لودگی به جای کمدی اصیل "چاپلین"

لودگی به جای کمدی اصیل "چاپلین"

اما رفته‌رفته گویی معصومیت و دغدغه‌مندی از این نوع سینما رخت بربست و عافیت‌طلبی و لودگی محض و اروتیسم یا بازی‌های روشنفکرانه با absurd جایش را گرفت. از آن سینمای کمدی اصیل و سبک‌پذیر و مؤلف، به لویی دوفونس و نورمن ویزدم و چیچو فرانکو و ترینیتی، لاندا بوزانکا و... رسیدیم.

کد خبر : ۵۴۶۲۲
بازدید : ۱۳۷۴
لودگی به جای کمدی اصیل جواد طوسی | دیروز داشتم به مناسبت سالگرد تولد چارلی چاپلین، به این فکر می‌کردم که چرا دیگر او تکرار نشد؟ با‌وجود مطرح شدن کمدین‌های دیگر، چون باستر کیتون، ماکس لندر، هارولد لوید، هری لنگدون، برادران مارکس، داگلاس فرنبکس و لورل و هاردی در دوران صامت و پس از آن، هیچ‌کدام از نظر نمایش موقعیت‌های انسانی در دل این ژانر و سبک و شیوه بازیگری و همه‌فن حریف‌بودن، قابل‌مقایسه با چاپلین نبودند.
وجود نگاه آزادمنشانه و عدالت‌خواهانه در اغلب آثار او مانند «ولگرد»، «جویندگان طلا»، «روشنایی‌های شهر»، «عصر جدید» و «دیکتاتور بزرگ»، نشان می‌دهد که چقدر گذشته پررنج و مرارت یک هنرمند و پایگاه اجتماعی‌اش می‌تواند در مضامین انتخابی و نتیجه کارش تأثیرگذار باشد.
آن خلق‌و‌خو و شمایل قلندرانه چاپلین که نشانه‌های عینی‌اش را در «ولگرد» و «روشنایی‌های شهر» و «لایم لایت» می‌بینیم، در چه شخص دیگری در سینمای کمدی سراغ دارید؟ او در جهت تعمیم پیام انسانی اش و عصیان در برابر سلطه‌گران و متجاوزان، مرز میان کمدی و تراژدی را می‌شکند.
در آن تک‌گویی درخشان پایانی چاپلین در «دیکتاتور بزرگ» خطاب به محبوبش هانا، آمیزه‌ای از حس انسان دوستانه و امید به فردایی بهتر جاری است: «دوست دارم در حد امکان همگی به هم کمک کنیم، ما همه این آرزو را داریم... می‌خواهم در سعادت متقابل هم زندگی کنیم، نه در نکبت مقابل یکدیگر.
در این جهان برای همه جای زندگی وجود دارد...، اما این راه را گم کرده‌ایم. هانا بنگر! ببین چگونه به روح انسان بال و پر بخشیده‌اند. انسان به سوی پیروزی در صعود است: نگاهت را بالا ببر، به سوی آسمان...»، اما در ورای این نگاه خوشبینانه تاریخی، تصویر واقعی چاپلین در ترکیبی از کمدی و تراژدی را در «لایم لایت» (روشنایی‌های صحنه) می‌بینیم.
آنجا که او در نقش یک مجری صحنه سالخورده در دو گودال ارکستر به میان طبل بزرگ می‌افتد و می‌میرد و ما را در روی صحنه زندگی و نمایش، به خنده می‌اندازد و می‌گریاند. در سیر قهقرایی این روزگار همین بس که از آن «ترامپ» ساده با ذهنی کودکانه و خصایص والای انسانی در آثار چاپلین و شخصیت مرکزی‌اش، به سیاست‌مداری، چون ترامپ با دیوانه‌بازی‌های عجیب‌وغریب و غیرقابل پیش‌بینی‌اش رسیده‌ایم.
سال‌ها بعد در سینمای فرانسه ژاک تاتی در کارنامه محدود فیلم‌سازی و بازیگری‌اش، به چارلی چاپلین و سینمای صامت ادای دین کرد و با محوریت‌دادن شخصیت «آقای اولو» در مجموعه آثارش، نشانه‌هایی از باستر کیتون و هارولد لوید را نیز به این شمایل تابلوشده در دنیای مدرن اضافه کرد.
اما رفته‌رفته گویی معصومیت و دغدغه‌مندی از این نوع سینما رخت بربست و عافیت‌طلبی و لودگی محض و اروتیسم یا بازی‌های روشنفکرانه با absurd جایش را گرفت. از آن سینمای کمدی اصیل و سبک‌پذیر و مؤلف، به لویی دوفونس و نورمن ویزدم و چیچو فرانکو و ترینیتی، لاندا بوزانکا و... رسیدیم.
در این میان، بیلی وایلدر با آن نبوغ و ظرافت‌های کلامی و بصری‌اش و شماری از فیلم‌سازان خوشفکر و با ذوق ایتالیایی مانند ماریو مونیچلی و دینوریزی استثنا بودند و به این مجموعه باید برخی از فیلم‌های رنه کلر، هوارد هاکز، جری لوئیس، بلیک ادواردز و استنو را هم اضافه کرد. در سینمای خودمان، وضعیت بغرنج «ژانر کمدی» بحث مستقلی را می‌طلبد.
شاید وجود سینمای مستقل بخش خصوصی و تعدیل‌یافتن یک جامعه عبوس و دلمرده، جزء اقتضائات سینمای کمدی برای رشد و شکوفایی‌اش است که ما به دلایل گوناگون فاقد آن هستیم. نگاه کنید به نمونه‌های شاخص و متفاوت آثار کمدی و طنز سینمای ایران مانند «سه دیوانه» جلال مقدم، «درشکه‌چی» نصرت کریمی، «مظفر» فرامرز ظلی، «اجاره‌نشین‌ها» داریوش مهرجویی و با کمی اغماض «اتوبوس» یدالله صمدی، «آدم‌برفی» داوود میرباقری، «مرد عوضی» و «مومیایی ٣» محمدرضا هنرمند، «مارمولک» و «لیلی با من است» کمال تبریزی، «نان و عشق و موتور ٢٠٠٠» ابوالحسن داوودی و «خوابم می‌یاد» و «ردکارپت» رضا عطاران که به سختی از تعداد انگشتان دست تجاوز می‌کنند.
۰
نظرات بینندگان
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    سایر رسانه ها
    تازه‌‌ترین عناوین
    پربازدید