تیمسار اصغر کورنگی؛ زندانبانی که محبوب زندانیان بود
شاید کمتر کسی بداند که تغییر عنوان «زندان قصر» به ندامتگاه قصر و بند به اندرزگاه از ابتکارات او بود. سال ۱۳۴۴ تا ۱۳۴۸ که این سمت را عهدهدار بود، بالا گرفتن مبارزات سیاسی علیه حکومت، زندان قصر را پر کرده بود از زندانیان سیاسی.
کد خبر :
۹۴۱۳۱
بازدید :
۳۱۰۸
امید ایرانمهر | یک آگهی تسلیت دو، سه روزی است سوژه فعالان شبکههای اجتماعی شده است؛ پیامی به مناسبت درگذشت رئیس زندان قصر در دهه ۴۰ که به امضای جمعی از اعضای حزب ملل اسلامی رسیده است: «درگذشت مرحوم مبرور تیمسار اصغر کورنگی را به فرزندان، بازماندگان، دوستان و آشنایان مقیم داخل و خارج بهویژه جناب آقای فریدون کورنگی تسلیت میگوییم.»
در شبکههای اجتماعی از یکدیگر میپرسند ماجرا چیست؟ چرا مرگ زندانبان، برای زندانیانی که علیه حکومت وقت دست به اسلحه برده بودند مایه تاثر و اندوه شده است؟ یکی نوشته: «این پیام زنده بودن انسانیت است نه مرگ یک انسان»، دیگری با حیرت پرسیده:
«این آگهی مربوط به همین روزهاست؟» یکی هم از در انکار وارد شده است که «از روی اسامی بهنظر میرسه خیلی قدیمی باشه… آگهی اگه متعلق به زمان شاه نباشه، مربوط به اوایل انقلابه.»، اما حقیقت ماجرا چیست؟
اصغر کورنگی را نخستین بار ۹ سال پیش، روزی از روزهای آبان ۱۳۹۱ ملاقات کردم. همکار وبسایت تاریخ ایرانی بودم.
اصغر کورنگی را نخستین بار ۹ سال پیش، روزی از روزهای آبان ۱۳۹۱ ملاقات کردم. همکار وبسایت تاریخ ایرانی بودم.
قرار بود به مناسبت تغییر کاربری زندان قصر به «باغموزه» خاطرات زندانیان پیشین را گردآوری کنیم. مرحوم بستهنگار، داماد آیتالله طالقانی در مصاحبه با همکارمان گفته بود: «آن زمان رئیس زندان آقای سرتیپ کورنگی انسان خیلی خوبی بود.
نهایت محبت را به ویژه به آقای طالقانی داشت… یک بار سر موضوعی با یکی از زندانبانها درگیر شدم و توی گوشش زدم، من را چند روزی بردند انفرادی، بعدها شنیدم میخواستند به تلافی بیایند من را داخل سلول کتک بزنند، اما آقای کورنگی مانع شده بود. الان هم منزلش نزدیک خانه ماست، در همین کوچه بالایی و همدیگر را گاهی میبینیم.»
به اشاره بستهنگار، کورنگی را سی و چند سال بعد از انقلاب یافتیم و قرار شد با او نیز گفتگو کنیم. بعدها خود کورنگی میگفت: «من مرده بودم، این گفتگو دوباره مرا زنده کرد.»
همراه مهسا جزینی، خبرنگار تاریخ ایرانی برای عکاسی از تیمسار به خانهاش رفتم. بیش از نیم قرن از سکونتش در محله تجریش میگذشت، اما اصلاً اصفهانی بود و به لهجه شیرین آن دیار سخن میگفت. چندباری چانه زد تا از زیر بار عکاسی شانه خالی کند؛ میگفت عکس من به چه کاری میآید؟
به اشاره بستهنگار، کورنگی را سی و چند سال بعد از انقلاب یافتیم و قرار شد با او نیز گفتگو کنیم. بعدها خود کورنگی میگفت: «من مرده بودم، این گفتگو دوباره مرا زنده کرد.»
همراه مهسا جزینی، خبرنگار تاریخ ایرانی برای عکاسی از تیمسار به خانهاش رفتم. بیش از نیم قرن از سکونتش در محله تجریش میگذشت، اما اصلاً اصفهانی بود و به لهجه شیرین آن دیار سخن میگفت. چندباری چانه زد تا از زیر بار عکاسی شانه خالی کند؛ میگفت عکس من به چه کاری میآید؟
فکر میکرد بعد از این همه سال چهره و خاطرات پیرمردی هشتاد و چندساله که سالهاست دور از هیاهو روزگار میگذراند برای دیگران بیاهمیت است: «البته من خاطراتم را نوشتهام، ولی میدانم کسی نمیخواند، من هم منتشرش نمیکنم.».
اما همان گفتگو بهانهای شد تا دفترچه خاطراتش را در اختیار مهسا جزینی بگذارد. نتیجه کار انتشار کتاب «مسیح در قصر» بود که سال ۱۳۹۷ از سوی انتشارات روزنه عرضه شد.
اما همان گفتگو بهانهای شد تا دفترچه خاطراتش را در اختیار مهسا جزینی بگذارد. نتیجه کار انتشار کتاب «مسیح در قصر» بود که سال ۱۳۹۷ از سوی انتشارات روزنه عرضه شد.
میگفت دوست داشته پزشک شود، اما از قضا و روزگار حقوق جزایی خواند، وارد دانشکده پلیس شد و سرانجام به ریاست زندان گنبد کاووس رسید. وقتی زندان ویرانه گنبد را به سامان رساند، مورد توجه مبصر رئیس شهربانی کل کشور قرار گرفت و در ۳۷ سالگی به ریاست زندان قصر منصوب شد.
شاید کمتر کسی بداند که تغییر عنوان «زندان قصر» به «ندامتگاه قصر» و «بند» به «اندرزگاه» از ابتکارات او بود. سال ۱۳۴۴ تا ۱۳۴۸ که این سمت را عهدهدار بود، بالا گرفتن مبارزات سیاسی علیه حکومت، زندان قصر را پر کرده بود از زندانیان سیاسی.
کورنگی از نسلی بود که در قاموسشان «معرفت» و «اخلاق» ارزش بودند و «جوانمردی» و «کردار نیک» معیار انسانیت. خودش میگفت مصدقی بود و از جوانی که در مسجد هدایت، پای صحبت آیتالله طالقانی نشست، شیفته این سید مبارز شد. حالا که از بد روزگار، طالقانی و امثال او زندانیاش بودند، تلاش میکرد به کاهش رنج و آلام آنها همت گمارد. معتقد بود که «زندانی عادی اصولاً خودش حس میکند که خطا کرده است.
کورنگی از نسلی بود که در قاموسشان «معرفت» و «اخلاق» ارزش بودند و «جوانمردی» و «کردار نیک» معیار انسانیت. خودش میگفت مصدقی بود و از جوانی که در مسجد هدایت، پای صحبت آیتالله طالقانی نشست، شیفته این سید مبارز شد. حالا که از بد روزگار، طالقانی و امثال او زندانیاش بودند، تلاش میکرد به کاهش رنج و آلام آنها همت گمارد. معتقد بود که «زندانی عادی اصولاً خودش حس میکند که خطا کرده است.
زندانی سیاسی مدعی است که حکومت خطا کرده است؛ این فهمیده است، فاضل است، کسی است که خودش مکتب و فکر دارد. با یک زندانی سیاسی نمیشود و نباید مثل زندانی عادی رفتار کرد.»
نه فقط خودش فضای زندان را برای گذران دوران حبس به خانهای آرام تبدیل کرده بود، بلکه برخی اقدامات سایر بخشهای دستگاه همچون ساواک علیه زندانیان را نیز خنثی میکرد: «شبی که آقایان طالقانی، بازرگان و دکتر سحابی از برازجان به زندان قصر برگشتند گفتم حواستان جمع باشد، اینجا در بند شما میکروفن و ضبط صوت کار گذاشتهاند… حرفهایی نزنید که احیاناً به ضررتان باشد. آنها هم نامردی نکردند تمام میکروفنها را از کار انداختند.»
همین کار به بازداشت و حبس ۲۹ روزهاش در سلول انفرادی انجامید. مسئولان او را مقصر اتفاقات زندان میدانستند؛ پربیراه هم نبود که در دوران ریاستش، زندانیان مسلمان آزادانه اعیاد مذهبی را جشن میگرفتند، با فعالان بیرون از زندان نامهنگاری میکردند، برای نهضتهای آزادیبخش کمک مالی میفرستادند، با هر کسی که میخواستند همبند میشدند و ملاقات میکردند و به قول کورنگی «هر کاری که میخواستند میکردند، ولی ما به روی خودمان نمیآوردیم.»
همین مهر و عطوفت زندانبان بود که باعث شد بعد از انقلاب، زندانیان سابق متفقالقول با انتشار نامهای سرگشاده از خدمات او تجلیل و برایش اماننامه صادر کنند. در روزهایی که هر نوع پیوند با دستگاه سابق نابخشودنی بود، نه تنها از گزند محاکمه احتمالی در امان ماند بلکه با نظر مهندس بازرگان و پیگیری آیتالله طالقانی در دولت موقت انقلاب به معاونت شهربانی کل کشور نیز رسید.
نه فقط خودش فضای زندان را برای گذران دوران حبس به خانهای آرام تبدیل کرده بود، بلکه برخی اقدامات سایر بخشهای دستگاه همچون ساواک علیه زندانیان را نیز خنثی میکرد: «شبی که آقایان طالقانی، بازرگان و دکتر سحابی از برازجان به زندان قصر برگشتند گفتم حواستان جمع باشد، اینجا در بند شما میکروفن و ضبط صوت کار گذاشتهاند… حرفهایی نزنید که احیاناً به ضررتان باشد. آنها هم نامردی نکردند تمام میکروفنها را از کار انداختند.»
همین کار به بازداشت و حبس ۲۹ روزهاش در سلول انفرادی انجامید. مسئولان او را مقصر اتفاقات زندان میدانستند؛ پربیراه هم نبود که در دوران ریاستش، زندانیان مسلمان آزادانه اعیاد مذهبی را جشن میگرفتند، با فعالان بیرون از زندان نامهنگاری میکردند، برای نهضتهای آزادیبخش کمک مالی میفرستادند، با هر کسی که میخواستند همبند میشدند و ملاقات میکردند و به قول کورنگی «هر کاری که میخواستند میکردند، ولی ما به روی خودمان نمیآوردیم.»
همین مهر و عطوفت زندانبان بود که باعث شد بعد از انقلاب، زندانیان سابق متفقالقول با انتشار نامهای سرگشاده از خدمات او تجلیل و برایش اماننامه صادر کنند. در روزهایی که هر نوع پیوند با دستگاه سابق نابخشودنی بود، نه تنها از گزند محاکمه احتمالی در امان ماند بلکه با نظر مهندس بازرگان و پیگیری آیتالله طالقانی در دولت موقت انقلاب به معاونت شهربانی کل کشور نیز رسید.
هرچند، در پی استعفای دولت موقت ترجیح داد از کار دولتی کناره بگیرد و باقی عمر را به بازنشستگی بگذراند، اما خاطره زندانبان رئوف زندان قصر نه تنها از ذهن زندانیانش زدوده نشد، بلکه هرچه گذشت، اهمیت خدماتش بیش از پیش شناخته شد.
وقتی نیما جاویدی، کارگردان و فیلمنامهنویس جوان سینما تصمیم گرفت قصه یک زندانی و زندانبانش را به اثری سینمایی تبدیل کند، از مشاورههای تیمسار بهرهمند شد. سرگرد نعمتالله جاهد براساس شخصیت واقعی اصغر کورنگی خلق شد و بازی نوید محمدزاده در نقش جاهد، شمایل کورنگی را در تاریخ سینمای ایران نیز ماندگار کرد.
وقتی نیما جاویدی، کارگردان و فیلمنامهنویس جوان سینما تصمیم گرفت قصه یک زندانی و زندانبانش را به اثری سینمایی تبدیل کند، از مشاورههای تیمسار بهرهمند شد. سرگرد نعمتالله جاهد براساس شخصیت واقعی اصغر کورنگی خلق شد و بازی نوید محمدزاده در نقش جاهد، شمایل کورنگی را در تاریخ سینمای ایران نیز ماندگار کرد.
روزی که به دیدار تیمسار رفته بودیم در میانه روایت خاطراتش از زندان قصر گفت: «من اصلاً دلم نمیخواست یک افسر باشم، میخواستم یک انسان باشم و سعیام این بود که از حدود انسانیت خارج نشوم.» این راز بیش از ۹۰ سال زندگی شرافتمندانه تیمسار اصغر کورنگی بود.
منبع: روزنامه همشهری
منبع: روزنامه همشهری
۰