برای ایجاد شادی چه کرده ایم؟
در جامعهای که عنوان دومین کشور غمگین دنیا را دارد و آمار زندانیانش به شدت رو به افزایش است، نبود یا کمبود این نوع شادی بهعنوان احساسی جاری در فضای عمومی جامعه از معضلات اساسی است. حالا پرسش این است؟! تاکنون برای ایجاد این شادی حقیقی و ماندگار چه کردهایم؟!
کد خبر :
۵۹۶۷۷
بازدید :
۸۹۸
محسن عبداللهیان | هفته قوه قضائیه را پشت سر گذراندیم. مطمئنا همه ما به این فکر میکنیم که کاری کنیم تا شاید سال بعد در این روز جمعیت کیفری و تعداد جرمها و مجرمان در کشورمان نسبت به سال قبل کمتر شود. اما قبل از فکرکردن بیشتر به این موضوع مهم، لطفا تلفن هوشمندتان را بردارید و به زبان شیرین پارسی جمله ناکامل «ایران دومین کشور...» را تایپ کنید تا گوگل این جمله را با عناوینی مانند «غمگین، افسرده و ناشاد جهان» کامل کند.
به عنوان متخصص تشخیص و تفسیر احساسات، حالتها و رفتار انسان و محقق و نویسنده کتاب و مقالات علمی و پژوهشی میتوان نتیجه گرفت در جامعهای که عنوان دومین کشور غمگین دنیا را دارد و آمار زندانیانش به شدت رو به افزایش است، نبود یا کمبود این نوع شادی بهعنوان احساسی جاری در فضای عمومی جامعه از معضلات اساسی است. حالا پرسش این است؟! تاکنون برای ایجاد این شادی حقیقی و ماندگار چه کردهایم؟!
آیا با ساخت و پخش چند برنامه مفرح و کمدی تلویزیونی میشود گفت: توانستهایم قدمی برداریم؟! یا اینکه آیا روشهای تشویقی و بیشتر تنبیهی که تاکنون در زندانها و کانونهای اصلاحوتربیت و مراجع قضائی و... به کار گرفته شده، نتیجه درخور و مطلوبی داشته است؟
یا اینکه هرساله با کمک یک یا چند برنامه تلویزیونی و گردهماییهای خیرخواهانه چرخه آزادی و بعد (شاید) بازگشت مجدد یک یا چند مجرم را تکرار میکنیم؟
آنچه مشخص است این است که نمیتوان یک نسخه واحد و یکسان برای همه اقشار جامعه در گروههای سنی و جنسی و... پیچید و امید داشت که میتوان به یک روش جامعه را از شر جرم و جنایت نجات داد، اما میتوان از روشهای موجود شناختهشده بیشتر استفاده کرد و حداقل افراد و گروههایی را تحتتأثیر قرار داد، روشهایی که بتوانند تفکر بخشی از افراد دارای سوءسابقه و افراد در معرض ارتکاب به جرم را تغییر داد و در پی تغییر تفکر و دیدگاه آنها از ناامیدی و خشونت به لطافت و امید به آیندهای متفاوت و هدفمند، در کل عملکردشان را تغییر داد.
وقتی در سال ۹۲ و ۹۳ در دایره جنایی پلیس آگاهی خراسانرضوی از طریق مصاحبه و بازجویی افراد مظنون و متهم به قتل، رفتار و حالتها، احساسات و تفکرات افراد درگیر در قتلهای خشن را بررسی و ثبت میکردم، به این نتیجه رسیدم که فهمیدن و کشف اینکه کدامیک دروغ میگویند و کدامیک حقیقت، کار سخت و باارزشی است، اما سختتر از آن راضیکردن افرادی که دروغ میگفتند، به بیان حقیقت و اعتراف بود.
اما زمانی که اواخر سال قبل به عنوان مشاور رفتارشناس در سریال مستند- داستانی «پس از حبس» به کارگردانی فرزاد خوشدست در کانون اصلاحوتربیت تهران حاضر شدم و با نوجوانانی که در جنایتهای بسیار خشن دست داشتند صحبت کردم و رفتار و بیان دروغ و حقیقت آنان را مورد بررسی قرار دادم، به این نتیجه رسیدم که آن نوجوانان وقتی دروغ میگفتند یا بخشی از جنایتی که انجام دادهاند را پنهان میکردند، نسبت به متهمان بزرگسال پلیس آگاهی در کمال تعجب مقاومت کمتری میکردند و راحتتر به بیان حقیقت میپرداختند.
این به دلیل نوجوانی و خامی نبود چراکه اتفاقا غالب آنها تجربههای بسیاری داشتند، بلکه به این دلیل بود که با یک پروسه کاری هنری (درامدرمانی) از طرف گروه سازنده مجموعه روبهرو شده بودند و کاملا متأثر از لطافت هنر و امید به اینکه در آینده بتوانند به گروه هنری و اجرای تئاتر مورد نظر کارگردان مجموعه ملحق شوند و مسیر جدیدی را برای ادامه زندگی انتخاب کنند، نرمش نشان میدادند.
حتی تا آنجاکه یکی از آنها پس از حدود دو ماه از شروع تمرینهای تئاتردرمانی مربوط به سریال «پس از حبس» آزاد شده بود؛ اما بازهم هر روز از قرچک ورامین به سختی خود را به کانون اصلاحوتربیت در شهر زیبای تهران میرساند و به همراه عضوی از گروه فیلمبرداری به داخل زندان برمیگشت تا فقط در تمرینهای تئاتر شرکت کند و همراه گروه هنری باشد که این امر همه گروه و حتی خانواده خود او را متعجب کرده بود!
یا درباره یکی دیگر از نوجوانان زندانی نکته تأملبرانگیز این بود که او به جرم قتل مدتها در انتظار دادگاه بود و کاملا ناامید از زندگی، اما بعد از آشنایی و همکاری با این پروژه هرگز دست از کار نمیکشید، انگار به نوعی امیدوار شده بود که شاید بتواند در جریان زندگیاش، کاری قابل احترام و بهدور از سرزنش انجام دهد.
همه آن نوجوانان انتخابشده از میان همه آن مجرمان در آن گروه هنری پس از یک دوره چند ماهه آموزش و درامدرمانی با ولع و امید و جدیت خاصی اذعان میکردند که میخواهند پس از پایان دوره حبس، به گروهی هنری یا مشاغلی شرافتمندانه بپیوندند و بارها و بارها قول میگرفتند که «فرزاد خوشدست» (تهیهکننده و کارگردان سریال) و «توماج دانشبهزادی» (مربی تئاتر و بازیگر نقش اصلی) به آنها کمک کنند تا بتوانند مسیر متفاوتی را در آینده ادامه دهند.
البته در مستند «زنی که نام ندارد» و مجموعه «پس از حبس» که در زندان زنان همین کارگردان ساخته بود، رفتار زنان بزهکار در مقابل دوربین کاملا متفاوت بود. یکی از آنها که واقعا نمیتوان گفت: امیدی به زندگی داشته باشد، کسی که در جوانی دندانهایش بر اثر اعتیاد از بین رفته بود و به قول قدیمیها اگر او را میچلاندی، کلی مواد از او میریخت، وقتی در مقابل دوربین قرار گرفته بود، رفتارش متفاوت شده بود و با ژست خاص که شاید بتوان گفت: ژستی هنری بود، از گذشتهاش و کارهای خلافش حرف میزد و آنها را بازی و اجرا میکرد! این قطعا تفکر کارگردان بود که در بدترین نقطه زندگی آن فرد (زندان) به سوژهاش امید و راهی برای سعادت و ابراز احساسات نشان میدهد.
اگر فکر میکنید میخواهم بگویم که صرفا با ساخت این مستندها و داستانها به دست این کارگردان کار تمام شده یا اینچنین میتوان کار را تمام کرد و این فیلمها بهتنهایی نسخه کاملی است برای حل مشکل ناامیدی و خشم و جنایت و... که در قبل گفته شد، کاملا در اشتباه هستید!
این پروسه روشی است که از سال ۱۹۲۱ یک روانشناس اتریشی آمریکایی به نام جیکوب ال مورنو، با عنوان «سایکودرام» به ثبت رسانده و با تحقیقاتی متعدد کارایی آن را در درمان و کمک به درمان اختلالات روحی-روانی و نیز روانتنی بهویژه اختلالات همراه با خشونت ثابت کرد.
این کارگردان ایرانی با ساخت این سریالها و فیلمهای مستند فقط توانسته چند مجرم را تحت تأثیر عملکرد درمانی با همین روش قرار دهد و با توجه به امکانات محدود و حمایتهای کوچکش از سمت بعضی شبکههای تلویزیونی و شخص دکتر اصغر پورمحمدی تجربهای ارزشمند و برای الگوگرفتن انجام داده است.
البته این نیز بسیار باارزش است که بتوانیم تفکرات، احساسات و رفتار یک نفر را از ارتکاب به جنایت، به تمایلی مفید و محترم و مهربانبودن تغییر دهیم؛ اما قطعا و اصلا کافی نیست؛ ولی به ما این نوید را داد که عده زیادی را در همین فضای بسته زندانها هم میتوان تحت تأثیر قرار داد و همچنین با بررسی و تدوین روشهای اجرائیکردن این بحث و با راهاندازی سازوکاری متناسب میشود مسیر نوجوانانی را که هنوز مرتکب جنایت نشدهاند، اما (شاید) در معرض خطر ارتکاب به جرم هستند، تغییر داد.
این نگاه انسانی به یک مجرم برای تغییر رفتار او در کمتر کشوری در دنیا به شکل عملی تجربه شده است. گاهی کشورهایی هستند که تلاش دارند خود را در حمایت از حفظ حقوق زندانیان و آگاهیدادن به شهروندان برای پیشگیری از جرمهایی که در انتظارشان است، بسیار متعهد و پیشرو نشان دهند؛ اما کمتر تلاشی برای تغییر نگاه مجرمان با حفظ ارزشهای انسانی آنها داشتهاند. چنین تجربههایی در کشور ما بهسختی به دست میآید و اینبار از شانس خوبم، از دور و گاهی نزدیک در این پروژه به چشم دیدم که شد.
در پایان تمایل دارم این باورم را با شما در میان بگذارم که در دنیای امروز تغییر جهت و نگاه اقشار به بیراهرفتگان جامعه، به سمت مفید و موفقبودن، کار بسیار سختی هم نیست؛ چراکه نوجوانان اقشار ضعیف به دلیل چشیدن طعم فقر و تحمل رنج زندگی، چنانچه در مسیر درست قرار بگیرند، انگیزه و اراده بیشتری برای کسب موفقیت در مقایسه با فرزندانِ... دارند.
به شدت پیشنهاد میکنم مستندهایی که نام بردم (بهویژه سریال پس از حبس) را از دیدگاه تلاش برای کاهش جمعیت کیفری کشور و آسیبشناسی قشر آسیبپذیر و با هدف مطرحکردن ایده و راهکاری برای مقابله با خطری جدی به اسم جامعه خشن و ناامن تماشا کنید.
دستبهکار شوید که دارد دیر میشود....
۰