نمایش «لنگ ظهر»؛ علیه خاطره‌سازی

نمایش «لنگ ظهر»؛ علیه خاطره‌سازی

کاهانی در «لنگ ظهر» علیه حافظه‌سازی عمل می‌کند. هفت شخصیت نمایش به تناوب میکروفون در دست گرفته و در زمان حال، روایت خود را از مواجهه با فاجعه با افعال مضارع بیان می‌کنند.

کد خبر : ۵۸۴۶۷
بازدید : ۱۸۳۱
نمایش «لنگ ظهر»؛ علیه خاطره‌سازی
رسول کاهانی در نمایش «لنگ ظهر» به امر شکل‌نیافته نزدیک شده است. اینجا نه با زیباشناسی که بیش از آن با ضدزیباشناسی طرفیم. قرار است این تجربه‌گرایی در آزمایشگاهی سامان یابد که همه عناصرش به چیزی غیر از خود اشاره دارد.

یک نظام نشانگانی که دال و مدلول آن از عقل سلیم روزگار جدا شده و منطق دیگری را طلب می‌کند. فرم روایی جسورانه که قرار است هفت ثانیه از فاجعه را بیان کند. «فاصله بین ساعت ۱۳ و ۴۳ دقیقه و ۲۱ ثانیه تا ساعت ۱۳ و ۴۳ دقیقه و ۲۸ ثانیه».
این هفت ثانیه خود با تعداد شخصیت‌ها در تناظر است، اما کاهانی به‌درستی می‌داند که تئاتر در بازنمایی رئالیستی فاجعه چقدر از بالقوگی‌هایش را از دست داده و به چیز مضحکی تبدیل خواهد شد؛ بنابراین ازکارانداختن منطق بازنمایی در دستور کار قرار گرفته تا نظام نشانگانی تازه‌ای سر برآورد. حال با اجرائی مواجه‌ایم که هیچ‌کدام از عناصر روایی آن در ارتباط ارگانیک با عناصر دیگر نیست.
ساحت شنیداری آن با ساحت دیداری بی‌ارتباط است. همچنان‌که گفتار به ارجاعاتی که می‌دهد، وفادار نیست؛ مثلا می‌توان به رنگ لباس و سن‌وسال بازیگران اشاره کرد که کاملا با ادعای شخصیت‌ها در تضاد است.

رسول کاهانی در مقام نویسنده و کارگردان همچون کیمیاگری است که در آزمایشگاه اختصاصی خود، مشغول ترکیب عناصر قدیم برای کشف محصولات جدید است. روزگاری این آرتور رمبو بود که در نامه به پل دومان متذکر شد «شاعر از خلال نوعی مختل‌سازی ِ. طولانی، شگفت‌آور و عقلانی همه حواس، بصیرت پیدا می‌کند».
به قول آلن وایس در کتاب «فرم‌های فروپاشیده: هنر خام، فانتاسم‌ها و مدرنیسم» اینجا کنشِ آفرینش‌گر که بر نابجایی‌های زبانی و روان‌شناختی استوار است، نیاز دارد تا رمزگان‌های ارتباط هر روزه را فروبپاشاند. کاری که «لنگ ظهر» به آن مشغول و قرار است که پیشنهادی تازه باشد برای تئاتر تجربی این روز‌های ما.

کاهانی در «لنگ ظهر» علیه حافظه‌سازی عمل می‌کند. هفت شخصیت نمایش به تناوب میکروفون در دست گرفته و در زمان حال، روایت خود را از مواجهه با فاجعه با افعال مضارع بیان می‌کنند.
این لحن خطابه‌گون، آن امکانی است که هر شخصیت برای جداشدن از زندگی مکانیکی، تکرارشونده و ملال‌آور روزانه در یک آشپزخانه می‌یابد؛ خطابه‌ای که هنگام اجرای آن، دیگر از آن ژست‌های اغراق‌آمیز، بازی‌های بیومکانیکی و نقش‌های ازپیش‌تعین‌شده خبری نیست.
هرکس روایتگر آن هفت ثانیه بحرانی و مواجهه‌های سوبژکتیو با مرگ است. دیگر احتیاج به حافظه‌سازی و استفاده از افعال ماضی برای روایت گذشته نیست، همه‌چیز در زمان حال روایت شده و تماشاگران آن‌چنان غرق در احساسات‌گرایی و نوستالژی نمی‌شوند. البته این ضدحافظه‌سازی و علیه یادآوری‌بودن را کاهانی به‌شکل دیگری هم به انجام می‌رساند.

اگر «لنگ ظهر» را یک ارگانیسم فرض کنیم، مشاهده می‌شود که در این سامانه، هر چیز امکان آن را می‌یابد که چیز دیگری باشد؛ نوعی «مشابهت» حتی. به قول آلن وایس «هر چیز می‌تواند نشانه چیزی دیگر باشد. حدود غایی این فنِ تداعی آزاد درون این ماتریس استنتاجی و مبتنی‌بر دلالتِ ضمنی، سرشتی هزارگون به پیچیدگی خود عالم خواهد بود؛ طوری که یادآوری نابود خواهد شد»؛ بنابراین علیه یادآوری، نزدیک‌شدن به جوهر حقیقی تئاتر و زیستن در لحظه است؛ همان کنشی که اعضای خانواده در آشپزخانه‌ای این‌چنین صحنه‌آرایی‌شده، به آن مشغول‌اند. آنان که به شکل افراطی، مشغول تدارک برای شام آخر هستند، با فاجعه و روایت رخدادگونگی آن گسست، فرصتی کوتاه می‌یابند تا تماشاگران را خطاب کنند و این هفت ثانیه را چنان بسط دهند که تجربه تکین تماشاگران هم باشد.

در نهایت می‌توان «لنگ ظهر» را تجربه‌ای بازیگوشانه دانست که به قول رانسیر قرار است امر حسانی ما را تغییر دهد؛ با تجربه‌گرایی کاهانی و تلاش امیدبخش بازیگرانی جوان و مستعد. «لنگ ظهر» افتتاح باشکوهی دارد که یادآور عکس‌های دسته‌جمعی خانوادگی است. اختتامیه آن هم با همان ژست‌ها همچنان باشکوه است.
در پایان عینک‌های مخصوص از چهره‌ها کنار رفته و اعضای خانواده در ثبت لحظه حال، ابدی شده‌اند. چه اهمیت دارد اگر اندکی از «لنگ ظهر» گذشته و تدارک شام آخر برای همیشه ازدست‌رفته باشد.
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید