آقای ترامپ و دکترین مزرعهدار معروف
گمان میرود آقای ترامپ به اجرای دکترین «مونرو» ولو به طور محدود یا تفسیری که خود از این دکترین دارد، مصمم است. موارد آتی شاید مؤید این استنباط باشد. الف: نبود اقدام مؤثر در قبال الحاق کریمه به روسیه ب: نبود اقدام مؤثر در قبال اقدامات طرفداران روسیه در اوکراین پ: نبود اقدام مؤثر در قبال برخی عملیات ویژه منتسب به روسیه در نقاط مختلف جهان، ت: مطالبه اجرت در قبال ارائه خدمات نظامی به ناتو و کشورهایی که آمریکا در آنها نیرو دارد یا ممکن است داشته باشد ث: اعمال سیاستهای سختگیرانه درباره مهاجران به آمریکا ج: وضع تعرفه بر کالاهای وارداتی چ: خروج از برجام و بسیاری دیگر از مقاولهنامهها و قراردادهای بینالمللی و... و موارد بسیار دیگر.
کد خبر :
۶۶۹۷۹
بازدید :
۱۰۴۹
بهمن کشاورز |
۱- «جیمز مونرو» (متولد ۱۷۵۸- متوفی به سال ۱۸۳۱) از مزرعهداران بردهدار ویرجینیا که البته معتقد به آزادکردن بردگان در آمریکا و بازگرداندن آنان به آفریقا بود و به همین علت از اسکان سیاهان در سرزمینی که بعدها لیبریا نامیده شد و پایتخت آن را «مونرو ویا» نامیدند، حمایت میکرد، از سیاستمداران ایالت متحده بود.
۱- «جیمز مونرو» (متولد ۱۷۵۸- متوفی به سال ۱۸۳۱) از مزرعهداران بردهدار ویرجینیا که البته معتقد به آزادکردن بردگان در آمریکا و بازگرداندن آنان به آفریقا بود و به همین علت از اسکان سیاهان در سرزمینی که بعدها لیبریا نامیده شد و پایتخت آن را «مونرو ویا» نامیدند، حمایت میکرد، از سیاستمداران ایالت متحده بود.
او به مقام وزارت جنگ و وزارت خارجه رسید و سرانجام از ۱۸۱۷ تا ۱۸۲۵، به مدت هشت سال رئیسجمهور شد. مونرو در سوم دسامبر ۱۸۲۳ در پیام سالانهاش به کنگره، روش و دکترینی را اعلام کرد که تأثیری درازمدت و شاید دائمی بر سیاست خارجی آمریکا گذاشت.
این دکترین شامل چهار اصل بود؛ نخست: دخالتنکردن آمریکا در مسائل اروپا اعم از کشمکشهای داخلی یا جنگ بین دول اروپایی، دوم: دخالتنکردن آمریکا در تقسیمبندیهای استعماری موجود در نیمکره غربی، سوم: ممانعت آمریکا از ایجاد مستعمرات جدید به وسیله قدرتهای خارجی در قاره آمریکا، چهارم: تلقی هرگونه تلاش کشورهای اروپایی برای تسلط بر ملتهای نیمکره غربی یا سرکوب آنها، بهعنوان اقدام خصمانه علیه آمریکا. دکترین مونرو بعدها دامنه وسیعتری پیدا کرد و ژاپن را هم در بر گرفت و هرچند به طور عام در حقوق بینالملل پذیرفته نشد؛ اما در معاهده ورسای به رسمیت شناخته ش. (منبع «دایرةالمعارف ناسیونالیسم- زیر نظر الکساندر ماتیل- سرپرستان ترجمه فارسی کامران فانی- محبوبه مهاجر- چاپ و نشر کتابخانه تخصصی وزارت خارجه- جلد دوم).
۲- در سال ۱۳۹۲ وقتی دولت سوریه به کاربرد سلاح شیمیایی متهم و بهاینترتیب عبور این دولت از خط قرمز آقای اوباما ظاهرا محقق میشد، دولتهای آمریکا و انگلستان و فرانسه در ظاهر به اقدام نظامی جدی علیه سوریه مصمم بودند؛ اما بهتدریج انگلستان به لحاظ رأی مجلسش به اصطلاح «جا زد» و فرانسه هم در اینگونه موارد -اگر قضیه جدی باشد- شریک قابل اعتمادی نیست. ناچار آمریکا ماند و «اوباما» که چیزی نمانده بود این دو رفیق نان خوبی در سفرهاش بگذارند؛ اما گویا بهموقع قضیه را فهمید و دکترین مونرو به دادش رسید و برای دخالت در امور خارج از آمریکا مصوبه کنگره لازم و قضیه با امحای سلاحهای شیمیایی سوریه حل شد (مراجعه بفرمایید به مقاله اوباما «دکترین مونرو» معکوس؟! شماره ۱۸۲۴-۱۴/۶/۹۲ صفحه یک «شرق»). البته در دو جنگ جهانی نیز دکترین مونرو شاید باعث شد آمریکا دیرهنگام و با اکراه در جنگ دخالت کند؛ دخالتی که البته پرهزینه و درعینحال مآلا پرفایده بود و جای پای آمریکا را در اروپا و خاور دور و تا حدی در خاور نزدیک و میانه محکم کرد و بعدا طرح مارشال و اصول ترومن این حضور را توجیه و منظم کرد.
۳- دخالت در ویتنام و بعدا عراق، افغانستان و سوریه که به نظر میرسد دستاورد چشمگیری برای آمریکا نداشته و بهویژه تلفات در جنگ ویتنام خاطره و سابقه دردناکی برای آمریکاییان ایجاد کرده است، احتمالا باعث شد که آقای ترامپ «خروج نیروهای آمریکایی» را از کشورهای خارجی، یکی از شعارهای انتخاباتی خود قرار دهد. هرچند -بدون اینکه آمار مبتنی بر بررسیهای میدانی داشته باشم- کموبیش گمان میکنم آمریکاییها تلفات گهگاه را به شرط حفظ سیطره جهانی پذیرفته اند؛ اما بههرحال وعده انتخاباتی کسی که به انتخابات بعدی هم چشم دوخته است، باید عملی میشد. ازاینرو آقای ترامپ خروج نیروهای آمریکایی را از سوریه و افغانستان و بقای آنها را در عراق اعلام کرد؛ اما «وردستش»، جان بولتون توضیح داد که دراینباره جدول زمانی خاصی وجود ندارد.
۴- بااینحال گمان میرود آقای ترامپ به اجرای دکترین «مونرو» ولو به طور محدود یا تفسیری که خود از این دکترین دارد، مصمم است. موارد آتی شاید مؤید این استنباط باشد. الف: نبود اقدام مؤثر در قبال الحاق کریمه به روسیه ب: نبود اقدام مؤثر در قبال اقدامات طرفداران روسیه در اوکراین پ: نبود اقدام مؤثر در قبال برخی عملیات ویژه منتسب به روسیه در نقاط مختلف جهان، ت: مطالبه اجرت در قبال ارائه خدمات نظامی به ناتو و کشورهایی که آمریکا در آنها نیرو دارد یا ممکن است داشته باشد ث: اعمال سیاستهای سختگیرانه درباره مهاجران به آمریکا ج: وضع تعرفه بر کالاهای وارداتی چ: خروج از برجام و بسیاری دیگر از مقاولهنامهها و قراردادهای بینالمللی و... و موارد بسیار دیگر.
۵- ظاهرا آقای ترامپ قصد اجرای دکترین مونرو را با خوانش و روش خاص خود در دو زمینه قارهای و جهانی دارد. در محدوده قارهای آثار این روش را در ماجرای دیوار کذایی بین مکزیک و آمریکا و درعینحال موضعگیریهایش در ونزوئلا و حمایتش از دستراستیها در آمریکای لاتین میتوان دید. در سطح جهانی آشکار است که آقای ترامپ با مسائل بینالمللی برخوردی کاملا کاسبکارانه دارد. در پی آن است که معاملات و مبادلات تجاری را با بیشترین سود و کمترین ضرر ادامه دهد و درعینحال میخواهد تعهدات نظامی آمریکا را در سراسر جهان به حداقل -نزدیک به صفر- برساند. این روش، اگر موفقیتآمیز باشد، در انتخابات آینده به او کمک خواهد کرد؛ بهویژه با توجه به اینکه آثار اقدامات آقای اوباما برای افزایش اشتغال و کاهش بیکاری اینک ظاهر و به نام و کام آقای ترامپ تمام شده است.
۶- دراینمیان دو اشکال برای آقای ترامپ وجود دارد: یکی اینکه از معاملات پرسود اسلحه دلکندن ممکن نیست و دیگر اینکه با وجود لابی بسیار قدرتمند اسرائیل در آمریکا -که در انتخاب آقای ترامپ هم نقش مؤثر و اصلی را داشته- و حضور آن در قوای سهگانه ایالات متحده که محسوس و انکارناپذیر است، حمایت از اسرائیل و حفظ بقا و موجودیت و امنیت آن چیزی نیست که دکترین مونرو پاسخگو و قادر به نفی آن باشد.
هر دو معضل را «ایرانهراسی» برای آقای ترامپ حل کرده است. آنان که از ایران میترسند، بیمحابا سلاحهای پیشرفته میخرند و انبار میکنند. اینکه در روز کارزار چه افرادی باید این سلاحها را به کار ببرند و از آن مهمتر این سلاحها ممکن است به دست چه کسان و گروههایی بیفتد، به آمریکا ربطی ندارد. او جنسش را فروخته و پولش را گرفته است و میگیرد و بر مبنای دکترین مونرو خریداران میتوانند با این سلاحها آزادانه و با فراغ بال به جان هم بیفتند؛ مشروط به اینکه به «ماورای بحار» و آن سوی اقیانوس کاری نداشته باشند.
درباره وضعیت اسرائیل هم «ایرانهراسی» وضعیتی ایجاد کرده که اگر چند سال پیش کسی آن را پیشبینی و اعلام میکرد، بیگمان به مالیخولیا و پارانویا متهم میشد. چه کسی میتوانست حدس بزند روزگاری خواهد رسید که اعراب و اسرائیل نه فقط دعوایی با هم نداشته باشند؛ بلکه با هم نرد عشق ببازند و دراینمیان فلسطینیها رفتهرفته فراموش شوند؟! این هر دو به برکت «ایرانهراسی» به نحو احسن میسر شده است.
تردیدی نیست که اروپاییها و سایر کشورها با درنظرگرفتن منافع ملی خود با این قضیه کنار خواهند آمد. البته سهمی از بازار اسلحه خواهند خواست - که دارند- و در زمینه حمایت از اسرائیل در مقابل اعراب هم هرچند درگیری و مسئولیتشان در حد آمریکا نبوده؛ اما بههرحال آسودهتر شدهاند و خواهند شد.
هرازچندگاهی هم آمریکا و اسرائیل نغمه تلاش ایران برای دستیابی به سلاح هستهای را ساز خواهند کرد. شورای حکام پایبندی ایران را به تعهداتش در زمینه انرژی هستهای تأیید میکند و اروپاییها هم به ایران بابت صنایع موشکی و مسائل حقوق بشر تذکر خواهند داد و لاجرم تحریمهای آمریکا علیه ایران هم ادامه خواهد یافت؛ بدون اینکه از اروپاییها و دیگران حتی «گردنکلفت» ترینشان کاری ساخته باشد؛ زیرا دست آنها هم هریک به نوعی زیر ساطور آمریکاست.
به یاد بیاوریم خبر اخیر را که فروش هواپیمای «سوخو» به ایران ممکن نیست؛ چون درصدی از قطعات آن ساخت آمریکاست! (این هم از گردنکلفت «داشمشتی» اوراسیا که رئیسجمهورش یککتی راه میرود). ترغیب و انتقاد و متلکگفتن هم فایده ندارد؛ زیرا در آخر کار «منافع ملی» تعیینکننده مسیر است.
میماند این سؤال که از اجرای گویش جدید دکترین مونرو که آمریکا نفع اصلیاش را برد و میبرد و دیگران هم حداقل ضرری نمیکنند، چه چیزی نصیب ایران شد؟ البته بگذریم از اقلیت کوچکی که همیشه و در همه حالات نانشان گرم است و آبشان سرد و همواره با چهار دست و پا به زمین میرسند و طوری نمیشوند و هر اتفاقی رخ دهد، برندهاش آنها هستند! والله اعلم
۰