بشنوید/ ناتاشا
"روزی روزگاری در شهر برلین آلمان مردی زندگی میکرد به نام آلبینوس. او متمول و محترم و خوشبخت بود. یک روز همسرش را به خاطر دختری جوان ترک کرد. عشق ورزید، مورد بی مهری قرار گرفت، و زندگیش در بدبختی و فلاکت به پایان رسید. این کل داستان است و اگر در نقل آن لذت و منفعت مادی نبود همین جا رهایش میکردیم، گرچه چکیده زندگی انسان را میتوان بر سنگ قبری پوشیده از خزه جا داد، نقل جزییات همواره لطفی دیگر دارد!"
کد خبر :
۸۰۸۵
بازدید :
۱۱۸۹۴
"روزی روزگاری در شهر برلین آلمان مردی زندگی میکرد به نام آلبینوس. او متمول و محترم و خوشبخت بود. یک روز همسرش را به خاطر دختری جوان ترک کرد. عشق ورزید، مورد بی مهری قرار گرفت، و زندگیش در بدبختی و فلاکت به پایان رسید. این کل داستان است و اگر در نقل آن لذت و منفعت مادی نبود همین جا رهایش میکردیم، گرچه چکیده زندگی انسان را میتوان بر سنگ قبری پوشیده از خزه جا داد، نقل جزییات همواره لطفی دیگر دارد!"
و حالا روزي روزگاري در روسيه نابغهاي به دنيا آمد. نويسنده شد. "لوليتا" را نوشت و در 2 ژوئيه 1977 در آمريکا در گذشت.
«ولادیمیر ولادیمیرویچ ناباکوف» روز 22 آوریل 1899 در سنتپترزبورگ روسیه و در خانوادهای متمول به دنیا آمد. این رماننویس روسی - آمریکایی 9 اثر نخستش را به زبان مادری خلق کرد اما پس از نگارش چند رمان به انگلیسی، تبدیل به چهرهای بینالمللی شد. نبوغ ناباکوف تنها به حوزهی ادب محدود نمیشد؛ وی را از طراحان بزرگ سیستمهای پیچیده بازی شطرنج و مجموعهدار پروانه و شپره میدانند.
در خانوادهی ناباکوف به سه زبان فرانسوی، انگلیسی و روسی صحبت میشد و همین امر موجب شد تا او از کودکی با سه زبان دنیا آشنا باشد. او در واقع خواندن و نوشتن را پیش از آنکه به زبان روسی بیاموزد، ابتدا به زبان انگلیسی فراگرفت.
انقلاب سرخ ناباكوف ها را فراري داد. خانوادهی ناباکوف در سال 1917، روسیه را ترک کردند و بعد از مدتی در سال 1919 به انگلیس مهاجرت کردند. ناباكوف در این سال وارد دانشگاه کمبریج شد و به مطالعهی زبانهای رومی و اسلواکی پرداخت. پس از آنکه در سال 1923 فارغالتحصیل شد، به برلین رفت و توانست بهعنوان یک شاعر و نویسنده نامی برای خود دست و پا کند.
ناباکوف در سال 1925 با «ورا اسلومین» در برلین ازدواج کرد و در سال 1937 بههمراه خانوادهاش آلمان را به مقصد پاریس ترک کردند. سه سال بعد از آن، با «ادموند ویلسونم» آشنا شد؛ کسی که آثار ناباکوف را به ناشران آمریکایی معرفی کرد، تا زمینهی شهرت جهانی این جوان روسی فراهم شود.
ناباکوف رمان معروف «لولیتا» را در جریان مسافرت خود در غرب آمریکا نوشت و در سال 1953 توانست آن را به پایان رساند و نگارش کتاب «پنین» را آغاز کند. اگرچه اولین آثار ناباکوف به زبان روسی بودند، اما او شهرتاش را به واسطهی آثار انگلیسی خود بهدست آورد. وی به خاطر آثار بیبدیل خود حتی با «جوزف کنراد» مقایسه میشد.
ناشران آمریكايى دستنویس انگلیسى رمان "لولیتا" را رد كردند و این كتاب براى نخستین بار در پاریس در سال 1955 به چاپ رسيد. موانع متعددى براى فروش آن بوجود آمد. در سال 1958 سرانجام انتشارات "پوتنام" آن را چاپ كرد. این رمان به سرعت عنوان پرفروشترین كتاب سال را بدست آورد.
لولیتا را برای اولین بار استنلی کوبریک در سال 1962 به تصویر کشید. کوبریک از خود ناباکوف خواست که فیلمنامه لولیتا را برایش بنویسد. هر چند که ناباکوف در ابتدا نوشتن فیلمنامه لولیتا را نپذیرفت، اما در نهایت فیلمنامه لولیتای کوبریک را خود ناباکوف نوشت. چیزی در حدود 35 سال بعد از ساخته شدن لولیتای کوبریک، آدرین لین کارگردان انگلیسیالاصل نسخه جدیدی از لولیتا را در 1997 ساخت.
وی بسیاری از آثارش را خود به انگلیس ترجمه میکرد که در این راه گاهی پسرش نیز با او همکاری میکرد. تسلط او به سه زبان، کار ترجمه را برایش آسان میساخت. ناباکوف، سراسر عمرش شیفتهی پروانهها بود و تحقيقات مفصلي در اين زمينه از او باقي مانده است. او حتي نام خود را «آبی نابوکف» به یک پروانه بخشيد.
ناباکوف روز دوم جولای 1977 در مونترو آمریکا در گذشت. وی تا زمان مرگش 18 رمان، 8 مجموعه داستان کوتاه، 7 کتاب شعر و 9 نمایشنامه منتشر کرد. رمان «لولیتا»ی او در فهرست 100 رمان برتر کتابخانه مدرن آمریکا مقام چهارم را به دست آورده و اوتوبيوگرافي وی با عنوان «خاطره سخن بگو» رتبه هشتم را در میان آثار غیرداستانی کسب کرده است. از آثار مهم او مي توان به "دفاع لوژين"، "چشم"، "افتخار"، "دعوت به اعدام"، "لوليتا"، "زندگی واقعی سباستین نایت" و "اشياي آشكار" اشاره كرد.
"من یک روس، فرانسوی، یک امریکایی بزرگ شده انگلستان هستم، یکی از اهالی سن پترزبورگ ام. و جهان چقدر جزئی و کوچک است در مقایسه با آگاهی انسان، و در قیاس با تنها یک خاطره، و بیانش با کلمات! شاید من بیش از اندازه به خیالات دوران کودکیام دلبستهام، اما دلیلی دارم که سپاسگزار آنها باشم. آنها راه بهشت واقعی احساسات لمسکردنی و دیدنی را نشانم دادند."
۰