فصل پایانی «بازی تاج و تخت» شایستهی این همه فحش نبود!
حالا که سریال تمام شده است و بعد از گذشت دو ماه از نگارش آن دغدغه، میتوان گفت که فصل نهایی، درخور کیفیتی که در شأن اثر مینمود نبود، ولی آن هراس هم که در دل داشتم، خوشبختانه چندان به مقصد نهایی نزدیک نشد
کد خبر :
۷۰۱۷۷
بازدید :
۱۲۶۰
مهرزاد دانش | در اینکه فصل آخر سریال «بازی تاج و تخت» نسبت به فصلهای پیشین، مخصوصا پنج فصل نخست، افت محسوس داشت، شکی نیست. علت هم کاملا مشخص است. دو فصل پایانی، برخلاف قبلیها، منبع اقتباس ادبی (مجموعه کتابهای نغمه یخ و آتش جورج آر. آر مارتین) نداشتند و صرفا بر مبنای دادههایی کلی، بافت داستانشان تنیده شده بود. برای همین آن غنای دراماتیک و موقعیتی که در سرگذشتهای قبلی حضور داشت، در این دو فصل اخیر، مخصوصا فصل پایانی غائب بود و جزئیاتی که باید کلیات قصه را پیشزمینهسازی میکرد، وجود نداشت.
با این حال گمان نمیکنم فراگیری این نقص چنان بر پیکره کل فصل هشتم رقم خورده باشد که آنسان که برخی مخاطبان و علاقهمندان دم از نومیدی مطلق میزنند و فضای مجموعه را با عبارتهایی که دلالت بر بروز فاجعه و جهنم و نکبت دارد، توصیف میکنند، موقعیتی اسفناک و تیره را تداعی کند. بله؛ فصل هشتم ضعف داشت؛ ولی نه آنقدر که شایسته این همه فحش و فضیحت باشد!
نگارنده حدود یک ماه قبل از آغاز پخش فصل هشتم، در جایی در واکنش به تعریف و تمجیدهایی که عوامل سریال از این فصل نهایی میکردند، چنین نوشت: «این نظرها مرا بیش از آن که به شوق وادارد، میترساند. هم کیفیت این سریال سترگ و هم این نظرها، این هراس را شدت میدهد که مبادا آن همه انتظار و نظر، موقعیتی وارونه پیش رو داشته باشد و آبی سرد بر این حجم متراکم از اشتیاق و توقع بریزد؛ همانطور که بسیاری از مجموعههای دوستداشتنی با پایانشان، این بلا را بر سرمان آوردند. نزدیک شدن به موعد پخش فصل هشتم بازی تاج و تخت، همانقدر که شور دربردارد، دلشوره نیز میپرورد. پایانها اصولا بیمآورند. این قاعدهای فراتر از فیلم و سریال است. هر چقدر آغازها پرشور و مهیج هستند، پایانها پر از تعلیقهای نگرانکننده نسبت به چندوچونشان هستند. من از پایانها در هراسم».
حالا که سریال تمام شده است و بعد از گذشت دو ماه از نگارش آن دغدغه، میتوان گفت که فصل نهایی، درخور کیفیتی که در شأن اثر مینمود نبود، ولی آن هراس هم که در دل داشتم، خوشبختانه چندان به مقصد نهایی نزدیک نشد. وجوه بصری، خطوط کلی داستان و مسیر سرنوشت آدمهایی که چندین سال در احساس و ادراک و آرمان و آرزو و ترس و کامیابی و شکستشان، به اینهمانی و اشتراک رسیده بودیم، بازی با قرینهها و نشانههای دیداری، شنیداری، کلامی، موقعیتی و مفهومی و البته به فرجام رساندن مسیر بغرنج و پیچیده ترکیبیِ حماسه/اسطوره/واقعیت، از امتیازهای فصل هشتم بودند که نگذاشتند سریال به رغم فقدان پشتوانههای دراماتیک، از سراشیبیای که داخلش افتاده بود، به سقوط برسد.
بازی تاج و تخت، صرفا یک سریال فانتزی تاریخی نبود؛ افسانههای آن، از هر حقیقتی به واقعیت زیست ما نزدیکتر بود و آدمهایش، تبلوری از پیچیدگی وجود پنهانمان. بازی تاج و تخت، عینیت وجودیمان را پیش رویمان ترسیم کرد. زنده باد فرازهایش و چه باک از نشیبهایش.
با این حال گمان نمیکنم فراگیری این نقص چنان بر پیکره کل فصل هشتم رقم خورده باشد که آنسان که برخی مخاطبان و علاقهمندان دم از نومیدی مطلق میزنند و فضای مجموعه را با عبارتهایی که دلالت بر بروز فاجعه و جهنم و نکبت دارد، توصیف میکنند، موقعیتی اسفناک و تیره را تداعی کند. بله؛ فصل هشتم ضعف داشت؛ ولی نه آنقدر که شایسته این همه فحش و فضیحت باشد!
نگارنده حدود یک ماه قبل از آغاز پخش فصل هشتم، در جایی در واکنش به تعریف و تمجیدهایی که عوامل سریال از این فصل نهایی میکردند، چنین نوشت: «این نظرها مرا بیش از آن که به شوق وادارد، میترساند. هم کیفیت این سریال سترگ و هم این نظرها، این هراس را شدت میدهد که مبادا آن همه انتظار و نظر، موقعیتی وارونه پیش رو داشته باشد و آبی سرد بر این حجم متراکم از اشتیاق و توقع بریزد؛ همانطور که بسیاری از مجموعههای دوستداشتنی با پایانشان، این بلا را بر سرمان آوردند. نزدیک شدن به موعد پخش فصل هشتم بازی تاج و تخت، همانقدر که شور دربردارد، دلشوره نیز میپرورد. پایانها اصولا بیمآورند. این قاعدهای فراتر از فیلم و سریال است. هر چقدر آغازها پرشور و مهیج هستند، پایانها پر از تعلیقهای نگرانکننده نسبت به چندوچونشان هستند. من از پایانها در هراسم».
حالا که سریال تمام شده است و بعد از گذشت دو ماه از نگارش آن دغدغه، میتوان گفت که فصل نهایی، درخور کیفیتی که در شأن اثر مینمود نبود، ولی آن هراس هم که در دل داشتم، خوشبختانه چندان به مقصد نهایی نزدیک نشد. وجوه بصری، خطوط کلی داستان و مسیر سرنوشت آدمهایی که چندین سال در احساس و ادراک و آرمان و آرزو و ترس و کامیابی و شکستشان، به اینهمانی و اشتراک رسیده بودیم، بازی با قرینهها و نشانههای دیداری، شنیداری، کلامی، موقعیتی و مفهومی و البته به فرجام رساندن مسیر بغرنج و پیچیده ترکیبیِ حماسه/اسطوره/واقعیت، از امتیازهای فصل هشتم بودند که نگذاشتند سریال به رغم فقدان پشتوانههای دراماتیک، از سراشیبیای که داخلش افتاده بود، به سقوط برسد.
بازی تاج و تخت، صرفا یک سریال فانتزی تاریخی نبود؛ افسانههای آن، از هر حقیقتی به واقعیت زیست ما نزدیکتر بود و آدمهایش، تبلوری از پیچیدگی وجود پنهانمان. بازی تاج و تخت، عینیت وجودیمان را پیش رویمان ترسیم کرد. زنده باد فرازهایش و چه باک از نشیبهایش.
منبع: سازندگی
۰