آیا زبان فارسی نژاد‌پرستانه است؟

کد خبر : ۱۹۵۸۵
بازدید : ۲۸۵۶
گاهی رفتار ما نژادپرستانه است. می‌گوییم این واژه با آن‌که کارآمد است، ولی چون عربی، فرانسوی یا مغولی است، از آن استفاده نکنیم. در ٣٠‌سال اخیر در یک تهاجم فرهنگی قرار گرفته‌ایم، چطور یک فرهنگ می‌تواند در یک‌سری بخش‌های مصرفی از پوشاک، تغذیه، تکنولوژی و... مورد نفوذ قرار گرفته باشد اما در حوزه زبان بتواند همان اصالت، پاکی و خلوص گذشته را حفظ کند؟ ما تجربیات انسانی را باید از هم قرض بگیریم.

وقتی تمام بخش‌ها به‌صورت جهانی درآمده‌اند، زبان هم به‌صورت جهانی درمی‌آید. زبان یک بازی است که همه در آن نقش دارند. مثلا بین «اکثر» و «بیشتر» چه تفاوتی است. اکثر بیشتر است یا بیشتر اکثر. چرا بعضی از ما فکر می‌کنیم اکثر بیشتر از بیشتر است؟ چه‌کسی این‌ درصد را به‌وجود آورده و تعیین کرده است. شاید گزارشگر شبکه ورزش هم در آن نقش داشته است.

زبان در زندگی اجتماعی انسان و تعاملات روزمره، نقشی اساسی را ایفا می‌کند. هنگامی که بحث به انتقال معانی و مفاهیم علمی می‌رسد، همواره یک سوال مطرح است که آیا زبان فارسی این توانمندی و امکانات را دارد تا ما را با ترجمه‌ای صحیح از واقعیات علمی مواجه‌سازد؟

شاید لازم باشد برای پاسخ به این پرسش کمی به عقب بازگردیم؛ عده‌ای بر این باورند که ادبیات فارسی از دوره مشروطیت به بعد با ادبیات‌فارسی دوره قاجار و صفویه و ماقبل آن متفاوت است و به‌ویژه با تأسیس فرهنگستان ایران (در‌سال ۱۳۱۳ ه‍. خ) و شروع نهضت ترجمه در ایران، یک دوره نوین در زبان‌فارسی به‌وجود آمده‌است که گرایش عملی‌تری به برگشت و پاکی و خالص‌سازی زبان فارسی از عبارات و اصطلاحات پیچیده عربی دارد.

طی سده‌های اخیر، زبان فارسی در نیمه‌شرقی قلمرو خود با تنگنا و دشواری روبه‌رو شد، ولی در نیمه‌غربی قلمرو خود (کشور ایران) رو به شکوفایی نهاد.

انگلیس‌ها، با استعمار هند، برای زدودن فارسی از آن سرزمین و جایگزینی آن با زبان انگلیسی برنامه‌ریزی کرده و این برنامه‌ها را اجرا کردند. درپی تسخیر مناطق گسترده‌ای از سرزمین‌های فارسی‌زبان از سوی روس‌ها در آسیای میانه نیز سه کانون بزرگ زبان‌فارسی و تمدن ایرانی در منطقه، یعنی سمرقند، بخارا و مرو روبه‌زوال نهادند و تحت‌‌ روند شدید فارسی‌زدایی و ایرانی‌زدایی روس‌ها قرار داده‌شدند. با این‌حال، زبان فارسی همچنان در تاجیکستان زبان اکثریت و رسمی است و در ازبکستان، ساکنان شهرهای بخارا و سمرقند همچنان فارسی‌زبانند و فارسی در دره‌فَرغانه و مناطق شرق تاشکند رواج دارد.

در افغانستان نیز سیاست‌های شاهان پشتون‌تبار با گرایش فارسی‌زدایی باعث تنزل بلخ، هرات و کابل به‌عنوان مراکز تمدن فارسی در افغانستان در اواخر سده بیستم شد، اما فارسی همچنان زبان میانجی اصلی در آن کشور است. این روندها درحالی بود که در ایران، زبان فارسی راه پیشرفت و توانمندی را پیمود و مرکز ثقل تولیدات فرهنگی، اعم از کتاب، ترجمه، فیلم و موسیقی به زبان‌فارسی بیشتر در ایران قرار گرفت.

در ایران زبان نخست ٥٣درصد مردم فارسی است. فارسی، زبان نخست ۲۰‌میلیون تن در افغانستان، ۵‌میلیون تن در تاجیکستان و در ازبکستان حدود ۷‌میلیون‌ است. زبان‌فارسی گویش‌ورانی نیز در هند و پاکستان دارد. با توجه به رسمی‌بودن زبان فارسی در ایران، افغانستان و تاجیکستان و تسلط گویش‌وران سایر زبان‌ها به‌آن به‌عنوان زبان دوم، روی هم‌رفته می‌توان شمار فارسی‌گویان جهان را حدود ۱۱۰‌میلیون تن برآورد کرد. زبان فارسی سیزدهمین زبان پرکاربرد در محتوای وب است.

فرهنگستان زبان و ادب‌فارسی به‌عنوان نهادی شناخته‌شده است که همراه با موسسات و نهادهایی چون بنیاد سعدی در راه معرفی زبان‌فارسی به جهانیان و گسترش هرچه بیشتر قلمرو این زبان در سطح جهان گام برداشته است اما به‌راستی این نهاد چه می‌کند و تا چه‌اندازه در بومی‌سازی اصطلاحات غیرفارسی و ایجاد یک زبان علمی فارسی توفیق یافته است؟

به‌ اعتقاد سرین پرویزی، معاون گروه واژه‌گزینی فرهنگستان زبان و ادبیات‌فارسی، کارگروه واژه‌گزینی كاري مداوم است. از کارهای گروه واژه‌گزینی می‌توان به جمع‌آوری و انتشار مجموعه‌های هزار واژه اشاره کرد که مجموعه واژه‌های تخصصی هستند که از ميان مصوبات فرهنگستان زبان و ادب‌فارسی در يك حوزه خاص علمي استخراج می‌شوند و براي متخصصاني كه مايل باشند مجموعه واژه‌هاي مرتبط با تخصص خود را يكجا دراختيار داشته باشند، تدوين مي‌شود. هر گروه و حوزه تخصصي كه مجموعه واژه‌هایشان در مصوبات از ‌هزار واژه فراتر رود، یکهزار واژه خواهد داشت.

واژه‌نامه‌اي نيز در دست تدوين است كه حاوي تمامي واژه‌هاي مصوب بدون تعريف است. يعني واژه‌نامه دوزبانه و با ذكر حوزه كاربرد هر واژه. درعين‌حال، همه واژه‌های مصوب فرهنگستان زبان و ادب‌فارسی وارد یک برنامه نرم‌افزاري شده و در اختیار تمامي متقاضياني که به نوعی با این واژه‌ها سر و کار دارند، قرار می‌گیرد.

در طول سال‌های گذشته بعضی از واژه‌ها همچون (درازآویز تزیینی)، (کش‌لقمه) و (خودرو بزرگ جمعی) را به فرهنگستان زبان و ادب‌فارسی نسبت داده‌اند که از مصوبات این فرهنگستان نیست. فرهنگستان همواره با این مشکل مواجه است که مردم به‌خصوص استادان و افرادی که در روزنامه‌ها مصاحبه می‌کنند و جامعه را تحت‌تأثیر قرار می‌دهند، معادل‌هايي را به آنها نسبت می‌دهند که از مصوبات فرهنگستان زبان و ادب‌فارسی نیست. متاسفانه به نظر می‌رسد که این افراد با مصوبات فرهنگستان زبان و ادب‌فارسی آشنا نیستند، چون به‌طور مرتب مطالبي را تكرار مي‌كنند که نشان مي‌دهد هيچ تلاشي نكرده‌اند كه ببينند آيا فرهنگستان آنها را تصویب کرده است يا نه.

امروزه واژه‌هایي بحث‌برانگیز می‌شوند که با عموم ارتباط دارند، ولی فقط نزدیک به ٥٠٠ واژه از مجموع ٤٥‌هزار واژه‌ای که تا امروز معادل‌گزيني‌شده عمومی هستند و بقیه آنها واژه‌های تخصصی علوم مختلف هستند كه ممكن است برخي از آنها نيز به زبان عموم راه پيدا كند. فرهنگستان امیدوار است که با تلاشش بتواند برای ما ایرانیان یک زبان علمی فارسی را تجهیز کرده و بتوانیم در همه مراحل تحصیل و تمام مقاطع تحصیلی از واژه‌هاي فارسي استفاده کنیم و دانشجویان و استادهایمان بتوانند با همین زبان فارسی با یکدیگر تعامل کنند.

تمامی واژه‌هايی که در فرهنگستان زبان و ادب‌فارسی تصویب شده است تا ٣‌سال اول آزمایشی هستند و بعد از آن هم امکان تغییر آنها وجود دارد، زیرا به‌هرحال زبان پویاست و نمی‌توان جلوی آن را گرفت؛ یعنی اگر واژه بهتری مطرح شد، فرهنگستان اصرار ندارد که حتما باید واژه‌ای که ما گفته‌ایم به‌کار رود، بنابراین تحت شرايطي تغییرپذیر هستند.

البته این موضوع آن‌طور که در زمینه واژه‌های عمومی امكان‌پذير است، درخصوص واژه‌های تخصصی صدق نمی‌کند، زیرا گاهی افراد معادلی خوش‌آواتر و قشنگ‌تر از معادل مصوب فرهنگستان زبان و ادب‌فارسی را برای یک واژه تخصصی پیشنهاد می‌دهند، اما بحث علم باید از بحث واژه‌های عمومی جدا شود. تصویب معادل واژه‌های عمومی به دلیل آن‌که در غالب موارد و البته به‌صورت خوشه‌واژه‌ نيستند، راحت‌تر از معادل‌سازی برای واژه‌های تخصصی است. نمی‌شود برای واژه‌های علمی و تخصصی فقط یک معادل قشنگ بسازیم زیرا دانشجو یا استادی که با این واژه‌ها سروکار دارد باید بتواند با شنیدن واژه موردنظر خود به نوعی آن را ریشه‌یابی کند؛ حتي اگر گرته‌برداری شود در برخی از موارد، بهتر از انتخاب یک واژه زيباست. چون واژه‌های تخصصی در علوم رشد می‌کنند و بايد بتوان تمام خانواده واژه را براساس واژه اصلي ساخت. واژه‌های عمومی معمولا به یک شیء یا پدیده ارتباط دارند که خانواده‌ای ندارد.

در نتیجه این رشد و نمو واژه‌ها در علوم، پسوندها و پیشوندهایی به معادل اوليه افزوده می‌شود و با این کار صورت‌های مختلف از آنها ساخته می‌شود که اگر شما برای آنها معادل مفهومی بسازید هر روز باید یک واژه جدید بسازید. این کار باعث می‌شود که ارتباط واژه‌های هم‌خانواده تخصصی با یکدیگر قطع شود و ذهن به‌كار‌برندگان واژه‌ها را اشغال مي‌كند.

مهدی آیتی خاطراتش را از ترجمه‌های معروفی که با ویرایش آنها پی به اشتباهاتشان برده‌بود، بیان کرد. حالا ادامه میزگرد را با او همراه می‌شویم:

مهدی آیتی مترجم آثار جامعه‌شناسی: هیچ مترجمی سراغ کارهای اصلی علمی نمی‌رود
آیا ما می‌توانیم برای همه‌چیز معادل‌سازی کنیم و به چه میزان می‌توانیم از پسوند و پیشوندهای زبان‌های مختلف مانند عربی و ترکی یا خود زبان‌فارسی استفاده کنیم؟ این مباحث کلا زبان‌شناختی و تخصصی است.

اما آن‌چیزی که عمومی‌تر است و باید افراد بیشتری یعنی تمام مخاطبان علوم طبیعی و انسانی و کل مخاطبان علم در جریان آن قرار گیرند، همان چیزی است که مغفول مانده‌است.
یک مثال پرت اما مفید برای شما بزنم. آیا ایران می‌تواند در فوتبال قهرمان جام‌جهانی شود؟ یا باید برویم بحث کنیم که ما می‌توانیم، اما چرا برای رفتن به جام‌جهانی مشکل داریم و از گروه‌مان بالاتر نرفته‌ایم.

داشتن استعداد، مترجم و افراد خوب اصلا کافی نیست، گمان نکنیم که الان افراد متخصصی پرورش داده‌ایم، دیگر بهترین کارها ترجمه می‌شود و پس‌فردا آثار همه فیلسوفان منتشر و در ظرف چند‌سال همه ترجمه می‌کنیم.

شما نگاه کنید الان کارهای کوچک و حاشیه‌ای فیلسوفان بزرگ منتشر شده و هیچ‌کس به سراغ کارهای اصلی آنها نمی‌رود. همه اینها برمی‌گردد به بحث برون‌سازمانی، یعنی هرچه استعداد و توانایی داشته باشیم تا سازمان‌های بیرون زبانی‌مان به‌درستی چیده و کارآمد نشده باشند، اگر هم بتوانیم اساسا در فارسی این مباحث را انتقال دهیم،‌ این مباحث عرضه نخواهد شد یعنی محقق نخواهد شد.

برای این‌که در بحث درون‌زبانی موفق باشیم، به‌شدت به عوامل بیرون‌زبانی نیاز داریم. من مبحث را از داخل به بیرون بردم.

در بحث بیرون‌زبانی ما بزرگترین معضل‌مان وضع نشر است که یک نظام آشفته است که اگر تغییر و تحول اساسی صورت نگیرد، هرچقدر هم زبان‌فارسی قابلیت‌هایی داشته باشد، این قابلیت‌ها به‌ظهور نخواهد رسید.

نخستین مشکل این است که ما نظام تربیت مترجم نداریم. یعنی هیچ ربطی بین دانشگاه و بازار نشر وجود ندارد. من یک پروژه‌ای داشتم که چند جلد کتاب بود به اسم تاریخ آلمان در قرن بیستم. رفتم دانشگاه تهران با استادان خود صحبت کردم، یک دانشجو پیدا نکردم که علاقه‌مند باشد و بخواهد بیاید در این حوزه کار کند. خود استادان ما هم دغدغه این مسائل را نداشتند،‌ درحالی‌که آن رشته، رشته‌مترجمی است. پس مترجم پرورش می‌دهیم برای چه؟ یعنی برود و مترجم مربی فوتبال شود یا مترجم برای زیرنویس فیلم؟ یعنی همه‌چیز همین شد؟ پس این افراد کجا کار می‌کنند؟ در شرکت و کار بازرگانی و تدریس؟ چرا اینهایی که ما پرورش می‌دهیم نمی‌روند در کار ترجمه تا نیروی‌زبده‌ای شده و آنها استعداد خود را شکوفا کنند؟

نخستین نکته‌ای که در پاسخ به این سوال که چرا ما نظام تربیت‌مترجم نداریم، موضوع خیلی‌ساده‌ای است: هرکسی یک ترجمه‌ای انجام می‌دهد. شما یک کتاب را نگاه می‌کنید و می‌گویید این نویسنده، نویسنده خوبی است، به این ربط ندارد که تا چه حد آشنایی با او یا موضوع نوشته‌اش دارید. معروف‌بودن نویسنده برای شما کفایت می‌کند! آرام‌آرام، متن را ترجمه می‌کنید و می‌برید و می‌دهید به ناشر. یک ناشر پول آن را ندارد که یک‌نفر را بگذارد آن‌جا تا ورق‌به‌ورق مطالب را بخواند و پیگیری کند. کاری که انجام می‌شود بسیار محدود و سطحی است. چند صفحه که بررسی شد، ناشر می‌گوید خوب است یا نه.

هیچ‌کدام از کتاب‌هایی که ترجمه می‌شود، ناشران ما صفحه‌‌به‌صفحه مقابله نمی‌کنند، چون مقابله‌کننده در مقابله صفحه‌به‌صفحه در طول روز شاید ١٠ صفحه را مقابله کند، یعنی ناشر باید حقوق زیادی را برای خواندن یک کتاب به آن تخصیص دهد. بنابراین عوامل اقتصادی این‌گونه در مباحث علمی و تخصصی دخیل می‌شوند و بسیار هم تاثیرگذارند و این ترجمه بررسی نمی‌شود و به همین شکل بیرون می‌آید و ویرایش فنی نمی‌شود.

الان مسأله این است که آیا این چیزی که انتقال پیدا کرده، موردبررسی دقیق قرار گرفته؟ آیا یک نظام بررسی داریم؟ در ابتدا گفتم که نظام پرورش مترجم نداشتیم. اما در مرحله بعد یک نظام مشخص داریم که کارهای ترجمه شده مورد بررسی قرارگیرد تا کارهای ضعیف به مرور زمان، حذف شوند.

نمی‌شود که دیکتاتور مأبانه یک مترجم را از بازار بیرون پرت کرد، او دارد کارش را می‌کند اما آیا یک نظام وجود دارد؟ قطعا ندارد! این فرآیند تا مرحله بعد ادامه دارد. مترجم و ناشر سراغ کارهای بعد می‌روند و همین روال تکراری گذشته را انجام می‌دهند. یعنی ارتقا وجود ندارد و یک دور باطلی است که تکرار می‌شود.

برویم سراغ خود ناشر. اساسا این‌گونه نیست که کار انتقال علمی توسط یک پژوهشگر صورت گیرد، این فرد درون همان سازمان برون‌زبانی است و قدرتمندترین عنصر ناشر است که تعیین می‌کند چه‌کاری منتشر شود و چه‌کاری درنیاید. او هم معیارهای تماما بازاری دارد.

خود زبان و متخصصان بخشی از سازمان هستند و این سازمان باید درست چیده شود. والا می‌شود همان تیم فوتبال که به جام‌جهانی که نمی‌رود، هیچ، باید با همان دمپایی پاره‌ها در تیم‌های محلی بدود... و ما تن به همین ترجمه‌های نازل بدهیم.

آرش حسینیان، مترجم زیست‌شناسی تکاملی و بوم‌شناسی: کمیت بالا، کیفیت پایین درترجمه‌های امروزی
یکی از دلایلی که الان همه نالان هستند که کسی کتاب نمی‌خواند، این است که کتاب‌های خوب کم و کتاب‌های ما در حوزه‌های علوم و فلسفه ترجمه‌ای هستند و ترجمه خوب هم ندارند و برای مترجمی که قرار است ١٠درصد بهای پشت جلد را به‌ عنوان حق‌الزحمه بعد از ٢‌سال به او تحویل بدهند و او می‌خواهد زندگی کند چه چیزی مهم است؟ و آن ناشری که در رقابتی که سر مافیای کاغذ هست، می‌خواهد باقی بماند، چه باید بکند؟ ‌اینها همه دلایل عقلانی و اقتصادی برای خودشان دارند که همین شیوه‌ای کار تولید کنند؛ کمیت بالا، کیفیت پایین.

اما برگردیم به موضوع اصلی بحث... حوزه‌هایی که من تا به حال کار کرده‌ام، جامعه‌شناسی، پزشکی، جمعیت، تکامل، روانشناسی و حوزه کودکان بوده است. متنوع کار کرده‌ام اما اینها به هم پیوسته هستند.

من بیشتر در حکم مکانیک خودرو هستم نه سازنده آن. در این میزگرد دو حوزه بحث بود که یکی فلسفه و یکی علم بود که آیا زبان فارسی می‌تواند در آن عرض اندام کند؟ در حوزه فلسفه باید پرسید کدام فلسفه؟ به نظر من اگر می‌خواهیم در مورد فلسفه ایرانی صحبت کنیم، تاریخی که ما پشت‌سر گذاشته‌ایم، به واسطه اتفاق‌هایی که در ایران افتاده و تحت هجوم‌ها و غارت‌های پی‌درپی بوده، زبان نتوانسته خودش را ثابت کند و به شکل‌های دیگری درآمده است.

فرض کنید زبان شعر، زبانی است که توانایی پیچ در پیچ سخن گفتن، توانایی ایهام، ابهام، تجانس و خیلی مسائل این‌طوری را دارد و ما در این زمینه‌ها خیلی قدرت داریم و اگر شکلی از فلسفه که بنا نیست خیلی مدرنیستی بیان شود، آن فلسفه کل‌نگر شرقی را اگر ما بخواهیم بیان کنیم، از آن جنسی که صوفی آن بود که نبود مثلا، یا فلسفه‌ای که در جریان‌های عرفانی و ادبی خودمان داریم، فلسفه ایرانی را در ادبیات خیام به تواناترین شکل توانسته‌ایم بیان کنیم؛ این شکل که غیر قابل ترجمه است؛ به‌خاطر این‌که آن میزان اختصار و قدرت را نمی‌توان با همان حالت تبدیل کنیم.

اگر در حوزه فلسفه ایران و فلسفه کهن خودمان و شرق صحبت می‌کنیم، ادعای خوداتکایی می‌کنیم؛ اما حوزه فلسفه غربی را به دو دسته تقسیم می‌کنم؛ فلسفه قاره‌ای و فلسفه تحلیلی. در حوزه فلسفه قاره‌ای به واسطه مسأله خوانش‌پذیری متون که اجتناب‌ناپذیر است، در زبان معمولی هم اتفاق می‌افتد (هر واژه با کل ساختار واژگانی که فرد استفاده می‌کند و بر او در طول تاریخ زمان خودش و برخورد فرهنگش گذشته، مرتبط است برای همین هم هیچ‌یک از افراد، حرف‌های من را دقیقا به یک شکل برداشت نمی‌کنند و هرکدام یک برداشت دارند).

یک عده‌ای در این مسأله با اسامی و رویکردهای مختلف اغراق کرده‌اند که گویا هیچ‌کس، هیچ‌کس را نمی‌فهمد و ما در یک سوءتفاهم کلی قرار داریم. من با این موضوع موافق نیستم؛ در این حد رادیکالیزم در حوزه تکثر خوانش‌ها اعتقاد ندارم؛ اما با این مسأله مواجهیم. شاید این تنوع در صحبت‌های روزمره عادی ما مشکلی ایجاد نکند؛ چرا که ما داریم در مورد مسائلی صحبت می‌کنیم که نمود بیرونی آن در کنار ما است؛ وقتی می‌گوییم بطری آب را بده، بطری آب در بیرون این دستگاه نشانه‌شناسی واژگانی من قرار دارد که اشتباهات مفهومی را تصحیح می‌کند و برداشت‌های مختلف را کاهش می‌دهد.

اما وقتی در حوزه فلسفه صحبت می‌کنیم، فلسفه شرقی مشکلی با خوانش‌های مختلف ندارد؛ اما فلسفه تحلیلی مشکل‌ساز است. ویتگنشتاین می‌گوید راه ما برای حل این مشکلات درواقع، رجوع به گره‌هایی است که زبان ایجاد می‌کند، بعد از او می‌پرسند این گره‌ها را از چه طریقی باز کنیم و پاسخ می‌دهد: از طریق خود زبان!

ولی آن زبانی که او منظورش است و می‌تواند گره بازکن باشد یک زبان تحلیلی است. زبانی که بتواند با کمک گرفتن از ابزارهای مختلف این پیچ‌ها و گره‌ها را باز کند. برای این‌جور فردی، هر کلمه‌ای که ما معادل‌گذاری می‌کنیم، هر کلمه‌ای که ما بدعت‌گذاری می‌کنیم یک دردسر جدید حساب می‌شود و پیچیدگی که در آن موضوع وجود دارد را یک مرحله سخت‌تر می‌کند.

به عنوان مثال درباره مسأله عقل، پیشرفت اینها کلماتی بوده‌اند که ما در یک دوره‌ای معادل‌گذاری کرده‌ایم برای یک‌سری کلمات دیگر، خود آن کلمات بسته به این‌که چه کسی استفاده کرده و در چه عصری استفاده شده معنا‌های مختلف داشته‌اند؛ مثلا کلمه حرکت در یونان باستان، اگر میوه‌ای می‌گذاشتید اینجا و فاسد می‌شد، می‌گفتند که حرکت کرده است! درواقع حرکت را برای تغییرات یک ماده در طول زمان استفاده می‌کرده‌اند ولی در یک دوره دیگر در عصر فیزیک کلاسیک، حرکت را به جابه‌جایی مثلا یک لیوان از یک نقطه به نقطه دیگر می‌گویند، این خوانش‌های مختلف که از حرکت وجود دارد در حوزه‌ای که پیچیده است مثل علم و فلسفه به حد کافی دردسرزاست؛ اگر معادل‌گذاری می‌کنیم به عشق زبان فارسی یا ابداع واژه‌های جدید، خیلی محتاطانه‌تر باید صورت بگیرد.

از طرف دیگر مسأله ضرورت است. یک جا تصادف می‌شود و عده‌ای جراحت دارند. ما یک‌سری اصول پزشکی داریم که با هر مریض چگونه برخورد کنیم، اما در عمل اگر هدف ما نجات آدم‌ها باشد، نمی‌شود که تمام اصول را رعایت کرد. نخستین کار چک‌کردن علایم حیاتی است و این‌که نباید فرد مجروح را تکان داد. اما اگر او در میان یک جاده پر تردد افتاده باشد بایستی او را به هر قیمتی که شده تکان دهید و جابه‌جا کنید تا کشته نشود.

در سی‌سال اخیر در یک تهاجم فرهنگی قرار گرفته‌ایم؛ چطور یک فرهنگ می‌تواند در یک‌سری بخش‌های مصرفی از پوشاک و تغذیه و تکنولوژی مورد نفوذ قرار گرفته باشد اما در حوزه زبان می‌خواهد همان اصالت، همان پاکی و همان خلوص گذشته را حفظ کند.

به‌نظر من ما اصلا با خلوص مواجه نیستیم. ایران با توجه به هجومی که به او در تمامی دوره‌ها شده است جریان‌هایی از واژه و از فرهنگ آمده و ورود پیدا کرده، یک دوره‌ای بد بوده و یک دوره‌ای توانمندی‌هایی را اضافه کرده است. زبان انگلیسی همین‌جور بود. فقط در کلمه پذیرا نبوده که در ساخت هم پذیرا بود.

امروز ما انواع گوناگونی زبان انگلیسی در کشورهای مختلف داریم و همه اینها در حوزه عملکردشان توانا هستند.

زبان فارسی با گذر زمان می‌تواند واژه‌های مورد نیاز را بسازد؛ اما آیا این بهینه است؟ آیا وقتی جریانی که می‌آید وارداتی است، بهینه نیست؟

آیا می‌توان ‌هزار نفر را در یک اتاق جا داد. آری! اما این بهینه نیست؛ به زبان باید به‌عنوان ابزار نگاه کنیم، من مترجم نیستم، علاقه‌مند به موضوعاتی بودم که دیدم در حوزه آن ترجمه‌ای وجود ندارد.
ما تجربیات انسانی را باید از هم قرض بگیریم. وقتی تمام بخش‌ها به صورت جهانی درآمده‌اند، زبان هم به صورت جهانی درآید.

زبان یک بازی است که همه در آن نقش دارند؛ مثلا بین «اکثر» و «بیشتر» چه تفاوتی است. اکثر بیشتر است یا بیشتر اکثر. چرا بعضی از ما فکر می‌کنیم اکثر بیشتر از بیشتر است؟ چه کسی این‌درصد را به وجود آورده و تعیین کرده است. شاید گزارشگر شبکه ورزش هم در آن نقش داشته است.

شاید هم به خاطر حروفی است که استفاده شده‌اند. ک- ث حروفی هستند که انرژی می‌برند. اکثر دشنام‌ها در زبان‌ها از همین حروف پ و ک و ث استفاده می‌کنند. چون می‌خواهند انرژی تخلیه کنند که آن شخص ادا می‌کند. شاید برای همین «اکثر» را بیشتر فکر می‌کنیم؛ این‌جور قدرتی دارند کلمات؛ مثلا قدرتی که در نژادهاست. مثل قدرتی که نژاد سیاه در جریان‌های هوازی دارد. هیچ‌کس نتوانسته است جلوی توانایی زیستی- تاریخی را در این نژاد بگیرد. گاهی رفتار ما نژادپرستانه است. بگوییم این واژه با آن‌که کارآمد است، ولی چون عربی، فرانسوی، مغولی و... است، استفاده نکنیم؛ بستگی به هدفمان دارد.

من اعتقاد دارم که زبان برای انتقال معنی به کوتاه‌ترین، دقیق‌ترین، کارآمدترین روش است. از تمام زبان‌ها استفاده می‌کنم، چون معانی که می‌خواهم به شما انتقال بدهم جهانی هستند و امروز که من استفاده می‌کنم، پس‌فردا شما با توریستی که اینجا دارد راه می‌رود، باید با او صحبت کنید یا... شما ادامه تحصیل می‌دهید در کشوری که این واژه به زبان دیگر است. علاوه بر مشکلی که خوانش‌های متفاوت به وجود می‌آورد، وقتی که ما برای یک واژه معادل‌های مختلف بگذاریم، یک دفعه باید به شخص آموزش دهیم که هر معادل را در چه جایی باید به کار بریم و این آموزش وجود ندارد.

یکی از چیزهایی که برای من مهم است، استفاده از زبان کوچه خودمان است که توسط خود مردمی ساخته شده که می‌خواهیم این مفاهیم را به آنها انتقال دهیم. به نظر من باید برنامه ٩٠ را با تمام اشتباهاتش ببینیم؛ چون این برنامه‌های پربیننده به‌صورت میلیونی در حال تاثیرگذاری روی زبان مردم‌اند.

نکات متعدد دیگری نیز هست که باید به آن پرداخته شود. مثلا آیا اولویت با زیبایی است یا سلامت، به‌خصوص این‌که در خیلی از حوزه‌ها مطلب و کتاب نداریم و مسأله زیبایی در اولویت نیست. نکته دیگر این‌که چند معیار برای انتخاب واژه برمی‌گزینیم، یکی کوتاهی است. زبان فارسی ما آماده برای ترجمه جملات طولانی نیست. یکی میزان دقت است. خیلی از کلمات می‌توان پیدا کرد که زیبا باشد و متعلق به فارسی باستان است، اما باید دقت داشت.

هر کلمه نباید یک معادل داشته باشد، قدرت تمایزبخشی داشته باشد. فراموش نکنیم که به قول ویتگنشتاین معنای یک واژه را کاربرد آن مشخص می‌کند.
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید