فیلم خانه فردا، زندگی یک نوجوان رادیکال

فیلم خانه فردا، زندگی یک نوجوان رادیکال

«خانه‌ی فردا» (The House of Tomorrow) مملو از استعاره‌های مختلف است، از ارجاعاتی که به خانه‌ی گنبد ژئودوزیک آقای «آر. باکمینستر فولر» می‌دهد گرفته تا حضور همه جانبه‌ی موسیقی پانک راک و دیگر ژانر‌های موسیقی در این اثر. فیلم درباره‌ی یک نوجوان رادیکال و غیرقابل کنترل است.

کد خبر : ۵۸۰۴۷
بازدید : ۴۲۶۷
خلاصه داستان: پسری ۱۳ ساله با نام سپاستین تمام عمر خود را با مادربزرگ خور گذرانده است. پس از عارضه مغزی مادر بزرگ سپاستین با افراد جدیدی آشنا میشود که زندگی اون را در مسیری متفاوت قرار می‌دهد.
فیلم خانه فردا، زندگی یک نوجوان رادیکال
جیمز براردینلی | «خانه‌ی فردا» (The House of Tomorrow) مملو از استعاره‌های مختلف است، از ارجاعاتی که به خانه‌ی گنبد ژئودوزیک آقای «آر. باکمینستر فولر» می‌دهد گرفته تا حضور همه جانبه‌ی موسیقی پانک راک و دیگر ژانر‌های موسیقی در این اثر. فیلم درباره‌ی یک نوجوان رادیکال و غیرقابل کنترل به نام «سباستین» (با بازیِ آسا باترفیلد) است، کسی که تمام عمر خود را با مادربزرگِ کمال‌گرای خود یعنی «جوزفین پرندرگاست» (الن برستین) در انزوا گذرانده است، اما احساس نزدیکی با افرادی که اصلا انتظارش نمی‌رفت پیدا می‌کند: «جرد» شورشی (با بازی الکس وولف).

سباستین ابتدا «جرد» را در جایی ملاقات می‌کند که «جرد» با پدرش که یک رهبر گروه جوانان معتقد به مارتین لوتر کینگ است در حال بازدید از یکی از خانه‌های آقای «فولر» به نام «خانه‌های آینده» هستند. در حالی که «جوزفین» به همراه نوه‌ش در آن مکان زندگی می‌کنند، اما آن دو توافق می‌کنند تا از این خانه به عنوان نوعی موزه استفاده کنند و به همین منظور گروه‌ها و تور‌های مختلف را دعوت می‌کنند.
در حالی که «جرد» و دیگران در خانه نیستند، «جوزفین» دچار یک حمله‌ی عصبی شده و در نهایت سکته می‌کند. گرچه «جوزفین» در نهایت بهبود می‌یابد، این مسئله باعث اتحاد و دوستی بین «سباستین» و «جرد» در بیمارستان می‌شود.
در نهایت آن‌ها بر روی «پانک رانک» توافق می‌کنند و محرک‌های اولیه‌ی «جرد» برای این کار (او برای هر جلسه تدریس ۲۰ دلار از سباستین طلب می‌کرد) شروع به فروکش کردن می‌کنند. او در نهایت درباره‌ی مشکلات سلامتی خود هم صحبت می‌کند (او ۶ ماه قبل یک پیوند قلب را انجام داده است) و از این طریق سباستین را تحریک می‌کند تا به او بپیوندد تا یک گروه موسیقی به نام The Rash را تشکیل دهند.
از اینجا به بعد، داستان در مراحلی سهل، اما قابل پیش‌بینی به جلو می‌رود؛ گرچه این روند قابل درک کردن است، اما هیچ چیزی جذابی برای ارائه ندارد و گره‌های داستانی هم در آن وجد ندارد.

گرچه برای «سباستین»، نشان دادن درجه‌ای از ناآگاهی در برخورد با دنیای واقعی لازم و ضروری است، اما ناآگاهیِ تقریباً کامل او از هر آنچه که در اطرافش می‌گذرد بعضا باعث می‌شود که فکر کنیم او همچون «ماهی‌ای است که در آب خارج شده است». او به گونه‌ای صحبت و رفتار می‌کند که گویی در محیطی ایزوله بزرگ شده است و در عین حال سفر‌هایی به داخل شهر می‌کند و دسترسی بدون محدودیتی به اینترنت هم دارد.
«خانه‌ی فردا» آن زمانی جذاب می‌شود که کلیشه‌ی همیشگی انسانی مظلوم که در داخل یک جمع مذهبی و محافظه‌کار افتاده است را برعکس می‌کند. در این مورد، مادربزرگ «سباستین» یک هیپیِ فعال محیط زیست پا به سن گذاشته است که همانند اکثر افراد شبیه به خود از این ایده که «دنیا» در حال شکل دادن یک آلودگیِ اخلاقی است، عصبانی است.
او دستوراتی مخالف نوشیدن نوشابه، غذای فرآوری شده، مدرسه‌ی عمومی و موسیقی مدرن دارد. حال که «سباستین» طعم اینگونه چیز‌ها را چشیده است، او قصد ندارد به آن سبک زندگی بسته‌ی قبلی خود بازگردد.

هسته‌ی اصلی داستان «خانه‌ی فردا» را همان چیزی تشکیل می‌دهد که معمولاً در فیلم‌های کمدی می‌بینیم یعنی دو شخصیتِ کاملاً متفاوت جذب یکدیگر می‌شوند و چیز‌هایی را در دیگری می‌بینند و دوست دارند که شخصیت خودشان ندارد.
در این مورد هم همچین محرکی در کار است اگرچه رابطه‌ی این دو نفر، رابطه‌ی افلاطونی است. رابطه‌ی عاشقانه‌ای بین «سباستین» و خواهر «جرد» وجود دارد، اما به نسبت داستان اصلی در درجه‌ی دوم قرار می‌گیرد.
او همچون موسیقیِ پانک و بخش‌هایی از شخصیت «جرد» یادآور برخی خواسته‌ها و تمایلات سباستین است که از بچگی به دنبال آن‌ها بوده است: «هر دفعه که فردی یک تجربه‌ی جدید می‌کند، او چیز بیشتری یاد می‌گیرد. نمی‌تواند کم‌تر یاد بگیرد.»

«خانه‌ی فردا» تملق و چاپلوسی بسیاری از دیدگاه‌های «آر. باکمینستر فولر» و فلسفه و نگاه او به زندگی می‌کند. او همانطور که خودش ادعا می‌کند انسان آینده‌محوری بود که در سال ۱۹۸۳ مرد. علاوه بر خلق گنبد ژئودوزی و ایجاد مفهومی تحت عنوان «زمین به عنوان یک سفینه‌ی فضایی»، «فولر» تعداد بسیار زیادی جوان را هم با ایده‌های خود تحت تاثیر قرار داد و آن‌ها پیروی او شدند.
او باور داشت که جامعه در نهایت بر روی انرژی‌های قابل تجدیدپذیر سرمایه‌گذاری و اتکا خواهد کرد و تمام تمرکز را بر روی آن خواهد گذاشت. این فیلم بر اساس فیلمنامه‌ای از «پیتر لیوولسی» بر اساس رمانی از «پیتر بوگنانی» ساخته شده است. فیلمبرداری از لوکیشن‌های واقعی در یکی از محل‌های خانه‌های ژئودوزی در ایالت مینه سوتا انجام شد.

اگرچه که موسیقی نقش مهمی در تغییرات «سباستین» بازی می‌کند، اما ما با فیلمی شبیه به «خیابان سینگ» (Sing Street) طرف نیستیم. تفکرات موسیقی پانک بیش از خود موسیقی در این فیلم اهمیت دارد.
همانطور که «جرد» در جایی از فیلم می‌گوید: «موسیقی پانک درباره‌ی صدمه خوردن نیست، آن موسیقی کانتری است». اگر موسیقی پانک درباره‌ی مبارزه با تشکیلات است، پس سباستین این‌گونه استدلال می‌کند که: «باکی یک پانک واقعی است».
اگرچه که دوستی بین جرد و سباستین پایه و اساس فیلم را تشکیل می‌دهد، از برخی جهات می‌توان گفت که شخصیت‌های جانبی مثل «مردیث» (شخصی مونولوگ بسیار زیبایی درباره‌ی ذات رابطه‌ی خود با برادرش ایراد می‌کند) و جوزفین از شخصیت‌های اصلی جذاب‌تر هستند. به شخصه امید داشتم که با توجه به مدت زمان ۸۵ دقیقه‌ایِ فیلم چیز بیشتری از آن‌ها در فیلم ببینم.

اگرچه این فیلم متهم به این است که ایده‌ها و مضامین را از فیلم‌های مشابه دزدیده است، اما به هدفی که در نظر داشته است می‌رسد. این فیلم به لحاظ احساسی شما را راضی خواهد کرد و زندگی گروهی از افراد مقبول را به تصویر می‌کند که در برابر چشمان شما بزرگ می‌شوند و تغییر می‌کنند.
کارگردانی هنرمندانه‌ی «لیولسی» (آن هم در اولین فیلم خود) و بازی متعهدانه ستاره‌های جوان اثر یعنی «آسا باترفیلد» (که بازی بسیار بهتری از شخصیت بد خود در «فضای بین ما» (The Space Between Us) به نمایش می‌گذارد. باقی بازیگران هم در مجموع بازی خوبی از خود به نمایش گذاشته اند تا با ۹۰ دقیقه‌ای جذاب همراه باشیم.
منبع: سایت نقد فارسی

مترجم: امید بصیری
۰
نظرات بینندگان
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    سایر رسانه ها
    تازه‌‌ترین عناوین
    پربازدید