پس پشت تحولات عربستان

شاید در ظاهر شاهد اصلاحات باشيم، اما در واقع تحول ريشه‌اي كه بر اثر اين اقدامات در حال رخ دادن است خارج كردن يكي از ستون‌های قدرت در عربستان سعودی است كه نهايتا مي‌تواند مشروعيت حكومت را زير سوال ببرد.

کد خبر : ۴۳۹۱۶
بازدید : ۱۴۸۷
طی هفته‌های اخیر پادشاهی عربستان سعودی به صورت پیوسته دستورات تازه‌ای را به خصوص در مورد حقوق زنان در قوانین این کشور صادر کرده است. تغییراتی مانند اجازه برگزاری کنسرت موسیقی زنان، اجازه فتوای مفتی‌های زن، اجازه ورزش و بازی به دختران در مدرسه‌ها و به خصوص مجوز رانندگی برای زنان از جمله اصلاحاتی بود که با واکنش گسترده جهانی مواجه شد.

گفت‌وگوی «اعتماد» با محمد علی مهتدی، تحلیلگر ارشد مسائل جهان عرب به شرح زیر است:

به گمان شما این اصلاحات نوعی اصلاحات ریشه‌ای و دنباله‌دار خواهد بود یا برنامه‌ای نمایشی برای راضی کردن جهان غرب؟

این تغییرات نمی‌تواند ریشه‌ای باشد، چون بافت اجتماعی عربستان سعودی چنین تحولاتی را نمی‌پذیرد، بنابراین تنها سخنی که می‌توان گفت: این است که شاهزاده محمد بن‌سلمان، ولیعهد پادشاه عربستان که عملا کل قدرت را در عربستان سعودی در اختیار دارد، این تصمیمات را به شکل دیکتاتورمآبانه‌ای گرفته است و آن‌ها را به جامعه و دستگاه‌های دولتی عربستان سعودی تحمیل می‌کند. محمد بن سلمان تلاش می‌کند این تحولات را در چارچوب آن چیزی که در سند ۲۰۳۰ منتشر کرده است، قرار دهد. به اعتقاد من تلاش اصلی این شاهزاده سعودی جلب‌توجه غرب و به خصوص ایالات متحده امریکاست.

گروهی از تحلیلگران این اصلاحات را به حضور نسل جدید رهبران در دربار سعودی نسبت می‌دهند. آیا این تحلیل درست است؟

من شخصا با این تحلیل موافق نیستم. شاهزاده محمد بن سلمان اولا هیچ ارزشی برای افکار عمومی داخل عربستان قایل نیست. در عین حال او هیچ توجهی به کسانی که در غرب تحصیل کرده‌اند و خواستار تحولات ریشه‌ای هستند، ندارد و اهمیتی به خواست‌های آن‌ها نمی‌دهد. در واقع بسیاری از شاهزادگانی که در غرب تحصیل کرده‌اند یا در حصر هستند یا اینکه به دلیل فشار‌ها قابل به صحبت و اظهارنظر کردن نیستند. خود محمد بن سلمان هم هیچگاه تحصیلات خارج از عربستان سعودی نداشته. من تاکید می‌کنم آنچه در عربستان سعودی رخ می‌دهد اصلاحات نیست، بلکه بهتر است از واژه تحول برای توصیف آن استفاده کنیم. او صرفا به دو دلیل این تحولات را کلید زده است. نخستین عامل و انگیزه او جلب‌توجه غرب و به خصوص ایالات متحده امریکا است و دومین انگیزه او نشان دادن قدرت مطلقه شخص خودش است. محمدبن سلمان به هیچ گروه و هیچ بخشی از جامعه اجازه اعتراض نمی‌دهد و مجوز کوچک‌ترین اعتراض یا اعمال نظری در دستورات شاهزاده محمد بن سلمان وجود ندارد، هر اعتراضی با خشونت بسیار سرکوب می‌شود. همین الان گزارش‌هایی وجود دارد که شاهزاده محمد بن نایف، ولیعهد پیشین عربستان سعودی در کاخ خودش محبوس است و هیچ ارتباطی با خارج ندارد. گزارش‌های مختلف دیگری هم وجود دارد که نزدیک به ۱۵۰ شاهزاده دیگر دربار سعودی به دلیل ابراز نظر یا مخالفت با تصمیمات محمد بن سلمان بازداشت شده‌اند. آنچه در عربستان رخ می‌دهد، اجرای خواسته‌های عمومی نیست بلکه فقط اقداماتی برخاسته از بلندپروازی‌های شخص محمد بن سلمان و نشان دادن نوعی دیکتاتوری است که می‌خواهد این تحولات را از بالا به جامعه تحمیل بکند. وقتی چنین اقداماتی از بالا صورت می‌گیرد، از آنجا که برخاسته از بطن جامعه نیست و کل جامعه امکان درخواست چنین تحولاتی را نداشته، نمی‌توان ارزش زیادی برای آن قایل شد. واقعا هیچ ارتباطی میان این تحولات و تغییرات در جامعه عربستان وجود ندارد. هیچ یک از این تحولات به صورت گام به گام و تدریجی صورت نگرفته و تحولاتی هستند که به صورت جهشی اعمال می‌شوند. با توجه به بافت عشیره‌ای و قبیله‌ای عربستان سعودی و تنوع مذاهب و قدرت وهابیت در جامعه این کشور، طبیعی است که اگر قرار بود دولت دست به «اصلاحات» واقعی بزند، باید به صورت تدریجی اقدام می‌کرد، از طریق تبلیغات جامعه را برای پذیرش این تحولات آماده می‌کرد. اما می‌بینیم که ظرف یک روز بدون مقدمه از یکجا دستور می‌رسد و قرار بر اجرای یک تحول عمده می‌شود، قاعدتا این اقدامات ناشی از یک خوی دیکتاتورمآبانه و کیش شخصیت است. به همین دلیل نمی‌توان چنین اقداماتی را اصلاحات نامید بلکه این‌ها بروز شخصیت دیکتاتورمآبانه شخص محمد بن سلمان است.

تقسیم قدرت میان قبایل آل‌سعود و آل‌شیخ در عربستان سابقه ٦ دهه‌ای دارد، آیا این به گفته شما تحولات جدید ممکن است باعث جدا شدن روحانیان آل‌شیخ از سلطنت سعودی شود؟

این مساله بسیار مهم است. ما می‌دانیم که حکومت عربستان سعودی بر دو ستون ایجاد شده است، وهابیت آل شیخ و شمشیر آل سعود. این دو تاکنون با هم بر سرزمین عربستان حکومت کرده‌اند. اما الان با نادیده گرفته‌شدن یک ستون حکومت، یعنی مفتی‌های آل شیخ، شاهد یک تحول ریشه‌ای در عربستان سعودی هستیم. شاید در ظاهر این اقدام شاهد نوعی اصلاحات باشیم، اما در واقع تحول ریشه‌ای که بر اثر این اقدامات در حال رخ دادن است خارج کردن یکی از ستون‌های قدرت در عربستان سعودی است که نهایتا می‌تواند مشروعیت حکومت را زیر سوال ببرد. در حال حاضر علمای وهابی به هیچ عنوان اجازه مخالفت و حتی اظهارنظر ندارند. گزارش‌هایی وجود دارد که علمایی بازداشت شده‌اند و دستورات اکیدی صادر شده است که علمای وهابی حق اظهارنظر یا فتوا برخلاف خواست ولیعهد ندارند. یکی از شخصیت‌های بسیار مهم و مشهور عربستان، یعنی شیخ سلمان عوده، صرفا به دلیل انتشار یک توییت در صفحه کاربری خودش چند ماه است که در بازداشت به سر می‌برد. اخیرا فرزند این مفتی عربستان اعلام کرده بود که هیچ اطلاعی از سرنوشت پدرش ندارد و حتی نمی‌داند کجا زندانی شده و در چه وضعیتی به سر می‌برد. واضح است که محمد بن سلمان می‌خواهد از علمای وهابی زهر چشم بگیرد که به هیچ عنوان با تصمیمات او مخالفت نکنند. به این ترتیب می‌توان نتیجه گرفت که یکی از دو ستون بنیادین حکومت آل سعود در حال فروپاشی است. ممکن است که در کوتاه‌مدت نتایج این فروپاشی علنا دیده نشود، اما در بلندمدت دردسرهای جدی برای دولت و برای شخص محمد بن‌سلمان به وجود می‌آورد.

آیا احتمال نوعی خیزش از سوی طیف مذهبی‌تر عربستان علیه این اقدامات وجود دارد؟

فشار زیادی روی مفتی‌های وهابی از سوی محمدبن سلمان وارد می‌شود و اگر هم کسی کوچک‌ترین اظهارنظری بکند که صد در صد موافق تحولات نباشد، بلافاصله بازداشت و زندانی می‌شود، همان‌گونه که نمونه شیخ سلمان عوده را مورد اشاره قرار دادم. اما این احتمال وجود دارد که در آینده، حال بسته به شرایط آینده نزدیک یا دور، حرکتی از سوی تندروهای مذهبی به رهبری علمای وهابی صورت بگیرد. اگر این حرکت کمی گسترده باشد، قطعا محمد بن سلمان قادر به کنترل آن نخواهد بود و پایه‌های مشروعیت رژیم را سست خواهد کرد.

آیا ممکن است با ادامه اصلاحات در عربستان شاهد برگزاری انتخابات، در سطح شورای مشورتی پادشاه باشیم؟

به نظر من غیر ممکن است که این تحولات نهایتا به یک شکل از دموکراسی و انتخابات در عربستان سعودی منجر شود. دلیلش این است که اصولا ابزار دموکراسی در عربستان سعودی وجود ندارد، هیچ تجربه‌ای از تحزب یا آزادی بیان در عربستان وجود ندارد. به هیچ‌وجه نمی‌توان پیش‌بینی کرد که این اصلاحات به یک نوع دموکراسی و حتی برگزاری انتخابات منجر بشود. رژیم حاکم در عربستان سعودی یک رژیم رانتیر است. رانتیر به این معنی که ثروت و قدرت متعلق به پادشاه است و ملت هیچ قدرتی ندارد و در واقع به عنوان رعیت محسوب می‌شود. اگر پادشاه پولی برای رعیت هزینه می‌کند، در برابر رعیت فقط باید اطاعت و پیروی کند. این ساختار در عربستان مدتی است دچار تاخیر شده است. حتی این فرآیند هم دچار تغییر شده است، در شرایطی که هنوز پادشاه عطیه یا مکرمه به رعیت می‌دهد، اخیرا دریافت مالیات از رعیت را هم آغاز کرده است. طبیعتا وقتی یک دولت از شهروندان مالیات می‌گیرد، باید در مقابل شهروندانش پاسخگو باشد. اما حتی در این حالت هم شاهد این هستیم که در عربستان پاسخگویی وجود ندارد. پادشاهی عربستان به دلیل مشکل مالی و کسری بودجه، مالیات‌ها و عوارض سنگینی وضع کرده است، اما حتی با این وجود هم حاضر به پاسخگویی نیست. چرا که چیزی به نام ملت را نمی‌شناسد و مفهوم ملت را قبول ندارد. به همین دلیل هم هست که وقتی ملت‌ها در منطقه قیام و اقدام به انقلاب کردند، عربستان سعودی که از خیزش ملت‌ها وحشت داشت تمام توان خود را به کار برد تا این انقلاب‌ها را در کشورهای مختلف از تونس و مصر گرفته تا در بحرین، خنثی بکند. پادشاهی عربستان از مفهوم ملت و مفهوم مقاومت بیم دارد و از اینکه این مفاهیم به جامعه عربستان نفوذ بکند، هراس دارد. وضعیت بسیار بغرنجی در آینده در انتظار رژیم عربستان خواهد بود. از یک طرف این پادشاهی نمی‌تواند به عنوان یک رژیم رانتیر به رعایا مکرمه و عطیه بدهد و در مقابل از آن‌ها اطاعت بخواهد، چرا که شاهدیم وضعیت اقتصادی و تراز مالی پادشاهی سعودی باعث شده است که برای تامین درآمدهایش به مالیات گرفتن به جای عطیه دادن روی بیاورد؛ از سوی دیگر پادشاهی این آمادگی را ندارد که به مردمی که مالیات می‌دهند و هزینه حکومت را تامین می‌کنند پاسخگو باشد. می‌بینیم که شرایطی در عربستان حاکم شده است که شخص محمد بن سلمان به دلیل بی‌تجربگی متوجه این تحول مهم نیست. در هر حال این وضعیت و این رفتار محمد بن سلمان، در مسیری قرار ندارد که در آینده بتواند به یک شکل از دموکراسی و برقراری انتخابات در عربستان سعودی بروز کند.

گروهی تحلیلگران با توجه به تغییر نسل، اصلاحات اخیر را ناگزیر می‌دانند و معتقدند اگر دربار سعودی نتواند این اصلاحات را به نتیجه برساند، در مقابل فروپاشی قرار می‌گیرد. به اعتقاد شما این تحلیل درست است؟

بله، به نظر من این درست است. رژیم آل سعود را می‌توان با صفات پوسیده و قرون وسطایی توصیف کرد. قطعا با توجه به تحولاتی که در جهان روی داده است، روز به روز برای پادشاهی عربستان سخت‌تر می‌شود که در همان چارچوب پوسیده قبلی به حیات خودش ادامه بدهد. اما اگر قرار باشد اصلاحاتی برای تغییر ساختار و تطبیق دولت با جهان امروز صورت بگیرد، این اصلاحات طبیعتا باید به شکل تدریجی انجام و به لحاظ فرهنگی جامعه آماده بشود، باید در رادیو و تلویزیون و وسایل ارتباط جمعی بحث و گفت‌وگوی آزاد برگزار کنند تا جامعه آماده برای تحولات آماده‌شود. اما تحولی که ما در حکومت آل سعود شاهد هستیم در واقع دیکته کردن رفتار‌ها از بالا و به صورت دفعی است. این پاسخگویی به نیاز جامعه عربستان با توجه به تحولات جهانی نیست. این ادامه همان روش قبلی حکومت است. اما حقیقتی که وجود دارد این است که عملا احتمال انقلاب در عربستان سعودی، تا حد زیادی منتفی است. چرا که بافت قبیله‌ای و طایفه‌ای جامعه در عربستان سعودی اجازه انقلاب را نمی‌دهد. در علوم سیاسی، انقلاب تعریف‌ها و شرایط مشخصی دارد. وضعیت جامعه، وضعیت طبقه متوسط، اثر روشنفکران و تحصیلکرده‌ها از جمله عواملی است که از لازمه‌های وقوع انقلاب هستند. چنین اثراتی در جامعه عربستان وجود ندارد. می‌توان پیش‌بینی کرد که خشونت‌هایی به صورت فردی یا گروهی در عربستان در واکنش به این تغییرات رخ دهد؛ خشونت‌هایی مانند همین حمله‌ای که اخیرا به کاخ‌السلام در جده روی داد. اما اگر انقلاب به شکل تظاهرات جمعی در ابعاد ملی مدنظر باشد، چنین حرکت جمعی و مردمی در عربستان سعودی غیرمحتمل است. چرا که اصولا تجربه و شناختی در جامعه عربستان از این شکل از اعتراضات و اعمال نظر مردمی وجود ندارد. باید توجه کنید اگر در عربستان سعودی، تظاهراتی مانند برائت از مشرکین را برای حجاج بیت‌الله‌الحرام ممنوع می‌کنند، به این دلیل است که نگران این هستند که پدیده‌ای با عنوان تظاهرات و اعلام نظر جمعی در جامعه عربستان دیده شود. وجود اینترنت و شبکه‌های اجتماعی و اینکه بسیاری از شهروندان عربستان در شبکه‌های اجتماعی هستند، به خودی خود این تفکرات را کم کم گسترش خواهد داد، اما در کوتاه‌مدت و میان مدت اینکه منتظر نوعی واکنش به شکل انقلاب و خیزش مردمی در عربستان سعودی باشیم، به نظرم منطقی نیست.

فکر می‌کنید احتمال موفقیت مقامات عربستان در به نتیجه رساندن این اصلاحات بلندپروازانه تا سال ٢٠٣٠ چقدر است؟

رژیم عربستان پس از درگذشت ملک عبدالله و روی کار آمدن ملک سلمان که دست پسرش محمد بن سلمان را برای هر عملی باز گذاشته است، بسیار متهورانه و پرهزینه رفتار کرده است. دخالت عربستان در عراق و سوریه صد‌ها میلیارد دلار هزینه داشته، جنگ علیه مردم یمن که دو سال از آغاز آن می‌گذرد، هزینه‌های سنگین معنوی و مادی برای عربستان در پی داشته است. در عین حال رژیم عربستان مجبور است برای حفظ جایگاه خودش رشوه‌های کلانی به غرب و به خصوص به ایالات متحده امریکا پرداخت کند. ما در سفر دونالد ترامپ رییس‌جمهور ایالات متحده امریکا شاهد بودیم که ۱۱۰ میلیارد دلار خرید نقدی اسلحه از سوی عربستان سعودی انجام شد و سرمایه‌گذاری عربستان سعودی در خاک ایالات متحده امریکا به ۴۶۰ میلیارد دلار افزایش یافت. این‌ها نمونه‌هایی از پرداخت‌های مستقیم عربستان سعودی به دولت‌های خارجی است؛ آن هم در شرایطی که این کشور با مشکل شدید کسری بودجه و کاهش درآمدهای نفتی مواجه است. برخی از موارد پیش‌بینی شده در سند ۲۰۳۰ تحول عربستان سعودی، برای جبران همین کسری درآمد‌ها است. مثلا فروش بخش‌هایی از سهام شرکت دولتی نفت آرامکو و وضع عوارض و مالیات‌های سنگین برای شرکت‌های خصوصی در خاک عربستان از جمله این اقدامات جبرانی هستند. امروز شاهد هستیم که در راستای اجرای همین دستورات برمبنای سند تحول، بخشی از موسسات تجاری در عربستان ورشکسته شده‌اند، کارکنان خارجی شرکت‌ها با عقب افتادن دستمزد‌ها روبه‌رو شده‌اند. در عین حال با وجود تمام این اتفاقات شاهد هستیم که باز هم دولت عربستان سعودی بی‌محابا در حال هزینه کردن است، در سفر اخیر ملک سلمان به روسیه شاهد بودیم که باز هم قرارداد جدیدی برای خرید سیستم دفاع هوایی اس- ۴۰۰ روسی انجام داد. این‌ها هزینه‌های سنگینی را بر دوش عربستان سعودی می‌گذارد؛ چه هزینه‌های مستقیم و چه هزینه‌های بلندمدت بهره‌برداری و نگهداری. می‌دانیم که عربستان سعودی فاقد کادر نظامی متخصص برای استفاده از این تجهیزات نظامی است در نتیجه اکثر این سلاح‌ها بدون استفاده در زرادخانه‌های عربستان سعودی می‌ماند و زیر آفتاب و باد می‌پوسد. در چنین شرایطی است که بحران اقتصادی در عربستان به شکل جدی ادامه دارد. اقدام دیگر عربستان سعودی طی سه سال گذشته این بود که برای به زانو در آوردن رقبایی مانند ایران و روسیه، تولید نفت خودشان را به‌شدت بالا بردند و در نتیجه قیمت نفت را از بالای ۱۰۰ دلار در هر بشکه به زیر ۳۰ دلار رساندند، اما نهایتا حالا مجبور به مذاکره با روسیه و ایران هستند و مجبور شده‌اند تولید نفت را پایین بیاورند تا قیمت نفت بالا برود. عربستان در همه ابعاد سیاست خارجی خودش با شکست مواجه شده است و الان در شرایطی قرار گرفته است که باید تاوان این شکست‌ها را چه در زمینه سیاسی و چه زمینه اقتصادی و اجتماعی پس بدهد. در نتیجه اینکه عربستان سعودی بتواند با اجرای این برنامه‌ها به یک قدرت بزرگ جهانی یا منطقه‌ای بدل شود، غیرممکن است.


۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید