ماجرای پزشکی که بر اثر کار زیاد درگذشت

ماجرای پزشکی که بر اثر کار زیاد درگذشت

بار آخر صبح زود به بیمارستان رفت و بر اثر فشار کاری زیاد، درست مقابل بیمارستان سکته قلبی کرد و درگذشت. آن روز فکرش را هم نمی‌کردم آخرین باری است که دخترم از خانه خارج می‌شود و دیگر برنمی‌گردد.

کد خبر : ۹۷۹۱۸
بازدید : ۳۳۵۰

ماه‌هاست که کشور عزیزمان ایران در کنار ده‌ها کشور دیگر جهان درگیر ویروس منحوس کرونا شده است. در این میان، پرستاران، پزشکان و کادر درمان به عنوان پیشگامان مبارزه با این بیماری، در صف اول نبرد قرار دارند و شهدای بسیاری نیز تقدیم کرده‌اند.

دکتر انسیه دلفانی رزیدنت یکی از بیمارستان‌های تهران بود که به دلیل ۷۲ ساعت شیفت کاری مداوم و رسیدگی به بیماران کرونایی، روز ۲۲ تیرماه ۱۴۰۰ در محل کارش آسمانی شد و عروجی شهادت‌گونه یافت. همین چند وقت پیش بود که به طور اتفاقی با منیژه ارباب‌سیر، مادر این پزشک متعهد کشورمان ملاقات کردیم و ماحصل درد دل و گپ و گفت دوستانه‌ای را که داشتیم، در قالب متن زیر تقدیم حضورتان می‌کنیم.

خانواده فرهنگی

منیژه ارباب‌سیر مادر شهید مدافع سلامت انسیه دلفانی از اعضای جامعه فرهنگی کشور است و سال‌ها به عنوان معلم در مدارس کشورمان تدریس می‌کرده است. این مادر را در حالی ملاقات کردم که کمی بیش از یک ماه از درگذشت فرزند جوانش می‌گذشت.

مادر می‌گفت: «از داشته‌های دنیا، تنها دو فرزند داشتم که خدا یکی از آن دو را از من گرفت. انسیه متولد سال ۱۳۶۸ بعد از برادرش، دومین فرزند من بود. از همان کودکی ذات خوبی داشت. ۹ سالش بود که به انتخاب خودش حجاب چادر را برگزید و نماز و روزه‌هایش را کامل ادا می‌کرد.
از اول بچه درسخوانی بود. خودم هم که معلم بودم کمکش می‌کردم و اینطور شد که رفت دانشگاه و رشته پزشکی را انتخاب کرد.»

دختری مهربان

وقتی از مادر خواستم تا از خصوصیات اخلاقی دخترش بگوید، با بغض گفت: «مهربانی صفتی است که هرکسی با انسیه روبه‌رو می‌شد، آن را درک می‌کرد.
دخترم مدتی در دوران تحصیلش کنار مادرم بود و با او زندگی می‌کرد. آنقدر به مادربزرگش محبت و رسیدگی کرده بود که مادرم برای صدا کردن انسیه می‌گفت: «عصای دستم» کجاست؟ مهربانی دخترم تنها شامل حال خانواده‌اش نمی‌شد، حتی برای کودکان و سالمندانی که بیمارش بودند هدیه می‌خرید و سعی می‌کرد روحیه آن‌ها را تقویت کند.»

پزشک نمونه

مادر در تعریف خاطره‌ای از دوران فعالیت دخترش به عنوان یک مدافع سلامت بیان داشت: «انسیه دو سال طرحش را در یکی از شهرستان‌های استان قزوین گذراند و در آن منطقه پزشک نمونه شد. دخترم به حدی متواضع بود که هیچ کس از برخوردش متوجه نمی‌شد یک متخصص در برابر اوست.
تمام اعضای بیمارستانی که در آن کار می‌کردند همیشه از محبت‌های بی‌دریغ و بی‌توقع و کار‌های خیری که برای بیماران آن منطقه و افراد بی‌بضاعت انجام می‌داد، به نیکی یاد می‌کنند. طی طرح، دخترم وقتی به تهران می‌آمد با ذوق خرید می‌کرد و برای برخی از بیمارانش وسایلی می‌خرید و همیشه حتی کشوی میز کارش پر از خوراکی برای کودکان و مراجعانی بود که به اتاقش می‌آمدند.»

نحوه عروج

مادر دکتر انسیه دلفانی در خصوص نحوه عروج دخترش گفت: «دخترم به خاطر شرایط حادی که اکنون در کشورمان حاکم است مرتب شیفت‌های طولانی در بیمارستان مسیح دانشوری داشت و کمتر استراحت می‌کرد. شیفت آخرش ۷۲ ساعت مداوم شب‌ها در بیمارستان بود. قبل از آن شیفت سنگین هم یک هفته فشار کاری بسیار سنگین داشت به طوری که نه استراحت کافی داشت و نه حتی می‌توانست غذای مناسبی بخورد.»

مادر افزود: «دخترم این شب‌های آخر بعد از چند شب شیفت مداوم به خانه می‌آمد و حتی فرصت شام‌خوردن هم نداشت و در اتاق شروع به ارتباط گرفتن با بیمارانش می‌کرد و پیگیر کار‌های بیمارستان می‌شد. بار آخر صبح زود به بیمارستان رفت و بر اثر فشار کاری زیاد، درست مقابل بیمارستان سکته قلبی کرد و درگذشت. آن روز فکرش را هم نمی‌کردم آخرین باری است که دخترم از خانه خارج می‌شود و دیگر برنمی‌گردد. اما انسیه رفت و...»
منبع: روزنامه جوان
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید