هملت و دن‌کیشوت روایت دنیای امروز است

هملت و دن‌کیشوت روایت دنیای امروز است

نامی که هر جزئش خودش نمایشی مجزاست و آن‌هایی که اهل فیلم و تئاتر هستند، هر کدام از آن‌ها چه هملت و چه دن کیشوت را به تنهایی دیده‌اند.

کد خبر : ۵۲۱۷۳
بازدید : ۲۱۹۲
حمیدرضا عظیمی | روی صندلی سالن اصلی تئاتر شهر می‌نشینی، در مقابل چهره‌هایی ماسک به صورت دارند. گمان می‌کنی، عروسکند یا مانکن. تکان نمی‌خورند. موزیکی هر از گاه تکرار می‌شود. در آن بحبوحه، قبل از آغاز نمایش، خیلی حواست به موزیک با آن عروسک‌هایی که روی صحنه ردیف‌ردیف ایستاده‌اند، نیست، اما ناگاه چراغ‌ها خاموش می‌شود و نمایش آغاز.
تازه متوجه می‌شوید آنها گروه کروگرافی هستند، گروهی که دم به دم بازیگر داده و حرکاتی هماهنگ و گاهی موزون انجام می‌دهند و جلوه بیشتری به نمایش می‌دهند. نام این نمایش هملت و دن کیشوت است.
نامی که هر جزئش خودش نمایشی مجزاست و آنهایی که اهل فیلم و تئاتر هستند، هر کدام از آنها چه هملت و چه دن کیشوت را به تنهایی دیده‌اند. جهانبخش فنائیان سال‌ها علاقه‌مند بوده که این اثر را بسازد، اثری که در اصل نامش نام دیگری بوده و خودش درباره آن توضیح می‌دهد. تاجبخش فنائیان ‌سال ١٣٢٩ در محله شمیران تهران به دنیا آمد. او دارای تحصیلات کارشناسی ارشد کارگردانی تئاتر و دکترای مطالعات عالی هنر است.
فعالیت فنائیان در عرصه هنر تنها به کارگردانی محدود نیست؛ او به‌عنوان بازیگر، نویسنده، کارگردان تئاتر و تلویزیون فعال بوده است. «جشن سالگرد»، «پرده‌برداری»، «شب آخر»، «تیر غیب»، «تاجر ونیزی»، «لیرشاه» و ... از آثاری هستند که به نویسندگی و یا کارگردانی فنائیان بر صحنه تئاتر ظاهر شده‌اند. حالا او با ساخت اثر «شبه موزیکال» هملت و دن کیشوت، به نظر کاری انجام داده که مورد توجه قرار گرفته است. با او در پشت صحنه این نمایش به گفت‌وگو نشستیم، محصول این گفت‌وگو پیش روی شماست:

نمایش دن کیشوت را دیدم و به نظر می‌رسید، مخاطبان هم همراهی کردند و به دیدن این نمایش آمدند. نخستین سوال از شما به‌عنوان کارگردان این نمایش احتمالا باید این باشد که چطور به سمت ساختن این نمایش رفتید؟
این نمایشنامه را‌ سال ١٣٨٨ مرحوم علی معلم به من پیشنهاد کرد تا کارگردانی آن را انجام دهم. وقتی نمایشنامه را خواندم احساس کردم متن طوری است که می‌تواند نمایش خوبی از آب درآید. آن زمان با آقای معلم، توافقاتی هم انجام دادیم، اما مسیر طوری پیش رفت که از سوی مرحوم معلم، ماجرا کش پیدا کرد.

دلیلش چه بود؟
دلیل خاصی نداشت، اما مرحوم معلم داشت درباره مسائل مالی‌ کار تحقیق می‌کرد تا بتواند اوضاع را رتق‌وفتق کند. به‌ویژه درباره بازگشت سرمایه داشت فکر می‌کرد که تحقق پیدا می‌کند یا خیر. به همین دلیل کمی کار طول کشید. در همین گیرودار بود که نمایش مرغ مینا را به من پیشنهاد دادند.
این شد که من از نمایشنامه فاصله گرفتم. این نمایشنامه در اصل اسمش شاهزاده و شهسوار بود که یک نویسنده محترم ارمنستانی آن را نوشته بود و من در آن مقطع ترجیح دادم مرغ مینا را کار کنم. مرغ مینا را اوایل‌ سال ٨٨ در گیرودار انتخابات آغاز کردیم و بعد از آن هم مجالی پیش نیامد که این نمایشنامه را دست بگیرم، چون به لحاظ موضوعی علاقه‌مند بودم، اما وضع مرکز هنرهای نمایشی و مجموعه تئاتر کشور طوری نبود که بخواهد از طرف آنها رسما دعوتی به عمل بیاید یا من تمایلی داشته باشم که پیشنهادی بدهم.
این موضوع همین‌طور پیش رفت و موضوع مسکوت ماند تا این‌که ‌سال گذشته دوستان مرکز هنرهای نمایشی، معاونت هنری وزارت ارشاد را در حین جشنواره تئاتر فجر ٩٥ ملاقات کردیم و همدیگر را دیدم و آنها گفتند چرا کار نمی‌کنی؟ و پیشنهاداتی دادند.
من هم گفتم چه عجب یادی از ما کردید. این شد رغبتی که در آنها دیدم را جدی گرفتم و چون به این نمایشنامه همچنان به لحاظ موضوعی علاقه‌مند بودم، این نمایشنامه را پیشنهاد دادم. کارهای ابتدایی انجام شد و یک سالی در کش‌وقوس کیفیت ارتباط ما با مرکز، زمان اجرا، زمان تمرینات و ... گذشت به‌هرحال موضوع تا پاییز طول کشید و در آذر ماه قطعی شد که من این کار را انجام دهم و شروع کردم.
عوامل هم کم‌کم گرد هم جمع شدند و تهیه‌‎کنندگی کار را آقای حجت علیخانی برعهده گرفت، از آن زمان با جدیدت زیادی کار را کلید زدیم و پیش رفتیم تا امروز که نمایش را روی صحنه می‌بینید.

آن‌طور که کار را روی صحنه می‌بینیم به‌نظر می‌رسد که کار، پرهزینه است؟ این برداشت درست است یا خیر؟
پرهزینه بودن کار را نسبت به چه چیزی می‌گویید؟ وقتی از واژه پر استفاده می‌کنید، مشخص نیست منظور از «پر» چیست؟ یعنی این‌که کار پر کَست است این را نتیجه گرفته‌اید اگر نسبت به نمایش‌های پرهزینه که می‌شناسیم منظورتان است، خیر این‌طور نیست و اتفاقا نسبت به آنها خیلی هم کم‌هزینه است.

می‌شود جزئی‌تر درباره این کم‌هزینه بودن یا دست‌کم بالانبودن هزینه صحبت کنید؟
دکور ما که هزینه آنچنانی ندارد و دکور خیلی پرهزینه‌ای نیست، اما درباره لباس‌ها می‌توان این را گفت که هزینه‌هایی داشته است، چون لباس‌ها در این کار متنوع هستند و فراوان و همه طراحی و دوخته شده‌اند، بنابراین نسبت به موارد دیگر هزینه‌های بالاتری داشته است.
هنرپیشه‌ها هم بیشتر به دلیل دوستی با من و لطفی که این مجموعه به من دارند، گمان نمی‌کنم هزینه بالایی گرفته باشند، البته در این مورد خیلی در جریان قراردادها نیستم و اگر دقیق می‌خواهید باید از آقای علیخانی بپرسید.
در هر صورت اگر هزینه‌ها را محاسبه کنیم به نسبت بسیاری از کارهای که پرهزینه لقب می‌گیرند، هزینه‌ای نداشتیم، حتی خیلی جاها هم مجبور بودیم در صرف بودجه صرفه‌جویی کنیم که در مواردی هم دیده می‌شود مثلا دستگاه تولید بخاری که ما استفاده می‌کنیم، خیلی دستگاه خوبی نیست و موادی که استفاده می‌کنیم هم مواد خیلی خوبی نیست و پاسخ زیباشناسی لازم را نمی‌دهد. یا حتی هزینه اجاره مکان برای سالن تمرین را به اندازه کافی نداشتیم و مانده بودیم و از دوستان ارمنستانی که لطف داشتند و مکانی در اختیار ما گذاشتند ممنونیم. اما سالن تمرین مناسب داخل شهر نداشتیم.
زمان هم کم داشتیم و پول هم برای در اختیار گرفتن سالن‌های گرانقیمت تمرین هم نداشتیم، به همین دلیل مجبور بودیم از سالن‌های مختلف استفاده کنیم و از این سالن به آن سالن کوچ کنیم و در دوران تمرین به نوعی دربه‌دری کشیدیم و به نوعی با حداقل هزینه کار پیش رفته است.

وقتی من به‌عنوان مخاطبی به صحنه نگاه می‌کنم که ممکن است کمی هم از زیروبم تئاتر سر دربیاورم، به نظر می‌رسد برای آماده کردن این کار، تمرین‌های بسیار سختی داشتید. مدت تمرین‌ها، چقدر بوده و چقدر طول کشید؟
بله، کار بسیار سخت و پیچیده‌ای بود، چون باید دو متن بسیار فنی تاریخ ادبیات همزمان اجرا می‌شد و این دو متن را با هم تلفیق می‌کردیم و از مجموع آنها یک کمدی گروتسک بیرون می‌آمد. وقتی هملت بخواهد به کمدی تبدل شود، خودش داستانی دارد.
این کار بخش موسیقایی نسبتا عظیم و کروگرافی سختی هم دارد. این مجموعه کار را بسیار دشوار می‌کند، فقط تحلیل کار و تفهیم تحلیل کار به دوستان خودش کلی زمان برده است و ما نیاز داشتیم ٩-٨‌ماه تمرین کنیم، اما زمان را در اختیار نداشتیم، برای این‌که آذرماه تصمیم گرفته شد تمرینات را شروع و در بهمن‌ماه اجرا کنیم و زمان‌مان خیلی کم بود، بنابراین ناچار شدیم ابتدا موسیقی را بسازیم، برای این‌که باید برمبنای موسیقی کروگرافی را شکل می‌دادیم. این شد که از آقای سعید ذهنی که آهنگساز بسیار خوبی هستند، دعوت کردیم و به دلیل رابطه استاد و شاگردی که از قبل داشتیم، آمدند و تقبل کردند که آهنگ این کار را بسازند.
بنابراین پیش از این‌که تمرینات اصلی را شروع کنیم، موسیقی را ساختیم و مقدمات کروگرافی کار با موسیقی را با بچه‌ها تمرین کردیم. این یک زمان مجزایی را لازم داشت. بعد از هنرپیشه‌ها دعوت کردیم که بیایند وارد این کروگرافی شوند و نقش‌ها تعریف شد.

احتمالا در آن مسیر هم فرازوفرودهایی داشته‌اید؟
بله، یک موردش این بود که آقای حسن محب‌اهری وارد کار شد و در نقش دن کیشون تمرینات را انجام داد. خیلی هم کار کرد و تمرینات خوبی هم انجام داد، به نظرم خیلی هم خوب بودند، اما در میانه کار بیماری‌اش باعث شد که بی‌رحمی نکنیم، به همین دلیل نتیجه گرفتیم کس دیگری بیاید و این نقش را برعهده بگیرد، افراد زیادی را هم تست کردیم و نهایتا به این نتیجه رسیدیم که نقش دوکیشوت را آقای بلوچی برعهده بگیرد که سابقه زیادی هم در تئاتر دارد.
ایشان قبلش نقش کلابروس را داشت بازی می‌کرد و حالا باید به دن‌کیشوت تبدیل می‌شد که این دو نقش با هم فاصله دارند. او در پروسه تمرین قرار گرفت و با کار زیاد، زمان کم و تمرینات فشرده خداوند خواست که کار به‌موقع به اجرا برسد، هر چند ظرایفی در کار بود که اگر یک ماه دیگر وقت داشتیم و می‌توانستیم تمرین بیشتری انجام دهیم، آن ظرایف را هم اعمال می‌کردیم تا کار به نسبت حالا کامل‌تر می‌شد.

شما چند باری از محدودیت زمانی و فشردگی کار حرف زدید، سوال این است این محدودیت زمانی از کجا بر شما اعمال می‌شد و چرا با این محدودیت دست به گریبان‌ بودید که حتما باید کار به بهمن و اسفند می‌رسید؟
این موضوع مربوط به سالن بود، زیرا مسئولان سالن گفته بودند سالن را برای بعد از عید لازم دارند و برنامه‌هایی داشتند که نمی‌شد کار را به آن طرف عید منتقل کنیم و چون اصرار ما هم برای اجرا در تئاتر شهر بود، بنابراین ما باید در این موعد اجرا می‌کردیم که نوبت به دیگر کارها هم برسد.

این قالب اجرا دلیل خاصی داشت؟ یعنی باید حتما نحوه اجرای کار این‌طور می‌بود تا آن کمدی گروتسکی که می‌خواستید دربیاید؟ منظورتان از قالب اجرا، شکل موسیقایی کار است؟
بله، چون کار را نمی‌توان موزیکال نامید، به این دلیل که در تئاتر موزیکال دیالوگ‌ها با موسیقی همراه است و در قالب شعر بیان می‌شود. منظور این است ترکیب اینچنین موسیقی و دیالوگ الزام داشت.

تئاتر موزیکال نیست، اما چون موسیقی در آن نقش دارد و افراد حرکاتی برمبنای موسیقی انجام می‌دهند، کار به این شکل باید انجام می‌شد. کروگرافی کار در اصل پایه‌ مهمی در کار و جزیی از صحنه است و حرکات گروه در تعامل با بازیگران انجام می‌شود و واکنش‌های حسی و رفتاری نسبت به بازیگران نشان می‌دهند. لذا لازم بود ترانه‌ها را با بچه‌ها آماده کنیم، بخش‌ها را آماده کنیم و بدن بچه‌های کروگرافی را آماده کنیم، حتی باید روحیات‌شان را برای نشان دادن واکنش در هر لحظه آماده کنیم.
وقتی دوستان آماده شدند، درواقع خمیر جریان درست شد، آن وقت بازیگران را آوردیم تا در دل این جمعیت کروگرافی بازی‌های‌شان را تمرین کنند تا این بده‌بستان همواره جاری باشد. روی صحنه هم اگر دقت داشته باشید، یک لحظه بچه‌های کروگرافی خارج از صحنه نبودند و همیشه نسبت به بازیگر در صحنه واکنش نشان می‌دادند این بده‌بستان لازم بود که از این طرف درون بچه‌های کروگرافی ساخته و پرداخته شود تا بازیگران اصلی که درواقع روی صحنه تمرین می‌کنند، در این بده‌بستان نقش خود را بهتر دریابند و راحت‌تر در جریان نقش و مناسبات خودشان با بازیگران و مناسبات هر نقش با کروگرافی قرار بگیرند.

آیا این موضوع در نوع کارگردانی چنین نمایش‌هایی یک قاعده به حساب می‌آید؟
نه! این شیوه‌ای بود که من برگزیدم، به‌عنوان قاعده نیست. من ترجیح دادم که این دوستان را قبلا آماده کنم. با توجه به زمان کمی که داشتیم، فکر کنم فراهم‌کردن این بستر به بازیگران کمک می‌کرد که سریع‌تر وارد فضای نمایش شوند، این را من انتخاب کردم.
درباره سیامک صفری هم می‌گویید چطور وارد این کار شد؟ چطور می‌خواستید وارد کار شود؟نه منظورم این است که چون شما خودتان این نمایشنامه را بازنویسی کرده‌اید، آیا از همان زمان که با هملت این کار مواجه شدید، سیامک صفری را در نظر داشتید یا خیر، محصول تست یا آزمون و خطا بوده است؟
بله، همین‌طور است. این نمایش درواقع کمدی گروتسک است، بنابراین هملتش آن هملتی نیست که در اذهان جا گرفته است.
این هملت، یک هملت ویژه است، متفاوت با هملت‌های شناخته‌شده و دیده‌شده. در این نمایش لازم بود هملت ما به گونه‌ای باشد که بتوانیم جنبه‌های روز را هم در او مشاهده کنیم، هم در رفتار، هم در گفتار و هم در توانایی بازیگری تا آن گروتسک نهان در نقش دربیاید. پس از همان لحظه‌ای که من با نقش برخورد کردم، در ذهنم سیامک صفری بود و هنوز هم کس دیگری را به جای او در ذهن ندارم که به لحاظ فیزیکی و تجربه بازیگر و حتی به دلیل مناسباتی که خودمان با هم داشتیم؛ همه با هم جمع شد و از روز نخست او را برای نقش هملت در نظر گرفتم و با او هم که صحبت کردم، با توجه به دلیل همین موضوعات تمایل داشت این نقش را بازی کند و به گروه بازیگران ملحق شد.

موضوعی که در چنین کارهایی که موسیقی زیادی دارد و حرکت‌های موزون هم در آن نقش ویژه‌ای دارد، ممکن است مشکل ایجاد کند، بحث بازبینی‌هاست، چه به لحاظ محتوایی یا فرم در بازبینی، مشکلی برای کار پیش نیامد؟
نه! من معمولا به لحاظ رفتار و آداب صحنه‌ای خودم آدم مقیدی هستم و معتقدم باید احترام تماشاگران را حفظ کنیم، به این دلیل که تماشاگران از گروه‌های مختلفی هستند، لذا در آداب گفت‌وگو با تماشاگرانی که ما آنها را نمی‌شناسیم و نمی‌دانیم چه کسانی هستند، باید آداب کلی را در صحنه رعایت کنیم، از این بابت با دوستانی که وظیفه نظارت را برعهده دارند، هیچ مشکلی ندارم، چون خودم به رعایت آداب صحنه معتقدم و در تمام سال‌هایی که کار کردم بر این اعتقاد ماندم و خواهم ماند. من در حضور جمعی که نمی‌شناسم، حتما رفتاری نمی‌کنم که او خیلی زود دلزده شود یا احساس بدی به او دست بدهد، به همین دلیل با دوستانی که وظیفه نظارت را برعهده دارند، مشکلی نداشتیم.

از نظر محتوا و مفهوم کار چه؟
از این نظر هم که برداشت موضوع نمایش بحث جهانی را مطرح و دنیایی را ترسیم می‌کند که می‌تواند به شکل کمدی هولناک مشاهده و احساس شود. کمدی هولناک از یک زاویه در تمامی مقاطع تاریخی و در بیشتر کشورها جریان دارد و ما خوب درک می‌کنیم، بنابراین به لحاظ موضوع هم هیچ‌کسی با برداشت از جهان امروز مخالفت نمی‌کند.

استقبال چطور بود؟ راضی هستید؟
بله، حتما راضی هستم. نمایشی که تبلیغاتی برای آن نشده آن هم در این فصل از ‌سال هر شب سالن پر بوده، چرا ناراضی باشم.

سوال پایانی که از بسیاری از اهالی تئاتر پرسیده‌ام این است که آیا تئاتر را دارای رسالت می‌دانید یا خیر، آن را موجودیتی می‌دانید که فقط وظیفه سرگرمی یا همان اینترتیمنت را دارد؟
من نمی‌توانم چنین تقسیم‌بندی‌ای را برای تئاتر به کار ببرم. به نظرم درست نیست این دو وظیفه یا موضوع را از هم تفکیک کرد. تئاتر هم مثل هر مناسبت دیگر انسانی قاعدتا باید عاری از بیهودگی باشد، یعنی این‌که من و شما الان با هم حرف می‌زنیم، معلوم نشود چه می‌گوییم، فقط با هم قشنگ حرف بزنیم و صحبت‌های ما هیچ محتوایی نداشته باشد.
این چه معنی‌ای دارد، یا این‌که خیلی سعی کنیم حرف‌های مهمی بزنیم، اما قادر نباشیم از کلمات لازم برای گفتن حرف‌های مهم استفاده کنیم و قادر نباشیم باعث شویم مخاطب ما از این گفت‌وگو لذت ببرد. همه اینها همزمان باید در کار هنری صورت بگیرد و اگر بحث رسالت هم باشد، ما که باشیم که رسالت داشته باشیم.

البته معمولا در مقابل رسالت موضع گرفته می‌شود، اما در اصل رسالت کار هنری همان مسئولیت اجتماعی آن است و بیشتر منظورم از رسالت این است.
آن هم در همین حد که وقتی مطلبی را طرح می‌کنیم، به‌ویژه در قالب هنری باید گفت‌وگویی در آن وجود داشته باشد که خود آن گفت‌وگو باعث سرگرمی می‌شود، چون هر گفت‌وگویی شیرین است، البته اگر تم و محتوا داشته باشد و حالا وقتی در قالب هنر می‌آید، قاعدتا شیرین‌تر، زیباتر و لذت‌بخش‌تر می‌شود.
در یک گفت‌وگوی هنری روی صحنه یا در هر جای دیگر که صورت می‌گیرد، خودبه‌خود هر دو اثر را دارد، هم انتقال مطلب و هم کیفیت و چگونکی ارایه آن مطلب که می‌تواند لذت‌بخش باشد. من دوست ندارم از کلمه سرگرمی استفاده کنم، به همین دلیل از واژه لذت‌بخش به عمد استفاده می‌کنم، لازمه هر ارتباط هنری تماشاگر است، وقتی در سالن نمایش نشسته و مشاهده می‌کند، باید به دو شکل لذت ببرد، یکی ارتباط مفهومی و معنایی موقعیت بوده و دیگری از منظر کیفیت سمعی و بصری است تا یک اقدام هنری برای او لذت‌بخش باشد.
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید