داریوش نام‌آور؛ قهرمانی که راننده اسنپ شد

داریوش نام‌آور؛ قهرمانی که راننده اسنپ شد

فکر می‌کنم یک‌سالی از آغاز به کار اسنپ گذشته بود که یکی از دوستانم این سامانه را به من معرفی کرد. بعد از چندبار تجربه، من هم به اسنپ پیوستم. من علاوه بر اسنپ در نقلیه بهزیستی هم فعالیت می‌کنم؛ حدود چهار سالی می‌شود.

کد خبر : ۷۱۱۲۸
بازدید : ۱۱۵۸۱
داریوش نام‌آور؛ قهرمانی که راننده شد
داریوش نام‌آور متولد و بزرگ‌شده اهواز است و ساکن تهران. داریوش ٢٠سال بیشتر نداشت که عنوان قهرمانی کشور را مال خود کرد، تا برای کسب چهار مدال طلای نیوزیلند، برزیل، بیرمنگام و برزیل و دو نقره مسابقات آسیا و آفریقای نیوزیلند در تونس و مهمترین نقره پارالمپیک ٢٠٠٠سیدنی خود را آماده کند.

همه زندگی و عشق نام‌آور در دویدن خلاصه شده و حالا بعد از سال‌ها دویدن و کسب مدال و افتخار در باشگاهی در شهریار به نوجوانان می‌آموزد چطور در میدان رقابت حرفی برای گفتن داشته باشند و البته خرج زندگی‌اش از رانندگی درمی‌آید؛ رانندگی برای اداره بهزیستی شهریار و شب‌ها برای مردم، در اسنپ.
او در خانواده‌ای شلوغ زندگی کرد و حالا پدر یک پسر و دختر است و برای امرار معاش خانواده مجبور است از صبح زود تا نیمه‌های شب کار کند، تا به گفته خود خجالت‌زده زن و بچه نباشد. در بیشتر جملات داریوش می‌توان نام پدر را شنید؛ مردی که قهرمان داریوش بوده و به روش خود از او مردی خودساخته، ساخته است. قهرمانی یکی از رویا‌های کودکی داریوش بوده و همیشه ایمان داشته این رویا محقق می‌شود، برای همین از گفتن رویایش به هم‌کلاسی‌هایش ابایی نداشته است.

داریوش نام‌آور برای بیشتر اهالی ورزش، ورزشکاری است با کارنامه‌ای از قهرمانی و مدال‌های طلا و نقره.
داستان ورزش از کجا شروع شد؟
من فرزند اول خانواده‌ای هفت‌نفره بودم؛ فرزندی که در دوسالگی متوجه می‌شوند گرفتار فلج‌اطفال شده است، البته آن سال‌ها مثل امروز نبود و کودکان زیادی مثل من قربانی فلج‌اطفال شدند، چون واکسن این بیماری از سال ١٣٥٣ یا ٥٤ بود که وارد ایران شد.
خدا را شکر خواهر و برادرهایم چنین مشکلی ندارند. در تمام این سال‌ها پدرم تمام تلاش خودش را کرد تا از من مردی خودساخته بسازد که بتوانم در دنیای آدم‌های سالم گلیم خودم را به تنهایی از آب بیرون بکشم و از این بابت همیشه مدیونشم. پدرم تکنسین صنایع فولاد بود و بعد از سال‌ها خدمت از همانجا بازنشسته شد.

از چه زمانی متوجه علاقه‌تان به دویدن و حضور در رقابت‌ها شدید؛ با وجود مشکلی که در راه‌رفتن پیدا کرده بودید؟
هر دو پایم مشکل دارد، اما قادر به راه رفتنم. من تا دیپلم تحصیلاتم را ادامه دادم؛ دیپلم ریاضی و هیچ‌وقت دانشگاه نرفتم، چون همیشه در مسابقات بودم و هیچ‌گاه این فرصت برایم مهیا نشد. حضور در رقابت‌ها حسی بود که همیشه در خودم احساس می‌کردم، ١٦ساله بودم که با تشویق‌های پدرم ورزش کردن را شروع و در ٢٠سالگی قهرمانی ایران را در پارالمپیک کسب کردم؛ مسابقات قهرمانی دوومیدانی کشور. آن دوران همه‌چیز خوب بود، چون در همان سال وارد تیم‌ملی شدم. مرحوم غلامرضا فهیمی مربی‌ام بود و زحمات زیادی برایم کشید.

چرا دوومیدانی؟
ورزش یکی از موارد موردعلاقه‌ام بود و کلا ورزش کردن را دوست داشتم و این شاید به هیجانم برای رقابت‌کردن برمی‌گشت. مسابقات دوومیدانی به‌گونه‌ای است که این حس را در شما تقویت می‌کند و این برایم جذاب بود. بسکتبال هم گزینه دیگر ورزشی‌ام بود، اما گرایشم بیشتر به دوومیدانی و پرتاپ‌ها و دو صدمتر با ویلچر بود.

در همه این سال‌ها افسردگی یا ناامیدی به سراغتان آمده؟
زندگی من با بعضی از خانواده‌هایی که فرزند معلول دارند، تفاوت داشت؛ هیچ‌گاه به دلیل وضع جسمانی‌ام، شرایط یا امکانات خاصی به من تعلق نگرفت و پدرم بر این باور بود که باید طوری تربیت شوم تا بتوانم در دنیای آدم‌های سالم به تنهایی از پس زندگی‌ام بربیایم. پدرم همیشه می‌گفت: «تو در دنیای آدم‌های سالم زندگی می‌کنی و باید بتوانی زندگی عادی و روزمره‌ات را داشته باشی و از پس مشکلاتت بربیایی.»
در تمام این سال‌ها هیچ‌گاه حس نکردم معلولم. شاید معلولی که خود را در خانه محصور کرده، دچار افسردگی و ناامیدی شود، اما من هیچ‌وقت چنین دیدگاهی نداشتم: «معلولان موفق کسانی هستند که در خانواده‌شان به شکل یک انسان کامل به آن‌ها نگاه می‌شود.»
نباید به هیچ قیمتی ناامید شد، باید در لحظه زندگی کرد؛ مهم نیست. زمانی قهرمان پارالمپیک بودم و امروز باید قهرمان خانواده‌ام باشم، البته در دوران مدرسه بچه‌ها گاهی اذیت می‌کردند و گریزی از آن نبود، درحال حاضر هم چنین مواردی در مدارس وجود دارد و اولیای شاگردانم از این مسأله شکایت دارند و همیشه در جوابشان می‌گویم طبیعی است. ما هم این تجربیات را داشتیم، اما باید بچه را طوری تربیت کرد که خودش بتواند حقش را بگیرد. با شاگردانم همان‌طور که بزرگ شده‌ام، برخورد می‌کنم تا در آینده بتوانند از پس کار‌های خودشان بربیایند.

نخستین مشوقتان برای دویدن چه کسی بود؟
نخستین مشوقم پدرم بود. از همان ١٦سالگی که ورزش را شروع کردم، البته خودم هم عاشق ورزش بودم، چون در شهری به دنیا آمده بودم که همه ورزشکار و دوستدار ورزش بودند. در حقیقت در جامعه‌ای ورزشی به دنیا آمده بودم، مسلم است در چنین شرایطی آدم به ورزش علاقه‌مند می‌شود.
قهرمانی عشق من است. من عاشق رقابت و شرکت در مسابقات بودم. جوان بودم و دوست داشتم معروف شوم و می‌خواستم روی بالاترین سکو‌های جهان بایستم و همیشه برای بالاترین سکو‌های جهان می‌جنگیدیم. دوست داشتم بایستم و ایستادم.

در ٢٠سالگی روی سکوی قهرمانی کشور ایستادید. عکس‌العمل پدرتان به‌عنوان مشوق اصلی‌تان چه بود؟
در آن برهه پدرم ماموریت بود و اطلاع نداشت من در اردو‌های مسابقات شرکت کرده‌ام. پدرم از رادیوی ماشین می‌شنود که داریوش نام‌آور مدال طلا گرفت. به خانه می‌آید و از مادرم می‌پرسد داریوش کجاست و مادرم توضیح می‌دهد. پدرم می‌گوید پس داریوش خودمان بوده که مدال طلا گرفته است. از آن زمان به بعد حمایت پدرم بیشتر شد، چون دید جَنَمِ ورزش حرفه‌ای را دارم.

عنوان قهرمانی شما، انگیزه‌ای برای خواهر و برادرهایتان نشد تا وارد میدان رقابت‌های ورزشی شوند؟
نه، هیچ‌کدام از آن‌ها وارد ورزش نشدند. ولی پسرم فوتبالیست است؛ علی نام‌آور؛ ٢٠ سال دارد و در لیگ برتر بازی می‌کند. دخترم هم به ورزش علاقه دارد و با خودم می‌آید و دوی صدمتر کار می‌کند؛ ١٣سال دارد.

در میان صحبت‌هایتان از بسکتبال گفتید. ماجرای ورزش بسکتبال به کجا رسید؟
به موازات دو و میدانی، بسکتبال را دنبال می‌کردم؛ تقریبا ٧-٨ سال بازی کردم. دو و میدانی یکسری ورزش‌های مکمل نیاز دارد که یکی از آن‌ها بسکتبال است. در بسکتبال هم برای تیم ملی انتخاب شدم، اما نرفتم، چون در اردو‌های دو و میدانی بودم. به بسکتبال هم علاقه داشتم، اما دو و میدانی برایم چیز دیگری بود.

ورزش دو و میدانی را به شکل حرفه‌ای تا چه زمانی ادامه دادید؟
علاقه به ورزش ریشه ژنتیک دارد. تا سال ٩٠ خودم ورزش می‌کردم و از سال ٩١ هم مربیگری کرده‌ام؛ الان هم شهریار. در این باشگاه هم بچه‌های دارای معلولیت آموزش می‌بینند هم بچه‌های سالم. با هر دو تیپ کار می‌کنم. در میان شاگردانم قهرمان ایران و دارنده برنز کشوری دارم. درواقع شاگردانم در دو گروه توانسته‌اند مقام‌های کشوری و آسیایی به دست بیاورند. شاگردانم از ١٣-١٤‌سال شروع می‌شوند و در میان آن‌ها شاگرد ٤٢ساله هم دارم.

در همه این سال‌ها، پیش آمده بود برای مدتی ورزش را کنار بگذارید؟
در همه این سال‌ها، سه سال ورزش را کنار گذاشتم. جوان بودم و مغرور. زمانی که برای تیم انتخاب نشدم، ورزش را کنار گذاشتم، اما سرنوشتم با ورزش گره خورده بود و برای همین دوباره به ورزش روی آوردم.

از دوران پس از ایستادن روی سکو‌ها بگویید.
زمانی که روی سکو هستید در جامعه مطرحید، اما به محض این‌که از سکو پایین بیایید، کسی سراغتان را نمی‌گیرد. اولین کاری که بعد از قهرمانی‌ها شروع کردم، کار در آژانس بود، چون زندگی واقعی است و باید چرخ آن را به هر قیمتی است، چرخاند. حقوق صندوق حمایت از قهرمانان خیلی کم است، برای همین بیشتر با ماشین کار می‌کنم. حقوق یک قهرمان پارالمپیک ٤٦٠هزار تومان است! سالم‌ها ٢ و ٢,٥میلیون حقوق دارند.
اگر همین حقوق را به من می‌دادند، مجبور نبودم بروم اسنپ کار کنم. قبلا در آژانس کار می‌کردم و بعد از آمدن اسنپ آن‌جا مشغول شدم. در آن زمان با توجه به مربیگری، دنبال شغلی بودم که بتوانم آزادی عمل داشته باشم؛ هم به تمرینات حرفه‌ای برسم و هم به تدریسم.
فکر می‌کنم یک‌سالی از آغاز به کار اسنپ گذشته بود که یکی از دوستانم این سامانه را به من معرفی کرد. بعد از چندبار تجربه، من هم به اسنپ پیوستم. من علاوه بر اسنپ در نقلیه بهزیستی هم فعالیت می‌کنم؛ حدود چهار سالی می‌شود. برنامه روزانه‌ام به این شکل است که از صبح تا دو بعدازظهر بهزیستی کار می‌کنم؛ بعد از آن می‌روم خانه و یک‌ساعتی استراحت می‌کنم و بعد نوبت رفتن سر تمرین است. تا هشت شب سر تمرین‌ها هستم و بعد از آن کار در اسنپ شروع می‌شود تا یک، دو شب.

کار کردن در اسنپ برایتان سخت نیست؟
امتیازم ۴.۸۴ است و به نظرم مردم هم من را دوست دارند. من همیشه به مسافرانم احترام می‌گذارم و برخوردم خوب است. هر درخواستی می‌آید را قبول می‌کنم و برایم مهم نیست که مقصد کجاست. از درآمدش هم راضی‌ام. من کار خودم را در این جامعه انجام داده‌ام. مشکل من نبوده که حقم را نداده‌اند و ربطی به من ندارد. من کار خودم را کرده‌ام و برای این کشور مدال و افتخار آورده‌ام. می‌توانم به زن و بچه‌ام بگویم این‌ها حقم را نداده‌اند و شما هم از من چیزی مطالبه نکنید؟

وزارت ورزش در مورد حقوق پایین پارالمپیکی‌ها نظری دارد؟ وضعیتتان را با آن‌ها در میان گذاشته‌اید؟
وزارت ورزش در این مورد هیچ عکس‌العملی نشان نداده است. در این زمینه پیگیری‌های زیادی داشتیم و نامه‌نگاری‌هایی هم کرده‌ایم تا حقوق‌ها یکسان‌سازی شود، اما بی‌فایده بود. معاونت امور جوانان هنوز هیچ جوابی نداده است. چرا نباید من سر کاری بروم که تجربه‌اش را دارم؟ از قهرمانان باید در جایی استفاده شود که تجربه آن را دارند. ما هیچ خدماتی نداریم. جالب این است که بیمه هم نداریم. نه فقط من، کلا قهرمانان بیمه نیستند.

الهام‌بخش‌ترین فردی که در زندگی حرفه‌ای و شخصی‌تان تأثیر گذاشته چه کسی بوده است؟
واقعا پدرم بود. خدا رحمتش کند، آدم عاشقی بود و در زندگی به من فرصت‌های زیادی داد. چهارم دبیرستان بودم که به من گفت: در درس چیزی نمی‌شوی، برو دنبال ورزش. چون می‌دید من سر امتحان نمی‌روم. در امتحانات در تیم ملی بودم. خیلی کمکم می‌کرد.
به خوبی یادم هست که روزی به من گفت: «تو آزادی بروی دنبال هرچه که دوست داری»؛ روشی که در تربیت پسرم دنبال می‌کنم. پسرم دیپلم هنرستان را گرفته، اما به خاطر مسابقات، برای دانشگاه شرکت نکرد. به او گفته‌ام بعد از به پایان رسیدن اوج فوتبالش برود دنبال درس. دستش را باز گذاشته‌ام، چون زندگی اوست.

فرصت دوباره زندگی، یکی از رویا‌هایی است که آدمی در سر می‌پروراند تا شاید در این فرصت بتواند به شیوه دیگری زیست کند. اگر این فرصت در اختیار شما باشد چه می‌کنید؟
اگر این فرصت را داشته باشم دوباره همین‌طور زندگی می‌کنم و همین انتخاب‌هایم را خواهم داشت، چون فکر نمی‌کنم اشتباهی داشته باشم و این‌گونه نیست که جایی باشد که بخواهم در زندگی دوباره‌ام آن را جبران کنم. دنبال عشقم رفتم. عشقم ورزش حرفه‌ای بود تا تهش هم رفتم.

زندگی پر از لحظات تلخ و شیرین است و زندگی با همین لحظات معنا می‌یابد. از تلخ‌ترین و شیرین‌ترین لحظاتی که تجربه کرده‌اید، بگویید.
تلخ‌ترین، مرگ پدرم بود و شیرین‌ترین، تولد بچه‌هایم.
۰
نظرات بینندگان
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    سایر رسانه ها
    تازه‌‌ترین عناوین
    پربازدید