قطع پای زن زیر شکنجه‌های شوهر

قطع پای زن زیر شکنجه‌های شوهر

در بیمارستان دکتر‌ها گفتند یک پایم را باید به‌خاطر عفونت شدید قطع کنند و پای دیگرم هم، چون اعصابش از بین رفته است، دیگر قدرت حرکت ندارد و من برای همیشه قدرت راه‌رفتن را از دست داده‌ام.

کد خبر : ۷۹۸۳۳
بازدید : ۱۳۱۶۹
قطع پای زن زیر شکنجه‌های شوهر
خشونت خانگی و آزار زن جوان توسط شوهرش چنان وضعیتی را برای او درست کرد که زن زیر شکنجه یک پایش را به طور کامل از دست داد و پای دیگرش هم قدرت حرکت ندارد. این زن که به شعبه ۲ دادگاه کیفری استان تهران شکایت کرده است، درباره روز‌های سخت زندگی با شوهرش که سال‌ها از او بزرگ‌تر است، صحبت و ماجرای دو هفته هولناک را تعریف کرد.

مردی سال گذشته به مأموران پلیس شکایت کرد و مدعی شد دامادش چنان دخترش را کتک زده که دچار نقص عضو شده است. این مرد گفت: من با تماس تلفنی دخترم در جریان این اتفاق قرار گرفتم. او از من درخواست کمک کرد و گفت: دو هفته است که وضعیت بدی دارد.

وقتی مأموران با شکایت این مرد تحقیقات خود را آغاز کردند، متوجه شدند زن جوان در بیمارستان بستری است. آن‌ها بررسی‌ها را با صحبت با زن جوان آغاز کردند. این زن به نام رؤیا به مأموران گفت: شوهرم من را با میله شومینه کتک زد و دو هفته در خانه زندانی کرد و اجازه نداد با خانواده‌ام تماس بگیرم. من از او شکایت دارم.

در ادامه، سیامک، شوهر ۶۰ ساله رؤیا، بازداشت شد و به آزار و شکنجه همسرش اعتراف کرد. او گفت: من از دست همسرم عصبانی شدم و او را زدم، اما قصد نداشتم آسیب جدی‌ای به او وارد کنم.

پرونده بعد از تکمیل تحقیقات و صدور کیفرخواست برای رسیدگی به شعبه ۲ دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. در جلسه محاکمه سیامک، همسر جوانش داستان زندگی تلخی را که با شوهرش داشت توضیح داد و از اینکه چطور مورد تحقیر قرار می‌گرفت، گفت.
این زن که روی ویلچر نشسته بود و چهره‌ای درهم‌شکسته داشت، گفت: ما خانواده فقیری بودیم، به‌همین‌خاطر وقتی سیامک به خواستگاری من آمد، با او ازدواج کردم. من ۳۰ ساله بودم و سیامک ۶۰ سال داشت. بچه‌هایش هم‌سن‌و‌سال من بودند، ولی من به‌خاطر اینکه از فقر نجات پیدا کنم به سیامک بله گفتم و با هم ازدواج کردیم. من می‌دانستم همسر اولش از او جدا شده است، اما علت جدایی را نمی‌دانستم.

رؤیا در ادامه گفت: بعد از ازدواج، من سعی می‌کردم با توجه به سن سیامک احترامی فراتر از یک شوهر برای او قائل باشم و بسیار به او توجه می‌کردم و کارهایش را انجام می‌دادم، اما این احترام متقابل نبود. بچه‌های سیامک به خانه ما می‌آمدند و با من رفتار بسیار بدی داشتند.
آن‌ها رفتار تحقیرآمیزی با من داشتند. خانه سیامک بزرگ و ویلایی بود. وسایل خانه شیک و همه‌چیز لوکس بود، اما آن‌ها به اندازه ثروتشان باادب نبودند و با من تحقیرآمیز برخورد می‌کردند. این موضوع مرا ناراحت می‌کرد. به شوهرم گفتم از این رفتار بچه‌هایش ناراحت می‌شوم، اما او اصلا واکنشی نشان نمی‌داد.

زن جوان ادامه داد: با اینکه سعی می‌کردم زندگی آرامی را با سیامک درست کنم، اما وقتی تحقیر می‌شدم دیگر دوست نداشتم با او باشم. تا اینکه روز حادثه بچه‌های سیامک آمدند. آن‌ها خیلی به خانه پدرشان می‌آمدند. دوباره تحقیرم کردند و من هم از این رفتار ناراحت شدم و به سیامک گفتم دیگر نمی‌توانم این وضعیت را تحمل کنم.
با عصبانیت با شوهرم صحبت کردم و گفتم رفت‌وآمد‌های فرزندانش به خانه ما مرا خیلی اذیت می‌کند. جروبحث بین ما بالا گرفت و یکباره سیامک به سمت شومینه رفت و میله آهنی را که برای جابه‌جا‌کردن چوب شومینه است برداشت و به‌شدت من را کتک زد.
آن‌قدر مرا زد که همه‌جای بدنم خون‌آلود شد. دست و دهانم غرق خون بود و دندان‌هایم شکست. دو هفته در همان وضعیت ماندم. سیامک به من گفت: باید آن‌قدر بمانی تا بمیری. زن جوان حرف‌هایش را این‌طور ادامه داد: من و سیامک دو سال بود که با هم زندگی می‌کردیم و هرگز به او بی‌احترامی نکرده بودم، اما او این‌طور شکنجه‌ام کرد.
در دو هفته‌ای که در خانه‌اش اسیر بودم، حتی من را به دکتر نبرد. اجازه نمی‌داد با خانواده‌ام تماس بگیرم. خانواده‌ام فکر می‌کردند ما به سفر رفته‌ایم. تا اینکه بعد از دو هفته وقتی سیامک برای خرید بیرون رفت، من تلفن را برداشتم و به پدرم زنگ زدم و درخواست کمک کردم.
او به همراه دایی‌ام آمد و مرا به بیمارستان بردند. در بیمارستان دکتر‌ها گفتند یک پایم را باید به‌خاطر عفونت شدید قطع کنند و پای دیگرم هم، چون اعصابش از بین رفته است، دیگر قدرت حرکت ندارد و من برای همیشه قدرت راه‌رفتن را از دست داده‌ام.

وقتی نوبت به سیامک رسید و تفهیم اتهام شد، شکنجه و ناقص‌کردن همسرش را انکار کرد و گفت: من قبول دارم با رؤیا دعوا کردیم، اما دعوای ما به‌خاطر پول بود. رؤیا از من پول می‌خواست، من هم کارت عابربانکم را ندادم.
او با میله شومینه به من حمله کرد و مرا زد، بعد هم با پدر و دایی‌اش تماس گرفت و آن‌ها آمدند و رؤیا را بردند. در آن مدت چه اتفاقی افتاد که رؤیا پاهایش را از دست داد من نمی‌دانم و مسئولیت آن با من نیست.
گفته‌های متهم در حالی بود که او در بازجویی‌های اولیه به شکنجه همسرش اعتراف کرده بود. قضات با پایان جلسه دادگاه، برای تصمیم‌گیری در این خصوص وارد شور شدند.
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید