آینه بغل؛ چگونه ایده‌ی خود را نابود کنیم؟

آینه بغل؛ چگونه ایده‌ی خود را نابود کنیم؟

چند پاره شدن فیلم ذهن مخاطب را درگیر سوالاتی گسسته می کند که به دلیل نداشتن همپوشانی در جواب، ذهن مخاطب را به شکل مقطعی دچار فلج فکری می‌کند. موضوعی که به نظر منتقدان یکی از بدترین بلاهایی است که نویسنده می‌تواند بر سر متن خود بیاورد و ایده‌ای خوب را به مرز نابودی بکشاند!

کد خبر : ۵۰۲۸۰
بازدید : ۹۸۲۹

فرادید | صادق چولکی ، چرا فیلمی مانند آینه بغل با وجود گیشه‌ای موفق، نمی‌تواند به فیلمی ماندگار تبدیل شود؟ این سوال مهمی است که این نوشته قصد دارد به آن پاسخ دهد. خب، در یک نگاه کلی آینه بغل فیلمی است در مورد اختلاف طبقاتی، شاید بهتر است بگوییم درباره ی شبکه های اجتماعی و یا حتی رابطه‌ی ایران با غرب!

چگونه ایده‌ی خود را نابود کنیم؟

به گزارش فرادید، در برخورد انتقادی با آینه بغل، اولین چیزی که به ذهن مخاطب متبادر می شود این است که با فیلمی چند پیرنگی روبه روست، ولی به هیچ وجه این گونه نیست. اتفاقا نقطه ضعف فیلم دقیقا این مسئله است که اثر مد نظر، موضوع واحدی را دنبال نمی کند. هر بار پس از طرح مسئله و پرداختی موقت موضوع را رها کرده و بدون ارائه‌ی راه حل و یا حتی آسیب‌شناسی وارد مبحث جدید می شود. این درحالی است که فیلم‌های ماندگار اغلب موضوع واحدی را از جنبه های متفاوت بررسی می‌کنند و در نهایت با رسیدن به نتیجه‌ی دلخواه فیلمساز به پایان می‌رسند.

چگونه ایده‌ی خود را نابود کنیم؟

به صورت خلاصه فیلم در مورد زوج جوانی است که به مناسبت پنجمین سالگرد نامزدی‌شان، یک ماشین لوکس را بی‌اجازه بیرون می‌برند. ولی در پی یک تصادف مضحک و شکسته شدن آینه بغل خودرو به دردسر می‌افتند و همین عامل آنها را مجبور به انجام کارهایی می‌کند که شاید در شرایط طبیعی حاضر به انجام آن نمی شدند... .

چگونه ایده‌ی خود را نابود کنیم؟

در شروع مرتضی (جواد عزتی) و مهناز (نازنین بیاتی) سوار بر خودروی مازراتی و فارغ از هر دغدغه‌ای در شهر می چرخند انگار زمین و زمان دست به دست هم داده تا آنها از زندگی لذت ببرند. اما بعد که آینه‌ی مازراتی می شکند، ورق برمی گردد. معلوم می شوند که این دو نفر اگر تمام زندگی شان را بفروشند باز هم نمی توانند خسارت ماشین را بدهند. بعد هم برای گرفتن رضایت از صاحب خودرو راهی پنت هاوس می‌شوند. تا اینجا موضوع اختلاف طبقاتی است.

اما در خانه‌ی شاهرخ موضوع تغییر می‌کند. روی دیوارها تابلوی حضرت مریم و حضرت عیسی را می بینیم در حالی که جواد عزتی جلویش ایستاده و بچه‌ای را که پدرش معلوم نیست به دست مهناز می‌دهد! حرف‌ها اغلب سیاسی است و شخصیت‌ها کنایه آمیز در مورد استراتژی برد-برد صحبت می‌کنند و اینکه بچه حاصل توافق‌شان است و حتی مرتضی به شاهرخ گفته است که هیچ وقت یک فقیر را تهدید نکن. اینجاست که ذهن مخاطب تحریک می‌شود که مابه ازای این شخصیت ها را دنیای واقعی پیدا کند با این احتمال که هرکدام از این شخصیت‌ها نماینده‌ی گروه، جریان و یا حتی کشور خاصی باشند.

چگونه ایده‌ی خود را نابود کنیم؟

در توالت اما دوباره و به شکلی تلخ، موضوع برمی‌گردد به اختلاف طبقاتی البته وجود جواد عزتی و شوخی‌های بجای او فضا را تا اندازه ای تلطیف می‌کند. این وسط مهناز از همه محافظه کارتر است (وقتی که از گناه کردن و تاثیرات آن می گوید) و همانطور که گفتیم مرتضی طرفدار همکاری و حتی امتیاز دادن و البته امتیاز گرفتن است.

در این چند ضلعی پدر مهناز هم کاراکتر مهمی به حساب می آید. کاریکاتوری از آقای ظریف که آشپز وزارت خارجه است کسی که هم از قطعنامه می‌گوید و هم از ممه و لولو! و از همه مهمتر باعث ترس این زوج جوان شده و حتی در آخر که چهار نفری به خانه‌ی پدری مهناز پناه می‌برند، این هیبت باعث فرار آنها می شود گرچه این تنها مرتضی و مهناز هستند که وحشت کرده‌اند چون به این نتیجه می‌رسند که از پدر دیکتاتورمآب رودست خورده‌اند.

چگونه ایده‌ی خود را نابود کنیم؟

مهناز بعد از بحث کوتاهی با مرتضی (بری زندان بهتر از اینه که صاحب بچه بشیم که معلوم نیست از کیه و کجاست!) قبول می‌کند با شاهرخ همکاری کنند و بعد می بینیم روی تخت نشسته بچه را روی پا گذاشته و تلفنی بازاریابی می کند: شما یه شبه پولدار نمی‌شید ولی در بلند مدت چرا! اینجاست که می بینیم این زوج با انگیزه‌ی اقتصادی تن به این کار داده‌اند اما اتفاقا هرچه جلوتر می‌روند بدهکارتر می‌شوند (خسارت عقاب، خودکار، کروکودیل و حتی آب معدنی...) شاهرخ هم با ژستی که ناشی از موقعیت بالاتر اوست، به حماقت آنها می‌خندد.

در کل شخصیتی که گلزار ایفاگر نقش آن است شخصیت جالبی است گرچه به نظر می‌رسد نتوانسته آنطور که باید و شاید از عهده‌اش برآید که بخشی از این موضوع به فیلمنامه چندپاره آینه بغل برمی‌گردد! برای مثال در میانه ی فیلم وقتی مهناز به گریه می‌افتد و می‌گوید: مجبورت کرد لباس زنونه بپوشی...به خاطر یه آینه بغل غیرت و آبرو و همه چی رو به باد دادی و همان موقع پدر مهناز ظاهر می شود. حضور او همچنان با دلهره برای هر دو نفر همراه است. جالب است که خودش هم می داند و می‌گوید: کاری کردین ترسیدین!؟

چگونه ایده‌ی خود را نابود کنیم؟

در دقیقه‌ی شصت هم آشپز وزارت خارجه می گوید قرار است به پاریس برود و مرتضی می‌گوید: اها در مورد برجام! از طرفی ما باید او را راهی پاریس ببینیم و از طرف دیگر مرتضی تاکید می‌کند که در نبود شما حتما موازین‌تان را رعایت می‌کنیم.

چگونه ایده‌ی خود را نابود کنیم؟

تلاش برای پیدا کردن ارتباط شخصیت‌ها در زیر متن، با وجود کدهای متناقض راه به جایی نمی‌برد. گرچه ما می‌توانیم با سهل انگاری، مابه ازای این کارکترها را در دنیای واقعی پیدا کنیم ولی در یک اثر ماندگار مانند اجاره‌نشین‌ها اثر جناب مهرجویی آنقدر قدرت و ظرافت کار بالاست که از پیچیدگی‌های حماقت گونه به راحتی گذشته و به سادگی نبوغ‌آمیز خود می‌رسد.

فیلم حتی در سطح هم هرچه به پایان نزدیک می‌شود، وزن موضوعی شبکه‌های اجتماعی در آن بیشتر می‌شود تا جایی که گلزار در آخر فیلم به عنوان یک سلبریتی، فالوورهای مژگان را ارشاد و به نوعی انگار پیام فیلم را به مخاطب انتقال می‌دهد، آن هم به صورت مستقیم!

چگونه ایده‌ی خود را نابود کنیم؟

در پایان فیلم نیز به نظر می‌رسد نویسنده با آوردن سکانس چک میلیاردی و بعد توضیحات مهناز در مورد راه‌اندازی کارگاه تولیدی صرفا به دنبال جوابی برای موضوعات اولیه بوده است باتوجه به این نکته بینش نویسنده در اینجا مورد سوال قرار می گیرد! آیا اینگونه ارتباط با غرب می تواند جامعه را به سوی تعالی هدایت کند و یا اصلا این شکل مواجهه یک راه حل به حساب می آید؟

درمجموع چند پاره شدن فیلم ذهن مخاطب را درگیر سوالاتی گسسته می کند که به دلیل نداشتن همپوشانی در جواب، ذهن مخاطب را به شکل مقطعی دچار فلج فکری می‌کند. موضوعی که به نظر منتقدان یکی از بدترین بلاهایی است که نویسنده می‌تواند بر سر متن خود بیاورد و ایده‌ای خوب را به مرز نابودی بکشاند! هرچند نباید از این نکته غافل شد که آینه بغل هم‌تراز فیلم‌های شانه تخم مرغی نیست و حتی با ارائه یک کمدی موقعیت متوسط، تلاش دارد خود را اثری متفکرانه معرفی کند اما ناکام مانده است.

۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید