نقدی بر فیلم «مغزهای کوچک زنگزده»
مشکل «مغزهای کوچک زنگزده» - مانند اندک فیلمهای سینمای ایران که سروشکل درستی دارند، اما یکبارمصرف به نظر میرسند- ژورنالیستیبودن آن است؛ یعنی بیش از آنکه متن فیلم به «بیان» موقعیت و فضا پهلو بزند، «ترسیم وضعیت» میکند؛ خبری است و جنجالی؛ حاشیه است تا متن و به بیان دقیقتر، احساسات تماشاگر را تحتتأثیر قرار نمیدهد؛ صرفا «باحال» است و در بهترین حالت، خوشساخت و جذاب، اما آیا واقعا هنر است؟
کد خبر :
۵۰۴۳۴
بازدید :
۲۰۵۸
دعوای اصلی من با فیلم متوسط «هومن سیدی» استثنائا در بررسی مشکلات و معضلات آنچه به تصویر درآمده خلاصه نمیشود؛ ضمن آنکه فیلم از این حیث، ایرادات اندکی دارد و قابل چشمپوشی، اما دقیقا برعکس، چیزهایی هست که باید به تصویربرداری راه میداده، اما در طول فیلم به چشم نمیخورد و ازاینرو فیلم کمی ناقص به نظر میرسد.
بحث را با یک سؤال آغاز میکنم: آیا تمایلی به تماشای چندباره این فیلم دارید؟ اگر نه که احتمالا انتظارتان از «سینما» فراتر از سطح فیلم بوده و کلیشه کاستنِ سطح انتظار تا حد «سینمای ایران» را خلطمبحثی بیش نمیدانید.
مشکل «مغزهای کوچک زنگزده» - مانند اندک فیلمهای سینمای ایران که سروشکل درستی دارند، اما یکبارمصرف به نظر میرسند- ژورنالیستیبودن آن است؛ یعنی بیش از آنکه متن فیلم به «بیان» موقعیت و فضا پهلو بزند، «ترسیم وضعیت» میکند؛ خبری است و جنجالی؛ حاشیه است تا متن و به بیان دقیقتر، احساسات تماشاگر را تحتتأثیر قرار نمیدهد؛ صرفا «باحال» است و در بهترین حالت، خوشساخت و جذاب، اما آیا واقعا هنر است؟
«مغزهای کوچک...» - چونان که از نامش برمیآید- به بلوغ سینمایی نرسیده و رسانهای است، با یک بغل حرف و حرف. فیلم بیش از آنکه حواسش به تصاویر باشد، شدیدا پرگو است و بهجای تمرکز بر یکی از این حرفها، شیفته «حرف تو حرف» آوردن است؛ از یک موقعیت به دیگری میپرد و حق تفکر و تهنشینیِ در لحظه را از تماشاگرش سلب میکند و میان رخدادهای گوناگون، لحظهای تنفس وجود ندارد.
نفسگیر است، اما به چه قیمت؟ تنها به قیمت «باحال» بودن! -که جز بار ژورنالیستی و ارضای در لحظه تماشاگر، هیچچیزی را بههمراه ندارد و خشونت بیحدومرز فیلم و بدگوییها و هوارها و دغدغههای مختلف، متضاد یا مشترک شخصیتها در تشدید سرعت وقوع رخدادها بسیار مؤثر بوده است.
ازاینرو فکر میکنم ریتم فیلم تا حدی، تندتر از نیاز مخاطب در جهت شناخت، درک و همذاتپنداری با کاراکترهاست. مثال: «شاهین» (نوید محمدزاده) -طبق گفته خود در انتهای فیلم- فردی خانوادهدوست بوده و حالا که متوجه سرراهیبودن خود شده، همه تمایلات شخصیتیاش را یکجا - در قالب یک مونولوگ- بیرون میریزد.
خب! به نظرتان مقوله شخصیتپردازی از طریق توضیح درونیات - آن هم از زبان خود کاراکتر- امکانپذیر است؟ فیلمساز باید حداقل در یک صحنه ویژگی مهم شخصیتی «شاهین» را به تصویر میکشید و این همان لحظهای درنگ است که فیلم از داشتن چنین صحنههایی رنج میبرد.
اصلا چرا به چنین صحنههایی نیاز است؟ برگردیم به علاقهمندی «شاهین» به خانواده: وقتی «شکور» و برادر کوچکتر از سوی نیروی پلیس دستگیر میشوند، اما «شاهین» آزاد و آسوده به خانه بازمیگردد، مادر از حضور او - و نبود پسران واقعیاش- رنجور است.
تماشاگر باید دلیل این رنجوری را پیش از واقعه دستگیری میدانست تا وقتی قضیه سرراهیبودن را از زبان «شکور» میشنید، بهسرعت با «شاهین» همذاتپنداری میکرد.
مثالی دیگر: میشد یکی از جذابترین کاراکترهای فیلم، پدر خانواده باشد که در مقابل عصیان همسر و فرزندان، هیچ اقدامی انجام نمیدهد و گویی علاقهای به خانوادهاش ندارد، اما همین فرد به دختر بینوایش - ناگهان- یاری میرساند یا هنگام مرگ همسرش، بر بالین او اشک میریزد.
تمام این اقدامات، غیرقابلدرک است، چون ما اصلا این پدر را نمیشناسیم و نه انفعال ابتداییاش را درک میکنیم و نه بروز احساسات پدر/ همسرانهاش را.
این مشکل گریبان تمام اعضای خانواده فیلم را گرفته و تمامی آنها تیپهایی هستند از آدمهای عصیانگر که از فقر به تنگ آمدهاند.
ضمن اینکه هنوز نمیفهمم چرا باید تمام افراد این محل، عصیانگر باشند! تنها بهخاطر فقر؟ اینکه خیلی کاریکاتوری است و زرد؛ خیلی «ابد و یکروز» بازی است و البته که مونولوگ چنددقیقهای «نوید محمدزاده» هم یادآور آن فیلم کذایی.
هرچند که نمیتوان اهمیت کیفیت تصاویر را - از عمق میدانها تا قابهایی که ترسیم موقعیت میکند- از یاد برد. فیلم درست ساخته شده و - در لحظه- حال تماشاگر را دگرگون میکند، اما این فقط چند لحظه بیشتر طول نخواهد کشید و آنچه بعد در ذهن میماند - و ممکن است مدام به آن فکر کنیم- خشونتهای زیاد از حد است و این یعنی فیلم چیزی جز هیجان را بههمراه نداشته.
همین عدم پرداخت به شخصیتها، درباره فضا و موقعیت نیز صدق میکند؛ مثلا پس از پایان رخدادها و فرار خواهر، مرگ مادر و آزادی برادر کوچکتر، فیلم تمرکزی بر خانه - بهعنوان مرکز ثقل رخدادها- ندارد و فروپاشی خانه خیلی بیمعنی است و شبیه به «جمعکردن» فیلم شده بهجای بهسرانجامرساندن؛ بنابراین «مغزهای کوچک زنگزده» یک فیلم «ژورنالیستی» متوسط است و با وجه رسانهای سینما سروکار دارد، نه وجه هنری/ صنعتیاش که به نظرم رویکرد جالبی نیست.
۰