فلیم فیلومینا؛ در جستجوی پسر

فلیم فیلومینا؛ در جستجوی پسر

تکان‌دهنده‌ترین رابطه‌ای که در «فیلومینا» تصویر می‌شود را می‌توان رابطه‌ی بین شخصیت اصلی و پسر مرده‌ی او دانست. بازیگر اصلی «جودی دنچ» وسعت توانایی بازیگری خود را نشان می‌دهد که در نهایت هم برای او راهیابی به جمع نامزد‌های محدود لیست اسکار را به همراه داشت.

کد خبر : ۶۰۲۹۰
بازدید : ۲۷۴۴
خلاصه داستان: داستانی مبتنی به سرگذشت فیلومینا لی، مادری برای پیدا کردن فرزندش که ۵۰ سال پیش از وی دزدیده شده به آمریکا می‌رود.

امتیاز متاکریتیک: ۷۷ از ۱۰۰
فلیم فیلومینا؛ در جستجوی پسر
جیمز براردینلی | فیلومینا (Philomena) که بخشی از آن صرف تحقیق و بررسی مرموزانه، بخشی دیگر رابطه‌ی ناجور دو دوست و بخش آخرش نقدکردن رفتار‌های غیرانسانی دهه ۱۹۵۰ در ایرلند و ۱۹۸۰ در واشنگتن است در رده‌ی فیلم‌هایی قرار می‌گیرد که برای داستان و تخیلی بودن بیش از حد غیرواقعی هستند.
این اثر که با صداقت بر اساس داستان واقعی‌ای به نام «فرزند گم‌شده‌ی فیلومینا لی» (The lost child of Philomena Lee) به قلمِ «مارتین سیکسمیث» در سال ۲۰۰۹ نوشته شده است، ماجرای سفری که خود آقای «سیسمیث» (با بازی استیو کوگان) به همراه «فیلومینا لی»‌ای که ۶۰ و خورده‌ای سال سن دارد (با بازی جودی دنچ) به واشنگتن در جست و جوی پسری است که تقریبا ۵ دهه پیش از او دزدیده شده بود.
فیلم که با کمی دستکاری احساسی از سوی آقای «استفن فیرز» ساخته شده است بعضا لحظاتی خنده‌دار و عالی دارد، اما عناصر طنزگونه‌ای که در اثر قرار گرفته اند همچنان نمی‌توانند تراژدی بزرگی که در لایه‌های عمیق‌تر آن وجود دارد را پنهان کنند؛ مادر و پسری که به طرز ناامیدانه‌ای در تلاش برای پیداکردن یکدیگر هستند و در این راه توسط افرادی که قصد دارند از راز‌ها و بخش‌های تاریک زندگی خود محافظت کنند مورد آسیب قرار می‌گیرند و بدین‌گونه، قبل از اینکه یکی از آن‌ها دار فانی را وداع بگوید نمی‌توانند به یکدیگر برسند.


«فیلومینا» از فلش‌بک استفاده می‌کند تا نحوه‌ی شروع شدن اتفاقات را روایت کند. فیلومینا که باردار است و از طرف خانواده‌ش طرد شده، فرزند پسری را در یک کلیسای دهه ۵۰ به دنیا می‌آورد. او عملا به مدت ۳ سال در آن محل زندانی شده است و در این مدت به شدت محکوم به کار کردن برای راهبه‌های کلیسا می‌شود تا جبرانی برای هزینه‌هایی که وضع حمل او داشته است بشود.
پسرِ او، «آنتونی» به یک زوج آمریکایی بسیار ثروتمند فروخته می‌شود. «فیلومینا» با توجه به اسنادی که به هنگام واگذاری بچه امضا کرده است، دیگر هیچ‌وقت او را نخواهد دید و به همین خاطر تا زمان پیری خود در حسرتی بزرگ سیر می‌کند.
البته همه‌ی این قضایا زمانی که او در سال ۲۰۰۴ روزنامه‌نگاری به اسم «سیکسمیث» را می‌بیند دستخوشد تغییر می‌شود چرا که او در نهایت قادر به اقدام عملی در راستای یافتن فرزند خود است. «سیکسمیث» با استفاده از غرایض کارآگاه‌گونه‌ی خود در نهایت متوجه می‌شود که «آنتونی» به ایالات متحده آمریکا برده شده است. برای دنبال کردن این سر نخ بسیار کوچک، این زوج عجیب و غریب به ایالات متحده و واشنگتن سفر می‌کنند، جایی که «سیکسمیث» متوجه می‌شود پسر که به «مایکل هس» تغییر نام یافته بود در دهه ۱۹۸۰ یک ستاره‌ی درخشان در بین جمهوری‌خواه‌ها بود که به جایگاه مشاور رئیس جمهور «جرج دبلیو بوش» نیز ارتقا یافته بود.
«مایکل» که همجنسگرا بود، اما هیچ موقع این مسئله را علنی نکرده بود در سال ۱۹۹۵ در اثر ابتلا به بیماری «ایدز» از دنیا رفت. در حالی که کشف مسئله‌ی از دنیا رفتن «مایکل» / «آنتونی» به نظر انتهای راه داستان است، اما در عوض به نوعی شروعی دوباره برای «فیلومینا» و «سیکسمیث» است تا بتوانند زندگی او را و اینکه چگونه انسانی بود را بازسازی کنند.

اگرچه که فیلمنامه‌ی این اثر همچنان عناصری از کمدی سیاه منحصر به فرد «استیو کوگان» را در خود دارد، اما بیشتر می‌توان آن را یک اثر جدی‌تر دانست که از داستانی که می‌گوید هم بهره می‌برد. «فیلومینا» را همانقدر می‌توان یک فیلم کارآگاهی دانست که یک اثر شخصیت محور است اگرچه که پیچیدگی‌های تحقیقات «سیکسمیث» برای سینمایی‌تر شدن کمی دچار تغییرات شده اند.
این فیلم همچنین عناصر فیلم‌هایی را که در آن‌ها یک زوج متناقض یکدیگر در کنار هم قرار می‌گیرند هم در خود دارد چرا که «فیلومینا» و «سیکسمیث» در ابتدا متحدانی بسیار بی میل هستند که تفاوت نگاه بسیار بزرگی نسبت به مسئله‌ی مذهب دارند، اما در نهایت دوستی بسیار محکمی بین آن‌ها شکل می‌گیرد.
سنت «ماهی‌ای که سر از آب بیرون آورده است» هم در این فیلم با حضور فیلومینای که از حضور در ایالات متحده‌ی دهه ۲۰۰۰ متعجب است وجود دارد.

تکان‌دهنده‌ترین رابطه‌ای که در «فیلومینا» تصویر می‌شود را می‌توان رابطه‌ی بین شخصیت اصلی و پسر مرده‌ی او دانست. بازیگر اصلی «جودی دنچ» وسعت توانایی بازیگری خود را نشان می‌دهد که در نهایت هم برای او راهیابی به جمع نامزد‌های محدود لیست اسکار را به همراه داشت.
او موفق می‌شود که کاری سخت را به خوبی انجام دهد؛ اینکه بینندگان را متقاعد کند تا به این کار آن‌ها که عملاً نبش قبر از گذشته است و مواردی را که فاش می‌کند علاقه داشته باشند. میزان احساسات در این فیلم بیشتر از چیزی است که هر کس انتظار دارد، ناراحتی برای موقعیت‌های از دست رفته، ناامیدی و خشم، محرک‌های سطحی‌ای که مردم و ارگان‌ها دارند و در نهایت حس رضایتی که با رسیدن «فیلومینا» به خواسته‌ش به ما دست می‌دهد.

کارگردان این اثر در محکوم کردن اقدامات کلیسای کاتولیک ایرلند در دهه ۱۹۵۰ زیاد از حد وارد جزئیات نمی‌شود. با نقشی که «کوگان» در این فیلم دارد، کارگردان می‌تواند که نقد‌های مورد نظر خود را به این ارگان وارد کند، نقد‌هایی که نمونه‌ی آن را از زمان فیلم «خواهران مگدالین» (The Magdalene Sisters) ندیده ایم. او به طرز مشابهی به جریان همجنسگراستیزی‌ای که در دهه ۱۹۸۰ در ایالات متحده جریان داشت هم انتقاد می‌کند.

«فیلومینا» زیاد پر سر و صدا نبوده است و در حالتی بسیار ... الیوودی توسعه یافته است. کارگردان اثر هیچ وقت به طور مصنوعی لحظات احساسی وارد فیلم نکرده است. داستان ساده است و روایت آن معقول، اگرچه هیچ چیز جدیدی در خود ندارد. داستان «فیلومینا» معمولاً به عنوان یک داستان «انسانی» شناخته می‌شود و فیلم به حق ثابت می‌کند که این موضوع صحت دارد.
منبع: سایت نقد فارسی
مترجم: امید بصیری
۰
نظرات بینندگان
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    سایر رسانه ها
    تازه‌‌ترین عناوین
    پربازدید