دردسرهای مُدگراییِ مخاطبان سینما
متفاوت طلبی نزد مخاطبان سینمای ایران شباهتی عینی به ادعای «من متفاوتم» در پوشش و ظاهر بسیاری از مردم ما دارد: همه میگویند متفاوتیم، اما از طرف دیگر در نوع انتخاب پوشش بهشدت دنباله روی «مد» روز هستند. بیآنکه توجه کنند که پیروی از مد همه را شبیه هم و ادعای تمایز را به کلی ناکار میکند.
کد خبر :
۵۳۸۷۶
بازدید :
۱۶۸۸
امیر پوریا | با گذشت دو هفته از شروع سال و حدود سه هفته از اکران فیلمهای نوروزی به نظر میرسد که برآیند پسند مخاطبان سینمای ایران در این اکران مشخص شده باشد: یک کمدی نمونهای رضا عطاران با شخصیتهای آشنای او یعنی «آدم ساده در موقعیت پیشبینی نشده» در صدر فروش است.
در «مصادره» که نخستین فیلم مهران احمدی روی صندلی کارگردانی است، البته منهای اینکه گفتیم، کلیشهزدایی از شخصیت همیشگی ساواکی در سینمای سالهای بعد از انقلاب و معرفی و بازنمایی او در جایگاه یک انسان با تمام ندانمکاریهای احتمالی و طبیعیاش میتواند دلیل دیگر این استقبال باشد.
دو فیلم پرحاشیه جشنواره فجر تازه گذشته یعنی «لاتاری» و «به وقت شام» میزان متوسطی مخاطب دارند و دو کمدی بسیار بیشباهت به یکدیگر یعنی «لونه زنبور» و «خرگیوش» سرشان بیکلاه مانده که این میان، دومی به زودی بابت افت فروش، از اکران برکنار خواهد شد.
فیلم اول مانی باغبانی منتقد و فیلمنامهنویس با وجود بازیگرانی، چون سیامک انصاری و جواد عزتی که تصویرشان برای مخاطب کمدی دوست ما آشناست و با حضور بابک حمیدیان و مینا ساداتی در یکی از معدود تجربههای حضورشان در یک کمدی (که خود میتواند کنجکاوی برانگیز باشد) به نزدیکیهای فروش مورد انتظار از یک کمدی هم نرسیده است.
آیا دلیلاش را باید لزوما عدم موفقیت فیلم دانست؟ مانند بسیاری فیلمهایی که بابت «تمایز» با هنجارهای رایج و جاری این سینما از کانون توجه مخاطب انبوه دور ماندهاند اینجا هم گمان میکنم این اقبال نه چندان بلند نباید نتیجه ضعف خود فیلم تلقی شود. توضیح خواهم داد.
چه اهالی سینمای ایران و چه مخاطبان فیلم بین یا بالقوه آن مدام این گلایه را تکرار میکنند که «سوژههای فیلمها تکراری است» و «فیلمها شبیه همدیگرند».
چه اهالی سینمای ایران و چه مخاطبان فیلم بین یا بالقوه آن مدام این گلایه را تکرار میکنند که «سوژههای فیلمها تکراری است» و «فیلمها شبیه همدیگرند».
منهای کلیگوییهای مخاطبان عام میتوان به این انتقاد آشنای سالهای اخیر مخاطبان مدعی خاص بودن هم اشاره کرد که میگویند «اغلب فیلمها الگوبرداری از فیلمهای اصغر فرهادی است.» یا ترکیب تکرارشونده «آپارتمانی» را در نکوهش فیلمها به کار میبرند.
به عبارت بهتر، مردم ما خواهان فیلمهایی با فضا و مناسبات تازه و دیگرگونه هستند. یکی از جلوههای این خواسته به طور طبیعی میتواند تمایل به فیلمهایی دور از واقعیت زدگی مکرر این سینما باشد.
اگر اندکی از این تعابیر فراتر رویم میتوان گفت که مخاطب کنونی سینمای ایران با اندکی وسعت دامنه نگاه قاعدتا باید از جلوههای گوناگون خیالپردازی یا حتی تمایز ساختاری نسبت به ساختارهای بیجان و رمقی که زیاد دیده و میبیند، استقبال کند.
بیآنکه قصد قیاس یا حتی امکان تشبیه وجود داشته باشد، میشود در سینمای همین سالها از این فیلمها به عنوان نمونههایی که ساختار روایی نامتعارف دارند یا نوعی گرایش به فانتزی یا خلق دنیایی ویژه و جدا از واقعیات عینی و روزمره در آنهاست نام برد: «اژدها وارد میشود»، «نگار»، «تیکآف»، «مادر قلب اتمی» و همین «خرگیوش».
اما همان مخاطبان دلزده از فیلمهای همانند، در رویارویی با این فیلمها هم روی چندان خوشی نشان ندادهاند! روایت نزدیک به «مستند جعلی/ mockumentary» مانی باغبانی با تمام کنجکاوی برانگیزیاش تنها به گیشهای «قابل قبول» دست یافت و تریلر دیوانهوار و کم و بیش پستمدرن رامبد جوان با وجود خوشساختیاش قربانی «توقع» برآورده نشده مخاطب شد که گویا از او انتظار یک کمدی دیگر را داشت.
بازی عجیب گلزار و همراهی ترانه علیدوستی و پگاه آهنگرانی و مهرداد صدیقیان در «مادر قلب اتمی» و حضور مهتاب کرامتی در جایگاه تهیهکننده و مصطفی زمانی و پگاه آهنگرانی و رضا یزدانی در بین بازیگران «تیکآف» هیچ کدام نتوانستند سطح توجه مخاطب به این تجربههای هرچند ناکامل، اما دست کم اهل «جسارت ساختاری» در سینمای ایران را به شکل قابل ملاحظهای ارتقا ببخشند.
حالا و در «خرگیوش» که میتوان گفت: بیش از هر تجربه دیگر سینمای هپروتی (معادل پیشنهادی نگارنده برای عبارت/جریان hallucination movies) به بار نشسته همچنان درگیر همان «عقلانیتزدگی» مخاطب نمونهای این سینما شدهایم: همه میگویند که فیلمهای متفاوتی را طلب میکنند، اما در عمل از سر و شکل فیلمی که شبیه دنیاهای آشنا و مکرر همیشگی را برابر چشمهایشان خلق نکرده و در عوض کوشیده دیوانگیها و دیوانه بازیهای بسیار ملموس آدمهایی از جنس مردمان طبقه متوسط فرهنگی امروز این جامعه را در روندی هدفمند و منجر به پایانی بامعنا به نمایش بگذارد برایشان ثقیل است.
حالا و در «خرگیوش» که میتوان گفت: بیش از هر تجربه دیگر سینمای هپروتی (معادل پیشنهادی نگارنده برای عبارت/جریان hallucination movies) به بار نشسته همچنان درگیر همان «عقلانیتزدگی» مخاطب نمونهای این سینما شدهایم: همه میگویند که فیلمهای متفاوتی را طلب میکنند، اما در عمل از سر و شکل فیلمی که شبیه دنیاهای آشنا و مکرر همیشگی را برابر چشمهایشان خلق نکرده و در عوض کوشیده دیوانگیها و دیوانه بازیهای بسیار ملموس آدمهایی از جنس مردمان طبقه متوسط فرهنگی امروز این جامعه را در روندی هدفمند و منجر به پایانی بامعنا به نمایش بگذارد برایشان ثقیل است.
میتوان گفت: متفاوت طلبی نزد مخاطبان سینمای ایران شباهتی عینی به ادعای «من متفاوتم» در پوشش و ظاهر بسیاری از مردم ما دارد: همه میگویند متفاوتیم، اما از طرف دیگر در نوع انتخاب پوشش بهشدت دنباله روی «مد» روز هستند. بیآنکه توجه کنند که پیروی از مد همه را شبیه هم و ادعای تمایز را به کلی ناکار میکند.
۰