بیمار انگلیسی؛ داستانی تلخ از جنگ جهانی دوم
گرچه جراحات و زخمهای بیرونی اش التیام یافته اند، اما چهره اش به کل از ریخت افتاده و غیر قابل شناسایی است. همچنین، ظاهرا، حافظه اش را هم از دست داده. هانا، پرستار کانادایی که دلسوزش است، او را به کلیسایی متروکه میبرد تا بتواند در آرامش به استقبال مرگ برود. در آن جا، به او مورفین تزریق میکند، برایش کتاب مورد علاقه اش از هرودوت را میخواند و تلاش میکند خاطراتش را بازگرداند.
کد خبر :
۶۳۱۸۱
بازدید :
۵۹۰۵
کارگردان: Anthony Minghella
نویسنده: Michael Ondaatje , Anthony Minghella
بازیگران: Ralph Fiennes, Juliette Binoche, Willem Dafoe
خلاصه داستان: در خلال جنگ جهانی دوم خلبانی گمنام دچار حادثه میشود و در شمال آفریقا سقوط میکند. او که به سبب زخمهای هولناک و شوک روانی نام خود و گذشته اش را به یاد نمیآورد، با نام بیمار انگلیسی به نیروهای متفقین در ایتالیا تحویل داده میشود. در آنجا پرستاری به نام هانا با اجازه سرپرست بیمارستان او را در صومعهای در ایالت توسکانی بستری و از او مراقبت میکند.
برای کسانی که فراموش کرده اند فیلمها میتوانند به چه عمقی از عشق و احساس دست یابند، "بیمار انگلیسی" اثر آنتونی مینگلا یک یادآوری درخور است. این فیلم یکی از جدیترین و قدرتمندترین روایتهای عاشقانهی امسال است که از اجراهایی بی عیب و نقص، دیالوگهای هوشمندانه، دوربینی روان و پرصلابت و نماهایی پر مایه برای رسیدن به سطح قابل توجهی از اغواگری و ارتباطهای حسی بهره میبرد. بسیاری از فیلمهای مشابه از چنین ویژگیهایی بی بهره اند.
آیا "بیمار انگلیسی" یک اثر "ملودرام" است؟ بله، اما نوع صیقل یافتهای از ملودرام است که بیشتر به دنبال آن است که مخاطب و احساسش را درگیر و وارد ماجرا کند تا این که بخواهد به او، منفعلانه، احساساتی را القا کند. فیم هیچ گاه به شیوههای بی ارزش و هدایت کننده دست نمیآویزد.
نویسنده: Michael Ondaatje , Anthony Minghella
بازیگران: Ralph Fiennes, Juliette Binoche, Willem Dafoe
خلاصه داستان: در خلال جنگ جهانی دوم خلبانی گمنام دچار حادثه میشود و در شمال آفریقا سقوط میکند. او که به سبب زخمهای هولناک و شوک روانی نام خود و گذشته اش را به یاد نمیآورد، با نام بیمار انگلیسی به نیروهای متفقین در ایتالیا تحویل داده میشود. در آنجا پرستاری به نام هانا با اجازه سرپرست بیمارستان او را در صومعهای در ایالت توسکانی بستری و از او مراقبت میکند.
برای کسانی که فراموش کرده اند فیلمها میتوانند به چه عمقی از عشق و احساس دست یابند، "بیمار انگلیسی" اثر آنتونی مینگلا یک یادآوری درخور است. این فیلم یکی از جدیترین و قدرتمندترین روایتهای عاشقانهی امسال است که از اجراهایی بی عیب و نقص، دیالوگهای هوشمندانه، دوربینی روان و پرصلابت و نماهایی پر مایه برای رسیدن به سطح قابل توجهی از اغواگری و ارتباطهای حسی بهره میبرد. بسیاری از فیلمهای مشابه از چنین ویژگیهایی بی بهره اند.
آیا "بیمار انگلیسی" یک اثر "ملودرام" است؟ بله، اما نوع صیقل یافتهای از ملودرام است که بیشتر به دنبال آن است که مخاطب و احساسش را درگیر و وارد ماجرا کند تا این که بخواهد به او، منفعلانه، احساساتی را القا کند. فیم هیچ گاه به شیوههای بی ارزش و هدایت کننده دست نمیآویزد.
این داستان خوش ساخت به سرپرستی نمایشنامه نویس و کارگردان بریتانیایی آنتونی مینگلا و بر پایه رمان جایزهی بردهی مایکل انداجی به تصویر کشیده شده؛ روایتی حماسی و در عین حال صمیمی از عشق کنت آلماشی {با بازی رالف فاینس} و کاترین "با بازی کریستین اسکات تامس".
"بیمار انگلیسی" یک ساختار روایی بیضوی دارد؛ با صحنهای به پایان میرسد که با آن آغاز شده. در این بین، فیلم چند سال به آینده و حتی چند سال به گذشته - عقبتر از این صحنه - میرود. در سکانس آغازین، که حین جنگ جهانی دوم رخ میدهد، یک هواپیمای بریتانیایی را میبینیم که وسط بیابانِ شمال آفریقا مورد اصابت گلوله قرار گرفته و سقوط میکند. خلبان، کنت لازیلو آلماشی مجارستانی، طی این حادثه به شدت دچار سوختگی میشود. چند سال بعد، سال ۱۹۴۴ در ایتالیا، او را دوباره ملاقات میکنیم.
"بیمار انگلیسی" یک ساختار روایی بیضوی دارد؛ با صحنهای به پایان میرسد که با آن آغاز شده. در این بین، فیلم چند سال به آینده و حتی چند سال به گذشته - عقبتر از این صحنه - میرود. در سکانس آغازین، که حین جنگ جهانی دوم رخ میدهد، یک هواپیمای بریتانیایی را میبینیم که وسط بیابانِ شمال آفریقا مورد اصابت گلوله قرار گرفته و سقوط میکند. خلبان، کنت لازیلو آلماشی مجارستانی، طی این حادثه به شدت دچار سوختگی میشود. چند سال بعد، سال ۱۹۴۴ در ایتالیا، او را دوباره ملاقات میکنیم.
گرچه جراحات و زخمهای بیرونی اش التیام یافته اند، اما چهره اش به کل از ریخت افتاده و غیر قابل شناسایی است. همچنین، ظاهرا، حافظه اش را هم از دست داده. هانا "با بازی ژولیت بینوش"، پرستار کانادایی که دلسوزش است، او را به کلیسایی متروکه میبرد تا بتواند در آرامش به استقبال مرگ برود. در آن جا، به او مورفین تزریق میکند، برایش کتاب مورد علاقه اش از هرودوت را میخواند و تلاش میکند خاطراتش را بازگرداند.
در این حین، افراد دیگری از راه میرسند؛ یک مجروح جنگیِ مرموز به نام کارواجیو "با بازی ویلم دفو" و یک تیم دو نفرهی خنثی کنندهی بمب، گروهبان هاردی انگلیسی "با بازی کوین وتلی" و مافوق هندی اش، کیپ "با بازی نوین اندروز" که در ادامه معشوق هانا میشود.
در نهایت از طریق فلاش بکهایی از زمانِ رویا و زمانِ هوشیاریِ"آلماشی به گذشته"، خاطراتش، همه، به شکلی سیل آسا باز میگردند. البته کاراواجیو از ابتدا ادعا میکرد که او واقعا چیزی را فراموش نکرده، و صرفا میخواهد که فراموش کند.
در نهایت از طریق فلاش بکهایی از زمانِ رویا و زمانِ هوشیاریِ"آلماشی به گذشته"، خاطراتش، همه، به شکلی سیل آسا باز میگردند. البته کاراواجیو از ابتدا ادعا میکرد که او واقعا چیزی را فراموش نکرده، و صرفا میخواهد که فراموش کند.
در ادامه، داستان میانِ زمانِ حال و دورهای از اواخر دهه ۳۰ و اوایل دههی ۴۰ - زمانی که آلماشی عضو یک گروه نقشه برداری بریتانیایی در صحرای آفریقا بود - گردش میکند؛ و بعد به زمانی میرسد که آلماشی، کاترین کلیفتون را ملاقات میکند که همسر خلبان خوش قلبی "با بازی کالین فرث" است که در پروژهی نقشه برداری کمک میکند، و صحنه مهیا میشود برای گذاری کلاسیک از عشق و خیانت در برابر پس زمینهای خشن از تجاوزگریِ نازی ها.
ایرادِ "بیمارانگلیسی" مربوط به جنبهای از ساختار است؛ صحنههای "زمانِ حال"، با آلماشیِ در انتظارِ مرگ، به اندازهی سکانسهای فلاش بک درگیر کننده نیستند. رابطهی میان هانا و کیپ قوّت رومانس مرکزی فیلم را ندارد، که علت آن، در درجهی اول، این است که هیچ کدام از این دو شخصیت، به طور کامل قابل درک و لمس نیستند؛ بنابراین صحنههای طولانیای که در این چارچوب زمانی به وقوع میپیوندند، ممکن است به صورت وقفههایی نامطلوب به نظر آیند.
ایرادِ "بیمارانگلیسی" مربوط به جنبهای از ساختار است؛ صحنههای "زمانِ حال"، با آلماشیِ در انتظارِ مرگ، به اندازهی سکانسهای فلاش بک درگیر کننده نیستند. رابطهی میان هانا و کیپ قوّت رومانس مرکزی فیلم را ندارد، که علت آن، در درجهی اول، این است که هیچ کدام از این دو شخصیت، به طور کامل قابل درک و لمس نیستند؛ بنابراین صحنههای طولانیای که در این چارچوب زمانی به وقوع میپیوندند، ممکن است به صورت وقفههایی نامطلوب به نظر آیند.
اجراهای فیلم قدرتمند اند، که البته برای فیلمی با این لحن و شکل و شمایل ضروری نیز هست. رالف فاینس از آن نوع بازیگرهایی ست که دوست دارند با هر نقش جدید خود را به چالش بکشند "او شخصیتهای کاملاً متفاوتی را در فیلمهای "فهرست شیندلر"، "کوییز شو" و "روزهای عجیب" خلق کرده}، و نقش اش در "بیمار انگلیسی" ادامهای بر همین روند است.
کریستین اسکات تامس "چهار عروسی و یک عزا" در نقش کاترین، درخشان است و بی سختی و زحمت، میل و رغبت او به زندگی را - که آلماشی آن را اجتناب ناپذیر میداند - به مخاطب انتقال میدهد.
ژولیت بینوش "آبی" در نقش هانا، نمایشی دلپذیر ارائه میدهد، گرچه شخصیت هانا به شکل نا امید کنندهای در پرداخت نقص دارد. ویلم دفو"تام و ویو"، تنها آمریکایی در میان بازیگران، گونهای از شخصیتهای مرموز را بازی میکند که بدان خو گرفته استفاده از او در این مدل نقش هاپیش از هرچیز به این خاطر است که اون این نقشها را بسیار خوب ایفا میکند. نمایشِ بازیگران در نقشهای فرعی خوب و یکپارچه است؛ نوین انروز در نقش کیپ، کالین فرث غرور و تعصب در نقش شوهر کاترین و جولیان ودهم در نقش مدوکس، دوست صمیمی آلماشی.
"بیمار انگلیسی" یک داستان عاشقانهی حماسی و هوشمندانه ست که نظیرش این روزها خیلی کم پیدا میشود. در آخر چیزی هست که مدتی طولانی بعد از تیتراژ پایانی هم باقی میماند؛ میلی شدید به تجربهی دوبارهی تمام احساساتی که فیلم خلق میکند.
مترجم: امیرحسین موسوی
منبع: نقد فارسی
۰