جوزف کنراد و آشوبهای قرن
در بستر چنین چشماندازی است که کنراد ناتوانی انسان را عمیقاً درمییابد، زیرا در مواجهه با جهانی است که هر کار که بخواهد میکند: «مثل ماشین میماند این جهان، ماشینی که به زبان کاملاً علمی از انبوهی آهنِ درهمریخته تکامل یافته و بنگر چگونه میبافد.
کد خبر :
۷۹۹۷۸
بازدید :
۶۵۰۳
نادر شهریوری (صدقی) | هنگامی که بحران در شکلهای مختلف خود به مهمترین «مسئله» بدل میشود تا بدان حد که باورها و ایدههای قبلی تَرَک برمیدارد و آدمی در ارائه و ادامه نقشی که تاکنون ایفا کرده دچار تردید میشود، جستوجو برای یافتن معنا و در مقیاسی حتی گستردهتر تلاش برای درک مسئله هستی به مهمترین دغدغه ذهنی بدل میشود، شاید به همین دلیل اکثر تراژدیهای بزرگ در لحظات بحران نوشته میشود.
مهمترین تراژدینویسان یونان و ازجمله سوفوکل، تراژدیهای ماندگار خود را در بحبوحه جنگهای یونان با ایران و نبردهایی موسوم به «پلوپونزی» که تقریبا همه مردم آتن را گرفتار فقر ساخته بود نوشتهاند.
شوپنهاور، تراژدی را در اساس نمایشِ شوربختیهای بزرگ قلمداد میکند و آن را کمآوردن اراده تلقی میکند، ارادهای که ناشی از ناتوانی آدمی در برابر تقدیر هولناکی است که ناگهان و بهیکباره زندگی آدمی را درهم میپیچاند، حتی نیچه که تراژیک میاندیشد و در تعریف، آن را «اثبات خود از طریق رنج» بیان میکند، بر بالادست بودن رنج در هستی و دهشتناک بودن آن تأکید میکند.
قرن بیستم بهرغم بیمها و امیدها شاهدِ دو جنگ جهانی بود که سرنوشت بشر را سخت تحت تأثیر خود قرار داد. دو رساله تاثیرگذار فلسفیِ قرن بیستم فیالواقع در پاسخ به چنین آشوبهای جنگافروزانهای نگاشته شد: «هستی و زمانِ» هایدگر (۱۹۲۷) در پی جنگ جهانی اول و در واکنش به ضرورت پرداختن به مسئله وجود نوشته شد و همینطور کتاب «هستی و نیستی» اثر سارتر که در کوران جنگ جهانی دوم به نگارش درآمد.
از یک منظر در اساس اگزیستانسیالیسم (فلسفه وجودی) در پاسخ به ضرورتهای عینی به موقعیت انسان، مسئله معنا و مسئولیت وی در جهان در ایام پس از جنگ جهانی دوم شکوفا شد. به یک معنا بخش مهمی از ادبیات پس از جنگ و بهخصوص ادبیات فرانسه تماماً ذیل مواجهه نویسندگان با مضامین فلسفه وجودی نوشته شد.
تلاش نویسندگان مهمی همچون کامو، سارتر، مالرو، مارسل، دوگار و حتی نویسنده معروفِ «شازده کوچولو» (سنت اگزوپری) تنها در این چارچوب و کوشش برای یافتن موقعیت انسانی در جهان قابل فهم است. قبل از سارتر، کامو، مالرو و...، داستایفسکی در آثار خود به مهمترین ابعاد وجودی انسان توجه نشان میدهد، به بیانی دیگر نوشتههای داستایفسکی تماماً تلاش وی برای یافتن جایگاه انسان در هستی، تصمیم و مسئولیت انسانی است.
بعد از داستایفسکی ازجمله نویسنده بزرگ دیگری که به این امر پرداخته، جوزف کنراد* (۱۹۲۴-۱۸۷۵) است که از بعضی جهات متأثر از حال و هوای روسیه قرن نوزدهمی است و در همان فضایی تنفس میکند که داستایفسکی تنفس کرده است. ** جالب آنکه داستانهای کنراد در بحبوحه آشوبهای قرن بیستمی که منتهی به جنگ جهانی اول میشود، نوشته شده است.
در بستر چنین چشماندازی است که کنراد ناتوانی انسان را عمیقاً درمییابد، زیرا در مواجهه با جهانی است که هر کار که بخواهد میکند: «مثل ماشین میماند این جهان، ماشینی که به زبان کاملاً علمی از انبوهی آهنِ درهمریخته تکامل یافته و بنگر چگونه میبافد.
من از کار سرسامآور ماشین به هراس میافتم، از ترس بر جای خود میخکوب میشوم... ماجرای غمانگیزی است، ولی واقعیت دارد، از تو کاری ساخته نیست و آنچه بیشتر تو را میآزارد این است که حتی نمیتوانی خُردش کنی... تباهیناپذیر میماند و ما را به درون میکشد و ما را بیرون میافکند، زمان، فضا، درد، مرگ، فساد، ناامیدی و دیگر توهمات را بافته است و هیچ چیز اهمیتی ندارد.» ۱
رمانِ «لرد جیم» از مهمترین رمانهای کنراد است که نویسنده در آن به ناتوانی و تردیدِ آدمی در موقعیتهای دشوار میپردازد. لرد جیم، شخصیتی منزه، اما حساس است که به اتفاقات پیرامون خود واکنش نشان میدهد و به تأمل درباره آن اتفاقات میپردازد.
او که عاشق دریانوردی است بهعنوان معاونِ کاپیتان در مسافرتی دریایی مأموریت پیدا میکند تا عدهای زوار را از سنگاپور به جده ببرد، در میانه راه کشتی که کشتی فرسودهای است سوراخ میشود و در زمانی کوتاه کشتی پر آب میشود. زوار در لحظه غرقشدنِ کشتی در خوابند، اما لرد جیم بیدار است و میداند که در زمان سرنوشتسازی قرار گرفته و فرصتی کوتاه برای «تصمیمگرفتن» دارد.
او در تردید میان نجات شخص خود و مسافرانی که در خوابند، موقعیتی دشوار و پرتنش را تجربه میکند. لرد جیم بهرغم آگاهی بر موقعیتی که سرنوشت پیش پای او گذارده، تصمیم میگیرد با قایق نجات خود را از ملهکه برهاند و زائران را به دست سرنوشت بسپارد.
بعدها زائران در اتفاقی غیرمنتظره نجات مییابند و لرد جیم و همکارانش در دادگاه به جرم خیانت و ترک مسئولیت از مناصب و افتخارات خویش محروم میشوند. رأی دادگاه به آرزوهای لرد جیم برای دریانورد شدن پایان میدهد، اما آنچه لرد جیم را معذب میکند حس ندامت شدید از کاری است که انجام داده است.
لرد جیم نمیتواند خود را سرزنش نکند. رمان از یک منظر تماماً «خودویرانگری» انسانی است که در موقعیتی غیرقابل پیشبینی و ناخواسته قرار گرفته است. آنچه موقعیت لرد جیم را حادتر میکند آن است که وی در اساس شخصیتی اخلاقی است. «اخلاق» بهمثابه مجموعهای از انتزاعیات در شرایط بحرانی در تنش با وضعیت انسان «محقق» قرار میگیرد.
موقعیت لرد جیم موقعیت انسانی «محقق» (تحققیافته) و «انضمانی» است. به یک تعبیر انسانِ محقق، انسانی است که موقعیتهای مرزی و وجودی را تجربه میکند. او از طرفی موقعیت سخت و غیرقابل پیشبینی را تجربه میکند و از طرفی دیگر تحت هجوم انتزاعیاتی قرار میگیرد که روان او را پریشان، آسیبپذیر و حساس میکند، این موقعیت فیالواقع همان وضعی است که لرد جیم تجربه میکند.
هستی و جهان از نظر ادبیاتی که واجد سویههای اگزیستانسیالیستی است در اساس یک پدیده محقق، ملموس و واقعی و مشخص است. بعد از آن واقعه هولناک، اشتاین لرد جیم به جمعآوری سوسک و پروانه روی میآورد، او این کار را به منظور تمدد اعصاب انجام میدهد، اما این کار به هیچ رو از رنج و بار هستی و وظیفه انجامنشده او در لحظات حساس سرنوشت نمیکاهد، آخرین سخنان لرد جیم از موقعیت دشوار وی حکایت میکند: «انسان وقتی زاده میشود در رویا میافتد مثل کسی است که در دریا میافتد».
پینوشتها:
* جوزف کنراد را از طلیعهداران رمان مدرن میدانند و این بدان علت است که ادبیات تنها نمیتواند به ثبت وقایع اکتفا کند. «مدرنیسمِ» کنراد از این جنبه نیز اهمیت مییابد که وی به ادبیات وجهی اگزیستانسیالیستی (وجودی) میدهد.
ادبیات اگزیستانسیالیستی چنانکه گفته شد از یک طرف در معرض انتزاعیاتی (اخلاقیاتی) است که در «ذهنِ» شخصیت داستانی میگذرد و او را موظف میکند و از طرفی دیگر واقعیتهای مشخص و سختی وجود دارد که گاهاً و در ایام و زمانه اخیر در اکثر مواقع، برخلاف آن انتزاعیاتِ پیشین، آدمی را در موقعیتی وادار به تصمیمگیری میکند که زندگیاش را کاملاً تحتالشعاع قرار میدهد مانند تصمیمی که لرد جیم میگیرد.
** نام اصلی کنراد، «یوزف نایج کورزینوفسکی» است که وی به اختصار نام «جوزف کنراد» را برمیگزیند. وی لهستانی است و لهستان در آن هنگام در سیطره روسیه قرار داشت و همواره میان این دو کشور جنگی پنهان و آشکار در جریان بود.
عموی کنراد در قیام علیه روسیه تزاری به قتل میرسد و عموی دیگری به سیبری تبعید میشود، همچنین پدر و مادر وی به روسیه تبعید میشوند. کنراد همان چیزهایی را تجربه میکند که داستایفسکی در موقعیتی مشابه تجربه کرده بود.
۱. جوزف کنراد، سی. بی. کاکس، ترجمه علی خزائیفر
۰