پیشی‌گرفتن شکسپیر

پیشی‌گرفتن شکسپیر

هنگامی که تری ایگلتون می‌گوید به‌نظر می‌رسد شکسپیر، مارکس و ویتگنشتاین و... خوانده باشد قصدش البته آن نیست که بگوید شکسپیر آثار اندیشمندان چند قرن بعد از خودش را خوانده است، بلکه منظور ایگلتون تاکید بر درک «زمان حال» است.

کد خبر : ۴۴۰۲۱
بازدید : ۱۱۷۶
پیشی‌گرفتن شکسپیر
هنگامی که تری ایگلتون می‌گوید به‌نظر می‌رسد شکسپیر، مارکس و ویتگنشتاین و... خوانده باشد قصدش البته آن نیست که بگوید شکسپیر آثار اندیشمندان چند قرن بعد از خودش را خوانده است، بلکه منظور ایگلتون تاکید بر درک «زمان حال» است.
منظورش آن است که بگوید شکسپیر و به‌طورکلی هر متن ادبی را بایستی بنا بر مقتضیات زمان حال بررسی کرد. زیرا تنها در این صورت می‌توان شکسپیر معاصر را دریافت و یا به استنتاجاتی از شکسپیر نائل شد که خود وی از آن بی‌خبر است و یا به شناختی از متن رسید که حتی دقیق‌تر و بهتر از شناختی است که خود شکسپیر به متن‌های خود داشته است. «مکبث» شکسپیر با تندر و آذرخش شروع می‌شود.
در میان تندر و آذرخش سه خواهر جادو وارد می‌شوند. جادوگران که کم‌گویند با درود به مکبث، سپهسالار پرافتخار و شجاع و همین‌طور خویشاوند دانکن پادشاه اسکاتلند آینده او را پیشگویی می‌کنند.

«جادوی یکم: درود، مکبث! درود بر تو، سپهسالار گلامز

جادوی دوم: درود، مکبث! درود بر تو، سپهسالار کودور

جادوی سوم: درود، مکبث! که از این پس پادشاهی خواهی کرد.»

مکبث که سخت تحت‌تاثیر پیشگویی سه خواهر جادو قرار می‌گیرد، از آنان می‌خواهد و حتی فرمان می‌دهد که دراین‌باره بیشتر توضیح بدهند. اما جادوگران کم‌گو، به‌یکباره ناپدید می‌شوند. بااین‌حال پیشگویی سه خواهر جادو، کنش اساسی نمایشنامه «مکبث» و استارت مکبث برای کسب قدرت سیاسی می‌شود.
فی‌الواقع پیشگویی سه خواهر جادو مکبث را وسوسه می‌کند و میل به قدرت را در وی تشدید می‌کند. آنگاه مکبث به یاری همسر خویش، لیدی مکبث درصدد برمی‌آید تا دانکن پادشاه اسکاتلند را به قتل برساند، تا خود شاه به‌تخت‌نشسته اسکاتلند شود. نمایش «مکبث» با کشتار شروع و با آن به پایان می‌رسد. هر لحظه بر موج خون افزوده می‌شود، همه در خون راه می‌روند.
به یک معنا نمایش «مکبث»، جنگ قدرت به شکل عریان آن است. در وهله اول به نظر می‌رسد قهرمان اصلی نمایش، چنان‌که از عنوان آن برمی‌آید مکبث و یا لیدی مکبث، زنی که مصر و مشوق همسر خویش برای پادشاهی است باشد، درحالی‌که به نظر ایگلتون قهرمان اصلی «جادوگران‌اند»، زیرا آنان‌اند که با افکاری بلندپروازانه مکبث را وسوسه می‌کنند و «جریان میل را در درون او به راه می‌اندازند.»٢ به نظر ایگلتون جادوگران نابارور (سه دختر جوان) از قضا بارورترین‌اند و نقش «ناخودآگاه» را ایفا می‌کنند. «یعنی آن چیزی که خطرناک است و باید تبعید و سرکوب شود ولی همیشه احتمال می‌رود با تمام قوا بازگردد.»3

«میل» (D'esire) صرف‌نظر از تعابیر متفاوتش، می‌توان آن را طلب چیزی مشخص و یا نتیجه‌ای دانست که تحقق آن توام با لذت و رضایت است. «میلی» که منشا اعمال مکبث، قربانی‌کردن و قربانی‌شدن، کسب قدرت و خلع‌شدن از آن است میل به معنای واقعی است یعنی چیزی که هیچ‌گاه محقق نمی‌شود.
این همان بازتعریفی است که لکان از مفهوم میل دارد، میلی که تحقق و ارضای کامل هدف آن نیست بلکه هدف بازتولید خودش به مثابه میل است. آنچه در مکبث به‌وضوح مشاهده می‌شود عدم ارضای کامل میل در جنگ بی‌پایان برای کسب قدرت است.
هدفی که هیچ‌گاه به نقطه نهایی نمی‌رسد بلکه با خون آغاز می‌شود و با خون ادامه می‌یابد زیرا میل است که فرمان می‌راند، میلی که هیچ‌گاه به طور کامل محقق نمی‌شود. شروع نمایش «شاه‌لیر» با اقدامی نمایشی به وسیله شاه‌لیر آغاز می‌شود. شاه‌لیر در یک خودکشی سیاسی و به یك تعبیر در یک اقدام کاملا غیرسیاسی، تصمیم می‌گیرد که قدرت و قلمرو پادشاهی‌اش را میان سه دختر خود و همسرانشان تقسیم کند.
بدین‌منظور لیر از دخترانش می‌خواهد تا میزان علاقه به پدر تاج‌دارشان را با کلمات بیان کنند: «لیر: می‌خواهیم بدانیم که کدام‌یک‌تان بیشتر دوست‌مان دارد تا در پی هماوردی سرشت و شایستگی، ‌بیشترین سهم را از عطایای ما ببرد.»4

آنچه ملاک تقسیم قلمرو پادشاهی به وسیله لیر است، همانا کلماتی است که لیر دوست می‌دارد آن را از زبان دخترانش بشنود، با این کار لیر می‌خواهد برای عشق - در اینجا عشق پدر/ فرزندی- که گاه حتی ممکن است به «بیان» درنیاید، حد و مرز معین کند و سبکی و سنگینی آن را به طور کمی بسنجد. فرمالیسم نهفته در «شاه‌لیر» مانع از آن است که وی تصوری واقعی از موقعیت سیاسی خویش و همین‌طور موقعیت عاطفی خویش نسبت به دخترانش داشته باشد.
در آخر نیز همین فرمالیسم، جداکردن هرچیز از ماهیت و حقیقت وجودی خویش، نقطه عزیمت شاه‌لیر به آستانه‌های جنون می‌شود. زبان گاه با وراجی و بیهودگی «سرشار از تورم»٥ می‌شود، در این عرصه گونریل و ریگان گوی سبقت را از خواهر کوچک‌تر خویش کوردلیا می‌ربایند. آنان در پی فراخوان لیر برای بیان کلام محبت‌آمیز درصدد برمی‌آیند تا با حجمی وسیع از کلمات، عشق خود را به پدرشان، شاه‌لیر بیان کنند.
چنین حجمی از کلمات که ورای همه ارزش‌ها بیان می‌شود، البته هر ارزشی را از میان می‌برد. در این صورت عشق معنای حقیقی خود را از دست می‌دهد و صرفا به مشتی و یا دقیق بگوییم به انبوهی از کلمات توخالی بدل می‌شود. در نهایت نیز دو دختر بزرگ‌تر شاه‌لیر- گونریل و ریگان- به همان فرمالیسمی دچار می‌شوند که شاه‌لیر به آن دچار است و نسبت به عشق همان تصور سطحی و موهومی را دارند که لیر دارد.
از میان سه دختر لیر، تنها کوردلیا- کوچک‌ترین دختر لیر- است که برخلاف دو خواهر خویش نه با تورمی از کلمات که با کمبود کلمات و به تعبیری با خلأ و فقدان آن روبه‌رو می‌شود. کوردلیا در مقابل گنده‌گویی خواهرانش به همان «اندک» و یا «هیچ» بسنده می‌کند. از نظرش «آگاه‌شدن از هیچی خود چیزی شدن است.»٦
کوردلیا به‌هیچ‌روی، وراجی ظاهرسازانه و سانتی‌مانتالیزم فریبکارانه خواهرانش را با عشق یکی نمی‌گیرد. او فاقد توهم نسبت به عشق است. «کوردلیا: به یقین می‌دانم که محبت در دلم بسیار رساتر سخن می‌گوید تا بر زبانم.»٧ به یک تعبیر کوردلیا در «شاه‌لیر» شکسپیر، همان نقش جادوگران «کم‌گو» را، اما در موقعیتی متفاوت ایفا می‌کند، آگاه‌شدن از هیچی، او را در موضع کنش‌گری قرار می‌دهد، زیرا مقدمه چیزی‌شدن است.
حضور وی و سخنانش اگرچه کمتر اما نقشش فعالانه‌تر است. درست زمانی که گونریل و ریگان دیگر به پدرشان احتیاج ندارند چون لیر همه قدرت و ثروتش را به آنها بخشیده است درصدد برمی‌آیند تا اختیارات و امکانات او را محدود و محدودتر کنند به همین دلیل نیز به او اعتراض می‌کنند که دیگر چه نیازی است که بی‌هیچ دلیلی عده‌ای اضافی را به‌عنوان ملازم با خود به‌همراه آورد. «گونریل: گوش کنید سرور من، شما چه نیازی به بیست‌وپنج، به ده، یا پنج تن دارید که با شما به خانه‌ای درآیند که در آن دوبرابر این عده دستور دارند که از شما پرستاری کنند.ریگان: چه نیازی حتی به یک تن؟»٨
لیر در پاسخ به این زیاده‌خواهی دخترانش و تحقیری که آنان نسبت به همراهان لیر روا می‌دارند از عبارت «چیزی اضافه» استفاده می‌کند.
«لیر: اه، نیاز را دلیل ندانید! فرومایه‌ترین گدایان ما نیز/ در بدترین وضع چیزی اضافی دارند/ اگر طبیعت بیش از نیاز خود چیزی نمی‌داشت/ حیات آدمی به حد چارپایان حقیر می‌بود.»٩
لیر در این لحظه درخشان درمی‌یابد که ایجاد حدی از مازاد- چیزی اضافه و یا همان فرهنگ*- ریشه در طبیعت آدمی دارد. «برای آدمی غیرطبیعی است، چیزی بیش از خود نباشد و از افزوده‌ای فراتر از نیازهای صرفا مادی خویش بی‌بهره بماند. سرشت انسان به طور طبیعی، غیرطبیعی است و به‌سادگی، بر پایه آنچه هست از حد و اندازه برون می‌رود.»١٠
لیر تنها آن هنگام که در طبیعت طوفانی و سرد رها می‌شود، در «تجربه دوباره تن» است که درمی‌یابد، تفاوتی با فرومایه‌ترین گدایان ندارد، آنان نیز به‌خاطر انسان‌بودنشان واجد حدی از مازاد (چیزی اضافه) و فرهنگ‌اند، ازاین‌رو با انسان‌ها همدلی مشترکی پیدا می‌کند. هرچند که «تجربه دوباره تن» به بهای خلع کامل لیر از قدرت، جنون تام‌وتمام و سرانجام مرگ وی و قبل از آن مرگ دخترش کوردلیا تمام می‌شود.

ایگلتون می‌گوید به نظر می‌رسد شکسپیر، مارکس و ویتگنشتاین خوانده باشد. البته که این کار ممکن نیست اما به نظر ایگلتون متن‌های ادبی گاه پرتابل‌اند یعنی قابل حمل‌ونقل‌اند. آنها دیگر به شرایط ژنتیکی خود وابسته نیستند بلکه می‌توانند پرواز کنند و از زمانه خود پیشی بگیرند.

پی‌نوشت‌ها:
* ایگلتون در بحث از تقابل طبیعت/ فرهنگ معتقد است که انسان غیرفرهنگی وجود ندارد نه به این دلیل که ما جز فرهنگ نیستیم بلکه به این دلیل که فرهنگ به طبیعت ما تعلق دارد.

١- مکبث، شکسپیر، ترجمه داریوش آشوری

٢، ٣، ٥ و ٦- ویلیام شکسپیر، تری ایگلتون، ترجمه محسن ملکی، مهدی امیرخانلو

٤، ٧ و ٨- شاه‌لیر، شکسپیر، ترجمه م. ا. به‌آذین

٩ و ١٠- ایده فرهنگ، تری ایگلتون، ‌ترجمه علی ادیب‌‌راد
۰
نظرات بینندگان
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    سایر رسانه ها
    تازه‌‌ترین عناوین
    پربازدید