داوود پیرنیا؛ کاشف ستارههای دنیای موسیقی
صداى خوش از آنجا مىآمد. داریوش با دیدن من، با دست اشاره به سکوت کرد. سرانجام خواننده را دیدم و به زودى صدایش را از برنامه گلها هم پخش کردند و او، خواننده گرامىاکبر گلپایگانى بود.
کد خبر :
۸۶۴۷۶
بازدید :
۹۳۲۳
در تاریخ موسیقی ایران به نامهایی بر میخوریم که اگرچه خود از موسیقیدانان برجسته نبودند، اما نقش بسزایی در تعالی این هنر ایفا کردهاند.
از جمله این چهرهها باید به داود پیرنیا اشاره کرد؛ شخصیتی فرهیخته که با بنیانگذاشتن برنامه گلها در رادیو و شناساندن و پرو بال دادن به خوانندگان و نوازندگان جوانی که اکنون بر قله موسیقی نشستهاند، تاثیری شگرف در جهتدهی سلیقه مردم به سوی موسیقی فاخر داشت.
پیرنیا سال ۱۲۷۹ از خانوادهای با نسب قاجاری به دنیا آمد، پس از گذراندن تحصیلات مقدماتی در ایران، برای ادامه تحصیل در رشته حقوق به سوئیس رفت. وی با بازگشت به ایران به مناصب دولتی نیز رسید؛ اما ادبیات و موسیقی برای او دلنشینتر بود.
داود پیرنیا که در دوره زندگی در اروپا با موسیقی کلاسیک آشنا شده و حتی به فراگیری پیانو پرداخته بود، در بازگشت به ایران بیشتر به گسترش و نوسازی موسیقی سنتی ایرانی پرداخت. او که فردی متدین و عارفمسلک بود، دریافته بود که اگر پیوند درستی میان شعر و موسیقی سنتی انجام بگیرد، آثار درخشانی پدید خواهد آمد و همین انگیزهای شد برای راهاندازی برنامه گلها.
برنامه گلها در ابتدا با نام گلهای جاویدان به ابتکار داوود پیرنیا در رادیو تهران آغاز شد. برنامههای دیگری نیز به نامهای گلهای رنگارنگ، یک شاخه گل، برگ سبز و گلهای صحرایی بعد از ۱۳۳۴ به این مجموعه افزوده شد.
در طول یازدهسال ریاست و نظارت پیرنیا بر تولید مجموعه گلها ۵ دسته برنامه در این مجموعه تهیه شد: گلهای جاویدان (۱۵۷ برنامه)؛ گلهای رنگارنگ (۴۸۱ برنامه)؛ برگ سبز (۴۸۱ برنامه)؛ یک شاخه گل (۴۶۵ برنامه)؛ و گلهای صحرایی (۶۴ برنامه) هر یک از این مجموعهها شامل آثار برگزیده شاعران کهن و معاصر زبان پارسی و دکلمه شعر، همراه با آواز و موسیقی بود.
از هنرمندانی که با گلها مطرح و شناسانده شدند میتوان به خوانندگانی، چون اکبر گلپایگانی، محمدرضا شجریان، ایرج (حسین خواجهامیری) و محمود محمودی خوانساری اشاره کرد.
شهرخ پیرنیا، پسر مرحوم پیرنیا درباره همنشینی پدرش با هنرمندان برجسته و نقش او در معرفی این هنرمندان گفته است:
شهرخ پیرنیا، پسر مرحوم پیرنیا درباره همنشینی پدرش با هنرمندان برجسته و نقش او در معرفی این هنرمندان گفته است:
«برخى از روزهاى هفته و بهخصوص شبهاى جمعه، هنرمندان و شاعران برجسته در خانه ما جمع مىشدند؛ بزرگانى همچون جلیل شهناز، رهى معیرى، بهادر یگانه، ابوالحسن ورزى، کیومرث وثوقى، احمد عبادى، حبیبالله بدیعى، تجویدى، پرویز یاحقى، حسن شهباز، مجید نجاهى، ورزنده، جواد معروفى، مرتضى محجوبى، حسین قوامى، فرهنگ شریف، بنان، عبدالوهاب شهیدى، کورس سرهنگزاده و گاهى معینى کرمانشاهى. شادروانان رهى معیرى، محجوبى، قوامى و شهیدى بیشتر با پدرم مأنوس بودند و طبیعتا ما هم بیشتر آنها را مىدیدیم.
از این دیدارها، خاطرههاى بسیار خوبى به یادگار مانده است؛ مثلا، وقتى ترانهاى از استاد حسین قوامى مىشنوم، به یاد اولین شبى مىافتم که به خانه ما آمد و ترانه «داد از دل، فریاد از دل» را در کنار حوض خواند و تحسین پدرم را برانگیخت. از آن هنگام، اهل ذوق خواننده جدیدى را به نام «فاختهاى» شناختند که کسى جز استاد قوامى نبود.
از این دیدارها، خاطرههاى بسیار خوبى به یادگار مانده است؛ مثلا، وقتى ترانهاى از استاد حسین قوامى مىشنوم، به یاد اولین شبى مىافتم که به خانه ما آمد و ترانه «داد از دل، فریاد از دل» را در کنار حوض خواند و تحسین پدرم را برانگیخت. از آن هنگام، اهل ذوق خواننده جدیدى را به نام «فاختهاى» شناختند که کسى جز استاد قوامى نبود.
یک روز بعدازظهر، از مدرسه به خانه بازگشتم. از هشتى نگذشته و وارد حیاط نشده، صداى چهچههاى را شنیدم که تا به آن روز نظیرش را نشنیده بودم و این صداى تازه را نمىشناختم. در آستانه در یکى از اتاقهاى پذیرایى، برادرم داریوش را ایستاده دیدم.
صداى خوش از آنجا مىآمد. داریوش با دیدن من، با دست اشاره به سکوت کرد. سرانجام خواننده را دیدم و به زودى صدایش را از برنامه گلها هم پخش کردند و او، خواننده گرامىاکبر گلپایگانى بود.
این اواخر که عشق مرحوم پدرم به گل موجب شد خانه ما به باغ صبا منتقل شود، در یکى از شبهاى جمعه، استاد عبادى نزد پدرم آمد. جوانى خوشقامت به همراهش بود که آقاى شجریان معرفىاش کردند.
این اواخر که عشق مرحوم پدرم به گل موجب شد خانه ما به باغ صبا منتقل شود، در یکى از شبهاى جمعه، استاد عبادى نزد پدرم آمد. جوانى خوشقامت به همراهش بود که آقاى شجریان معرفىاش کردند.
پس از صرف شام، استاد و همراه ایشان به سالن رفتند و چند لحظه بعد، صداى خوشى به گوش رسید: استاد شجریان تصنیفى خراسانى را مىخواند که نامش را به یاد ندارم؛ اما در آن «کار داره بالا مىگیره» تکرار شده بود. خواندن آن ترانه، مقدمه پیوستن این استاد مسلم آواز ایران به خانواده هنرمندان برنامه گلها شد.»
مرحوم داود پیرنیا بیمارى قلبى داشت و، چون بالا رفتن از پلهها را براى او ممنوع کرده بودند، به دستور مقامهاى وقت رادیو، استودیوى معروف گلها در ضلع شمالى رادیو ایران (میدان ارک) و طبقه همکف ساخته شد.
مرحوم داود پیرنیا بیمارى قلبى داشت و، چون بالا رفتن از پلهها را براى او ممنوع کرده بودند، به دستور مقامهاى وقت رادیو، استودیوى معروف گلها در ضلع شمالى رادیو ایران (میدان ارک) و طبقه همکف ساخته شد.
این بیماری با تالمات خاطری که برای او بهوجود آمده بود بعدها بیشتر شد. سال ۱۳۴۵ نامهنگاری برخی علیه او موجب شد هوشنگ انصاری وزیر اطلاعات، افرادی را برای بازرسی کارهای پیرنیا اعزام کند. پیرنیا در ازای خدماتی که انجام میداد، حقوقی دریافت نمیکرد.
هر نوازنده یا گروهی که کارشان را انجام میدادند، پس از اختتام بر طبق یادداشتی که پیرنیا امضا کرده بود، دستمزدشان را از صندوق دریافت میکردند؛ بنابراین اصولا پولی در اختیار پیرنیا نبود و حقوقی نمیگرفت که احتیاج به بازرسی داشته باشد؛ اما این بی حرمتی در حق او انجام شد و همین امر موجب شد از برنامه گلها کنارهگیری کند.
شهرخ پیرنیا درباره مرگ پدرش در سال ۱۳۵۰ توضیح داده است: «یکى از دوستان پدرم مجله خواندنیها را براى او آورده بود و در آن شماره، به درست یا نادرست، از زبان یا قلم مظفر فیروز نوشته بودند که ایران «ایرانستان» (با اشاره به پسوند نام اکثر جمهورىهاى آسیایى شوروى) خواهد شد.
مرحوم پیرنیا با خواندن این سطور، به سختى برافروخته شده مجله را پرتاب کرد و فریاد زد: «اى خائن، اى خائن». فورى پیشخدمت براى ایشان لیوان آبى آورد، اما هنوز آب به دهان نرسیده، قلب حساسش از تپش بازایستاد، جان به جانآفرین تسلیم کرد و سایهاش از سر فرزندان کم شد.»
۰