ماکسیم گورکی؛ الگویی تمام عیار برای رئالیسمِ سوسیالیستی

ماکسیم گورکی؛ الگویی تمام عیار برای رئالیسمِ سوسیالیستی

قهرمانان داستان‌های گورکی معمولا به‌صورت تیپ ظاهر می‌شوند. تیپ‌های گورکی نمونه‌هایی از قشر‌های گوناگون جامعه‌اند که گورکی به بیان کلی خلق و خوی، رفتار و منش آنان می‌پردازند. تیپ‌ها فاقد تشخص و فردیت‌اند و کندوکاو‌های روانکاوانه در مورد فرد‌فردشان منطقی است.

کد خبر : ۹۵۳۸۱
بازدید : ۳۲۱۵

ماکسیم گورکی

ماکسیم گورکی (۱۹۳۶-۱۸۶۸) نیازی به پیداکردن راهی به‌سوی توده‌ها نداشت، زیرا خودش جزء توده‌ها بود. سه‌گانه «دوران کودکی»، «در جست‌وجوی نان» و «دانشکده‌های من» روایتی داستانی از زندگی پرفراز‌و‌نشیب گورکی در میان توده‌هاست.

داستان «دوران کودکی» گورکی چنان که از عنوانش پیداست به کودکی‌اش ربط پیدا می‌کند. گورکی کودکی خود را با مرگ زودهنگام پدرش به یاد می‌آورد؛ او را بر بالین پدر رو به احتضارش می‌برند تا آخرین بار او را ببیند، اما آن‌قدر کم‌سن‌و‌سال است که نمی‌تواند تصوری از فاجعه داشته باشد:

«.. مادربزرگم دستم را گرفت و به‌سوی کلیسای دوری رفتیم، از میان صلیب‌های سیاه بسیاری گذشتیم. همین که از آن محوطه دور شدیم، پرسید: چرا گریه نمی‌کنی؟ خوب بود گریه می‌کردی. من گفتم گریه‌ام نمی‌آد. آهسته گفت: خوب اگر نمی‌آد که نمی‌خواد! همه این چیز‌ها تعجب‌آور بود. من خیلی کم گریه می‌کردم. فقط از رنجش و توهین به گریه می‌افتادم، نه از درد و سوگ پدرم».۱

بعد از مرگ پدر، گورکی به رغم کم‌سن‌و‌سال‌بودن «در جست‌وجوی نان» به پادویی روی می‌آورد. گورکی تجربیات کار را در داستان «در جست‌وجوی نان» به رشته تحریر درمی آورد. خواننده با خواندن آن با کودکی آشنا می‌شود که به‌جای کتاب به جست‌وجوی نان می‌رود. بعد‌ها گورکی در سال‌های آخر زندگی‌اش گفته بود که در کودکی علاقه زیادی به مطالعه داشته و تنها آرزویش کتاب بود و تفریحش پس از کار طاقت‌فرسای روز، مطالعه در پرتو نور مهتاب بود.

«دانشکده‌های من» آخرین رمان از سه‌گانه گورکی است. «دانشکده‌های من» به تصمیم گورکی برای ورود به دانشگاه برای یادگیری علوم برمی‌گردد، اما خیلی زود درمی‌یابد که دانشگاه واقعی جای دیگری است و تصمیم می‌گیرد در آنجا تحصیل کند. از جمله دانشکده‌های گورکی رابطه مدام و ملموس وی با مردم در محل کار و زندگی‌اش بود. او از زیرزمین محل سکونتش با عنوان یکی از دانشکده‌های خود نام می‌برد:
«این زیرزمین‌ها یکی از دانشکده‌های من بود». مقصود او از زیرزمین همسایه اتاق محل سکونتش، خانواده یورنیوف‌ها بود که در اتاقکی یک مادر و دو پسر با حقوقی مختصر زندگی می‌کردند. بیوه‌زن مجبور بود با سبد کوچک دستی و تکه‌ای گوشت نازک غذای خوب درست کند تا لااقل برای فرزندان و خودش -اگر به حساب آید- کافی باشد. دانشکده‌های گورکی تماما مواجهات روزمره گورکی با مردم و اجتماعی است که او در اعماق آن زندگی کرده است.

قهرمانان داستان‌های گورکی معمولا به‌صورت «تیپ» ظاهر می‌شوند. تیپ‌های گورکی نمونه‌هایی از قشر‌های گوناگون جامعه‌اند که گورکی به بیان کلی خلق و خوی، رفتار و منش آنان می‌پردازند. تیپ‌ها فاقد تشخص و فردیت‌اند و کندوکاو‌های روانکاوانه در مورد فرد‌فردشان منطقی است.
گورکی آگاهانه از توصیف روان‌شناسانه ذهنی قهرمانانش پرهیز می‌کند، زیرا این کار او را از واقعیت اجتماعی دور می‌کند و به موضوع جنبه خصوصی می‌دهد. تمامی تلاش گورکی، لااقل در دوره‌ای از نویسندگی‌اش تلاش تعمدی برای آن است که داستان را به عرصه روابط خانوادگی و زندگی خصوصی محدود نکند و اگر هم به ناگزیر این کار را می‌کند -زیرا رمان همواره از فرد آغاز می‌شود- آن را تحت‌الشعاع سرنوشت جامعه قرار دهد.
از طرفی دیگر تصور گورکی از جامعه بر ایده تکامل مبتنی است به این معنا که گورکی تاریخ را در جریان بی‌وقفه حرکت به سمت جلو ارزیابی می‌کند و بالطبع با خوش‌بینی به سیر رو به تکامل آن می‌نگرد. معیار گورکی برای خوش‌بینی ساده انگارانه‌اش معیاری «علمی» متأثر از زمانه خود است که در اصل بر نوعی رابطه «علت و معلولی» استوار است.
ماکسیم گورکی؛ یک رئال سوسیالیستِ تمام عیار
او این رابطه را در اجتماع و در مسیر چشم‌اندازی تاریخی به نمایش درمی‌آورد. به نظر گورکی معلول‌های اجتماعی بی‌عدالتی است که در روندی از میان می‌رود؛ زیرا دلیلی برای بودنشان وجود ندارد. ادبیات گورکی بر این «متافیزیک» استوار است که سرانجام علت غایی که حقیقت اجتماعی است، نمایان می‌شود و انسان از هر رنج و ستمی رهایی می‌یابد. این خوش‌بینی گورکی بعد‌ها به الگویی برای «رئالیسم سوسیالیستی» بدل می‌شود.

در آثار گورکی «آگاهی» جایگاهی مهم دارد، زیرا مقدمه خودآگاه‌شدن است. خودآگاهی نیز طی پروسه رخ می‌دهد که آغاز آن از شناخت «عینی» یا «واقعی» انسان نسبت‌به موقعیتش آشکار می‌شود. علاوه بر این‌ها گورکی نه فقط به آگاهی که به «انتشار آگاهی» نیز پرب‌ها می‌دهد، زیرا در‌نهایت انتشار است که به نفع منافع عالی اجتماعی منتهی می‌شود.

پروسه آگاهی، خودآگاهی و انتشار آگاهی را گورکی در رمان مشهور خود «مادر» به نمایش درمی‌آورد. په‌لاگه شخصیت اصلی رمان که گورکی او را مادر معرفی می‌کند، زندگی سخت و طاقت‌فرسایی دارد. شوهرش ولاسف که کارگری دائم‌الخمر است، می‌میرد و فرزندش پاول به تقلید از پدر به میگساری روی می‌آورد، اما کمی بعد و به یکباره عادت‌های پدر را ترک می‌کند و به خواندن کتاب -آگاه‌شدن- روی می‌آورد.
او سپس و به‌تدریج همراه با آگاهی متوجه موقعیت خود می‌شود و آن را ناعادلانه می‌یابد. پاول به‌تدریج دوستانی پیدا می‌کند که آرمانی مشترک دارند. آن‌ها مبادرت به انتشار نظرات می‌کنند و به‌تدریج مادر را نیز با خود همراه می‌کنند.
پس از دستگیری پاول، مادر نقشی اساسی ایفا می‌کند و تصمیم می‌گیرد ادامه کار‌های پاول را انجام دهد. رمان «مادر» جهانی ساده‌شده را به نمایش درمی‌آورد که نویسنده در حین ارائه این اثر به تحمیل آموزه‌های فکری و به واقع پیام‌های خود مبادرت می‌کند تا خواننده را در مسیر «نیت مؤلف» هدایت کند.
با‌این‌حال کشش و گیرایی این اثر به جای خود باقی است، چون برآمده از تحصیلات گورکی در دانشکده‌های زندگی است که رمان را به متنی خواندنی و در همان حال آموزشی بدل می‌کند.

بیست سال بعد از انتشار رمان «مادر» (۱۹۰۶)، گورکی شروع به نوشتن رمان چهارجلدی «کلیم سامگین» می‌کند. آغاز نوشتن این رمان بلند به سال‌های ۲۶-۱۹۲۵ می‌رسد، اما نوشتن کامل آن هیچ‌گاه به پایان نمی‌رسد. در توضیح آن گفته می‌شود که گورکی پیش از به پایان رساندن آن می‌میرد.
بسیاری رمان «کلیم سامگین» را نوعی تصفیه‌حساب گورکی با خودش تلقی می‌کنند. این تلقی می‌تواند درست باشد، چون اکتبر ۱۹۱۷ و پیامد‌های آن بسیاری و به‌خصوص نویسندگانی مطرح، چون گورکی را تحت تأثیر قرار می‌دهد. همچنین گورکی در نوشتن «کلیم سامگین» به شیوه‌ای دست می‌زند که تا قبل از آن سابقه نداشته و آن «شخصیت‌پردازی» به‌جای «تیپ‌سازی» است.
او شخصیت کلیم سامگین را بررسی می‌کند و مؤلفه‌های ناخودآگاه و خودآگاه، ذهن و روح را مورد تأمل قرار می‌دهد؛ کاری که تا قبل از آن نکرده بود. کلیم سامگین «شخصیت» این رمان روشنفکری است که شخصیتش هزارتکه شده و به همین دلیل دچار نوعی تزلزل روحی است.
«.. انگار میان آینه‌ها زندگی می‌کرد، هر‌یک از آدم‌ها او را، سامگین را بازمی‌تاباند.۲ بسیاری کلیم سامگین را نماد روشنفکرانی* می‌دانند که بر تحولات روسیه تأثیر اساسی گذاردند. پدیده روشنفکری در زمان نگارش «کلیم سامگین»، پدیده‌ای کاملا «نو» و «منحصربه‌فرد» بود که از جمله ویژگی‌هایش تزلزل روحی بود.
به نظر می‌رسید اکتبر تزلزل روحی روشنفکران را تشدید هم کرده باشد. خود گورکی نیز بری از این پدیده نبود؛ «در درون گورکی هم مانند درون کلیم سامگین دو روحیه با هم در جدل بودند، روحیه رمانتیک او را به‌سوی بی‌عیب‌و‌نقص‌ها و مصلحان جهان می‌کشاند... از سوی دیگر در درون گورکی حسی بسیار نقاد وجود داشت که دنیا و مردم را بهتر از آن می‌شناخت که کاملا به خیال‌پردازی‌های انقلابی دل بندد».۳
اکنون شاید بتوان ناتمام‌ماندن رمان چهارجلدی «کلیم سامگین» را دریافت. رمان ناتمام می‌ماند، زیرا کار گورکی با آن تمام نمی‌شود. او در سال‌های نگارش رمان کماکان متأثر از پیامد‌های اکتبر ۱۹۱۷ باقی می‌ماند.

پی‌نوشت‌ها:
* رهبران انقلاب اکتبر مانند لنین، تروتسکی، بوخارین و... بیشتر شخصیت‌هایی روشنفکر بودند.
۱. «دوران کودکی»، ماکسیم گورکی، ترجمه کریم کشاورز.
۲، ۳. «ادبیات و انقلاب»، یورگن روله، ترجمه علی‌اصغر حداد.
۰
نظرات بینندگان
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    سایر رسانه ها
    تازه‌‌ترین عناوین
    پربازدید