چرا باور نمی‌کنیم همسایه‌مان قاتل سریالی باشد؟!

چرا باور نمی‌کنیم همسایه‌مان قاتل سریالی باشد؟!

با این تفاصیل ما می‌فهمیم که چرا هر وقت که با همسایگان سابق یک قاتل سریالی مصاحبه می‌شود، آن‌ها همیشه می‌گویند که اصلا نمی‌توانستند باور کنند که همسایه شان افراد زیادی را کشته باشد. یا اینکه چرا هنگامی که ما خبر جنایتی که در کشور دیگری اتفاق افتاده را می‌شنویم واکنش اولیه ما بیشتر از اینکه خشم و عصبانیت باشد، انکار واقعیت است.

کد خبر : ۴۵۲۵۵
بازدید : ۵۶۱۰
فرادید | فرض کنید که در مسیر رسیدن به فرودگاه، ناگهان ماشین تان خراب شود. در این موقعیت دست به چه کارهایی می زنید؟ احتمالا به دوست تان زنگ بزنید، یا منتظر تاکسی بشوید و یا اینکه برای پرواز بعدی یک بلیط رزرو کنید.
به گزارش فرادید؛ اگر این کار‌ها نتیجه نداد احتمالا سراغ کار‌هایی می‌روید که در شرایط عادی بعید است آن کار‌ها را انجام بدهید، مثلا دنبال اتوبوس یا مترو بگردید، یا به امداد خودرو زنگ بزنید که ماشین تان را تا فرودگاه یدک بکشد.

اما احتمالی هم وجود دارد که هرگز به ذهن تان خطور نمی‌کند: مثلا یک تاکسی بگیرید و هنگامی که به فرودگاه رسیدید کرایه اش را ندهید. چرا به این احتمال فکر نمی‌کنید؟ این کار مطمئن‌ترین راه برای رسیدنِ سر وقت به فرودگاه است و قطعا هزینه آن نسبت به امدادخودرو کمتر است.

یکی از طبیعی‌ترین پاسخ‌ها به این سوال این است که شما هیچ وقت به این احتمال فکر نمی‌کنید چرا که شما یک انسان به لحاظ اخلاقی خوب هستید و هیچ وقت چنین کاری را انجام نمی‌دهید. اما، حتی اگر شما به لحاظ اخلاقی یک انسان خوب باشید، حداقل دو دلیل وجود دارد که پاسخ‌تان به این سوال قانع کننده نیست.

دلیل اول این است که اگرچه انسان خوب بودن می‌تواند دلیل خوبی برای انجام ندادن این کار باشد، اما به نظر نمی‌رسد که این دلیل نتواند توضیح دهد که چرا شما قادر نیستید در وهله اول به این کار به عنوان یک راه حل فکر کنید.

با تمام این تفصیلات منش خوب اخلاقی شما مانع از این نمی‌شود که بپذیرید که این مورد راهی برای رسیدن به فرودگاه است، حتی اگر با انجام این کار مشکل داشته باشید. دلیل دوم اینکه به نظر می‌رسد به همین اندازه این راه حل را برای شخص دیگری که در چنین شرایطی گرفتار شده نمی‌پسندید، حتی اگر او را به لحاظ اخلاقی نشناسید.

پس اینکه ما به دنبال گرفتن تاکسی و نپرداختن کرایه آن نیستم چه دلیلی می‌تواند داشته باشد؟ یک دلیل کاملا متفاوت می‌تواند این باشد که: پیش از اینکه من به این پیشنهاد اشاره کنم، شما فکر نمی‌کردید که حتی این امکان وجود داشته باشد.

پذیرش این حرف احتمالا برای‌تان سخت باشد، اما نکته اینجاست که من قصد ندارم بگویم که شما اکنون به احتمال آن فکر می‌کنید، می‌خواهم بگویم که شما پیش از آنکه من چنین پیشنهادی بدهم فکر نمی‌کردید که چنین راهی ممکن باشد.

مثلا یک سری از مطالعاتی را که من به اتفاق همکارم فیری کوشمن در دانشگاه هاروارد انجام داده‌ایم را در نظر بگیرید. در این سری از مطالعات از شرکت کنندگان خواسته شد که داستان‌های کوتاهی را بخوانند که در مورد افرادی نوشته شده بود که با یک سری از مشکلات مواجه می‌شوند (مثل خراب شدن ماشین در مسیر رسیدن به فرودگاه).
آنوقت از آن‌ها خواسته شد که در مورد راه حل‌های ممکن و غیر ممکنی که شخصیت‌های داستان در آن شرایط انجام می‌دهند قضاوت کنند. از نیمی از این شرکت کننده‌ها خواسته شد که در مدت کوتاهی مثلا حدود یک ثانیه قضاوت خودشان را بگویند، این شرایط مانع از آن می‌شد که زمانی برای فکر کردن داشته باشند و آن‌ها را مجبور می‌کرد که بر اساس شیوه‌های معمول تفکر درباره راه حل‌های ممکن عمل کنند.
از بقیه خواسته شد که پیش از تصمیم گیری در مورد اینکه راه حل مورد نظرشان ممکن است یا نه، خوب فکر کنند. آنوقت نظر هر دو گروه را در مورد یک سری احتمالات مختلف بررسی کردیم، برخی از این احتمالات کاملاً معمول بودند (مثل گرفتن تاکسی) و برخی دیگر از این راه حل‌های احتمالی غیر اخلاقی بودند (مثل گرفتن تاکسی بدون پرداخت کرایه).

سپس ما پاسخ‌های شرکت کنندگان را مورد بررسی قرار دادیم تا بفهمیم هنگامی که آن‌ها مجبور هستند به سرعت قضاوت کنند در مقایسه با هنگامی که زمان کافی برای فکر کردن در مورد جواب دارند، قضاوت‌هایشان در مورد راه حل‌های احتمالی چه تغییری می‌کنند.
در مورد رفتار (راه حل)‌های معمول، نتیجه آزمایش این دو گروه تفاوت زیادی نشان نمی‌داد: به طور طبیعی این افراد چه سریع پاسخ داده بودند و چه آنکه زمانی برای فکر کردن داشتند، تصدیق کردند که کار‌های معمول ممکن هستند.
اما برای اعمال غیر اخلاقی تفاوت قابل توجهی وجود داشت. گروهی که زمان کافی برای فکر کردن داشتند معمولاً معتقد بودند که این امکان وجود دارد که شخصی اعمال غیر اخلاقی را انجام بدهد. در مقابل تقریبا ۴۰ درصد کسانی که مجبور بودند به سرعت جواب بدهند، معتقد بودند که دنبال کردن این راه حل‌های غیر اخلاقی در واقع غیر ممکن هستند.
این نشان می‌داد که این افراد پیش از اینکه زمان کافی برای فکر کردن درباره این موضوع را داشته باشند، حتی به امکان این راه حل‌ها، فکر هم نکرده بودند. ما این اعمال غیر اخلاقی را با اعمالی که بعید به نظر می‌رسیدند، اما غیر اخلاقی نبودند هم مورد مقایسه قرار دادیم (مثلا متقاعد کردن مسئولان فرودگاه برای به تاخیر انداختن پرواز هواپیما) و فهمیدیم که این نوع از نتایج تنها خاص رفتار‌های غیر اخلاقی است، بنابراین این نتیجه یقینی‌تر از آن است که بتوان آن را تنها با استفاده از احتمالات توضیح داد.

حالا یک سری دیگر از مطالعات مرتبط با این را در نظر بگیرید. در این سری از مطالعات به شرکت کنندگان گفتیم که یک نفر به ۱۰۰۰ دلار احتیاج مبرم دارد، اما نمی‌داند که از چه راهی آن را بدست آورد. این بار به جای اینکه از شرکت کنندگان بخواهیم که اقدام خاصی انجام بدهند یا در خصوص امکان انجام دادن آن کار بپرسیم، فقط از آن‌ها خواستیم که بگویند آن فرد در آن شرایط چه کاری می‌توانسته انجام دهد (یا باید انجام بدهد).
پس از آنکه شرکت کنندگان یک راه حل را مطرح کردند از آن‌ها خواستیم که راه حلی دیگری را پیشنهاد کنند و این کار را تا پنج بار تکرار کردیم. آنوقت همه این راه حل‌های پیشنهادی را به شرکت کنندگان دادیم و از آن‌ها خواستیم که این پیشنهادات را بر اساس اخلاقی بودن آن‌ها رتبه بندی کنند.
اگرچه این وظیفه کاملاً با آنچه که در بررسی قبل مورد آزمایش قرار گرفت متفاوت بود، اما پاسخ‌هایی که شرکت‌گنندگان دادند کاملاً مشابه همان نتیجه‌ای بود که در بررسی قبل به آن رسیدیم: مردم به ندرت احتمال می‌دادند که شخص مورد نظر کار غیر اخلاقی انجام بدهد و تنها زمانی چنین احتمالی می‌دادند که مجبور بودند به سختی در مورد راه حل‌های احتمالی دیگری که فرد در آن موقعیت ممکن بود انجام بدهد فکر کنند.

اگر کسی به نکته اصلی این سری از مطالعات توجه کند، فهمیدن این مسئله که این شیوه از تفکر در بسیاری از جنبه‌های زندگی ما شایع است کار سختی نخواهد بود.
وقتی شما کسی را می‌بینید که چراغ قرمز را رد می‌کند، طبیعی است که بگویید: «او نمی‌تواند چنین کاری را انجام بدهد!» با گفتن این جمله منظورتان فقط به این نیست که آن کار اشتباه است، اگر من به جای شما بودم می‌گفتم که «او نباید این کار را انجام بدهد» و این روشی دیگری است برای گفتن اینکه او نمی‌تواند این کار را انجام بدهد.
ناگهان با این تفاصیل ما می‌فهمیم که چرا هر وقت که با همسایگان سابق یک قاتل سریالی مصاحبه می‌شود، آن‌ها همیشه می‌گویند که اصلا نمی‌توانستند باور کنند که همسایه شان افراد زیادی را کشته باشد. یا اینکه چرا هنگامی که ما خبر جنایتی که در کشور دیگری اتفاق افتاده را می‌شنویم واکنش اولیه ما بیشتر از اینکه خشم و عصبانیت باشد، انکار واقعیت است. کار‌های غیر اخلاقی اغلب از نظر ما نه صرفا بد یا نامطلوب، بلکه در واقع غیر ممکن هستند.

به جای عجیب و احمقانه دانستن این موضوع که ما اغلب نسبت به احتمال کار‌های غیر اخلاقی بی توجه هستیم، بهتر است که به این واقعیت توجه بیشتری بکنیم.
روش جایگزین این است که هر وقت با کسی برای اولین بار ارتباط برقرار می‌کنید اغلب فرض کنید که او احتمالاً از روی عمد به شما دروغ می‌گوید یا قصد دزدی از شما را دارد یا می‌خواهد که به شما آسیبی برساند. انجام دادن این کار شما را معقول‌تر و موظف‌تر نمی‌کند؛ این کار تنها باعث می‌شود که با احتیاط بیشتری به دیگران اعتماد کنید، با آن‌ها برنامه ریزی کنید و یا آن‌ها را در جریان مسائل اصلی زندگی‌تان قرار دهید؛ بنابراین هزینه بی توجهی به احتمال کار‌های غیر اخلاقی هر چه که باشد احتمالا از مزایای توانایی برقرار کردن ارتباط سازنده با دیگران بیشتر است.
۰
نظرات بینندگان
  • ناشناس ارسالی در

    تمام نوشته هاتون وحشتناک وترسناک و امواج منفی داشت پس بنابراین اصلا از خونه نریم بیرون تا بمیریم باشه

  • مهدی ارسالی در

    موضوع مقالتون جالب بود اما نتیجه گیری آخرتون اصلا توصیه خوبی نیست
    اگه بخوایم به هر کسی در این حد بی اعتماد باشیم دچار بیماری پارانویا میشیم

  • ناشناس ارسالی در

    با این روش شما تعداد قاتلهای سریالی زیادتر هم میشه

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    سایر رسانه ها
    تازه‌‌ترین عناوین
    پربازدید