از توقیف ۵ ساله تا سینمای هند در ایران

از توقیف ۵ ساله تا سینمای هند در ایران

تنها فیلم کمدی که در جشنواره امسال حضور داشت طنز ضعیف و بی‌مایه‌ای بود به نام "خجالت نکش"که استقبال زیادی هم از آن نشد و حالا باید دید چه عاقبتی در سینما‌های مردمی خواهد داشت.

کد خبر : ۵۵۹۲۹
بازدید : ۱۶۴۴
فرادید | بعد از گذشت دو ماه از برگزاری جشنواره فیلم فجر، سری دوم از فیلم‌های در لیست انتظار اکران شد. در میان این فیلم‌ها یک اثر از مجید مجیدی که قرار بود پیش از عید اکران شود هم به سینما رسید. این فیلم در جشنواره فجر بخش خارجی نمایش داده شد.
به گزارش فرادید؛ آخرین اثر مصطفی کیایی که در جشنواره فیلم فجر با استقبال خوبی روبه رو شد و ظاهراً در اولین لیست اکران عید بود به دلایل نامعلومی جای خود را به فیلم "به وقت شام" حاتمی کیا داد و سرانجام در نیمه دوم اردیبهشت به اکران رسید.

تنها فیلم کمدی که در جشنواره امسال حضور داشت طنز ضعیف و بی‌مایه‌ای بود به نام "خجالت نکش"که استقبال زیادی هم از آن نشد و حالا باید دید چه عاقبتی در سینما‌های مردمی خواهد داشت؛ و سرانجام بعد از ۵ سال توقیف فیلم "عصبانی نیستم" روی اکران را به خود دید و قرار است از فردا ۱۲ اردیبهشت در سینما‌ها نمایش داده شود.
"جشن دلتنگی" پوریا آذربایجانی هم توانست در نوبت دوم اکران‌های بعد از عید به سینما برسد. در این گزارش نگاهی به این ۵ فیلم تازه داریم.

۱. عصبانی نیستم
کارگردان: رضا درمیشیان
ژانر:اجتماعی
بازیگران: باران کوثری، نوید محمدزاده، رضا بهبودی، میثاق زارع، میلاد رحیمی، بهرام افشاری، امیررضامیرآقا، تینو صالحی، رضا کولغانی، وحیدقاضی زاهدی و...
خلاصه فیلم: «عصبانی نیستم» داستان «نوید» با نقش آفرینی نوید محمدزاده، دانشجوی ستاره‌دار و اخراجی است که برای فراهم آوردن حداقل شرایط زندگی در رویارویی با بی‌اخلاقی‌های جامعه با خود تمرین می‌کند تا «عصبانی» نباشد و در تلاش است تا دختر مورد علاقه‌اش «ستاره» با بازی باران کوثری را از دست ندهد.
دلیل توقیف: دلایل سیاسی و انتقاد از رئیس‌جمهور وقت (۱۳۹۲) این فیلم در جشنواره سال ۹۲ اکران شد، ولی از داوری برای مسابقه باز ماند.
از توقیف ۵ ساله تا سینمای هند در ایران
نماوا بلاگ درباره این فیلم نوشته:
اغراق نیست اگر بگوییم نوید محمد زاده عصبانی نیستم یکی از بهترین نقش‌آفرینی‌هایی ست که سینمای ایران تاکنون به خود دیده است. اگر فیلم در شرایطی عادی اکران می‌شد، نام او حالا در کنار بهروز وثوقی (گوزن‌ها)، داریوش ارجمند (ناخدا خورشید)، پرویز پرستویی (آژانس شیشه‌ای)، فریبرز عرب نیا (سلطان) قرار می‌گرفت.
اما درباره «عصبانی نیستم» بگذارید در همین ابتدا بعضی از سکانس‌ها و خرده داستان‌های فیلم را کنار بگذاریم! بخش‌هایی که قرار است در یک صحنه و در برخورد نوید با متن جامعه معاصر ایران، به شکلی گذرا معضلات اجتماعی/اقتصادی را که مردم با آن‌ها دست‌وپنجه نرم می‌کنند، به نمایش دربیاورد؛ مانند بحث اهدای کلیه. سکانسی نسبتاً طولانی در فیلم که با نمایش آگهی‌های بی‌شمار فروش کلیه بر درودیوار تهران آغاز می‌شود و با خودزنی مردی که یک کلیه‌اش را فروخته و می‌خواهد کلیه دیگرش را هم بفروشد، پایان می‌یابد. عصبانی نیستم سکانس‌های این‌چنینی کم ندارد. سکانس‌هایی که بزرگ‌ترین ضعف فیلم محسوب می‌شوند و لحظاتی که با اغراق بی‌اندازه و نمایش اضافی و بیش‌ازاندازه مشکل، به سمت سیاه نمایی و حتی سیاسی‌کاری می‌رود. انگار که کارگردان بخواهد همه مشکلات اجتماعی و هر آنچه که روی اعصابش هست را یکجا جمع کند و مانند سیلی محکمی بر دهان دولت یازدهم بکوبد!

این میل به اغراق و واکنش مستقیم در آثار دیگر درمیشیان یعنی بغض و به شکل محسوس‌تر، منظم و کاربردی‌تری در لانتوری هم دیده می‌شود. احتمالاً بار‌ها شنیده‌اید که او را کارگردان عصبانی سینمای ایران خوانده‌اند و یا درباره «عصبانی نیستم» گفته‌اند که فیلمی بسیار عصبانی است. خب این عبارات خیلی هم بیراه نیستند. تجربه تماشای سه‌گانه او نشان می‌دهد که چطور درمیشیان خشم شخصی و فروخورده‌اش را با فیلم‌سازی روی پرده سینما می‌پاشد و منتشرش می‌کند. هر سه فیلم، «عصبانی نیستم» و «لانتوری» بیشتر از بغض البته، به سیلی محکم واقعیت در صورت تماشاچی می‌ماند که قرار است خشم و انرژی سرکوب‌شده کارگردان جوان را تخلیه کند. انگار که حافظه قوی درمیشیان، تک‌تک تندخویی‌ها و نزاعات طبقاتی /اجتماعی جامعه ایران را که خود شاهد آن‌ها بوده است، به خاطر سپرده باشد تا در فیلم‌هایش مانند ویروسی جهان فیلم را درنوردد. این ویروس در «عصبانی نیستم»، در همه برخورد‌های نوید با آدم‌های غریبه یا به بیانی دیگر با جامعه نمود بیرونی پیدا می‌کنند. از صاحب‌کار نوید بگیرید تا دوست سگ‌بازش تا هم‌خانه‌ای به فنا رفته‌اش، همگی انگار ارث پدرشان را از او طلب دارند. در سرگردانی نوید میان این آدم‌ها، هرکجا که کارگردان می‌خواهد بر چیزی تأکید کند، شورش را درمیاورد و فیلم را از ریتم می‌اندازد. از دعوای هم‌خانه‌ای‌های نوید بگیرید تا رفیق ترسو و محافظه‌کارش! اغراق و بزرگنمایی پاشنه آشیل و اصلی‌ترین باگ عصبانی نیستم است.

اما از این خرده داستان‌ها فیلم که بگذریم، می‌رسیم به اصل داستان که «عصبانی نیستم» را نه‌تنها تبدیل به بهترین فیلم درمیشیان می‌کند که یکی از بهترین عاشقانه‌های این سال‌های سینمای ایران را هم می‌سازد. داستان عشق دختر و پسری که متأثر از وقایع سیاسی دارد نفس‌های آخرش را می‌کشد و تلاش‌های بی‌امان پسر رنجور، افسرده حال و جنون‌زده‌ای که دارد همه تلاشش را می‌کند تا روزگار، ستاره، تنها دارایی‌اش را، از او نگیرد. عاشقانه میان نوید و ستاره همان‌قدر که شبیه به عشق‌های اساطیری ست، واقعی هم هست. اگر هم‌سال زوج فیلم باشید و عشق را در بستر سال‌های اخیر تجربه کرده باشید این واقعی بودن را خوب می‌فهمید.
برخلاف اغراق‌های جاری در فیلم، آنچه میان نوید و ستاره اتفاق می‌افتد محسوس و قابل‌لمس است. بازهم انگار که از تجربیات شخصی کارگردان برآمده باشد. بهترین، تأثیرگذارترین و خاطره‌انگیزترین لحظات فیلم‌های درمیشیان لحظات عاشقانه فیلم‌هایش هستند. آنجا که کارگردان درمانده و رانده‌شده از جامعه به عشق پناه می‌آورد و قهرمان فیلم به آغوش معشوق. پرسه‌زنی‌های باران کوثری و بابک حمیدیان در «بغض»، عشق یک‌طرفه و سکانس عالی پاشیدن اسید در «لانتوری» و هر صحنه دو نفره میان نوید و ستاره در عصبانی نیستم، بزرگ‌ترین دستاورد‌های فیلم‌سازی درمیشیان هستند. کارگردانی که در دهه شصت جوانی کرده، دهه‌ای که عاشقی کردن بزرگ‌ترین تابو جامعه بوده است، معلوم است که می‌تواند با استفاده از تجربیات شخصی‌اش این‌چنین خشم، عقده و عشق را در هم بیامیزد.
عصبانی نیستم پر است از صحنه‌های دونفره منقلب کننده‌ای که تماشاگر را غرق در انرژی و شور صحنه می‌کند از: از سکانس انتظار کشیدن نوید جلوی در دانشگاه برای آمدن ستاره یا اولین مواجهه‌شان در کلاس درس و خنده‌ها و خیرگی‌های نوید که در کمال سادگی برگزارشده‌اند تا سکانس سینما که یکی از بهترین سکانس‌های عاشقانه ایست که تابه‌حال در سینمای ایران ساخته‌شده. برخلاف فرم متشنج فیلم و جامپ کات‌ها و استاپ موشن‌هایی که به‌کرات تنش و تشنج را از پرده سینما به ذهن مخاطب منتقل می‌کنند، صحنه‌های عاشقانه فیلم روان و راحت اجرا می‌شوند. انگار کارگردان بی‌رحم بخواهد برای چند لحظه قهرمانش و تماشاگر نفس راحتی بکشند؛ اما بعد از هر خداحافظی، دوباره سرکوب و تنگدستی و دوربین نا آرام و پرش‌های نما‌ها هستند که مانند پتکی بر سر قهرمان و مخاطب کوبیده می‌شوند. هیچ عاشقانه بزرگی، اما به فرجام نمی‌رسد.
روایت داستان پله به پله خشم و عصبانیت نوید را بیشتر و درعین‌حال فروخورده‌تر می‌کند. جنون او لحظه‌به‌لحظه همپای ترس از دست دادن ستاره بیشتر و بیشتر می‌شود و او سرخورده‌تر و بی‌پناه‌تر. حرف‌های نگفته مخزن اسرارش را پرکرده است و دارد سرریز می‌شود، اما او سکوت کرده و حرف نمی‌زند. هرچه به انتهای داستان نزدیک‌تر می‌شویم، این دیوانگی بیشتر نمود بیرونی پیدا می‌کند. صحبت تند و تهدیدآمیز نوید با پدر ستاره، نفله کردن شهرام (رقیب عشقی‌اش) و بازگشتن پیش صاحب‌کار قبلی‌اش همه دانه‌هایی هستند که کارگردان در طول فیلم برای تماشاگر می‌پاشد و او را در این خشم با نوید همراه می‌کند. درمیشیان به مدد روایت دقیق و زمان‌بندی‌شده‌اش موفق می‌شود خشم نوید را به تماشاگر منتقل کند، به او نشانه‌هایی از یک انفجار بزرگ را بدهد و درعین‌حال طوری داستان را پیش ببرد که فصل انفجار شوکه کننده و دهشتناک باشد: جایی که جوش بالاخره می‌ترکد و همه‌چیز را بر باد می‌دهد. بعد از قرصی آرام‌بخش قوی‌ای که نوید و ستاره باهم بالا انداخته‌اند، درحالی‌که آرامش در چشمان نوید برای اولین بار موج می‌زند، باهم به خانه ستاره و پدرش می‌روند.

سکانس پایانی عصبانی نیستم موحش و دردناک است. هرچند که بازهم مصاحبه‌ها با مردمی که آنجا جمع شده‌اند توی ذوق می‌زند، اما پا‌های بی‌جان نوید که روی زمین کشیده می‌شود تا به چهارپایه برسد و لحظه‌ای که پیش از بالا رفتن سرش را روی سینه مجری قانون می‌گذارد و می‌گرید به جان مخاطب رعشه می‌اندازد. اجرایی فراتر ازآنچه از درمیشیان انتظار داریم. به‌اندازه و بدون گزافه‌گویی. ساده، اما دهشتناک. انگار که خودش هم دلش برای قهرمان به رحم آمده باشد. جلاد عصبانی سینمای ایران اینجاست که شمشیرش را زمین می‌گذارد و برای سرنوشت شوم قهرمانش دل می‌سوزاند. تنها جایی در فیلم که کارگردان اعتراض و خشمش را تنها برای چند لحظه فراموش می‌کند و با نشان دادن تصویر روز‌های خوش و رنگی و آب‌بازی ستاره و نوید زیر بارش نور خورشید به‌عنوان آخرین تصویری که نوید قبل از مرگش می‌بیند، برای او و زندگی تلف‌شده‌اش به عزا می‌نشیند.

۲. آن سوی ابر‌ها
کارگردان:مجید مجیدی
ژانر:اجتماعی
بازیگران: ایشان خاطار، مالاویکا موهانان
خلاصه فیلم: داستان آن در مناطق فقیرنشین بمبئی رقم می‌خورد و درباره برادری خلاف‌کار و خواهری است که به دلیل حادثه‌ای که در حین دفاع از خود در برابر تجاوز رخ داده، در زندان به سر می‌برد.
دلیل اکران نشده فیلم قبل از عید از زبان کارگردان: مجیدی در حضور مردم در روز اکران مردمی با اشاره به اینکه قرار بود از چهارشنبه دوم اسفند اکران فیلم «آن سوی ابرها» آغاز شود گفت: امروز می‌خواهم برخلاف برخی گمانه‌زنی‌ها که مطرح شد صادقانه اعلام کنم که خود من از ابتدا در کنار پخش‌کننده فیلم موافق زمان پخش این فیلم در شرایط و زمان موجود و تعیین‌شده نبودم.
از توقیف ۵ ساله تا سینمای هند در ایران
مجیدی با اشاره به اینکه فیلم «آن سوی ابرها» کاملاً در هند ساخته شده است و زبان فیلم نیز هندی است گفت: نسخه فیلم همراه با زیرنویس برای نمایش آماده شده بود، اما من دوست داشتم که همزمان با نمایش نسخه زیرنویس، نسخه دوبله فیلم نیز به نمایش در بیاید، اما متأسفانه علیرغم تلاش‌هایی که از سوی دوستان و پخش فیلم انجام شد، نسخه دوبله فیلم آن گونه که مد نظر من بود فراهم و آماده نشد و مورد پسند من نبود و لذا تصمیم به توقف اکران فیلم گرفتیم.

۳. چهارراه استانبول
کارگردان:مصطفی کیایی
ژانر:اجتماعی
بازیگران: بهرام رادان، محسن کیایی، سحر دولتشاهی، رعنا آزادى ور، ماهور الوند، سعید چنگیزیان، پوریا رحیمی سام، بابک بهشاد، خسرو احمدی، تینو صالحی
خلاصه فیلم: بهمن و احد تولیدی ورشکسته‌ای در پلاسکو دارند و از دست طلبکاران و اهالی پلاسکو فراری‌اند، روز حادثه بهترین زمان برای فرار از دست آن‌هاست.

سایت فیلم مووی درباره این فیلم نوشته:
مصطفی کیایی از کارگردان‌های پرکار سینمای ایران است که از سال ۸۸ تا کنون با ۶ فیلم در ادوار مختلف جشنواره حضور پیدا کرده است و همواره یکی از فیلم‌های حاضر در رقابت بهترین فیلم از نگاه مخاطبین بوده است. استفاده از گروه بازیگران سرشناس و تکه‌پرانی‌های سیاسی محبوب گروه‌های فشار، از جمله عوامل محبوبیت آثار کیایی در جشنواره هستند. بدیهی است زمانی که اثری صرفاً برای جلب رضایت بیننده به بازار اکران سینمایی عرضه شود، علاوه بر محبوبیت در بخش بهترین فیلم از نگاه تماشاگران در گیشه هم موفق عمل خواهد کرد و این امکان را به دست‌اندرکاران می‌دهد تا بتوانند آثار بیشتری نسبت به سایر فیلم‌سازان تولید کنند. این مکانیزم در همه جای دنیا به کار می‌آید. چه هالیوود باشد، چه بالیوود و چه سینمای ایران. این‌ها آثاری هستند که صرفاً بر اساس نظر بیننده شکل می‌گیرند و پیش می‌روند و نمونه‌های خوش‌ساخت آن‌ها اغلب در جدول اکران سینمای جهان از رتبه‌های خوبی برخوردارند و می‌توانند چند برابر بودجه ساخت را به کمپانی‌ها بازگردانند. روند کاری جناب کیایی نشان می‌دهد مهم‌ترین استراتژی ایشان برای تولید اثر جلب نظر مخاطب است و تلاشی برای ارتقای سلیقه او را به سایر همکاران واگذار کرده‌اند.
از توقیف ۵ ساله تا سینمای هند در ایران
عناوین مرتبط:
تکرار شیرین مصطفی کیایی
"چهارراه استانبول "همان مسیری را می‌رود که "بارکد"، "عصر یخبندان" و سایر آثار کیایی پیموده‌اند. در این دسته همواره جوانانی زحمتکش و گرفتاری که در تلاشی تراژیک برای بهبود وضعیت اقتصادی خود با بن‌بست روبرو شده‌اند، تلاش می‌کنند تا با استفاده از میان‌بر عقب‌ماندگی مالی خود را جبران نمایند و در این میان بیش از هر چیز تقدیر است که مسیر زندگی آن‌ها و به طبع آن مسیر داستان را تغییر می‌دهد. شخصیت‌های آثار او در میان انبوهی از اتفاقات مرتبط و غیر مرتبط فرود می‌آیند و پس از طی بخشی از مسیر داستان مانند فرشتگان آسمانی عروج می‌کنند و همه‌چیز را به حال خود رها می‌کنند.
شخصیت‌های فیلم‌های او اغلب دغدغه‌ای غیر از مسائل مالی ندارند و نشانی از آرمان‌خواهی اجتماعی در آن‌ها وجود ندارد، اما همیشه شعار‌ها و تکه‌پرانی‌های شبکه‌های اجتماعی را بر پرده نمایش می‌دهند. همواره یک چشم این شخصیت‌ها به پیش است و یک چشم به پس و پای آن‌ها در مسیر فرار. گاهی فرار از دست یک آقازاده، گاهی طلبکار و گاهی پدری تندخو. همه این المان‌های شخصیتی در "چهارراه استانبول" کیایی هم وجود دارد و بیننده انگار می‌کند در حال تماشای قسمت دیگری از یک سریال تلویزیونی است که قسمت قبلی آن "بارکد" بوده است و تنها نام این داستان تغییر کرده است. با این تفاوت که روایت غیر خطی آن به روایتی خطی تبدیل شده است. همین تغییر باعث شده اثر در ارائه داستان خود با لکنت مواجه شود و بار‌ها مسیر اصلی خود را گم کند و هر کدام از خرده روایات ساز خود را بزنند. اثر چند پاره است و گاهی تنه به تنه یک کلیپ تبلیغاتی می‌زند. متاسفانه در مورد اصل حادثه پلاسکو که می‌توانست محور اصلی اتفاقات باشد، تکه‌ای جدا افتاده از اثر باقی می‌ماند و تصاویر ارائه شده، چون نسبتی با کلیت اثر ندارند در حد یک کلیپ تلویزیونی باقی می‌ماند.

ضعف در فیلم‌نامه با پایان فروپاشی ساختمان بیشتر به چشم می‌آید و بار دراماتیک فیلم پس از آن رو به افول می‌گذارد. با آزادی احد و بهمن از زیر آوار -به روش درآوردن خرگوش از کلاه در سیرک پهلوان خلیل که یکی از حفره‌های جدی فیلم‌نامه است- فیلم عملاً به پایان می‌رسد و مابقی توضیحات اضافه‌ای است که به کار داستان نمی‌آید. نه گل دادن نیلوفر به آتش‌نشان‌ها، نه دعوای قمارباز با همسرش و نه نعره‌های فریبرز بر آوار‌های به‌جامانده از پلاسکو. به نظر می‌رسد اشکال برخی از منتقدین درباره پناه بردن کیایی به روایت غیر خطی به دلیل عدم توانایی در روایت معمول داستانش در "چهارراه استانبول" نمود بیشتری یافته است و این ضعف برای مخاطب عادی هم قابل دریافت است.

"چهارراه استانبول" در کنار ضعف‌هایش نقاط قوتی هم دارد که بی انصافی است ذکری از آن‌ها به میان نیاید. در میان نقاط قوت فیلم جلوه‌های ویژه برگ برنده اصلی فیلم است و توانسته به میزان قابل‌توجهی به بازسازی حادثه پلاسکو بپردازد. صحنه حضور آتش‌نشان‌ها در ساختمان و حضور در کنار آوار‌های آن توانسته خاطرات آن روز تلخ را در ذهن بیننده زنده کند و او را برای دقایقی درگیر اضطراب خانواده‌های جان‌باختگان نماید. استفاده درست از تصاویر آرشیوی در کنار این جلوه‌های ویژه کمک شایانی به خلق این فضای پرالتهاب نموده است.
ای‌کاش جناب کیایی در کنار روایت اثر خود نیم‌نگاهی هم به شجاعت و دلاوری قهرمانان آتش‌نشان داشتند و از این بستر صرفاً برای نمایش جلوه‌های ویژه اثر خود بهره نمی‌بردند. مهم‌ترین شخصیت آتش‌نشان، فریبرز با بازی مهدی پاکدل به عنوان مسئول عملیات هیچ نشانی از قهرمان بودن در خود ندارد. نه توانایی صبر بر مصیبت دارد و نه کارایی ویژه‌ای از خود نشان می‌دهد. مدام هم در حال چرخ زدن در محوطه و دعوا با این و آن است. فربیرز فقط ناراحت است و عصبانی. بی شک مقابله با این بحران‌ها این نکات از ابتدایی‌ترین آموزش‌هایی است که عزیزان آتش‌نشان سال‌ها برای مقابله با آن تلاش کرده‌اند و نمایشی این‌چنینی از این قهرمان‌ها اوج ظلم به جایگاه ایشان است.

به‌هرحال به نظر می‌رسد جناب کیایی صرفاً برای اولین بودن و بهره‌برداری از بار دراماتیک این موضوع به حادثه پلاسکو ورود کرده‌اند و اگر نگوییم با سوءاستفاده، با بی‌دقتی قهرمانی‌های آتش‌نشان‌ها و کشته‌های این حادثه را بی‌ثمر جلوه داده‌اند. موضوع پلاسکو در "چهارراه استانبول" دستمالی‌شده است و بیننده را به این سمت سوق می‌دهد که شکر خدا ساختمان فروریخت تا احد و بهمن نجات پیدا کنند. هرچند کیایی با نمایش نمای فریاد‌های نخراشیده فریبرز و گریه‌های او در پایان فیلم تلاشی برای ترمیم این نقص انجام می‌دهد، اما قافیه را پیشاپیش به پس ذهن خود، باخته است.
عناوین مرتبط:
دردسرهای از پلاسکو گفتن
فیلم‌های بدنه و مخاطب محور هر کشور مهم‌ترین ابزار برای تأثیرگذاری بر آحاد افراد جامعه است و نقش قابل ملاحظه آن در نمایش یا تغییر مناسبات فرهنگی کشور غیر قابل انکار. اما مخاطب محور بودن اثر نباید به معنای سرسری انگاشتن آن انگار شود و با بی اثر کردن اتفاقات بیننده را دست خالی روانه خانه خود کند. اگر تا امروز سینمای بدنه یا به تعبیری در ایران جدی گرفته نشده به این دلیل است که خود فیلم‌سازان این عرصه کار خود را صرفاً یک شغل دانسته‌اند و تلاشی برای تأثیرگذاری بر افکار عمومی انجام نداده‌اند. مانند همیشه امید است این نقص هم با تغییر نگاه فیلم‌سازان و پس از آن مدیران به این عرصه تغییر کند تا لذت نمایش دغدغه و لذت دیدن یک فیلم پرکشش همزمان برای بیننده فراهم گردد.

۴. خجالت نکش
کارگردان:رضا مقصودی
ژانر:کمدی
بازیگران: احمد مهرانفر، شبنم مقدمی، لیندا کیانی، شهره لرستانی، الناز حبیبی، علی صالحی و سام درخشانی
خلاصه فیلم: صنم حق داره خجالت بکشه چندتا بچه بزرگ و عروس داره. سنی ازش گذشته، اما قنبر که به فکر پیشرفت مملکته اصلا خجالت سرش نمیشه معتقده " حلال کن هزار کن" خجالت نکش.

سایت زومجی درباره این فیلم نوشته:
در فیلم خجالت نکش، مسئله اصلی فیلم میل به بچه‌دار شدن یک زوج ساکن روستا در سن میان‌سالی است که با عرف و فرهنگ آن محل در تعارض است. همچنین ترس آن‌ها از اینکه پسر‌ها و عروس‌هایشان نسبت به این اتفاق واکنش نشان دهند، از دیگر عوامل تنش‌زاست. قنبر (شوهر زن)، در یک قهوه‌خانه شاهد سخنرانی رئیس‌جمهور سابق است که مردم را تشویق به رشد جمعیت می‌کند و با توجه به اینکه همزمان قنبر نیز ترغیب می‌شود که به بچه‌دار شدن در این سن جدی‌تر فکر کند، فیلم گرایش به طعنه زدن و کنایه‌های سیاسی به مسئله‌ی رشد جمعیت نیز پیدا می‌کند. همچنین دیالوگ «ما می‌توانیم» که از زبان رئیس‌جمهور شنیده می‌شود و شخصیت قنبر به صورت موتیف وار در طول فیلم از آن استفاده می‌کند، باعث خندیدن مخاطبان در طول فیلم می‌شود. صنم (همسر قنبر)، باوجود اینکه اظهار دارد پسرانش بزرگ شده و او را تنها گذاشته‌اند و گویی جای یک دختر که برای مراسم تشییعش گریه کند خالی است، با قنبر برای بچه‌دار شدن مخالف است و نگرانی از بی‌آبرو شدنشان را مطرح می‌کند.
از توقیف ۵ ساله تا سینمای هند در ایران
تا اینجا مخاطب درجریان سیر کلی فیلم قرار گرفته و آماده رویداد‌های بعدی است. صنم بچه‌دار می‌شود و آن‌ها تصمیم می‌گیرند این موضوع را پنهان کنند و این پنهان‌کاری قرار است موقعیت‌های کمدی به همراه بیاورد و میانه‌ی فیلم را پر کند. اما ایرادات اصلی فیلم از همین جا آغاز می‌شود. به عنوان مثال وقتی پسر‌های صنم و قنبر به همراه همسرانشان به دیدن مادرشان می‌آیند شاهد آدم‌های اضافی هستیم که شاید اگر به جای شش نفر، ده نفر یا بیشتر هم بودند فرقی برای فیلم نداشت یا شخصیتی که لیندا کیانی از ابتدا نقش آن را بازی می‌کند اضافی است و حذف او آسیبی به فیلم نمی‌زند چراکه به اندازه یک شخصیت اصلی در فیلم حضور دارد، اما کارکردی در پیشبرد داستان ندارد. موضوع جدی بعدی این است که بیشتر لحظات فیلم مخاطب به چه چیز می‌خندد؟ شخصیت‌های فیلم کمدی همان‌طور که در ابتدای مطلب اشاره شد، تا چه اندازه باید سطح آگاهی‌شان از مخاطب پایین‌تر باشد و حماقت بیش‌ازحد آن‌ها آیا مخاطب را آزار نمی‌دهد؟
در فیلم کمدی نیز برای شخصیت‌ها باید میزانی هوش و ذکاوت قائل باشیم تا به شعور مخاطب توهین نشود. در فیلم خجالت نکش آیا این سطح حماقتی که شخصیت‌ها دارند برای مخاطب (به خصوص مخاطبی که ساکن روستا بوده) باورپذیر است و توهین به شعور او نیست؟ مثلاً تا کجا قرار است به دمپایی پرت کردن‌های صنم به قنبر، جمله «ما می‌توانیم» و گم‌شدن‌های ساده‌لوحانه بچه بخندیم؟

از دیگر ایرادات فیلم تغییر لحن است. جایی که قنبر به‌طور کاملاً تصادفی سبد بچه از دستش رها شده و به رودخانه می‌افتد، لحن فیلم تغییر بدی پیدا می‌کند و مخاطب باید خودش را مجدداً برای جست‌وجو‌های ابلهانه و خسته کننده پایانی آماده کند. شاید بیراه نباشد که بگوییم مخاطب این فیلم را بیشتر بازی بازیگرانی همچون شبنم مقدمی و احمد مهرانفر به خنده می‌اندازد وگرنه مسیر فیلم‌نامه بسیار از ایده‌های کلیشه‌ای رنج می‌برد. با تماشای تیتراژ فیلم انتظار یک ریشه‌یابی از مسئله رشد جمعیت داشتیم، اما حیف که برخلاف جذاب بودن این مسیر به چند کنایه‌ی سیاسی در فیلم بسنده شد. در کل رضا مقصودی را همچنان با فیلمنامه‌ی موفق «لیلی با من است» در کارنامه‌اش به ذهن می‌سپاریم و منتظر نمونه‌ موفق دیگر از او می‌مانیم.

۵. جشن دلتنگی
کارگردان:پوریا آذربایجانی
بازیگران: محسن کیایی، بهنام تشکر، پانته‌آ پناهی‌ها، بابک حمیدیان، مینا ساداتی، ساغر قناعت، عرفان ناصری، علی دهبان، ندا عقیقی، اشکان منصوری، پریوش نظریه و امید روحانی
ژانر:اجتماعی
خلاصه فیلم: روایت از تنهایی انسان معاصر. جهان، مردی ۳۲ ساله که سودای شهرت دارد. افسانه و رضا در میان‌سالی مشکلات تازه‌ای تجربه می‌کنند. کاوه و لاله در انتظار تولد اولین فرزندشان هستند و سارا، دختر جوانی است که تصمیم دارد با هویت جدیدی به زندگی خود ادامه دهد.

سایت سلام سینما درباره این فیلم نوشته:
فیلم، فیلم شریفی است، اما به باور من اشکالات متعدد آن باعث می‌شوند که کار نتواند در سطح بالای کیفی قرار گیرد و در نتیجه رضایت مخاطب را فراهم نمی‌آورد. بارزترین اشکال «جشن دلتنگی» به باور من این است که فیلم، فاقد فراز و فرود‌های دراماتیک است. اثر ویژگی‌های یک درام بلند سینمایی را ندارد و می‌توانست در قواره یک اثر کوتاه یا حتی مستند باقی بماند که رسالت آن پرداختن به زیان‌های فضای مجازی و خصوصاً اینستاگرام بر زندگی آدم‌های جامعه مدرن شهری است.

«جشن دلتنگی» فیلمی ست که خط داستانی مشخصی در آن وجود ندارد، شاید تعددِ بی‌جهت شخصیت‌ها و روایت‌های مجزای هر یک از آن‌ها باعث شده است که فیلم یکدستی دراماتیک خود را از دست بدهد و به لحاظ روایی دچار سردرگمی شود. درواقع آذربایجانی فیلم خود را با تعداد زیادی شخصیت و داستان‌های فرعی هرکدام از آن‌ها پرکرده است تا جایی که توجه به این داستانک‌ها و عدم تمرکز بر وجوه خاص شخصیتی کاراکتر‌ها منجر به این می‌شوند که داستانِ اصلی‌ای در کار به چشم نیاید و همه‌چیز در حد همان مسئله انتقال پیام و جنبه‌های تربیتی باقی بماند.
از توقیف ۵ ساله تا سینمای هند در ایران
مضمون فیلم، تنهایی انسان‌های دنیای معاصر بر اثر گرایش شدید آن‌ها به فضای مجازی است، فیلم‌ساز فقط می‌خواهد پیام خود را برساند حال آن‌که به باور من نیازی به این نبود که این پیام مشترک به این شکل شدیداً گسترده و در قالب چندین روایت طرح شود بلکه شاید بهتر آن بود که فیلم‌ساز فوکوس خود را تنها بر یکی از اپیزود‌ها می‌گذاشت و همان را پیش می‌برد، زیرا در شکل فعلی همه داستان‌ها به نحوی ناتمام و نپرداخته باقی‌مانده‌اند و البته شروع چندان کوبنده‌ای هم ندارند.

همچنین عنصر حل و فصل این روایت‌ها به شکلی دم دستی صورت می‌گیرد. مشکلات بسیار بزرگ و اساسی آدم‌های این روایت‌ها به ساده‌ترین شکل ممکن حل می‌شود و آن‌ها هر یک به نحوی از پیله تنهایی خود بیرون می‌آیند. فیلم‌ساز و فیلم‌نامه‌نویس تمهیداتی دم‌دستی را برای این گره‌گشایی‌ها و راه حل دادن به دست کاراکتر‌های خود داده‌اند. مثلاً در رابطه با کاراکتر رضا (با بازی بهنام تشکر) و دیدار دوباره‌اش با رؤیا، زنی که سی سال قبل دوست داشته و زن سال‌ها خارج از ایران زندگی کرده است (با بازی پریوش نظریه) در شرایطی که دختر و همسر مرد به او پشت کرده‌اند شاید به لحاظ نمایشی و ارائه وجوه رمانتیک خوشایند باشد، اما منطقاً به دور از منطق علی است و کار را به سمت و سوی ملودرامی عاشقانه سوق می‌دهد بی‌آنکه بستر کافی برای این سبک در کار مهیا شده باشد.

ضمن آن‌که معمولاً در این دسته از فیلم‌ها باید روایت‌ها در نقطه‌ای مشترک به یکدیگر برسند، اما این اتفاق رخ نمی‌دهد. داستان آدم‌های فیلم اصلاً شروع نمی‌شود و در نقطه پایانی نیز تقاطعی میان آن‌ها وجود ندارد جز آنکه مثلاً رضا، لاله و همسرش (مینا ساداتی و بابک حمیدیان) را در خیابان می‌بیند بی‌آنکه دیالوگی میان آن‌ها برقرار شود!

همان‌طور که اذعان داشتم «جشن دلتنگی» موضوع مهم و شاید یک معضل روز اجتماعی را به تصویر می‌کشد، اما در نحوه دراماتیزه کردن این پیام و مضمون موفق عمل نمی‌کند و در حد یک طرح اولیه نپرداخته باقی مانده است.
فهرست بازیگران فیلم، مخاطب را به تماشای آن وسوسه می‌کند، اما باید اعتراف کنم که بازی درخشانی از هیچ‌کدام آن‌ها دیده نمی‌شود و نقش‌ها آن‌قدر کوتاه و مقطع‌اند که فرصتی هم برای پرداخت به آن‌ها در دست بازیگر قرار نمی‌گیرد.
به لحاظ اجرایی نیز فیلم دچار آشفتگی ست. دوربین حرکات آشفته‌ای دارد و دلیل این آشفتگی برایم قابل‌درک نیست و علتی برای آن نمی‌یابم.
ریتم کار به‌شدت کند است و همان‌طور که اذعان داشتم، بازی‌های قابل‌تحسینی از بازیگران فیلم دیده نمی‌شود که این مسئله خود نشئت گرفته از شخصیت‌پردازی ضعیف و قوام نیافته کاراکتر‌ها در فیلم‌نامه است. شاید تدوین مجدد کار بتواند سروشکل بهتری به اثر ببخشد و دست‌کم ریتم آن را کمی مناسب‌تر کند و برخی زوائد را از آن حذف نماید.
۰
نظرات بینندگان
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    سایر رسانه ها
    تازه‌‌ترین عناوین
    پربازدید