روایت زندگی زنان قربانی تجاوز "در سکوت"
به نظر من در جامعهای که ما زندگی میکنیم فقط داستانگرانی و سیاستزدگی مساله نیست. پنجاه درصد جامعه ما را زنان تشکیل میدهند که این پنجاه درصد با هزاران مشکل مواجه هستند که ما به سادگی نمیتوانیم از کنار مشکلات آن بگذریم.
کد خبر :
۷۲۴۳۱
بازدید :
۲۸۶۴
تینا جلالی | حتی تصور عمل غیرانسانی تجاوز به عنف، مو را بر اندام آدم راست میکند و وحشتآور است؛ چه برسد به اینکه بخواهیم راجع به آن فیلمی بسازیم یا اینکه نویسندهای بخواهد شرح ماوقع قضیه را بدهد و داستانی در این باره خلق کند.
با تمام تلخی موجود، اما نظیر چنین وقایعی برای فیلمسازان جهان جذاب است هم از جهت اینکه بار دراماتیک بالایی دارد و هم اینکه این موضوع دغدغه برخی از آنهاست. آنها راجع به این موضوع سالها وقت میگذارند و پژوهش میکنند و ابعاد روانشناختی این مساله را از زوایای مختلف میشکافند و در نهایت با ساخت فیلمی از این موضوع با مخاطب حرف میزنند. فیلم اول ژرژ هاشمزاده بر همین موضوع استوار است.
قصه فیلمش درباره زنی است که با تجاوز دستهجمعی مواجه میشود و فرزندی از این خشونت به دنیا میآورد و. اما او در این فیلم نگاهی دیگر به ابعاد این قضیه شوم دارد. فیلم «در سکوت» با وجود اینکه از ماجرای هولناکی با مخاطب حرف میزند، اما نگاه انسانی در پس آن نهفته است. به بهانه اکران این فیلم در گروه هنر و تجربه با ژرژ هاشمزاده، کارگردان آن گفتوگویی انجام دادیم که از نظر میگذرانید.
به نظر میرسد در سالهای اخیر موضوعات و چالشها پیرامون زنان واضحتر بیان میشود و در پس پرده قرار ندارد. آیا قصه فیلم «در سکوت» هم از این دیدگاه ناشی میشود؟
بله. در کلیت با شما موافقم. اما اینطور برای شما توضیح دهم که دلمشغولی من در ساخت فیلم این نیست که مسائل ایران چیست و در آن چه میگذرد. ما یکسری مسائل حاشیهای در زندگی اجتماعی داریم که به آنها علاقه بیشتری دارم و دوست دارم در این موضوعات فیلم بسازم.
به نظر میرسد در سالهای اخیر موضوعات و چالشها پیرامون زنان واضحتر بیان میشود و در پس پرده قرار ندارد. آیا قصه فیلم «در سکوت» هم از این دیدگاه ناشی میشود؟
بله. در کلیت با شما موافقم. اما اینطور برای شما توضیح دهم که دلمشغولی من در ساخت فیلم این نیست که مسائل ایران چیست و در آن چه میگذرد. ما یکسری مسائل حاشیهای در زندگی اجتماعی داریم که به آنها علاقه بیشتری دارم و دوست دارم در این موضوعات فیلم بسازم.
از جمله مسائل مربوط به کودکان، زنان، نوجوانان. اینها علایق من در سینما است. اما طبیعی است وقتی شتکهایی چنین سوژهای به ذهن من آمد خیلی دلم میخواست جوری فیلم را بسازم که کوچکترین خودسانسوری و سانسوری در فیلم نباشد. سعی کردم عمیقتر به یک ماجرا بپردازم و از زوایای دیگر آن اینکه چه کسی مقصر است و چه کسانی دست به اعمالی میزنند که زندگی یک عده آدم را نابود میکنند صرفنظر کردم.
در این مدتی که فیلم در سکوت اکران نشد فیلمنامههای زیادی نوشتم. همه آنها با مشکلاتی نظیر تامین سرمایه مواجه شد و در حال حاضر هم همین مسیر را میروم و فیلمنامه جدیدم درباره بزهکاری در زندگی نوجوانان و اینکه چرا نوجوانان به بزهکاری روی میآورند، است.
از این جهت که در سالهای دور مسائل مربوط به زنان جامعه ما مگوتر بود و فیلمسازان با مرارت و سختی بیشتری چنین قصههایی را روایت میکردند.
کاملا با شما موافقم. به نظر من در جامعهای که ما زندگی میکنیم فقط داستانگرانی و سیاستزدگی مساله نیست. پنجاه درصد جامعه ما را زنان تشکیل میدهند که این پنجاه درصد با هزاران مشکل مواجه هستند که ما به سادگی نمیتوانیم از کنار مشکلات آن بگذریم. چرا زنان استادیوم نمیروند یا چرا موتورسواری نمیکنند؟ چرا دوچرخهسواری نمیکنند؟ مشکلات مربوط به زنان ما بنیادیتر از این حرفهاست. این مشکلات ریشههای چهارصدساله دارد.
ولی حالا که درها باز شده و مشکلات زنان نسبت به گذشته راحتتر مطرح میشود خودش غنیمت است و جای شکر دارد. شاید همین دلیلی است که با چنین فیلمهایی کجدار و مریز برخورد میشود و آن را با احتیاط و با مخاطب محدود در گروه هنر و تجربه نمایش میدهند. موافقید؟
نمیدانم و به صراحت هم نمیتوانم اعلام کنم که چرا این فیلم اینگونه اکران شد. البته من پیرو هیچ تئوری توطئه و دسیسه نیستم؛ گو اینکه فیلم «در سکوت» بالاخره باید اکران میشد.
پرسش اینجاست با وجود اینکه چند سالی از ساخته شدن این فیلم میگذرد، اما فیلم به لحاظ داستان از موضوع بهروز برخوردار است؛ ضمن اینکه طراوت و تازگی یک فیلم تازه را هم دارد چه بسا فیلم با چهرههای سرشناسی که دارد قابلیت نمایش در سرگروه را هم داشت. پس چرا اکران مهجوری دارد؟
با دوستان دیگر هم مطرح کردم که سوژه فیلم من به گونهای است که اگر پنجاه و پنج سال دیگر هم اکران میشد همچنان بحث روز است. اما در ادامه بحث شما به نظر من پدیده سینمای هنر و تجربه پدیده خوبی است و اصلا بد نیست.
از این جهت که در سالهای دور مسائل مربوط به زنان جامعه ما مگوتر بود و فیلمسازان با مرارت و سختی بیشتری چنین قصههایی را روایت میکردند.
کاملا با شما موافقم. به نظر من در جامعهای که ما زندگی میکنیم فقط داستانگرانی و سیاستزدگی مساله نیست. پنجاه درصد جامعه ما را زنان تشکیل میدهند که این پنجاه درصد با هزاران مشکل مواجه هستند که ما به سادگی نمیتوانیم از کنار مشکلات آن بگذریم. چرا زنان استادیوم نمیروند یا چرا موتورسواری نمیکنند؟ چرا دوچرخهسواری نمیکنند؟ مشکلات مربوط به زنان ما بنیادیتر از این حرفهاست. این مشکلات ریشههای چهارصدساله دارد.
ولی حالا که درها باز شده و مشکلات زنان نسبت به گذشته راحتتر مطرح میشود خودش غنیمت است و جای شکر دارد. شاید همین دلیلی است که با چنین فیلمهایی کجدار و مریز برخورد میشود و آن را با احتیاط و با مخاطب محدود در گروه هنر و تجربه نمایش میدهند. موافقید؟
نمیدانم و به صراحت هم نمیتوانم اعلام کنم که چرا این فیلم اینگونه اکران شد. البته من پیرو هیچ تئوری توطئه و دسیسه نیستم؛ گو اینکه فیلم «در سکوت» بالاخره باید اکران میشد.
پرسش اینجاست با وجود اینکه چند سالی از ساخته شدن این فیلم میگذرد، اما فیلم به لحاظ داستان از موضوع بهروز برخوردار است؛ ضمن اینکه طراوت و تازگی یک فیلم تازه را هم دارد چه بسا فیلم با چهرههای سرشناسی که دارد قابلیت نمایش در سرگروه را هم داشت. پس چرا اکران مهجوری دارد؟
با دوستان دیگر هم مطرح کردم که سوژه فیلم من به گونهای است که اگر پنجاه و پنج سال دیگر هم اکران میشد همچنان بحث روز است. اما در ادامه بحث شما به نظر من پدیده سینمای هنر و تجربه پدیده خوبی است و اصلا بد نیست.
حالا چرا این گروه با مخاطبان کمتری مواجه میشود دلایل مختلفی دارد از جمله اینکه ما در طول هفتاد سال گذشته نتوانستیم بیننده فیلم تربیت کنیم. ریشه این مساله به هفتاد، هشتاد سال پیش برمیگردد که ما از آن زمان سینما را به عنوان سرگرمی دیدیم و هیچوقت تلاش نکردیم آن را به عنوان یک مقوله هنری جا بیندازیم که میتواند در ژانرهای مختلف فیلم ساخته شود.
حتی سینما میتوانست به روزی برسد که تعداد تماشاگران سینمای غیر تجاری آن با تماشاگران فیلمهای تجاری یکسان باشد. ولی متاسفانه این اتفاق نیفتاد چرا؟ دلیل روشنی دارد و آن اینکه آیا با سیصد سالن سینما مگر میشود داعیه سینماداری کرد؟ زمانی میتوانید این ادعا را داشته باشید که از پنج هزار سالن سینما در مملکت هشتاد و سه میلیونی داشته باشید که امکان نمایش هر فیلمی فراهم شود.
من اصلا مخالف سینمای اکشن یا تجاری نیستم من اصلا با سیستم سوپراستاری در سینما هم مخالف نیستم. من به عنوان یک آدمی که در سینما فعالیت میکنم علاقهمندم نوع دیگری فیلم بسازم. دلم نمیخواهد با سیستم سوپراستار حرفم را بزنم. به هر طریقی نمیخواهم مخاطب را به سالن بکشانم. من به این اعتقاد دارم که فیلم باید خودش برای خودش تبلیغ کند و تماشاگر جذب کند.
ولی با سیصد سالن سینما در کشوری که هشتاد و سه میلیون جمعیت دارد و حتی در استانهایی که فاقد سینما است کاملا مشخص است که ما هیچوقت نمیتوانیم تماشاگر واقعبین را به سالن بکشانیم. منظورم آن تماشگری است که سینما را به مثابه هنر نگاه کند.
همانطور که آدمهای خاص به تماشای نمایشگاه نقاشی میروند. شما ببینید تعداد بازدیدکنندگان از یک نمایشگاه نقاشی با معروفترین آثار نقاش هم با تماشاگران یک سالن فیلم کمدی برابری نمیکند. این برای این است که در جامعه ما مردم به دنبال این هستند که از غصه رها شوند نه اینکه بار دیگری از غم و غصه بر دوششان اضافه شود.
خیلی از منتقدان سینما و حتی خود اهالی سینما بر این باور هستند که سینما در جامعه ما برای مخاطبان تعریف درستی نشده است. خیلی از مردم ما با آداب سینما رفتن بیگانه هستند.
اصلا و ابدا. دلایل بسیاری هم برایش وجود دارد. شما فرض بگیرید در خراسان جنوبی خانوادهای تصمیم میگیرند به تماشای فیلمی بنشینند باید دویست کیلومتر با ماشین رانندگی کنند تا به سینمایی بروند که فیلم مورد علاقه شان در آن نمایش داده شود. در شرایط فعلی خانوادهای چهار نفره بخواهد سینما برود اقتصاد آنها جوابگو نیست.
خیلی از منتقدان سینما و حتی خود اهالی سینما بر این باور هستند که سینما در جامعه ما برای مخاطبان تعریف درستی نشده است. خیلی از مردم ما با آداب سینما رفتن بیگانه هستند.
اصلا و ابدا. دلایل بسیاری هم برایش وجود دارد. شما فرض بگیرید در خراسان جنوبی خانوادهای تصمیم میگیرند به تماشای فیلمی بنشینند باید دویست کیلومتر با ماشین رانندگی کنند تا به سینمایی بروند که فیلم مورد علاقه شان در آن نمایش داده شود. در شرایط فعلی خانوادهای چهار نفره بخواهد سینما برود اقتصاد آنها جوابگو نیست.
همچنین برنامه سینما رفتن برای خانوادهها منسوخ شده. در کودکی ما برنامه فیلم دیدن وجود داشت. بهطور منظم خانوادههایمان ما را به سینما میبردند و فیلمهای مناسب با سن خودمان تماشا میکردیم. من به یاد دارم که پدر و مادرم ما را پیش بستگان میگذاشتند تا خودشان به آسودگی بتوانند به سینما بروند و فیلم مورد نظرشان را ببینند، اما الان کجا خانوادهها فرزندانشان را نزد بستگان میگذارند تا به دیدن فیلم بروند؟ اصلا چنین چیزی هست؟
چیزهایی جای آن را گرفته که در همه جای دنیا در کنار سینما رفتن وجود دارد. در همه جای دنیا ماهواره وجود دارد، در همه جای دنیا شبکههای رنگارنگ وجود دارد. مثال کوچک بزنم. کشور ترکیه با ۱۹۰۰ سالن سینما و با جمعیت و با وسعت کمتر از ما، فیلم دیدن جزو برنامههایشان است بدترین فیلمها در این کشور کسب درآمد میکنند، اما در اینجا چنین امکاناتی وجود ندارد. در ابتدای صحبتم گفتم که ریشهها خیلی عمیقتر از این حرفهاست.
در کشور ما با سیصد سالن سینما و با مالتی پلکسهایی که در مراکز خرید میسازند مردم را به سالن سینما جذب میکنند. به نظر من آن اصلا سینما نیست. این واقعا وحشتناک است در مرکز خریدی که مردم به فکر خرید هستند در کنار آن فیلم هم ببینند. خب به مرور سینما هم تبدیل به صنعت تجاری میشود.
تاکنون درباره موضوع تجاوز آن هم به صورت دستهجمعی فیلمها و سریالهای خارجی زیادی ساخته شده است. آیا داستان فیلمتان الهام از جایی گرفته شده است؟
خیر از هیچ جا الهام نگرفتم. همانطور که گفتم فیلمنامه دیگری نوشته بودم که آن هم درباره تجاوز بود، اما خشونتهای آن به مراتب بیشتر از این فیلم بود و به همین جهت هیچکس تمایل نداشت آن را بسازد. شتکهای این فیلم وقتی به من برخورد کرد که دوست من داستانی را برای من تعریف کرد که خانمی دچار تجاوز میشود و ایران را ترک میکند داستان واقعی که برای کسی اتفاق افتاده بود. ولی این فیلم ربطی به آن داستانی که برای من تعریف کردند نداشت.
تحقیقات میدانی هم درباره موضوع تجاوز به بچهها، نوجوانان، زنان و حتی مردان داشتید که برای تعریف شخصیت اصلی به شناسنامه از پیش معین شده برسید؟
این موضوع جزو علایق ذهنی من است. کتابهایی در دهه پنجاه میلادی راجع به لمپنیزم و همینطور داستان قلعه در محله جمشید یا کتاب جذاب دیگری در دهه پنجاه شمسی خواندم که بسیار تکاندهنده بود. اما بعد از انقلاب کتابی در این مورد نشر پیدا نکرد و من به شنیدههای خودم از این طرف و آن طرف اکتفا میکردم.
تاکنون درباره موضوع تجاوز آن هم به صورت دستهجمعی فیلمها و سریالهای خارجی زیادی ساخته شده است. آیا داستان فیلمتان الهام از جایی گرفته شده است؟
خیر از هیچ جا الهام نگرفتم. همانطور که گفتم فیلمنامه دیگری نوشته بودم که آن هم درباره تجاوز بود، اما خشونتهای آن به مراتب بیشتر از این فیلم بود و به همین جهت هیچکس تمایل نداشت آن را بسازد. شتکهای این فیلم وقتی به من برخورد کرد که دوست من داستانی را برای من تعریف کرد که خانمی دچار تجاوز میشود و ایران را ترک میکند داستان واقعی که برای کسی اتفاق افتاده بود. ولی این فیلم ربطی به آن داستانی که برای من تعریف کردند نداشت.
تحقیقات میدانی هم درباره موضوع تجاوز به بچهها، نوجوانان، زنان و حتی مردان داشتید که برای تعریف شخصیت اصلی به شناسنامه از پیش معین شده برسید؟
این موضوع جزو علایق ذهنی من است. کتابهایی در دهه پنجاه میلادی راجع به لمپنیزم و همینطور داستان قلعه در محله جمشید یا کتاب جذاب دیگری در دهه پنجاه شمسی خواندم که بسیار تکاندهنده بود. اما بعد از انقلاب کتابی در این مورد نشر پیدا نکرد و من به شنیدههای خودم از این طرف و آن طرف اکتفا میکردم.
اما مهمترین نکته درباره زنانی که به آنها تجاوز میشود اینکه دوست ندارند در این مورد حرف بزنند، چون به اندازه کافی زندگیشان سیاه و تباه شده است و یادآوری دوباره برای آنها بسیار دردناک است. بعد از گذشت زمان با سه خانم ملاقات کردم که حاضر شدند با آنها صحبت کنم. از بین این سه خانم دو نفر آنها با تجاوز دستهجمعی مواجه شده بودند و تعریف میکردند که زندگیشان تباه و سیاه شد.
در حین تحقیقاتم متوجه شدم که این خانمها هیچگاه به زندگی عادی و روزمره خود برنخواهند گشت و مهمتر اینکه هیچ نقطه روشنی برای حمایت از آنها وجود ندارد. تجاوز در تمامی اقصینقاط جهان و بین هفت میلیارد انسان کره زمین در تمامی کشورها اتفاق میافتد، اما در کشورهای دیگر آنچنان حمایت میکنند که بخشی از دردشان التیام پیدا میکند، اما در جامعه ما فقط سکوت است و مهمتر اینکه انگشت اتهام به طرف زن مورد تجاوز قرار میگیرد؛ مقصر تو بودی.
دردناک است به زنی که مورد تجاوز قرار گرفته بگوییم مقصر تو بودی! تو بودی که نصفه شب بیرون رفتی! تو بودی که آن لباس را پوشیدی! این بحث غم و اندوه و بدبختی او را بیشتر میکند.
ممکن است حتی به فروپاشی برساند.
قطعا به نابودی میکشاند. حتی روانشناسها هم کار خاصی نمیتوانند برای آنها کنند. با چندین روانشناس ساعتها در این مورد حرف زدم. آنها معتقد بودند، چون نمیتوانند ابعاد این قضیه را بهطور موشکافانه باز کنند در نتیجه تنها میتوانند روحیه این زنان، بچهها و مردان را برای مقطعی درمان کنند. در مورد کودکان که اصلا نمیخواهم وارد بحث شوم، چون هر وقت به آن فکر میکنم انگار میخواهم بمیرم. مگر میشود به بچه کوچک تجاوز کرد؟
یکی از نکات مهم فیلم اینکه در لابهلای فصلها به هنر اوریگامی اشاره درستی میشود که برای درمان روح موثر است و التیامبخش است.
منظورم همین بود که بگویم آدمهایی که اوریگامی کار میکنند و به آن روی میآورند میخواهند از دنیای پیرامون خود جدا شوند و به آرامش برسند آنها با هنر اوریگامی سختیهای زندگی را فراموش میکنند.
بعید میدانم با مشکل سانسور در روایت فیلم مواجه بوده باشید، چون به موضوع اشاره مستقیم نداشتید.
خیر. رک و راست بگویم که خودم نمیخواستم از خط قرمز عبور کنم تا بعد دچار ممیزی شوم. با همین مسیری که رفتم نه هنگام پروانه ساخت و نه هنگام پروانه نمایش هیچ اصلاحی برای فیلم در نظر گرفته نشد و هیچ تغییری در فیلم به وجود نیامد. من در این فیلم میخواستم حال آدمها را بعد از بیست و سه سال نشان دهم، همین.
قطعا انتخاب بازیگران چنین فیلمهایی کار را برای کارگردان سخت میکرد چرا که بار انتقال مفاهیم بر دوش آنهاست. بازیگری که بتواند حس دردناک خود را به مخاطب منتقل کند. به نظر میرسید گزینه دیگری باید نقش سودابه شکوری (فاطمه معتمدآریا) را بازی میکرد. خودتان چه عقیدهای دارید؟ ولی سعید پورصمیمی در همین مقدار کم هم نقش قابل قبولی ارایه میدهد.
به خانمها فاطمه معتمدآریا و سوگول خلیق (دختر خانم معتمد آریا در فیلم) از زمان نگارش فیلمنامه فکر میکردم. اما با این حال در پیشتولید دختران جوان زیادی را دیدم؛ از این جهت که شاید موردهای بهتری برای ارایه نقش دختر فیلم وجود داشته باشد.
ممکن است حتی به فروپاشی برساند.
قطعا به نابودی میکشاند. حتی روانشناسها هم کار خاصی نمیتوانند برای آنها کنند. با چندین روانشناس ساعتها در این مورد حرف زدم. آنها معتقد بودند، چون نمیتوانند ابعاد این قضیه را بهطور موشکافانه باز کنند در نتیجه تنها میتوانند روحیه این زنان، بچهها و مردان را برای مقطعی درمان کنند. در مورد کودکان که اصلا نمیخواهم وارد بحث شوم، چون هر وقت به آن فکر میکنم انگار میخواهم بمیرم. مگر میشود به بچه کوچک تجاوز کرد؟
یکی از نکات مهم فیلم اینکه در لابهلای فصلها به هنر اوریگامی اشاره درستی میشود که برای درمان روح موثر است و التیامبخش است.
منظورم همین بود که بگویم آدمهایی که اوریگامی کار میکنند و به آن روی میآورند میخواهند از دنیای پیرامون خود جدا شوند و به آرامش برسند آنها با هنر اوریگامی سختیهای زندگی را فراموش میکنند.
بعید میدانم با مشکل سانسور در روایت فیلم مواجه بوده باشید، چون به موضوع اشاره مستقیم نداشتید.
خیر. رک و راست بگویم که خودم نمیخواستم از خط قرمز عبور کنم تا بعد دچار ممیزی شوم. با همین مسیری که رفتم نه هنگام پروانه ساخت و نه هنگام پروانه نمایش هیچ اصلاحی برای فیلم در نظر گرفته نشد و هیچ تغییری در فیلم به وجود نیامد. من در این فیلم میخواستم حال آدمها را بعد از بیست و سه سال نشان دهم، همین.
قطعا انتخاب بازیگران چنین فیلمهایی کار را برای کارگردان سخت میکرد چرا که بار انتقال مفاهیم بر دوش آنهاست. بازیگری که بتواند حس دردناک خود را به مخاطب منتقل کند. به نظر میرسید گزینه دیگری باید نقش سودابه شکوری (فاطمه معتمدآریا) را بازی میکرد. خودتان چه عقیدهای دارید؟ ولی سعید پورصمیمی در همین مقدار کم هم نقش قابل قبولی ارایه میدهد.
به خانمها فاطمه معتمدآریا و سوگول خلیق (دختر خانم معتمد آریا در فیلم) از زمان نگارش فیلمنامه فکر میکردم. اما با این حال در پیشتولید دختران جوان زیادی را دیدم؛ از این جهت که شاید موردهای بهتری برای ارایه نقش دختر فیلم وجود داشته باشد.
اما تهیهکننده به حضور سوگول خلیق تمایل بیشتری داشت. ولی خانم معتمدآریا (سودابه شکوری) از اول در ذهنم بود. به دلیل اینکه در زمان دستیاری برنامهریزی با ایشان بیشترین فیلم را کار کردم و همیشه فکر میکردم نقش خانمی در این سن و سال را به خانم معتمدآریا خواهم داد و صادقانه بگویم که ایشان هم کمک شایانی در این فیلم به من کرد. اگر در بازی خانم معتمدآریا ضعفی وجود دارد تقصیر من است. اما توانایی همه بازیگران به خودشان مربوط میشود.
تلاش بین مادر و دختر برای برقراری ارتباط پرسشبرانگیز بود. در عین حالی که مادر باید با دختر خود همراهی بیشتری کند، اما مادر این فیلم (سودابه شکوری) نسبت به دختر لجاجت دارد انگار هنوز درگیر گذشته خود است ولی با این حال دختر خود را هم دوست دارد.
واقعیت این است که من همیشه از ملودرام اجتناب میکنم؛ به عبارت دقیقتر از همان کلیشههای رایج پرهیز کردم. در این فیلم مادری بعد از بیست و سه سال به دختر میرسد و دختر را میبیند و در نتیجه گفتوگویی بین آنها در میگیرد.
تلاش بین مادر و دختر برای برقراری ارتباط پرسشبرانگیز بود. در عین حالی که مادر باید با دختر خود همراهی بیشتری کند، اما مادر این فیلم (سودابه شکوری) نسبت به دختر لجاجت دارد انگار هنوز درگیر گذشته خود است ولی با این حال دختر خود را هم دوست دارد.
واقعیت این است که من همیشه از ملودرام اجتناب میکنم؛ به عبارت دقیقتر از همان کلیشههای رایج پرهیز کردم. در این فیلم مادری بعد از بیست و سه سال به دختر میرسد و دختر را میبیند و در نتیجه گفتوگویی بین آنها در میگیرد.
خیلی طبیعی است که دختر نمیداند بر مادر چه گذشته که چرا او را رها کرده است و زنی هم شوهر خود را از دست داده و کسی نمیداند که آن شوهر از بین رفت و تنها کسی از ماجرای مادر اطلاع داشته همان شوهر بوده است. اما در آخر عزیزترین چیز خود را برای دختر میگذارد.
همان دستنوشتههای همسرش را که سالها حفظ کرده و عاشقانه دوستش داشته برای دخترش میگذارد. وقتی دختر با دستنوشته مواجه میشود و آن را ورق میزند و میبیند که پدر عاشقانه این نوشتهها را به مادرش داده این نگاه خیره جواب هزاران سوالی است که در انتها داده میشود.
چرا فلاشبک به گذشته نداشتید و از گذشته حرفی نمیزنید؟ تعمدا نمیخواستید ماجرا سوزناک شود؟
عامدانه و آگاهانه نمیخواستم گذشته را نشان دهم. گذشته را فقط در قاب تلویزیون و در فیلمهای ویدیویی که از آن دوران موجود است نشان میدهم. مروری بر خاطرات آن زمان در همین حد یعنی زندگی نسبتا شادی برای آنها وجود داشته ولی بعد عاملی بیرونی این زندگی شادی را ویران میکند.
دو موضوع مهم در فیلم مطرح میشود یکی تجاوز و دیگری موضوع تصادف بهرام. چرا دلیل تصادف مشخص نیست؟
صحنههای تصادف را گرفتم ولی بعد حین تدوین تصمیم گرفتم این صحنهها را خارج کنم و به صلاحدید خودم نمیخواستم در فیلم باشد. میخواستم چیزی در پس ذهن آدمها باشد. حتی پدر هم در فیلم میگوید که من نفهمیدم چهجوری بچهام از دستم رفت.
چرا فلاشبک به گذشته نداشتید و از گذشته حرفی نمیزنید؟ تعمدا نمیخواستید ماجرا سوزناک شود؟
عامدانه و آگاهانه نمیخواستم گذشته را نشان دهم. گذشته را فقط در قاب تلویزیون و در فیلمهای ویدیویی که از آن دوران موجود است نشان میدهم. مروری بر خاطرات آن زمان در همین حد یعنی زندگی نسبتا شادی برای آنها وجود داشته ولی بعد عاملی بیرونی این زندگی شادی را ویران میکند.
دو موضوع مهم در فیلم مطرح میشود یکی تجاوز و دیگری موضوع تصادف بهرام. چرا دلیل تصادف مشخص نیست؟
صحنههای تصادف را گرفتم ولی بعد حین تدوین تصمیم گرفتم این صحنهها را خارج کنم و به صلاحدید خودم نمیخواستم در فیلم باشد. میخواستم چیزی در پس ذهن آدمها باشد. حتی پدر هم در فیلم میگوید که من نفهمیدم چهجوری بچهام از دستم رفت.
پدربزرگی که فکر میکرده این مادر بیوفا بچه خود را رها کرده و نباید پدر این بچه را از او بگیرد و ببرد. ولی در نهایت دست به دروغ بزرگ میزند و به نفع مادر حرف میزند و میگوید این دختر نوه من است.
با یکی از اهالی سینما که صحبت میکردم، معتقد بود باید بهترین عوامل برای فیلم اولیها فراهم شود تا آنها بتوانند فیلم اولشان را به سرانجام برسانند و آنچه در ذهن دارند به مخاطب ارایه دهند. حضور عوامل حرفهای در این فیلم به همین دلیل بود؟
راستش را بخواهید اگر در سینمای غیر تجاری و مستقل فیلم میساختم به گونه دیگر به بازیگران فیلم نگاه میکردم. اما از آنجایی که قرار بود در یک سینمای مرسوم حرفهای فیلم بسازم طبیعی بود از بازیگران حرفهای استفاده کنم. همین مساله خودش دست و بالم را باز میکرد؛ و کار را برای شما راحت میکرد.
گرچه با همین بازیگران هم دلم میخواست کلنجارهایی بروم، اما خیلی آنها منعطف و با من همراه بودند. طی گفتگوهای زیادی که داشتیم خیلی با هم حرف زدیم و نظر بازیگران را جویا میشدم حتی آدمهایی از بیرون راجع به فیلمنامه نظر میدادند و به ما کمک میکردند. میخواستم به هنگام پیشتولید راجع به فیلمنامه حرف زده شود و اگر اشکالاتی وجود دارد برطرف شود.
این فیلم با توجه به موضوع تکاندهندهای که دارد بر عکس دیگر فیلمهای سعید ملکان چراغ خاموش اکران شده است چرا؟
ممنونم از آقای ملکان که این فیلم را تهیه کردند، اما در خلال ساخته شدن این فیلم حس کردم آقای ملکان کوچکترین علاقهای به نوع فیلمسازی من ندارند.
از آنجاییکه سابقه فعالیت شما سالهای دور (بالغبر دو دهه) برمیگردد به نظر میآمد خیلی زودتر باید فیلم اول خود را در سینما میساختید. چرا آنقدر دیر فیلم اولتان را ساختید؟
من از بیستوپنج سال پیش به این طرف فیلم کوتاه میساختم. همانطور که اشاره کردید دستیار و برنامهریز بودم و تلهفیلم کار میکردم.
تا اینکه بالاخره شرایط برایتان فراهم شد؟
به هر جهت مهیا شدن فرصت فیلمسازی برای من به این معنی نیست که دیگران برای من این فرصت را فراهم کردند. خیر، از پنج یا ده سال قبل دلم میخواست فیلم اولم را بسازم ولی شرایط جور نمیشد. برای اینکه بهواسطه سالها کار در سینما و فیلمهای کوتاه و تلهفیلمهایی که میساختم و هم اینکه مرا به عنوان دستیار و برنامهریز در سینما میشناختند و اصلا امرارمعاش من در این سینما از این طریق بود به همین جهت عوض کردن این لاین کاری در شاخه دیگر سینما برایم کمی با سختی همراه بود.
با یکی از اهالی سینما که صحبت میکردم، معتقد بود باید بهترین عوامل برای فیلم اولیها فراهم شود تا آنها بتوانند فیلم اولشان را به سرانجام برسانند و آنچه در ذهن دارند به مخاطب ارایه دهند. حضور عوامل حرفهای در این فیلم به همین دلیل بود؟
راستش را بخواهید اگر در سینمای غیر تجاری و مستقل فیلم میساختم به گونه دیگر به بازیگران فیلم نگاه میکردم. اما از آنجایی که قرار بود در یک سینمای مرسوم حرفهای فیلم بسازم طبیعی بود از بازیگران حرفهای استفاده کنم. همین مساله خودش دست و بالم را باز میکرد؛ و کار را برای شما راحت میکرد.
گرچه با همین بازیگران هم دلم میخواست کلنجارهایی بروم، اما خیلی آنها منعطف و با من همراه بودند. طی گفتگوهای زیادی که داشتیم خیلی با هم حرف زدیم و نظر بازیگران را جویا میشدم حتی آدمهایی از بیرون راجع به فیلمنامه نظر میدادند و به ما کمک میکردند. میخواستم به هنگام پیشتولید راجع به فیلمنامه حرف زده شود و اگر اشکالاتی وجود دارد برطرف شود.
این فیلم با توجه به موضوع تکاندهندهای که دارد بر عکس دیگر فیلمهای سعید ملکان چراغ خاموش اکران شده است چرا؟
ممنونم از آقای ملکان که این فیلم را تهیه کردند، اما در خلال ساخته شدن این فیلم حس کردم آقای ملکان کوچکترین علاقهای به نوع فیلمسازی من ندارند.
از آنجاییکه سابقه فعالیت شما سالهای دور (بالغبر دو دهه) برمیگردد به نظر میآمد خیلی زودتر باید فیلم اول خود را در سینما میساختید. چرا آنقدر دیر فیلم اولتان را ساختید؟
من از بیستوپنج سال پیش به این طرف فیلم کوتاه میساختم. همانطور که اشاره کردید دستیار و برنامهریز بودم و تلهفیلم کار میکردم.
تا اینکه بالاخره شرایط برایتان فراهم شد؟
به هر جهت مهیا شدن فرصت فیلمسازی برای من به این معنی نیست که دیگران برای من این فرصت را فراهم کردند. خیر، از پنج یا ده سال قبل دلم میخواست فیلم اولم را بسازم ولی شرایط جور نمیشد. برای اینکه بهواسطه سالها کار در سینما و فیلمهای کوتاه و تلهفیلمهایی که میساختم و هم اینکه مرا به عنوان دستیار و برنامهریز در سینما میشناختند و اصلا امرارمعاش من در این سینما از این طریق بود به همین جهت عوض کردن این لاین کاری در شاخه دیگر سینما برایم کمی با سختی همراه بود.
تا اینکه از سه سال قبل که تصمیم گرفتم ساخت فیلمنامه در سکوت را شروع کنم. ابتدا فیلمنامه دیگری به وزارت ارشاد داده بودم که تصویب شد، اما آنها محترمانه به من گفتند آن فیلم را نسازم و فیلم دیگری جایگزین آن کنم.
خیلی فیلم اولیها از شرایط فیلمسازی در سینمای ایران گلایه دارند و خیلی از پیشکسوتان و حرفهایهای دستیاری و برنامهریزی بهرغم میلی که دارند نتوانستند اولین فیلمشان را مقابل دوربین ببرند. خیز برمیدارند، اما به نتیجه نمیرسند. برای شما هم طی مسیر دشوار بود؟
به نظر من این سختیها طبیعی است و نباید وارد سیستم نکونال شد. بله ساختن فیلم اول آنهم در شرایط سینمای ایران کار آسانی نیست و ازآنجاییکه چیزی تحت عنوان سینمای مستقل نداریم و درنتیجه با شیوههای رایج سینما باید فیلم ساخت و این کار را برای فیلمساز سخت میکند. از لحظهای که تصمیم گرفتم فیلم بسازم تا زمانی که ساخت فیلم شروع شد و اتفاق فیلمسازی برای من افتاد چهار سال طول کشید.
خیلی فیلم اولیها از شرایط فیلمسازی در سینمای ایران گلایه دارند و خیلی از پیشکسوتان و حرفهایهای دستیاری و برنامهریزی بهرغم میلی که دارند نتوانستند اولین فیلمشان را مقابل دوربین ببرند. خیز برمیدارند، اما به نتیجه نمیرسند. برای شما هم طی مسیر دشوار بود؟
به نظر من این سختیها طبیعی است و نباید وارد سیستم نکونال شد. بله ساختن فیلم اول آنهم در شرایط سینمای ایران کار آسانی نیست و ازآنجاییکه چیزی تحت عنوان سینمای مستقل نداریم و درنتیجه با شیوههای رایج سینما باید فیلم ساخت و این کار را برای فیلمساز سخت میکند. از لحظهای که تصمیم گرفتم فیلم بسازم تا زمانی که ساخت فیلم شروع شد و اتفاق فیلمسازی برای من افتاد چهار سال طول کشید.
۰