینما یکی از نقاط عطف داستان شماست، یعنی سینما زندگی فرد را دستخوش تغییر و تحول میکند. به چه علت مقوله سینما را بهعنوان نقطه عطف و عامل تغییردهنده درام انتخاب کردید؟
من تصور میکنم آشنایی با هنر مخصوصا هنرهای نمایشی برای من نجاتبخش بوده و دوست دارم آن را به دیگران توصیه کنم. شخصیت قصه من هم نشد که از خودم دور باشد؛ شاید واقعا آن آدم خودم هستم. یک جوری اتفاقی است که برای خودم درون یک سینما افتاده است. در نتیجه این از درون من آمد و شخصیت قصهام را برای عاشق شدن در محلی قرار دادم که فکر میکنم آنجا سرچشمه عشق است.
چرا سعی کردید این مضامین را با زبان کمدی بیان کنید؟ دلیل این انتخاب چه بوده است؟
کمدی ژانر مورد علاقهام است و من فکر میکنم بهترین زبان و شیوه برای انتقاد و قصه گفتن و انتقال مفهوم بهخصوص برای مخاطب عام، زبان کمدی است. به همین خاطر کمدی را انتخاب کردم.
شما چقدر معتقد به تأثیرگذاری اثر هنری و درام بر جامعه هستید؟
برای من مهمترین چیز قصه گفتن است و ادعایی در این اثر ندارم که حرفهای بزرگ میزنم و دنیا را تکان میدهم! نه. واقعیتش این است که قصه گفتن برای من خیلی مهم است و عموم مردم خیلی اهمیت دارند. ما مردم را به دیدن تئاتر عادت ندادیم و یک قشر خاصی تئاتر را میبینند. به نظرم این اشتباه است.
باید مردم بیایند و قصه گوش کنند و تئاتر ببینند. پیامها و تأثیرها از دل این قصهها خودبهخود به وجود میآید و این زمانش طولانی است. هیچوقت نشده که ادبیات و هنر در جامعهای بیتأثیر باشد. این تأثیر، تأثیری طولانیمدت است. اگر گروهمان درواقع یک مقدار در تکان دادن مخاطب توانسته باشد کاری انجام دهد، برای ما کفایت میکند.
در این نمایش طراحی صحنه تا حدودی مختصر شده و آکسسوار کمتری دیده میشود. به چه علت طراحی صحنه به این شیوه است؟
یکی اینکه خالی بودن فضا به خالی بودن آنچه در مورد عصر حاضر گفتم کمک میکند. احساس میکنم همه چیز تو خالی شده است. دیگر اینکه ما باید در این سالنها خیلی سریع عمل کرده و ظرف پنج تا هفت دقیقه دکور را جمع و پیاده کنیم؛ در نتیجه باید سراغ دکورهای سبکتر برویم.
نکته سوم این است که من یک دکوری داشتم که متاسفانه دو روز قبل از اجرا به علت زلزلهای که حادث شد (چون کارگاه در مرکز زلزله قرار داشت)، از بین رفت و غیرقابل استفاده شد. ما هفته نخست دکوری را جایگزین کردیم تا بازیگرها در میزانسنها جا افتادند و کمی تغییرات داشتیم. اما این دکور را هنگام تعطیلی که داشتیم سروسامان دادیم و به این صورت درآوردیم و شکر خدا الان راضی هستیم.
چگونه و طبق چه معیارهایی بازیگرها را انتخاب کردید؟
حقیقتش را بخواهید و اگر بخواهیم با صداقت صحبت کنم، ما توامان به گیشهمان فکر میکردیم. اما آنچه من دلم میخواست، این بود که گروهی داشته باشم که عیاری داشته باشد که به اندازه یک ستاره سینما کار کند، اما همه سابقه تئاتر داشته باشند و تئاتری باشند. نتیجتا به این دوستان رسیدیم.
همه آنها اهل تئاتر هستند و تازه از تئاترهایشان فارغ شده بودند و اینکه در سینما و تلویزیون هم شناختهشده هستند. برای برخی از نقشها سراغ آدمهای دیگر هم رفتیم و آنها یا سرکار بودند یا ارتباط نگرفتند، تا درنهایت به این انتخابها رسیدیم و امروز واقعا راضی هستم، چون فکر میکنم بهترین انتخابها بودند.
در ادامه فعالیتهای حرفهای شما قرار است بیشتر شاهد آثار سینمایی باشیم یا تئاتر؟
نمیدانم. واقعیتش این است که اصلا فکر نمیکردم نخستین کار حرفهایام تئاتر باشد. قبلش فیلم کوتاه و مستند کار کرده بودم. بستگی دارد واقعا آن ایدهای که به سراغم میآید، چطور خودش را به من دیکته کند. این عادت را دارم و صبر میکنم که ایدهها به من دیکته شوند. همین الان دو ایده برای تئاتر دارم و یکی دوتا ایده برای فیلم بلند، اگر خدا کمک کند. باید خیلی شرایط مهیا باشد؛ اسپانسر و بازگشت سرمایه، جذابیت ایدهها، وضع اجتماعی و... همه مهم است. به این سوالتان نمیتوانم جواب مستقیم و درستی بدهم!
آیا در آینده از شما آثاری با مضامین اجتماعی خواهیم دید و این دغدغه ادامهدار خواهد بود؟
قطعا این یکی از علایق من است و حتما ادامه خواهم داد. به نظر من قصه گفتن مخصوصا برای عموم جامعه و قشر عامه مهمترین رسالت یک هنرمند است. ما اگر سالی صد تا فیلم خوب قصهگو داشته باشیم، چند فیلم آرتیستیکتر هم از دلش بیرون میآید.
اگر سالی هزار تا تئاتر قصهگو داشته باشیم، از دل آن صد تا تئاتر با نگاه آرتیستیک بیرون خواهد آمد. طرفدار پز روشنفکرنمایانه نیستم. روشنفکرها قابلاحترام هستند، اما روشنفکرنماها متاسفانه آفت هنر این مملکت شدهاند. من خیلی صادقانه به شما بگویم برای عموم مردم قصه میگویم و دغدغهام قطعا با من خواهد ماند.
۰