درس خواندن به درد میخورد یا نه؟
بعضی میگویند در زندگی فقط باید خوشحال بود، بنابراین هرچیزی که بچههایتان را از شادبودن دور کند، حتی درسخواندن اهمیتی ندارد. بعضی، اما میگویند شادی یک مفهوم مجرد است؛ اگر به امید شادی امروز درس نخوانند، فردا که بیکار و بیپول و بیآینده شدند شادی هم پر میکشد میرود پی کارش.
کد خبر :
۶۰۷۲۳
بازدید :
۳۵۶۸
گیتی صفرزاده | بعضیها عقیده دارند همه هنرمندان و نوابغ با سیستم درسی مشکل داشتهاند، در نتیجه درسخواندن آنقدر مهم نیست. بعضی دیگر هم معتقدند آنهایی که با سیستم درسی مشکل دارند ممکن است نابغه یا هنرمند بشوند، اما لزوما آدمهای خوشبخت و راحتی نمیشوند.
بعضی میگویند در زندگی فقط باید خوشحال بود، بنابراین هرچیزی که بچههایتان را از شادبودن دور کند، حتی درسخواندن اهمیتی ندارد. بعضی، اما میگویند شادی یک مفهوم مجرد است؛ اگر به امید شادی امروز درس نخوانند، فردا که بیکار و بیپول و بیآینده شدند شادی هم پر میکشد میرود پی کارش.
گروهی میگویند درسخواندن آخر و عاقبت ندارد، رابطه که نداشته باشی، نه شغلی هست، نه پولی و نه امکاناتی (شکر خدا برای این ماجرا هم شاهد زیاد دارند). گروه دیگری عقیده دارند یک مدرک از یک دانشگاه خوب که داشته باشی بههرحال یک جای دنیا تو را میخواهند (این گروه هم خوشبختانه شاهد کم ندارند).
اینهمه تضاد و تفاوت نظری که در مورد درسخواندن وجود دارد، نشان میدهد که لابد آموزشوپرورش امر بسیار مهمی است؛ آنقدر مهم که برای تمام نفوس رایگان خوانده شده. با همین خیال و به این خاطر که منطقه مسکونیمان عوض شده است، فرزندم را بردم به نزدیکترین مدرسه نزدیک منزل جدید برای ثبتنام.
البته، چون هر سال نشانی منزل بررسی نمیشود، امکان ادامه تحصیل در مدرسه قبلی ممکن بود، اما خودم هم به این اعتقاد دارم که مدرسه باید نزدیک خانه آدم باشد که بچه صبح و عصر خودش برود و بیاید و اگر همه اخبار مربوط به تجاوز و تعدی تا به حال روانپریشش نکرده باشد، یاد بگیرد که چطور میتواند در خیابان قدم بزند و چراغ قرمز را رد کند و دیوهای داخل بازی را مرحلهبهمرحله پشتسر بگذارد.
مدیر مدرسه با لبخند شیرینی گفت که نمیتوانیم ثبتنام کنیم، مگر اینکه یک خروجی داشته باشیم. بروید مدرسهای دیگر. مدرسه دیگر فاصله نسبتا زیادی با خانه ما داشت. همین را گفتم. البته که چیزهایی درباره کمک به مدرسه افزودم.
مدیر مدرسه مکثی کرد و گفت: حالا معدلش چند است؟ گفتم هفدهوخردهای. در یک لحظه نگرانی، تأسف و ناامیدی را در چهره مدیر دیدم. آماده شدم تا نظرات مختلف درباره درسخواندن را به سمع و نظرشان برسانم؛ همانها که در ابتدای مطلب آوردم. مدیر، اما آهی کشید و گفت: نیمه مرداد تشریف بیاورید، اگر خروجی داشته باشیم ثبتنام میکنیم، ولی هیچ قولی نمیدهم.
۰