نگاهی به فیلم "دلم می‌خواد"

نگاهی به فیلم "دلم می‌خواد"

فیلم درباره نویسنده‌ای است که مدت هاست طبع نویسندگی‌اش را از دست داده و غرق در تنهایی خودش شده، و حالا شاهد مرگ دوستانش است و از این شرایط بد ناراضی است و بعد از دیدن دختری سی دی فروش در خیابان و خریدن یک سی دی از او، آهنگ‌های شادی را در گوش خود می‌شنود و همواره در حال شادی و رقصیدن است.

کد خبر : ۵۹۲۶۵
بازدید : ۴۶۱۴
نگاهی به فیلم
خلاصه داستان: نویسنده‌ای تصادف می‌کند. بر اثر تصادف موزیکی در ذهن‌ای مرتبا تکرار می‌شود که در ابتدا الهام بخش وی می‌شود، اما در ادامه…

کارگردان: بهمن فرمان‌آرا

نویسنده: امید سهرابی

بازیگران: رضا کیانیان، مهناز افشار، محمدرضا گلزار، سحر دولتشاهی

عباس نصراللهی | آخرین فیلم بهمن فرمان آرا مانند بسیاری از آثار تولید شده در تاریخ سینما تلاش می‌کند تا با زبانی شیرین و طنز نقد‌های خود را به جامعه و شرایط وارد کند و دراین میان از دغدغه‌های گا‌ها شخصی و گا‌ها عمومی نیز سخن به میان آورد.
فیلم درباره نویسنده‌ای است که مدت هاست طبع نویسندگی‌اش را از دست داده و غرق در تنهایی خودش شده، و حالا شاهد مرگ دوستانش است و از این شرایط بد ناراضی است و بعد از دیدن دختری سی دی فروش در خیابان و خریدن یک سی دی از او، آهنگ‌های شادی را در گوش خود می‌شنود و همواره در حال شادی و رقصیدن است.
این ایده و قصه کوتاه به خودی خود جذابیت‌هایی دارد، اما شاید برای یک فیلم کوتاه بسیار جذاب‌تر به نظر می‌رسید تا یک فیلم سینمایی بلند. «دلم میخواد» فیلمی است که بر پایه رفتار شخصیت اصلی رو به جلو می‌رود، شخصیتی که شاید نزدیکی‌های بسیاری با خود کارگردان داشته باشد، انسانی که احساس تنهایی می‌کند و به دلیل متفاوت بودنش از جانب دیگران طرد می‌شود، و پرداخت درست این شخصیت در فیلم ضروری‌ترین اتفاقی است که باید رخ دهد، کاری که فرمان آرا تا حدی در انجام آن موفق است، اما آن قدر پراکنده گویی و تعدد شخصیت‌های منفعل در فیلم زیاد است که پرداخت درست به همین شخصیت اصلی نیز از بین می‌رود.
نگاهی به فیلم
برای مثال، در دقایق ابتدایی فیلم بهرام فرزانه «رضا کیانیان»، به مطب دکتری می‌رود که منتظران بسیاری برای ملاقات او در صف ایستاده‌اند و اتفاقا سکانس با مزه و جذابی است که افراد ناشناس بسیاری را نیز وارد فیلم می‌کند، اما هر چه که جستجو کنیم نمی‌توانیم کارکرد مناسبی برای این سکانس نسبتا طولانی در فیلم پیدا کنیم، گرچه که در یکی از بهترین صحنه‌های فیلم در ادامه که همه شهر مشغول شادی و رقص هستند، تمام این شخصیت‌ها را می‌بینیم، اما ندیدن آن‌ها در ابتدای فیلم نیز ضربه‌ای به ادامه ماجرا وارد نمی‌کرد و تنها می‌توان یک دلیل برای وجود این سکانس یافت که آن هم اضافه شدن زمان فیلم و البته وجود شخصیت با مزه‌ای است که در نقش دکتر ظاهر شده، شخصیتی که هیچ کارکرد مثبتی در قصه ندارد و هیچ باری را به دوش خود نمی‌کشد.
اما با تمام این کمبود‌ها شخصیت بهرام فرزانه، همچنان جذابترین قسمت فیلم است که می‌تواند بیننده را پای تصویر نگاه دارد، پیرمرد از هفت دولت آزادی که بازی برونگرای رضا کیانیان را با خود به همراه دارد و نوع برخوردش با مسائل و نگاهش به زندگی لحظات مفرحی را برای بیننده ایجاد می‌کند و در عین حال می‌تواند نماینده بسیاری از افراد متفاوت و گوشه گیر این جامعه باشد.

تلاش بهمن فرمان آرا برای نقد جامعه و مشکلاتش که در اینجا به وضوح افسردگی و دلمردگی را نشانه رفته است، در قسمت‌هایی از فیلم آن قدر در سطح قرار دارد که عاری از هرگونه جذابیت است، برای مثال در یکی از سکانس‌های پایانی فیلم بهرام فرزانه در پشت بام خانه در حال رقصیدن است و مردم به تماشای او ایستاده‌اند، ادامه این صحنه پای پلیس و اورژانس و پسر و همسایه او را به ماجرا باز می‌کند و همین امر باعث می‌شود تا فرزانه حرف‌هایی را به پسرش بازگو کند، حرف‌هایی که تمام دغدغه‌های فیلم از ابتدا را در خود جای داده‌اند، اما این حرف‌ها آن قدر در سطح و مستقیم گفته می‌شوند که بیشتر شبیه به خطابه یک فرد در بخش خبری هستند تا دیالوگ‌های پر قوت یک شخص روشنفکر که متفاوت از دیگران زندگی را می‌بیند.
در ادامه همین سکانس نوع برخورد شخصیت‌ها با دستگیری فرزانه آن قدر تصنعی و بد است که کمترین میزان تاثیرگذاری را خواهند داشت، و فیلم توانایی آن را ندارد که به درستی به دغدغه‌هایش بپردازد و در میان سردرگمی‌های خودش بیننده را نیز دچار سردرگمی خواهد کرد.

اگر با دقت بیشتری به فیلم نگاه کنیم، تا میانه راه می‌توان جذابیت‌های زیاد و شوخی‌های با مزه‌ای را یافت و امید به این داشت که شخصیت‌های وارد شده به فیلم (مانند شخصیت زن خیابانی با بازی مهناز افشار یا زن همسایه که به مادام معروف است) تاثیر به سزایی در پیشبرد روند قصه داشته باشند.
نگاهی به فیلم
اما نه تنها این اثر گذاری را ندارند بلکه در نیمه دوم آنچنان فیلم را دچار افت می‌کنند که دیگر توانی برای ادامه راه چه از جانب مخاطب و چه از جانب خود فیلم وجود نداشته باشد، در واقع نیمه ابتدایی فیلم انسجام بیشتری را در خود می‌بیند و دقیقا از زمانی که افکار و افعال شخصیت اصلی شتاب بیشتری می‌گیرند فیلم دچار پراکندگی در گفتار و پرداختن به شخصیت‌ها و مکان‌ها می‌شود و در نهایت نیز آن قدر بد به اتمام می‌رسد که آن نیمه بد را تکمیل کرده باشد، به همین دلیل اعتقاد دارم که ایده و داستان کوتاه «دلم میخواد» پتانسیل تبدیل شدن به یک فیلم کوتاه خوب را دارا بوده و تبدیل آن به فیلم بلند ناچارا با وصله و پینه‌هایی همراه شده که فیلم را تبدیل به اثری ضعیف و بدون جذابیت کرده‌اند.

گرچه که همین ایده و نوع تغییر روند رفتاری شخصیت کاملا کلیشه‌ای و تکراری است، اما بازهم اتفاقی که پس از آن تغییر رخ می‌دهد جذابیت‌هایی دارد که با توجه به ساختار کلی فیلم از دست رفته و شاید تنها برخی رفتار‌ها و موقعیت‌های شخصیت اصلی بتواند برای مدت کوتاهی بیننده را به فکر فرو برد.
نگاهی به فیلم
منبع: سایت نقد فارسی
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید