از "نوآوری باز" چه میدانید؟
نوآوری باز پارادایمی است که در آن فرض میشود بنگاهها در مسیری که به سمت توسعه و تجاریسازی فناوری دارند، میتوانند و باید برای خلق ایده و بازاریابی، هم از منابع داخلی و هم از منابع خارجی بهره ببرند.
کد خبر :
۷۷۳۱۵
بازدید :
۱۰۱۶۵
هادی نیلفروشان | نوآوری باز شاید برای جامعه فعالان نوآوری مفهوم تازهای نباشد، اما میتوان ادعا کرد آنقدر که بر سر زبانها افتاده، به همان اندازه فهم نشده باشد. در این شماره تلاش میکنم با استفاده از منابع و مستندات علمی قدری در مفهوم نوآوری باز دقیقتر شوم و وجوهی از تمایز آن را با برخی مفاهیم مشابه باز کنم.
هنری چسبرو [۱]مفهوم نوآوری باز را برای نخستینبار در سال ۲۰۰۳ در کتابی با عنوان «نوآوری باز: الزامی جدید برای خلق فناوری و انتفاع از آن» مطرح کرد. هرچند چسبرو در خلق مفهوم نوآوری باز و جاانداختن آن در میان جامعه علمی و حرفهای بسیار موفق بود، بااینحال اصل خود مفهوم نوآوری باز اختراع او نیست، نشانهاش هم اینکه کتاب او پر بود از مثالهای شرکتهایی که در همان مقطع تألیف کتاب از این مفهوم استفاده کرده و آن را به کار بردهاند. کاری که چسبرو کرد، این بود که این الگو را نامگذاری و این پارادایم را تعریف کرد.
هنری چسبرو [۱]مفهوم نوآوری باز را برای نخستینبار در سال ۲۰۰۳ در کتابی با عنوان «نوآوری باز: الزامی جدید برای خلق فناوری و انتفاع از آن» مطرح کرد. هرچند چسبرو در خلق مفهوم نوآوری باز و جاانداختن آن در میان جامعه علمی و حرفهای بسیار موفق بود، بااینحال اصل خود مفهوم نوآوری باز اختراع او نیست، نشانهاش هم اینکه کتاب او پر بود از مثالهای شرکتهایی که در همان مقطع تألیف کتاب از این مفهوم استفاده کرده و آن را به کار بردهاند. کاری که چسبرو کرد، این بود که این الگو را نامگذاری و این پارادایم را تعریف کرد.
وی در بخشی از این کتاب مینویسد: «نوآوری باز پارادایمی است که در آن فرض میشود بنگاهها در مسیری که به سمت توسعه و تجاریسازی فناوری دارند، میتوانند و باید برای خلق ایده و بازاریابی، هم از منابع داخلی و هم از منابع خارجی بهره ببرند. نوآوری باز این ایدههای داخلی و خارجی را در معماریها و سیستمهایی ترکیب میکند که نیازمندیها و الزامات آنها توسط مدلهای کسبوکار مشخص میشوند».
او در کتابی که در سال ۲۰۰۶ با عنوان «نوآوری باز: پژوهشی به سمت پارادایم جدید» منتشر کرد، تعریف خود از نوآوری باز را شفافتر کرد: «نوآوری باز استفاده از جریان هدفمند دانش ورودی و خروجی سازمان برای شتابدادن به نوآوری داخل سازمان و در نقطه مقابل گسترشدادن بازارها برای استفاده خارجی از نوآوری است». نکته کلیدی مشترک در هر دو تعریفی که از نوآوری باز ارائه شده، تأکید بر نقش محوری مدل کسبوکار در نوآوری باز است.
همانطور که جین اسلوینسکی [۲]و مت سیگل [۳]در کتابشان در سال ۲۰۰۳ و در مقاله دیگری در سال ۲۰۱۰ نوشتهاند، این رویکرد نوآوری باز باید توسط برخی ابزارها و فرایندها پشتیبانی شود؛ ابزارها و فرایندهایی که کارکردشان تسهیل شکلگیری روابط بنگاه (با دانشگاهها، با پژوهشگران، با مخترعان و حتی با رقبا) است.
این روابط هسته مرکزی این مفهوم را شکل میدهند. این دو بعدتر، در قالب مدلی با عنوان بخواه- بیاب- بگیر- مدیریت کن [۴]، چارچوبی را برای نوآوریهای مشارکتی پایدار پیشنهاد کردند.
هرچقدر بازارها پویاتر و غیرقابل پیشبینیتر میشوند، پلتفرمها (سکوهای) فناوریهای جدید اجازه مییابند دانش را آزادانهتر و در مقیاسی وسیعتر به گردش درآورند. فیسبوک، توییتر، لینکداین و نظایر آنها در روزگار پس از نوآوری باز عرضه شدهاند.
ویکیپدیا، لینوکس، سرویس راسپبری پیآی [۵]گوگل و دیگر پروژههای منبع- باز قدرت همکاریهای انبوه را در تولید دانش از طریق بهاشتراکگذاریهای بیانتها نشان دادند و معلوم شد از سیستمعاملهای منبع باز میتوان پول هم درآورد.
مفاهیمی نظیر جمع (Crowd) و ابر (cloud) به ابزارهایی قابلتوجه و حتی ضروری تبدیل شدند. مجله Wired در مقالهای در سال ۲۰۰۶ توسط جف هوو [۶]، اصطلاح تأمین منابع جمعی (crowdsourcing) را به جهان معرفی کرد و ناگهان نوآوری یک جعبه ابزار کاملا جدید پیدا کرد.
همه آنچه شرکتها باید انجام میدادند این بود که بدانند با این جعبه ابزار جدید چه باید بکنند. همانطور که کوین بودورو [۷]و کریم لاخانی در مقالهای در HBR در سال ۲۰۱۳ هشدار دادند: «جنبش جمعسپاری در حال تبدیل به یک جریان اصلی است. حتی اگر از آنها استفاده نکنید، مطمئنا رقبای شما چنین خواهند کرد».
همه این پیشرفتها ابزارهای جدیدی را برای پیگیری نوآوری باز ارائه میدادند. اما آنچه بسیاری از فعالان و محققان به طور مشابه انجام دادهاند این است که این ابزارهای جدید را با خود نوآوری باز اشتباه گرفتهاند یا تأمین منابع جمعی و نوآوری باز را بهعنوان مترادف قلمداد کرده یا نوعی دیگر از هممعنابودن را بین این دو مفهوم پیشنهاد میکنند.
یا در انتهای دیگر طیف، کسانی قرار دارند که پیشنهاد میکنند تأمین منابع جمعی و نوآوری باز بههیچوجه مرتبط نیستند یا فقط به صورت دورادور در ارتباط هستند. میشل نویمان [۸]در یک پست وبلاگ در سال ۲۰۱۴، نوآوری باز را «خلقکردن و نوآوری با کمک ذینفعان خارجی شامل مشتریان، تأمینکنندگان، شرکا و جامعه گستردهتر اطراف بنگاه» تعریف میکند و تأمین منابع جمعی را به سادگی شکل دیگری از برونسپاری (outsourcing) میداند - در این مورد، برونسپاری به عموم مردم: «تأمین منابع جمعی به سطح مشارکتی پایینتر از نوآوری باز نیاز دارد ... سازمان راهحلهایی را از میان جمع درخواست میکند - نه کمک و همکاری واقعی را». در نقطه مقابل، نوآوری باز «نشاندهنده همکاری فعالانه بین سازمانهای مختلف و بهاشتراکگذاری مالکیت فکری» است.
در طول این دو سر طیف، گونههای فکری متنوعتری وجود دارد؛ زیرا نویسندگان مختلف طبقهبندیها و چارچوبهای پیچیدهتری را ایجاد میکنند. انریک استل [۹]انواع مختلفی از روابطی را که نویسندگان بین تأمین منابع جمعی و نوآوری باز پیشنهاد میکنند، ترسیم میکند و در این فرایند منابع خوبی را ارائه میدهد.
در نهایت، استل معتقد است «هم نوآوری باز و هم تأمین منابع جمعی مبتنی بر همان پارادایم است: دانش توزیع میشود و استفاده از آن ... میتواند یک مزیت رقابتی باشد». این مقایسه بدی نیست؛ اما برای روشنکردن رابطه عملکردی بین این دو مفهوم، کار زیادی انجام نمیدهد.
کارل لنز [۱۰]، بنیانگذار مؤسسه کرتیوکرودز [۱۱]، تصویر بهتری ارائه میدهد: «تأمین منابع جمعی میتواند ابزاری برای نوآوری باز باشد. نوآوری باز میتواند دلیلی برای تأمین منابع جمعی باشد». به عبارت دیگر تأمین منابع جمعی، نوآوری باز نیست؛ بلکه ابزاری است که میتواند در زمینه رویکرد نوآوری باز استفاده شود - و البته کاربردهای دیگری هم دارد که هیچ ارتباطی با نوآوری ندارد.
مسئله دیگر این است که محققان و فعالان، نوآوری باز را با ابزارهای دیگر اشتباه میگیرند. بهعنوان مثال، ناسا بهعنوان «برنامه نوآوری باز» خود به سیستم چالشهای نوآوری خود اشاره میکند. تاپ کدر [۱۲]و اینوسنتیو [۱۳]، هر دو پلتفرمهایی برای تأمین جمعی راهکار (و بنابراین از ابزارهای نوآوری باز) هستند که هر دو خود را بهعنوان «پلتفرمهای نوآوری باز» معرفی میکنند.
نتیجه همانطور که اریک فون هیپل [۱۴]در مصاحبهای در سال ۲۰۰۹ تصدیق کرده است، سردرگمی و پراکندگی واژگان و مفاهیم بوده است. برداشت چسبرو از نوآوری باز- که او در قالب یک پست در سال ۲۰۱۱ برای نشریه فوربس [۱۵]توضیح داد- فراگیرتر و دقیقتر از هریک از این تعاریف یادشده است: «روشهای دیگری نیز وجود دارد که برخی افراد نوآوری باز را تعریف میکنند؛ درست همانطور که اسکیموها دهها کلمه برای «برف» دارند. برخی ادعا میکنند که نوآوری باز درست مانند نرمافزار منبع باز کار میکند. اینطور نیست.
مدل کسبوکار برای نوآوری بخش مهمی از نوآوری باز است. برخی دیگر فکر میکنند که نوآوری باز فقط مدیریت زنجیره تأمین است. اینطور نیست. نوآوری باز شامل بسیاری از بازیگران دیگر (مانند دانشگاهها یا افراد) است که بسیار فراتر از زنجیرههای عرضه سنتی قرار دارند و این شرکتکنندگان در نوآوری باز میتوانند تحت تأثیر قرار گیرند؛ اما اغلب در واقع هدایت یا مدیریت نمیشوند. برخی ادعا میکنند نوآوری باز در واقع نوآوری کاربر است.
اینطور هم نیست. مطمئنا کاربر برای نوآوری بسیار مهم است؛ اما دانشگاهها، استارتاپها، تحقیق و توسعه شرکتها و سرمایهگذاران خطرپذیر نیز دارای اهمیت هستند». نکته اصلی در این بحث و تعریف این نیست که آیا اشتراکگذاریها صرفا بین شرکتها اتفاق میافتد یا افراد یا دانشگاهها هم دخیلاند. همچنین مسئله اصلی این نیست که آیا اطلاعات آزادانه یا از طریق کانالهایی طراحیشده برای محافظت از مالکیت فکری حرکت میکنند و جریان مییابند. در عوض، اصل تعریفکننده نوآوری باز، مدل کسبوکار است.
«ورود و خروج هدفمند دانش» در نوآوری باز باید با مدل کسبوکار هدایت شود. تصمیمگیری درباره اینکه کدام ایدههای داخلی را حفظ کنیم و کدامیک از آنها را رها کنیم، درباره اینکه آیا برای حمایت از توسعه یک ایده شریک بگیریم یا نه، درباره اینکه آیا در یک ایده امیدوارکننده سرمایهگذاری کنیم یا خیر؛ همه ریشه در مدل کسبوکار اصلی شرکت دارد. در حقیقت، چسبرو بهشدت به پیوند بین نوآوری باز و مدلهای کسبوکار معتقد بود و براساساین احساس کرد که ضروری است کتاب دوم خود «مدلهای باز کسبوکار» روی این مفهوم تمرکز یابد.
به عبارت دیگر، نوآوری باز ابزاری برای بهکارگیری نیست. این یک باور درباره شایستگی نسبی آزادی اطلاعات نیست. این یک نگرش، یک طرز فکر و یک رویکرد است که عمیقا در پایه و اساس سازمان تعبیه شده است. یک پروژه منبع باز ممکن است بخشی از یک رویکرد نوآوری باز باشد؛ اگر از جانب مدل کسبوکار پشتیبانی شود.
تأمین منابع جمعی همچنین ممکن است بخشی از این رویکرد باشد؛ تا زمانی که بخشی یکپارچه از مجموعه وسیعتری از دانش باشد که ارزش آن را به شرکت و ذینفعان آن منتقل میکند؛ اما هیچیک از اینها خود نوآوری باز نیستند. به عبارت دیگر، نوآوری باز کاری نیست که یک بنگاه انجام دهد؛ بلکه نحوه خاصی از بودن یک بنگاه است.
[۱]Henry Chesbrough
[۲]Gene Slowinski
[۳]Matt Sagal
[۴]Want- Find-Get-Manage model
[۵]Raspberry Pi
[۶]Jeff Howe
[۷]Kevin Boudreaux
[۸]Michel Neumann
[۹]Enrique Estellés
[۱۰]Carl Lens
[۱۱]CreativeCrowds
[۱۲]Topcoder
[۱۳]Innocitive
[۱۴]Eric von Hippel
[۱۵]Forbes
۰