صندلی لهستانی، یادگار یک کوچ

صندلی لهستانی، یادگار یک کوچ

ازحضور لهستانی‌ها در ایران این تک‌وتوک صندلی‌ها باقی مانده و دو کتابی که نوشته شده، اما هنوز به فارسی ترجمه نشده‌اند. خسرو سینایی هم فیلمی درباره آن‌ها ساخته، اما چندان دیده نشد.

کد خبر : ۵۰۶۴۳
بازدید : ۳۲۳۷
صندلی لهستانی، یادگار یک کوچ
دیگ‌های بزرگ آب روی آتش به جوش می‌آمدند و چوب‌ها ساعت‌ها در آن می‌خوابیدند تا نرم و انعطاف‌پذیر شوند. بعد نوبت قالب‌های آهنی بود و غلتک‌های چرخان که چوب‌ها را به حالت دلخواه درآورند. تصویری که آندرانیک ٨٣ ساله از نوجوانی‌اش به یاد می‌آورد و کارخانه‌های ساخت صندلی‌های لهستانی.
«نخستین بار همین لهستانی‌ها در ایران ساختند و از آن وقت بهش گفتند صندلی لهستانی.» آندرانیک نمی‌داند لهستانی‌ها چه زمانی به ایران آمدند، ولی تصویر آن‌ها را خوب به یاد دارد.

با لهستانی‌ها کار می‌کردید؟
در کارخانه ساکو که کار می‌کردم زیاد بودند. همه‌شان کارگران ساده بودند و انواع صندلی‌ها می‌ساختند، مثل همین که می‌گوییم لهستانی.

پیرمرد می‌گوید «کتاب موج سوم را خوانده‌اید؟ من در زندگی‌ام هر سه تا موج را دیده‌ام. موج اول انقلاب کشاورزی، موج دوم انقلاب صنعتی و موج سوم که کامپیوتر‌ها آمدند. من از ده آمدم. ده‌مان نزدیک اراک و خمین بود. نتوانستم آن‌جا زندگی کنم و آمدم به شهر.
از آن وقت آمدم سراغ همین کار و هرچه مربوط به چوب باشد بلدم.» دستش را تکیه داده به پشتی خمیده صندلی‌های لهستانی. دیوار‌های مغازه آبی است. آبی آسمانی ابری. کتابخانه‌ای شلوغ با کتاب‌های درهم و میز و مبل و صندلی‌های قدیمی با فاصله‌ای که حریم یکدیگر را رعایت کنند، کنار هم قرار گرفته‌اند. یک صندلی لهستانی با نقش و نگار‌های گذشته در میانه ایستاده و بقیه انگار دوره‌اش کرده‌اند.

صندلی‌هایی با چوب‌های خمیده که ما آن‌ها را به نام لهستانی می‌شناسیم در اصل اختراع یک کابینت‌ساز اتریشی است. میشائیل تونت در کودکی شاگرد درودگر بود، اما کارش به تزیین دربار لیختن‌اشتاین هم رسید. او روش خم کردن چوب را به صنعت چوب هدیه کرد و نخستین صندلی‌هایش با این شیوه با نام خودش معروف شد.
روش جدید او کمک کرد که اضافه‌های چوب کم شود و طراحی ساده‌اش خیلی زود به دل نشست. سال ١٩٣٠ بود و صندلی‌هایی با مواد اولیه اقتصادی و شکل و شمایل ساده و خودمانی که آن‌ها را برای هر محیطی مناسب می‌کردند. کافه‌های اروپایی خیلی زود سراغ این صندلی‌ها رفتند.

بیشتر کارخانه‌های ایرانی که تا قبل از انقلاب صندلی‌های لهستانی تولید می‌کردند، صاحبان ارمنی داشتند. «قدیم چهار پنج تا کارخانه بود، ولی همه جمع کردند، چون دیگر صرف نداشت.» صندلی‌های لهستانی برای او همان صندلی‌های قدیمی‌اند با نقش و نگار‌هایی که بسته به کارخانه با هم فرق داشتند.
بهترین‌ها صندلی‌های بوخانیان بودند. یک نمونه‌اش در مغازه است و آندرانیک تازه تعمیرش کرده. صندلی را بلند می‌کند، کف آن را نشان می‌دهد: یک تکه چوب به کف چسبانده که محکم نگهش دارد و روی صندلی مارک کارخانه حک شده است. ٢٥٠‌هزار تومان خرج تعمیر این صندلی شده. یک روز کار.
«از این صندلی‌ها دیگر نیست. خودم از خانه‌ها می‌خرم.» یک صندلی دیگر که نشان کارخانه‌اش دیگر قابل خواندن نیست، پشت پنجره است: «این را یک نفر امانت گذاشته و گفته ٦ تا برای فروش دارم. خریدار‌ها هم بیشتر کافی‌شاپ‌ها هستند.
الان مد شده. یک زمانی مردم علاقه‌شان را به این صندلی‌ها از دست داده بودند. یک وقتی سطح فکری مردم تغییر کرد و زندگی‌شان رفت بالا و رفتند دنبال صندلی‌های دیگر. دیگر این‌ها فروش نداشت. این هم چیزی است که باید زیاد تولید شود تا صرف داشته باشد.»

پسری جوان غذا می‌آورد. مرد می‌گوید دیر کردی. بعد هم می‌گوید: الان دیگر باید غذا بخورم و بعد استراحت کنم. از پنج‌و‌نیم بعدازظهر به بعد برمی‌گردم صحبت کنیم. خانه‌اش بالای مغازه است. می‌گوید همه جای خانه حتی دیوار‌ها چوب کار شده است و همه کار دست خودش است.

صندلی‌های راحت و سبک
لهستانی‌ها بهار ١٣٢١ شمسی با کشتی از بندرانزلی به ایران آمدند. طبق بعضی آمار‌ها ١٢٠‌هزار نفر و بعضی آمار‌های دیگر ٣٠٠‌هزار نفر به اردوگاه‌های این شهر فرستاده شدند. تعداد زیادی از این پناهجویان بیمار بودند و جان خود را از دست دادند.
گورستان‌هایی در شهر‌های مشهد، تهران، اهواز و بندرانزلی هنوز نام و نشان لهستانی‌ها را دارد. بعد از مداوا نظامیان لهستانی برای جنگ از ایران به جبهه‌های متفقین در هند و آفریقای جنوبی رفتند و غیرنظامیان در اردوگاه‌های دایر شده برای‌شان در شهر‌های بزرگ ایران ماندند.
آن‌ها خیلی زود وارد بازار کار شدند، جوانان و نوجوانان به کارگاه‌ها، کافه‌ها و رستوران‌ها رفتند و زنان برای کار به خانه‌های ثروتمندان یا کارگاه‌های خیاطی. در اصفهان یکی از کافه‌های معروف آن زمان که بعد‌ها پاتوق هنرمندان شد با همکاری لهستانی‌ها و مدیریت یک زوج ارمنی در چهارباغ راه‌اندازی شد.

ساعت پنج ونیم است. آندرانیک می‌رود مطابق برنامه روزانه روزنامه بخرد. «یک ربع دیگر می‌توانیم حرف بزنیم». شش صندلی امانتی را ٤٥٠‌هزار تومان می‌فروشد. آندرانیک می‌گوید صندلی لهستانی کم‌خرج، راحت و سبک است و دوام زیادی دارد.
توی خانه خودش در آشپزخانه چند صندلی لهستانی دارد: «خیلی راحت می‌شود این‌ور و آن‌ور بردشان. مقاوم است و اگر هم پایه‌اش شل و کفش خراب شود، خرجی ندارد. رویه عوض کردن نمی‌خواهد.» او هر صندلی‌ای را قبول ندارد: «یکی آمد پهلوی من که در یافت‌آباد کارخانه دارد، اما صندلی‌هایش چنگی به دل نمی‌زنند.
قدیمی‌ها بهتر بود. آن موقع سطح زندگی پایین بود، کارگر و چوب ارزان بود، صندلی‌ها هم ارزان تمام می‌شد و بهتر می‌ساختند.» صندلی‌های قدیمی که داغ چوب هنوز روی‌شان مانده بود، او باید خوب سمباده‌شان می‌زد تا آماده شوند. «سال ٧٤ میلادی در کارخانه‌ای در لندن کار می‌کردم و این صندلی‌ها را می‌ساختم، اما نتوانستم دوری زادگاه را تحمل کنم و برگشتم. پشیمان هم نیست. زندگی نسبتا آرامی دارم و پسرم قهرمان تنیس است.».

ولی الان صندلی لهستانی خیلی هم ارزان نیست.
الان صندلی‌هایی که از خارج وارد می‌کنند، گران است. شما سلیقه خوبی دارید، ولی مثل این‌که مانند من پول کم دارید. خداوند همه چیز را به یک نفر نمی‌دهد، به یک نفر سلیقه خوب می‌دهد و به یک نفر پول خوب. یک نفر که نمایندگی دارد این صندلی‌ها را برایم از لهستان می‌آورد، اما گران. هر دانه صندلی یک‌میلیون و ٣٠٠، ٤٠٠‌هزار تومان. دیگر وقتی دلار گران شده طبیعی است. گاه‌گاهی کار‌هایی که تعمیر لازم دارد، می‌آورد پیش من. کسی دیگر نمی‌تواند تعمیر کند. این کار بوخانیان است که دیگر الان نیست.

کار هر کارخانه با آرم و قالب و نقش و‌نگارهایش معلوم می‌شد: «بوخانیان از همه مدرن‌تر و تمیز و شکیل‌تر بود. کلا با بقیه فرق می‌کرد. این است که الان هم گران‌تر است.»

برای آندرانیک صندلی لهستانی یا صندلی‌های دیگر فرقی ندارد. از ١٢ سالگی با چوب کار کرده و می‌تواند هر وسیله چوبی را بسازد و تعمیر کند. سال‌هاست کسی نیامده از او کار یاد بگیرد.
می‌گوید موهایم این‌جا و در همین مغازه سفید شده. عکسش را روی جواز کسب نشان می‌دهد؛ سال ٤٥ و می‌گوید ببینید چقدر موهایم زیاد است. مشتری‌ها با صندلی‌های شکسته می‌آیند و قیمت می‌گیرند. یک بار هم زن و مردی با هفت صندلی لهستانی سمباده‌نخورده سفید آمدند و همه را برای‌شان درست کرد. گفتند صندلی‌ها را در خیابان دیده‌اند، پشت یک وانت که داشت به سرعت دور می‌شد. هفت صندلی را در یک پراید جا داده بودند.

لهستانی‌ها می‌دانستند که صندلی‌ها به اسم آن‌ها معروف است؟
گمان نکنم. نمی‌دانم. آن‌ها همیشه جلوی چشم ما بودند. اگر هم می‌دانستند حرفی نمی‌زدند.

از حضور لهستانی‌ها در ایران این تک‌وتوک صندلی‌ها باقی مانده و دو کتابی که نوشته شده، اما هنوز به فارسی ترجمه نشده‌اند. خسرو سینایی هم فیلمی درباره آن‌ها ساخته، اما چندان دیده نشد. او در نشست اکران این فیلم گفته است که سال ١٣٤٩ دیدن سنگ‌قبر‌هایی یک‌شکل در گورستان دولاب جرقه ساخت این فیلم را در ذهنش به وجود آورد. امسال بهار عده‌ای از مسئولان لهستانی مثل سال‌های قبل به یاد درگذشتگان جنگ به آرامگاه‌های هموطنان‌شان در ایران آمدند.
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید