فیلم بهت؛ با هیچ چیزی مواجه نیستیم جز اتلاف وقت
البته شاهکار فیلم جایی است که اصلا نمیدانیم چرا شوهر پایش را در یک کفش کرده که باید بچه سقط شود و پول ردوبدل شده برایش مهم نیست. چرا چنین عاشق سینهچاکی دست به حماقت میزند و اصلا این حماقت ناشی از چیست.
کد خبر :
۸۴۹۸۰
بازدید :
۱۰۸۱
احسان زیورعالم | کرونا هر چه نداشت یک حسن جذاب داشت. فیلمهایی که در صف اکران جامانده بودند و گویا قرار نبود رنگ پرده سینما به خود ببینند، ناگهان طی فرآیندی جهانی به اکران در فضای VOD رضا میدهند تا ما مخاطبان تشنه در این بیابان بیفرهنگی، کمی از آثار هنری جامانده سیراب شویم.
حجم بالای فیلمها ناگهان حق انتخاب نداشته را توسعه داد و ما در صفحات شبیه به هم VODها با نامها و نشانها روبهرو شدیم. حالا کافی بود کنترل تلویزیون را چند بار فشار دهیم تا با انبوهی از انتخاب مواجه شویم و از بخت خوبم یکی از این انتخابها برایم فیلم «بهت» بود ساخته عباس رافعی.
فیلم را رافعی که ید طولایی در ساخت فیلم دارد، سه سال پیش تولید کرده و حالا چرا به اکران نرسیده خدا میداند؛ اما محصول تماشای فیلم یک «بهت» درونی بود. به عبارتی میشد تجربه دیدن فیلم را هم با عنوان «بهت ۲» تولید کرد.
فیلم داستان زن و شوهری بورژواست که بچهدار نمیشوند و رحمی اجاره میکنند، ناگهان زن حامل بچه مبتلا به سرطان میشود، شوهرش دبه درمیآورد و تلاش میکند در یک تصادف سازمانیافته بچه را بکشد. همه این تکههایی که گفته شد میتواند فیلمی را جذاب کند، به آن بعد جنایی ببخشد و اصلا وجوه فلسفی به فیلم بیفزاید؛ اما در فیلم عباس رافعی همه چیز خندهدار طی میشود.
فیلم داستان زن و شوهری بورژواست که بچهدار نمیشوند و رحمی اجاره میکنند، ناگهان زن حامل بچه مبتلا به سرطان میشود، شوهرش دبه درمیآورد و تلاش میکند در یک تصادف سازمانیافته بچه را بکشد. همه این تکههایی که گفته شد میتواند فیلمی را جذاب کند، به آن بعد جنایی ببخشد و اصلا وجوه فلسفی به فیلم بیفزاید؛ اما در فیلم عباس رافعی همه چیز خندهدار طی میشود.
مثلا شوهر برای آنکه همکارش را راضی کند با موتور به زنش بزند تا بچه سقط شود، از دستپخت زنش به رفیقش میدهد و در سکانس بعدی چنان با لطافت موتورش را به زن (رعنا آزادیور) مماس میکند که تهش جنین دچار قلقلک شود؛ اما نتیجه قطع امید پزشکان از زنده ماندن مصدوم است!
البته شاهکار فیلم جایی است که اصلا نمیدانیم چرا شوهر پایش را در یک کفش کرده که باید بچه سقط شود و پول ردوبدل شده برایش مهم نیست. چرا چنین عاشق سینهچاکی دست به حماقت میزند و اصلا این حماقت ناشی از چیست.
عباس رافعی تحصیلاتش در حوزه ادبیات نمایشی است؛ اما آنچه از او در «بهت» میبینیم نادیده گرفتن سادهترین اصول فیلمنامهنویسی است. از همان آغاز فیلم، جایی که زوج آتنا و فرید سوار بر ماشین میشوند و این قرار است یک آغاز باشد، بدون هیچ کارکردی. اصلا کل فیلم محصول نماهای بیکارکرد است.
بیشمار نماهای بیهودهای در فیلم است که یک شخصیت در حیاط بیمارستان ایستاده است. مدام از خودم میپرسیدم برای چه؟ یا جایی مهتاب کرامتی در نقش آتنا پس از یک خرید - که اصلا بار دراماتیک ندارد و هیچ جای فیلم به آن خرید هم ارجاع نمیشود - کنار خیابان ایستاده، چند دقیقه صبر میکند تا شوهرش او را سوار کند، خب برای چه؟
گاهی اوقات شما میگویید فیلمنامه و کارگردانی بد را با بازی خوب بازیگران میشود تحمل کرد. از هیچ چیز بازیگران «بهت» نمیشود دفاع کرد. اگر قرار است با یک فیلم رئالیستی روبهرو باشیم، در مقابل با بازی فراسوررئالیستی درگیر میشوید.
انگار نه انگار مهتاب کرامتی بازیگری است باتجربه، او حتی از پس بهتهای مداوم فیلم هم برنمیآید. او شیء بیهودهای است که در فیلم کمی راه میرود و بیشتر رانندگی میکند. همه چیز در یک تصنع ناکجاآبادی اسیر میشود. حتی نمیشود توجیه کرد با اثری فرمالیستی یا سبکگرا روبهروییم.
در واقع ما با هیچ چیزی مواجه نیستیم جز اتلاف وقت. همانطور که بازیگران در فیلم وقت خودشان را تلف میکنند یا پشت فرمان ماشین و موتوسیکلت یا وسط حیاط بیمارستان. جزییات بیهوده در فیلم آنقدر زیاد است که حتی چند نما از پیچیدن موتور در خروجی بزرگراههای تهران را شاهدیم. خب به چه درد میخورد وقتی قصهای نداری.
مشکل از زمانی آب میخورد که تیم تولید دور هم جمع میشوند و یکی آن وسط میگوید آقا رحم اجارهای موضوع جذابی است و میشود «بهت». آنچه جذاب است موضوع نیست، روایت و داستان است. همانچیزی که رافعی فراموشش میکند.
داستانی در کار نیست، بخشی از بدن یک زن در میان است که کسی هم نمیتواند برایش تصمیمی بگیرد. حتی اگر موضوع رحم اجارهای را از فیلم حذف کنید هم اتفاق خاصی رخ نمیدهد. چون گروه فیلمسازی حتی به خودش زحمت نداده است ابعاد مختلف این موضوع را بررسی کند.
به هر حال رحم اجارهای هم پرسشی بنیادی در حوزه فلسفه است و هم در حوزه جامعهشناسی. فیلم به هیچ کدام از این موارد پاسخ نمیدهد. حتی دوقطبی فاجعهبار فقیر و غنی درون فیلم هم کارکردی ندارد. اساسا فقری که موجب پایبندی زن به اجاره دادن رحمش میشود در فیلم متبلور نمیشود.
حتی میپرسی این زوج فقیر درگیر چه بحرانی هستند که چنین تصمیمی برای زندگی خود میگیرند. در آن سو که با قشری به ظاهر تحصیلکرده و دانشگاهی روبهروییم، به اندازه یک خط دیالوگ بحران فلسفی رخ نمیدهد. تفاوت طبقاتی هم خانه دو زوج است که در یکی چای سرو میشود و در دیگری قهوه یا فقرا قیمه میخورند و اغنیا سالاد سزار.
مبتذلترین شکل مواجهه با مسائل انسانی در سینمای ایران، سینمایی است که همان بهتر در VOD دنبال شود تا روی پرده سینما.
۰