راک ناآرامِ نارایجِ مردانه رام
اسکارلت دهه ٦٠ من، اجرائی نبود که شیفته یا فریفتهاش شوم.
کد خبر :
۹۴۱۵
بازدید :
۱۱۵۳
ا سکارلت دهه ٦٠ من، اجرائی نبود که شیفته یا فریفتهاش شوم. دلیل هم دارد.
از یک طرف دستمایه متن احتمالا تئاتر تناسب خاصی با طرز فکر من و دغدغههایم نداشت و فرم هم شاید با الزامات بیرونی تناسبی داشت، اما دقیقا تنها روشی نبود که میتوانست مضمون یا درونمایه را بیان کند.
در طرف دیگر، رامین با گروه موسیقیاش کاری بینهایت شبیه کارهای گروه پیکسیز را اجرا میکرد که برای منی که تا آخر در کنسرت خود گروه پیکسیز به زور ماندم و آنهم صرفا برای تماشای مخاطبها و شنیدن آهنگ ته فیلم «باشگاه دعوا»، خیلی جذاب نبود.
من با لحنهای نوشتار، هم در دکلمه یا تئاتر و هم در لیریکهای رام مشکل داشتم. اما لحنهای اجرا هم تکتک و هم در تنوعهایشان بهقدری درست و دقیق بود و انرژی اجراها بهقدری کامل بود، به قدری خیزی که به قول ابراهیم گلستان، هنرمند برداشته بود، به مخاطب منتقل میشد که من فقط خوشحال بودم که میدیدم روندهای آمده با اراده و انرژی لازم برای رفتن به مسیری که سالهاست کس یا کسانی رفتن آن را شروع نکردهاند به جز همین گروه و گروه «بی-بند» که از ایران رفتند.
جدای از معدودی گروه کمالگرای تخصصی سبک متال که عمدتا تکنیسینهای اعلاییاند، تجربه این همه به تالارهای کنسرتهای راکرفتن من معمولا منجر میشد به حس مورد اهانت قرارگرفتنم و معمولا حرفینزدن یا پرخاشکردنم. این بار من بارها شاد شدم که رام یکی از اینها نیست:
-عقلش میرسد که شعر برای موسیقی راک نیست. موسیقی راک لیریک میخواهد.
- هم ذوقش را دارد و هم جرئت میکند، هم عرضه دارد و هم زحمت میکشد که خودش و دوستانش لیریکهایشان را بنویسند.
-صدای جعلی ندارد. نه مثل آن هیولای خالکوبیشده مثل تازهبالغهای نحیف، صدایش را نازک دخترانه و دخترپسند میکند تا برود روی عرشهها و ناخواسته همه را بخنداند، نه مثل خیل شاهکارهای دهه قبل بهتقلید از یک حنجره هروئیناندود صدا کلفت میکند که خاطرهساز شود.
نه مثل معدودی که با صدای خودشان آواز میخوانند فریفته صفای صدای خودش و منحصر به فقط
یک لحن میشود و نه مثل نوچههای بیسواد بیاستعداد بدنامترینهای سینما با جعل صدای مهمل اعتراضی و با بمب اتمترکاندن در لیریکهای بیسروتهی که تمام پیچیدگی فرمیشان عینا مشابه مریم حیدرزاده است و صرفا مضمونشان عوض و برجسته و گاه قلمبه شده و نصفشان هم توسط یک هنرپیشه سروده شده، ادعای پدرخواندگی راک میکند.
-نهتنها رام، که گروه و آهنگهایش دارای شخصیتهای فردی و صوتیاند. هر کدام از نوازندهها با کمترین ادعا و بهسادگی راست و درست کمترین نتهای لازم را مینواختند. همه در خدمت آهنگ بودند و هر آهنگ لحن خودش را داشت. تمام اجزای هر آهنگ به نحوی به مضمون اصلی برمیگشتند. کار فاقد خودنمایی بود. همه اعضای گروه بهوضوح همه آهنگها را دوست داشتند. این جمله آخر را در یک پاراگراف مجزا باز میکنم:
بار اول در آخرین کنسرت معروفترین خواننده ایرانی در ایران بود که به یک الگو پی بردم. تمام اعضای گروهی که برای این فرد مینواختند، درحالیکه باید خوشحال میبودند که مهمترین موفقیت زندگیشان را به دست آوردهاند، بهوضوح ملول بودند و حوصلهشان کاملا سر رفته بود به جز یک نفرشان. در هر آهنگ به جز مرغ سحر، فقط یک نفر خوشحال بود: آن نفر که در آن قطعه تکنوازی داشت.
بعد از آن از دوستانم درباره تجربه اجراهایشان سؤال کردم و جواب تقریبا همه آنها این بود که دوست دارند اجرا زودتر تمام شده و استرس تمام شود؛ یکی از موفقترین متالنوازهای ایران اصلا گفت از سبکی که میزند خوشش نمیآید اما جو موسیقی متال از موسیقی راک جالبتر و طرفدارانش باحالتر است! شاید در سبکهای دیگر، آدمها به هوای بوی انواع کباب، ساز بزنند و بخوانند، اما به جز ایران در همهجای دنیا راک را میزنند و میخوانند که خودشان لذت ببرند.
-عموم هنرمندهای راک ایران طرفدار نوعی موسیقی راک هستند که «راک پیشرفته» نامیده میشود و شاخصهایش عبارتاند از مفهومیبودن لیریکها، بدون آوازبودن بسیاری از آهنگها، تأکید بر تکنوازی، اهمیت فضاسازی، بزرگ و پرحجمبودن صدای گروه، غریببودن ملودیها و درهمتنیدگی ملودیها و در بسیاری موارد، نبود ملودی مشخص. این نوع موسیقی از سوی برخی منتقدان و بسیاری از هنرمندهای راک، اصلا راک خوانده نمیشود و درست به همین دلیل از یکسو یا با کممخاطبی مفرط مواجه است (که برآورنده عقده تمایز خیلی از فالوئرهای ایرانیشان است)، یا با تعدادی تمهید صوتی و معمولا تصویری، مخاطبهای میلیونیای را مییابند که در جستوجوی موسیقی ازپیش تعریفشده امن مطمئن هستند.
طرفدارها و مقلدان ایرانی این موسیقی اخیر هم با دارابودن فقط تعدادی از شاخصههای فوق متعجبند که چطور است یخشان نمیگیرد. بهتازگی بهمناسبت درگذشت یکی از مهمترین و هنرمندترین چهرههای موسیقی راک، میخواندم که منتقد گاردین نوشته بود: «مهمترین ویژگی راک پیشرفته این است که به هیچوجه پیشرو نیست». اگر کسی همین حرف را برای موجودات از راک بیخبری که در صحنه جعلی موسیقی راک ایران جای گرفتهاند، بگوید او را مصلوب یا شمعآجین میکنند.
-موسیقی راک در ایران بههمان روال موسیقی پاپ است. همانطور که موسیقی پاپ ایرانی نوع تکراری تکهای از کل جریان موسیقی زنده پاپ آمریکا و اروپا بود و هست، جریان عمومی موسیقی راک در ایران هم فقط دنبالهرو تکهای از موسیقی راک است.
باوجود دیدهشدن حرکتهای معدود منفرد مانند رام و همان گروه بی-بند، در ایران کمتر آن نوع موسیقی زنده و سرزنده که پیشِروی مخاطب و با توجه به مخاطب و در حین اجراهای زنده توسط آدمهای توانمند پرانرژی پرحوصله علاقهمند شکل میگیرد و اجرا میشود و روی صحنهها و در استودیوها به گوش میرسد.
راک نوعی از موسیقی است که دقیقا در توازی با زندگی آدمهای یقهسفید و یقهآبی جامعه تولید و اجرا میشود و به جز همین ویژگی- که تأکید میکنم پاسخدادن به نیازهای مخاطب است- خیلی دلیلی وجود ندارد که موسیقیای به این حد سخت و به این حد وابسته به تلاش جمع در جهت برآوردن یک حسوحال، یا خیز، زنده بماند و زندگی کند.
راک نوعی از موسیقی است که درعینحالی که به جنبههای عصبانی، غمگین و بدحال زندگی میپردازد، سر حوصله بهسراغ جنبههای سرحال و پرانرژی هم میرود و برای هر حسوحالی تولیدی دارد. راک همانقدر که مال بازندههاست، به برندهها هم تعلق دارد.
در ایران عموما هم هنرمندها و هم مخاطبها عموما حالشان بد است: میگویند هدایت خواندهاند (آن هم بوف کور و حاجیآقا تا وسطش)، هنرمندهای محبوبشان جاپلین، موریسون، هندریکس و کوبین هستند که با هدایت مشترکات دارند، عارفشان حلاج است (باز به مشترکات توجه کنید)، سینمایشان هامون و فیلمهای تجربی است، قهوه را بدون شیر میخورند (و اگر کافه شیر نداشته باشد، بدون شکر) و بیعرضهبودن خودشان و ناتوانیشان در ادارهکردن زندگی واقعیشان را به فضايي جعلی بدل میکنند و شعاردادن علیه این و آنی که درنهایت، به جز بیجنمبودن و بیعرضهبودن، مثل همانهایند و طبعا، بدتر.
-این بیعرضهبودن، ناتوانی، بیجنمی، ترس از تکرار، ترس از بیروندادن اثر، ترس از مخاطب، ترس از جامعه به نظر من، به ضعیفبودن قسمت مردانه شخصیت این نفرات برمیگردد. هنرمند رایج راک ایرانی نمیتواند تصمیم بگیرد، انتخاب کند و به انتخاب خودش بسنده کند، مثل یک آدم معمولی لیریک بنویسد و کلمهبهکلمه آن را درست با صدای خودش همانطور که حرف میزند، آواز بخواند. این نفر کمبود جان مردانه خودش را با جعل یک شخصیت بیش از حد مرد (ماچو) جبران میکند.
از آن طرف با نابالغبودن جان مردانه نفر، وضع جان زنانهاش طبعا بدتر میشود: ملودی نمیسازد و ناتوانیاش در ملودیسازی را تئوریزه میکند. با مدشدن نظریهپردازی که حتی طنین صدای واژه دف هم نتوانسته نوشتههایش را بهقدری موزیکال کند که حداقل از نظر صوتی به شعر نزدیک شود، ناهنرمندی را تئوریزهکردن، کار آسانی است. (اگر آسان نبود، حتما این کار را نمیکردند).
-رام هم در صدای خودش و هم گروهش از همه عیبها مبرا نیست، اما خیلی نزدیک است به آنی که باید بشود. او من را یاد کبیری میاندازد که فیلم راک آن را کارگردانی کرد و در فعالیت حرفهایاش مرتب در حال پیشرفت است. هردوشان راه را پیدا کردهاند. این بچهها با انرژی درست، توقع درستی از خودشان و هنرشان را تعریف کردهاند و زحمتشان را میکشند.
رام میتواند همخوانیهای بیشتری برای آهنگهایش بنویسد، به تفنن ملودیهای کمکی یا هارمونیهای ساده را به گیتار دوم گروهش دهد، کلمههای کمتر رسمی را در لیریکهایش بگذارد و در همه آهنگهایش تمپوی آهنگ را بالاوپایین نکند. اما او راه درست را شروع کرده و تا اینجایش نمود این واقعیت است که راه درست را شناخته و انتخاب کرده و دارد میرود. درباره سجاد افشاریان کار مشکلتر و توضیح مفصلتر است. امیدوارم سجاد اجرا بگذارد و بهتر شود، اما میدانم به کنسرت بعدی این بچهها میروم.
۰