آیدا پناهنده و تلخیهای زنانه در "اسرافیل"
سینمای ایران چندسالی است که از این دوگانه درونگرایی و برونگرایی خلاصی پیدا کرده و کار را یکسره کرده و هرچه هست همان برونگرایی گاهی رادیکال و افراطی کاراکترهای فیلمهاست. زمانی ما در سینمای ایران «هامون» و «سارا» و «پری» و «طعم گیلاس» و «باد ما را خواهد برد» و «زندگی و دیگر هیچ» و... را داشتیم. یاد گرفته بودیم که بخشی از سینما، سینمای اندیشه است
کد خبر :
۵۲۱۳۶
بازدید :
۹۰۷۸
فیلم «اسرافیل»، دومین فیلم سینمایی آیدا پناهنده، با وجود ارزشهای هنریاش در زمان نامناسبی اکران شد. پناهنده از همان فیلم قبلی خود؛ «ناهید»، نوعی از سینما را انتخاب کرده که زنان آسیب دیده شخصیتهای اصلی آن هستند.
کاویدن عمق وجود هر یک از این شخصیتها با ظرافت تصویرپردازی شده که قابل تحسین هستند، اما متأسفانه معضل اکران فیلمها همواره به این فیلم صدمه زده است. به بهانه اکران فیلم «اسرافیل»، با آیدا پناهنده گفتوگویی انجام دادهایم که میخوانید.
با توجه به تم فیلم «اسرافیل»، چرا اسم فیلم را «صوراسرافیل» نگذاشتید؟ چون تم این فیلم مانند دمیدهشدن صور توسط فرشته مقرب خدا قبل از روز رستاخیز است که تمامی احساسات در ناخودآگاه پنهانشده و در گذشته دفنشده شخصیتهای فیلم ظهور و بروز پیدا میکنند!
ترکیب «صوراسرافیل» کمی غریب و ثقیل بود. مخاطب فرهیختهتر را ممکن بود یاد نشریه زمان مشروطیت بیندازد! ترجیح من انتخاب یک واژه برای نام فیلم بود که آسانتر در ذهن بماند.
با توجه به تم فیلم «اسرافیل»، چرا اسم فیلم را «صوراسرافیل» نگذاشتید؟ چون تم این فیلم مانند دمیدهشدن صور توسط فرشته مقرب خدا قبل از روز رستاخیز است که تمامی احساسات در ناخودآگاه پنهانشده و در گذشته دفنشده شخصیتهای فیلم ظهور و بروز پیدا میکنند!
ترکیب «صوراسرافیل» کمی غریب و ثقیل بود. مخاطب فرهیختهتر را ممکن بود یاد نشریه زمان مشروطیت بیندازد! ترجیح من انتخاب یک واژه برای نام فیلم بود که آسانتر در ذهن بماند.
یکی از موتیفهای داستان دو فیلم سینمایی شما که در پیشبرد داستان نقش اساسی دارد، نبود حقوق قابلدفاع برای زنان فیلم است؛ بهطورمثال مسئله واگذاری حضانت بچه به مادر (ساره بیات) در فیلم «ناهید»، دادن دوسوم ارثیه پسر بعد از مرگش به پدر، درحالیکه «ماهی» (هدیه تهرانی) بعد از طلاقش تمام هزینههای ماشین را خودش پرداخته بود و دیگر مسئله اثبات زوال عقل مادر - تاجی (مریلا زارعی) - از سوی پزشکیقانونی. چرا در کنار ترسیم ذهنیات شخصیتها، به این موضوع واقعی میپردازید؟
البته مورد «تاجی» با سایر مواردی که مطرح کردید متفاوت است. مسئله بیماران روانی و در این مورد بهخصوص «دوقطبی»، در دادگاهها، فارغ از جنسیت آنها مورد بررسی قرار میگیرد و دشواری قضاوت درباره آنها این است که نمیتوان به طور مشخص و دقیق درباره زوال عقل یا ثبات رأیشان حکم داد، اما باقی مواردی که ذکر کردید، مسائل حقوقیای هستند که به نظرم باید فکری دربارهشان کرد و سویه ناعادلانه این قوانین چیزی است که واقعا آزردهام میکند و دلم میخواهد در فیلمهایم اشارهای به آنها داشته باشم.
حد نگهداشتن میان درونیات شخصیتها از یکسو و رخدادن رویدادها نیاز به ظرافتهای زیاد در نگارش فیلمنامه دارد. در این مرحله، مرزبندیها را چگونه همراه با آقای ارسلان امیری هنگام نگارش فیلمنامه کدگذاری کردید؟
اشاره بسیار خوبی کردید. جزء معدود دفعاتی است که چنین سؤالی از من پرسیده میشود و این همان چالش همیشگی و مرکز همه بحثها و گفتوگوهای من و «ارسلان امیری» است. این ظرافتی که میگویید و البته که من نمیدانم ما چقدر در پرداخت این ظرافت موفق بودهایم، کاری بسیار دشوار است که انرژی و وقت زیادی صرف آن میشود.
سینمای ایران چندسالی است که (بهجز موارد استثنایی) از این دوگانه درونگرایی و برونگرایی خلاصی پیدا کرده و کار را یکسره کرده و هرچه هست همان برونگرایی گاهی رادیکال و افراطی کاراکترهای فیلمهاست. زمانی ما در سینمای ایران «هامون» و «سارا» و «پری» و «طعم گیلاس» و «باد ما را خواهد برد» و «زندگی و دیگر هیچ» و... را داشتیم.
یاد گرفته بودیم که بخشی از سینما، سینمای اندیشه است؛ سینمایی که وقتی از سالن سینما بیرون میآمدیم تازه کارمان شروع میشد. باید نقد فیلم و کتاب میخواندیم و بحث میکردیم و آنقدر میپرسیدیم تا رازهای اثر هنری را به مرور، در حد بضاعتمان، کشف میکردیم. حالا آن روزگار گذشته و نه مردم و نه فیلمسازها خیلی دنبال آن فرامتنها نیستند! این روزها باید داستانی پرهیجان را تعریف و احساسات تماشاگر را در همان سالن سینما تخلیه کنید و بفرستیدش بیرون. برای من اما، این رویکرد به سینما کافی نیست؛ اغناکننده نیست انگار.
من ترجیح میدهم با این دوگانه درون و برون بازی کنم. دلم میخواهد علاوهبر درام و قصه و ماجرا، زندگی درونی کاراکترهایم بازتابی در فیلمهایم داشته باشند و این کار بسیار سختی است، مثل راهرفتن یک بندباز روی طناب، بالای یک پرتگاه و یکی از عمده دلایل این دشواری، تغییر جدی ذائقه تماشاگران است.
چرا فضای فیلمهایتان در شمال کشور میگذرد؟ ضمن اینکه شکل بصری فیلم به رنگهای سرد و مهگرفته گرایش پیدا میکند. مثلا شمال ایران در فیلمهای عباس کیارستمی دلنشین و جذاب است، اما در فیلمهای شما بهگونه دیگری تصویر شده! عباس کیارستمی همیشه در فصل گرما در شمال ایران فیلمبرداری میکرد، اما انتخاب من فصل سرما بود.
به نظرم هر دو فصل جذابیتها و زیباییشناسی مخصوص به خودشان را دارند. اصلا فیلمنامه و اتمسفر مختص هر فیلم است که فصل فیلمبرداری را تعیین میکند. هر دو فیلمنامه «ناهید» و «اسرافیل» نیاز به فضای گرفته و ابری داشتند تا بتوانم به درون کاراکترهایم نقب بزنم و حسوحال درونی آنها را به تصویر بکشم. این فیلمها در فضای آفتابی و درخشان تبدیل به چیز دیگری و شاید یکسره اشتباه میشدند.
اسطورهها چقدر در دنیای امروز میتوانند کارکرد داشته باشند؛ بهطورمثال اشاره به بشقاب منقش به فرشته یا حتی فضاهای پررمزوراز از نوع بیضایی در فیلم «اسرافیل»؟ گویی زنان سرنوشتهای ازپیشتعیینشده دارند؛ زنانی سرگردان میان انواع بایدها و نبایدها!
فرشته «اسرافیل» بیش از آنکه کارکرد اسطورهای داشته باشد، یک شمایل مذهبی است و سینمای جدی و اندیشهورز جهان همیشه با این اسطورهها، نمادها و شمایلها کار میکند و از آنها خالی نیست.
شما وقتی اکثر فیلمهای مهم همین دو، سه سال اخیر جهان را مرور میکنید، میبینید که اکثر آنها مملو از این فرامتنها هستند. دمدستیترینشان که مورد اقبال جهانیان هم قرار گرفته، همین سریال معروف «بازی تاج و تخت» است که همه رویدادها و اتفاقاتش براساس افسانهها و اسطورهها شکل گرفته.
ادبیات، سینما، نقاشی، شعر و تئاتر همیشه از این بنمایههای اسطورهای- فلسفی- مذهبی غنا گرفته اند و میگیرند و من هم بخشی خودآگاه و بخشی ناخودآگاه این رویکرد را از همان زمان ساخت فیلمهای کوتاهم داشتهام. البته بحث اصلی نحوه استفاده از این نمادها و استعارات است که باید چنان در بافت اثر هنری مستحیل شده باشند که تماشاگر عادی هم بتواند در سطحی دیگر با اثر برخورد کند و درک خودش را از فیلم داشته باشد و ارتباطش را قطع نکند.
چرا به مشکلات زنان شهرنشین نمیپردازید؟
«ناهید» در شهری نیمهبزرگ در انزلی زندگی میکرد و «سارا» در بخش دوم «اسرافیل» در تهران زندگی میکند. انزلی و تهران نمودی از شهرهای ایران و نحوه مواجهه زنان با اجتماع و نوع حضورشان در فضاهای شهری بود.
بازی زنان فیلم کاملا زیرپوستی و دقیق است. درباره چگونگی ارائه نقشها بگویید.
این برمیگردد به همان سؤالی که قبلا پرسیدید و من درباره دوگانه درونگرایی و برونگرایی توضیح دادم. به نظرم «اسرافیل» به صورت دونوازی جلو میرود. یک ساز پرسروصدا و یک ساز آرامتر؛ اما شاید هولانگیزتر؛ هر سه کاراکتر محوری فیلم «ماهی»، «سارا» و «بهروز» براساس آنچه در فیلمنامه نوشته شده بود، یک زندگی بیرونی و یک زندگی درونی پر هول و ولا داشتند که بیشتر وقتها باید پنهانش میکردند؛ اندیشهها و وسوسهها و تأملاتی که در ذهن و روح هر سه جاری بود و هیچکس نمیتوانست شریک این تب و تابهای درونی باشد.
خب برای بهتصویرکشیدن این کاراکترها نیاز بود که بازیگران ما بازیهای پیچیدهتری داشته باشند. به همان اندازه دیالوگها و فریادها و بازیهای بیرونی، سکوتها و نگاهها و مکثها دارای اهمیت بود.
وضعیت اکران فیلم را چگونه ارزیابی میکنید؟
هر دو فیلم من «ناهید» و «اسرافیل» قربانی شرایط بد اکران شدند. «ناهید» فقط به صورت تکسئانس و با سالنهای محدود اکران شد؛ فیلمی که در بیش از ٣٠ کشور جهان اکران سراسری و از لحاظ فروش موفقیتی تجاری داشت.
من امیدوار بودم که درباره «اسرافیل» اوضاع به گونه دیگری پیش برود؛ اما باز هم بدترین زمان اکران (اسفند) به ما داده شد و امروز که با شما صحبت میکنم (١٤ اسفند) فیلم من با وجود رشد ١٢٠درصدی آمار تماشاگران، قرار است از ٢٣ اسفند (یعنی کمتر از یک ماه از آغاز اکران) از پرده سینماها پایین کشیده شود! چون آقایان میگویند میخواهیم فیلمهای نوروزی را اکران کنیم؛ اما چیزی که قبلا به ما گفتند، خلاف آن چیزی است که الان دارند به آن عمل میکنند.
قرار بود که فیلم ما در نوروز هم روی پرده باشد و البته «اسرافیل» فیلمی است که نیاز به زمان داشت تا مخاطب هدفش را پیدا کند.
عادلانه نیست که فیلمهایی با آمار فروش خیلی کمتر از «اسرافیل» هشت هفته روی پرده باشند و فیلم من حتی شانس این را نداشته باشد که ٣٠ روز روی پرده بماند. فقط میتوانم بگویم که متأسفم و برای آینده سینمای ایران در سالهای آینده به طور جدی نگرانم. سینمای مستقل و جدی ایران، نَفَس کم خواهد آورد. این را مطمئنم؛ چون دیگر فضایی برای نفسکشیدن ما نمانده است و باید «یک فکر اساسی کرد»!
۰