ژان ویگو؛ شاعر پیشگام سینما

ژان ویگو؛ شاعر پیشگام سینما

ژان ویگو به امید توفیق تجاری در نخستین فیلم بلندش آتالانت مقوله روایت در یک فیلم داستانی را در پوسته قصه عشق یک کاپیتان عرشه به نام ژان (ژان داسته) با محبوبش ژولیت (دیتا پارلو) به مرز‌های تازه‌ای کشاند.

کد خبر : ۷۹۸۹۶
بازدید : ۶۰۷۰
ژان ویگو؛ شاعر پیشگام سینما
سارا آقابابایان | بزرگ‌ترین درامی که ژان ویگو خلق کرد، مصائب زندگی پرماجرای شخص خودش است؛ او در ابتدا کودکی رنجور مبتلا به نارسایی ریوی بود که به‌دلیل مشغله سیاسی خانواده‌اش مدام در خانه بستگان دست‌به‌دست شده و مدرسه‌اش را عوض می‌کردند.
پدرش که یک آنارشیست چپ بود، در کوران جنگ جهانی اول به تبانی با ارتش آلمان متهم شد و پیش از محاکمه در سلولش خودکشی کرد. ژان که آن زمان ۱۲ سال داشت ازسوی اطرافیان و دوستانش با انگ وطن‌فروشی پدرش بایکوت شد و این واقعه شوم تا همیشه بر روح و روان ژان سایه افکند.

آشنایی ژان ویگوی نوجوان با جادوی سینما دریچه‌ای بود که افقی تازه در حیات این نوجوان منزوی گشود. اقبال بلندش یادگیری الفبای سینما نزد تئوریسین‌هایی، چون کلودلارا و ژرمین دولاک بود که هم‌زمان با ژیگاورتوف روسی مشغول پایه‌ریزی نهضت مونتاژ بودند، از سوی دیگر، دستیاری هنری بورل فیلم‌بردار به او اجازه تجربه‌اندوزی با دوربین و لنز‌های آنامورفیک داد.
صدهزار فرانک ودیعه پدر همسرش به او اجازه داد دوربینی خریده و مستقل شروع به فیلم‌سازی کند. به واسطه اشرافش بر رئالیسم سینمایی رایج آن روزگار (به‌ویژه آثار فون اشتروهایم و چاپلین) و ترکیب آن با ایده‌های نوآورانه فرمال تدوین و کارکرد دوربین، سبک جدیدی در آثارش ارائه کرد؛ سبکی که با تأکید بر جزئیات و پرداخت شاعرانه بعد‌ها رئالیسم جادویی نامیده شد.

دو فیلم کوتاه کمتردیده‌شده‌اش «درباره نیکی» و «قهرمان شنا» مستند‌هایی برای دستگرمی بودند که خبر از استعداد بالقوه سازنده‌اش می‌داد و تصاویرشان حاوی جرقه‌های رادیکالی بود که به‌ویژه در فیلم دوم به سوررئالیسم پهلو می‌زد. همکاری بوریس کافمن فیلم‌بردار شانس بزرگ بعدی ویگو بود تا در فیلم سومش با اتکا به تجربیات ناگوار خود در مدارس شبانه‌روزی نخستین فیلم شخصی مطرح تاریخ سینما را بسازد.

ایده تقابل تشریفات کاریکاتوری بزرگ‌سالان محافظه‌کار از نقطه دید واقعیت حاد عالم کودکان افسارگسیخته منجر به اثر نیمه‌بلند کمیک و فانتزی معروفش «نمره اخلاق صفر» با نام فرعی هیولا‌های کوچک در مدرسه شد، همکاری ویگو با کافمن چنان جواب داد که حتی امروز تدوین مهیج و ترکیب‌بندی نور قاب‌های سکانس رگبار پَر در دعوای بالش‌ها (تأثیرگرفته از نبرد گلوله‌های برفی کودکان در ناپلئون آبل گنز که توسط استادش هنری بورل ضبط شده بود) دیدنی جلوه می‌کند. خوی شورشی کودکان و ایده تسخیر مدرسه در فیلم بلافاصله منجر به توقیف فیلم شده و ۲۰۰ هزار فرانک بدهی بابت هزینه ساخت فیلم روی دست گذاشت.

ژان ویگو به امید توفیق تجاری در نخستین فیلم بلندش آتالانت مقوله روایت در یک فیلم داستانی را در پوسته قصه عشق یک کاپیتان عرشه به نام ژان (ژان داسته) با محبوبش ژولیت (دیتا پارلو) به مرز‌های تازه‌ای کشاند. در زمانه‌ای که هنوز آثار سینمایی داخل استودیوی فیلم‌برداری می‌شدند ویگو مشقت فیلم‌برداری در لوکیشن واقعی را به جان خرید و نخستین ملودرام جامع سینمایی را با تمرکز بر بزنگاه‌های فرازونشیب یک پیوند عاطفی، به تصویر کشید.
آتالانت به نسبت آثار قبلی ویگو با ریتمی با طمأنینه و آکنده از تصاویر انتزاعی حکایتگر رابطه‌ای است که با عشق آغاز شده ولی به سبب خامی و معصومیت نوعروس شیفته پاریس و حضور ضلع سوم رابطه؛ ملوانی مرموز به نام ژول (با حضور بوکسور سابق میشل سیمون که اجرایش از عجایب بازیگری باقی مانده و ذات احساساتی شکننده‌اش یادآور خود ژان ویگو است) در موقعیت تنگ فضای قایق که نمادپردازی‌اش بسیار مؤثر است، دچار تنش می‌شود.

به رغم پایان خوش فیلم، اعجاز بصری تصاویر دیریاب فیلم در سطوح والای حسی مخاطب لنگر می‌اندازد و در عین حال با تکیه بر تغزل بصری، بداهه و غیرتصنعی جلوه می‌کند. ویگو به مدد دوربین کافمن و موسیقی موریس ژوبرت در تمهیدی به‌مراتب جلوتر از زمانه‌اش با گریز از مرز‌های واقع‌گرایی شرح عشق و فراق را در سکانس ماندگار رؤیابینی ژان به مرز سوررئال رساند؛ ژولیت قایق را ترک کرده تا به پاریس برود و ژان در آغوش آب رؤیای لبخند معشوقش را می‌بیند، این پلان به‌علاوه نمای پایانی فیلم که فیلم‌ساز در آخرین یادگار مصورش ازمنظر مرغ دریایی بر فراز قایق، اقیانوسی از انسانیت را به تصویر می‌کشد، در حافظه سینمادوستان ماندگار است.

آتالانت که تنها دوساعت‌ونیم نگاتیو ضبط‌شده داشت توسط سینماداران قلع‌وقمع شده و نسخه ۶۵ دقیقه‌ای پخش شده‌اش همچون آثار قبلی ویگو نه فروخت و نه تحویل گرفته شد و به اتهام تصاویر هنجارشکنانه توقیف شد. سرانجام ژان ویگو در اوج ناامیدی و سرخوردگی سه هفته پس از اکران مصیبت‌بار آتالانت در‌حالی‌که به‌تازگی صاحب فرزند دختری شده و طعم پدربودن را چشیده بود به نحو غمباری در ۲۹ سالگی به‌دلیل عفونت سل از پای درآمد.

نمره اخلاق صفر در ۱۹۴۵ و متعاقب آن آتالانت در ۱۹۴۷ رفع توقیف شدند، بلافاصله رویکرد امپرسیونیستی و پراحساس این آثار ستایش شده و ژان ویگو به نخستین کشف جنبش احیاگر سینمای اروپا پس از جنگ جهانی دوم تبدیل شد. ابتدا روح ساختارشکن نمره اخلاق صفر در کانون توجهات قرار گرفت و در تحولات پیش‌روی سینما میراث‌خورانی، چون ژان رنوآر و مانوئل ده اولیوی را در ساحت نئورئالیسم، پیدا کرد.
فرانسوا تروفو ایده کار با کودکان نابازیگر را در چهارصد ضربه به‌کار برد و ژان لوک گدار که تدوین جهشی ازنفس‌افتاده را از ویگو آموخته بود فیلم «تفنگدارها» را صراحتا به او تقدیم کرد. مضمون محرک عصیان «نمره اخلاق صفر» تا انقلاب جوانان منتهی به نهضت می‌۱۹۶۸ امتداد داشت چنانچه فیلم کالت «اگر...» لینزی اندرسون و کوتوله‌های ورنر هرتزوک وامدارش هستند.
در دهه‌های متمادی رویه ادای ارادت به آثار ژان ویگو ادامه داشته است؛ از امثال برناردو برتولوچی و امیرکاستاریکا گرفته تا دیوید لینچ در «کله پاک‌کن» و رابرت اگرز در فیلم تحسین‌شده اخیرش «فانوس دریایی» به آثار ویگو ارجاع داده‌اند.

بازیافت نسخه ۸۹ دقیقه‌ای آتالانت در دهه ۹۰ همچون گنجینه‌ای مورد استقبال قرار گرفت و شکی باقی نگذاشت که طنین آثار وی آزمون گذر زمان را تاب آورده است.

آتالانت امروزه با قاطعیت در میان پنج اثر برتر غیرانگلیسی‌زبان تاریخ سینما قرار گرفته و در آخرین رأی‌گیری فراگیر نشریه سایت اند ساوند برای گزینش برترین‌های تاریخ سینما ۵۸ منتقد این فیلم را جزء ۱۰ فیلم محبوبشان قرار دادند.
هیچ کارگردانی نتوانسته با دوران کاری چهارساله تأثیری به بزرگی ژان ویگو بگذارد و از این حیث تنها می‌توان او را با جیمز دین در عرصه بازیگری مقایسه کرد که با کارنامه‌ای کوتاه افسانه‌ای جاویدان رقم زد، تنها با یک فیلم بلند نشستن هم‌تراز پیشگامانی، چون وارک گریفیث و اورسن ولز جایگاه ژان ویگو در تاریخ سینما را بیش از پیش رشک‌برانگیز ساخته است.

لفافه اسرارآمیز این مؤلف جوانمرگ فرجام احتمالی‌اش در صورت ادامه حیاتش است؛ اینکه در دوران اشغال فرانسه به‌دست رایش سوم، چه بر سرش می‌آمد؟ یا به‌مثابه فیلم‌سازی که بی‌نیاز از صوت و دیالوگ بیانگری سینمایی را در تصویر جست‌وجو می‌کرد، همچون ژان اپستین و ژاک کوکتو ناتوان از تطبیق با سینمای ناطق، محو می‌شد؟
آیا ویگو تمام ایده‌هایش را خرج کرده و مثل شاعری که تمام طبع پرشورش را سروده قرار بود درجا بزند یا هنوز مهیای ادامه شگفتی‌آفرینی بود؟ شوربختانه هرگز پاسخی برای این پرسش‌ها یافت نخواهد شد، اما رومانتیک‌ترین پرسش در باب ژان ویگو این است: زمانی که در حال احتضار درد می‌کشید و خون بالا می‌آورد از ارج و منزلتش در یک قرن بعد، تصوری داشت؟
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید