بهترین بازیگران مکمل هالیوود به انتخاب ۶۰ کارگردان
فهرست ۳۲ بازیگر مکمل حال حاضر که حاصل نظرسنجی از ۶۰ کارگردان، تهیه کننده، بازیگردان و منتقد هالیوود است. شهرتِ معروفترین بازیگران نقش اول ممکن است برحسبِ مُد روز کم و زیاد شود، اما یک بازیگر مکمل میتواند دههها برای ایفای نقش انتخاب شود و فعال باقی بماند.
در بخشهای قبل گزارش بهترین بازیگران مکمل هالیوود به انتخاب ۶۰ کارگردان خواندیم که امسال بیش از همیشه با رسیدن فصل اهدای جوایز و قرارگرفتن دوبارهی بازیگران در کانون توجه، احساس کردیم تشخیص درست بازیگران همیشهحاضر، اما کمتر بهرسمیتشناختهشدهای که تماشای حضور عادیشان یکی از سرخوشیهای اندک در دوران همهگیری کرونا بود، یک امر حیاتی است.
به گزارش فرادید، برای یافتن پاسخ با ۶۰ کارگردان، تهیهکننده، بازیگردان و منتقد یک نظرسنجی تحت عنوان «بهیادماندنیترین بازیگران مکمل امروز در هالیوود چه کسانی هستند؟» به اشتراک گذاشته شد و درنهایت پس از شمارش نتایج از ۳۰۰ پیشنهاد به نام ۳۲ نفر رسیدیم.
باز هم یادآوری میکنیم که رسیدن به هرگونه تعریف قطعی از بازیگر مکمل احتمالاً غیرممکن است، باوجوداین، ما برای تهیهی این فهرست چند مرز محکم تعیین کردیم و آنها را با شرکتکنندگان این نظرسنجی به اشتراک گذاشتیم:
در بخش اول گزارش ده نفر اول معرفی شدند. در گزارش دوم ده نفر دوم و در این گزارش به معرفی دوازده نفر سوم از هنرپیشههای مکمل برگزیده میپردازیم و لیست سی و دو نفره را کامل میکنیم.
نفر بیست و یکم. دِنیس اوهِر (Denis O'Hare)
نخستین نقش: تاریخ ایندیانا جونز جوان (۱۹۹۳)
فیلمشناسی: خون حقیقی، همسر خوب، بلعیدن، مایکل کِلِیتون
یک بازیگر مکمل برای نقشی که دنیس اوهر در سریال تلویزیونی خون حقیقی از شبکه اِچبیاو داشت، جان میدهد و عدهی کمی بیشتر از او لیاقت این فرصت را داشتند. قبل از این که اوهر بهطور منظم در فیلم و تلویزیون فعالیت کند، در برادوِی برای خود نامی دستوپا کرده بود (در سال ۲۰۰۳ برای نمایش Take Me Out برندهی جایزهی تونی شده بود). اما در اواخر نخستین دههی قرن، اوهر مورد توجه صنعت سینما قرار گرفت.
در مجموعهی تلویزیونی برادران و خواهران (۲۰۰۶) نقش یک مشاور سیاسی بیاخلاق و در فیلم مهیج جنایی مایکل کلیتون (۲۰۰۷) نقش کوچک، اما بسیار مهمی را به عنوان مردی بازی میکند که جورج کلونی، کاراکتر عنوان فیلم، باید به حساب جنایاتش برسد. هر دو نقش توانایی اوهر در نشان دادن شرارت را به نمایش گذاشتند.
در سری تلویزیونی درام خون حقیقی به تهیهکنندگی آلن بال، در نقش راسِل اِجینگتون توانست آن کیفیت خاص را به نمایشیترین حد خود برساند. کاراکتر راسل، پادشاه خونآشام ۲۸۰۰ ساله با ذائقهی ناب و اشتهای عجیبوغریب میتوانست بهراحتی به دام کلیشهی شخصیت منفیِ وارفته گرفتار شود اگر اوهر شوروشوق، خشم بهجوش آمده و شوخطبعی گزندهی کاراکتر را قبول نمیکرد.
خون حقیقی سکوی پرش اوهر برای نقشهای متعدد در داستان ترسناک آمریکایی شد، ازجمله کلاهبردار، متصدی بار تراجنس، پروفسور و طراح داخلی. حتی در نقش ترسناکتری در فیلم بلعیدن (۲۰۲۰)، اوهر ماهرانه در یک تکصحنه در نقش شخصیتی از گذشتهی هِیلی بِنِت بازی میکند که بهطرز وحشتناک و درعینحال اینجهانی در زمان حال او ظاهر میشود.
اوهر خارج از دنیای کاراکترهای ترسناک، نقش کارمندان را با سرزندگی ایفا میکند. در ۲۱ گرم، بِیبی ماما، باشگاه خریداران دالاس، بچه جایگزین، قاضی و زندگی خصوصی نقش دکتر را بازی میکند. در جنگ چارلی ویلسون نقش رئیس پایگاه CIA، در قلب قدرتمند نقش سردبیر مجله وال اِستریت و در شاگردی نقش یک اسقف اعظم را دارد. از همه بهیادماندنیتر، در همسر خوب و کمکش خوب نقش یک قاضی را دارد که نگران سیاستهای لیبرال خودش است بهگونهای که تمام قاضیها در همسر خوب درگیر ویژگیهای فردی و خُرد خودشان بودند.
اوهر همچنین بازیگر مکمل نادری است با آن حالت عجیبوغریب خاص خودش که به چشمگیرترین شکل در نقشهای لیز تِیلور (متصدی بار تراجنس) در داستان ترسناک آمریکایی: هتل یا در این ما هستیم در نقش معشوق سابق بازگشته (نامزد جایزه اِمی) درخشیده است. این نقشها هستند که به اوهر اجازه میدهند از قلمروی شخصیتهای منفی یا پزشک بیرون آمده و لایههای اندوه و پشیمانی را به روشهای فوقالعاده تاثرآوری به نمایش بگذارد. او همچنین توانایی غافلگیر کردن مخاطب را با چابکی احساسی آموخته در تئاتر، حتی در کوچکترین نقشها دارد.
نفر بیست و دوم. جان اورتیز (John Ortiz)
نخستین نقش: راه کارلیتو (۱۹۹۳)
فیلمشناسی: سریع و خشمگین، دفترچه امیدبخش، کونگ: جزیره جمجمه، میامی وایس، جک قایقسواری میکند، لاک
اُرتیز که فرد مهمی در صنعت تئاتر آمریکاست بههمراه دوستش، مرحوم فیلیپ سیمور هافمَن در سال ۱۹۹۲ کمپانی تئاتر لَبْرینس را تاسیس کرد و هماکنون بهعنوان مدیر هنری آن مشغول به کار است. در طول سالها، نقشهایی مانند اُتلو (هافمَن در نقش ایاگو) و عیسی مسیح (سَم راکوِل) را روی صحنه اجرا کرده است. برای بازیگران تئاتر برجسته، تن دادن به نقشهای مکمل در فیلم و البته تلویزیون چیز جدیدی نیست.
نکتهی قابلتوجه اینست که برای بازیگری با چنین ریشهای در تئاتر یک حالت منحصربفرد سینمایی پیرامونِ نقشهایی که در فیلمها ایفا کرده وجود دارد: او با یک نگاه خیره یا یک نجوا کارهای زیادی میتواند انجام دهد. از آن چشمان کنجکاو او در یک دقیقه گرما و ثبات ساطع میشود (در فیلم مهیج بهترین ساعات در نقش یکی از معدود ملوانانی که تن به شکست احساسی نمیدهد) و در دقیقهای بعد تهدیدی توصیفناپذیر (در سریع و خشمگین در نقش آرتورو براگا، شخصیت منفی اصلی، نحوهای که آرامش شوم خود را حفظ میکند).
او برای بخش خاصی از طرفداران فیلم، همیشه برای ایفای نقش تکاندهندهی خوزه یِرو در ورژن فیلم میامی وایس ساختهی مایکل مان در یادها خواهد ماند، خدای حسابگر مواد، همزمان روانپریش و بدبخت، نقشی که اورتیز لایههای ناگفتهی حسادت، سوءظن و جاهطلبی خنثی آن را به نمایش گذاشت. (اورتیز معمولاً با مایکل مان همکاری میکند و در جدیدترین فیلم او/۲۰۱۵ در ژانر اکشن و مهیج بهنام بِلَکهَت نیز بازی کرده است).
اما اورتیز فقط چند سال بعد (۲۰۱۰)، یکی از چهار بازیگر اصلی فیلم جک قایقسواری میکند (نخستین تجربهی کارگردانی فیلیپ سیمور هافمَن) شد، در نقش کلاید رانندهی پخمه، ورّاج و پوستکلفت لیموزین، نقشی تکراری که آن را نخستین بار روی صحنهی تئاتر اجرا کرد و به آن تسلط داشت. این نقش نمایش گیرای خشم او بود، بگذریم از عمق تواناییهای او زمانی که هالیوود نقشهای بهتری به او پیشنهاد داد.
نفر بیست و سوم. گِیل رانکین (Gayle Rankin)
نخستین نقش: نظم و قانون اِسیووی (۲۰۱۲)
فیلمشناسی: گلُو، پِری مِیسون، بوی او، مرد را غرق کن
معروفترین نقش گِیل میسون نقش شیلا گرگ ماده در مجموعه تلویزیونی گلُو (GLOW) است، نقشی عجیب برای یک اجرای برجسته درحالیکه بیشتر کاراکترهای مجموعه پرسوناهای کُشتی خودشان را برای کمدی بازی میکنند تا فانتزیها یا ضربههای روحیشان را حل کنند، پرسونای شیلا و زندگی واقعیاش حلنشدنی هستند.
رانکین کاراکتری را بازی میکند که درون کاراکتر دیگری پنهان شده و تصور گم شدن آن اجرا بسیار آسان است، چه با ناپدید شدن کامل درون لباس گرگ چه با باد کردن آن به ابعاد کارتونی. اما رانکین همه چیز را متعادل نگه میدارد، انسانیت شیلا و آسیبپذیری او را حفظ میکند درحالیکه به گرگ بودنش اصرار دارد.
رانکین بازیگر آموزشدیده در مدرسهی جولیارد، استعداد افزودنِ سایهروشنهای ظریف و نامحسوس به کاراکترهای صرفاً بیرمق را دارد، مثلاً طبل زن در فیلم بوی او یا پرستار در فیلم داستانهای مایروویتز. چهرهی رانکین با آن چشمان گودرفته و چانهی برجسته که زوایای جذابی از نگاه دوربین دارد بیادماندنی است، اما اینها تنها دارایی او نیستند.
در نقش شیلا، چشمان او اثرگذار است و از پشت آرایش تیرهی گرگ میدرخشد، اما در نقش ملکه ویکتوریا در فیلم بزرگترین شومَن، زاویهی فک او بیش از همه چیز توجه را به سوی خود جلب میکند. رانکین در نقش مادر داغدار در پِری مَنسون به دو جنبهی متضاد نرمی و شکنندگی و آهنین و مقاوم جان میبخشد.
دو اجرای کمتر شناختهشدهی رانکین را نباید از قلم انداخت. یکی در فیلم مرد را غرق کن (۲۰۱۹) در نقش اَلِکسیس که آن را بهراحتی بهعنوان یک فاحشهی ملالت بار شهرستانی با خشم، انسانیت و خودبرحقبینی به نمایش میگذارد و دیگری در نقش اُفِلیا در نمایش هملت سال ۲۰۱۷ در سالن تئاتر Public Theater.
اُفلیا در بزرگترین و چشمگیرترین طراحی صحنه حاضر میشود، درحالیکه خاکآلود است و بعدتر صحنه را غرق آب میکند. در تولیدی که مملو از اجراهای درخشان است (اُسکار آیزاک در نقش هملت)، از دست دادن اُفلیا آسان بود، اما حتی زمانیکه کاراکتر اُفلیا در آخر روی زمینی پوشیده از گِل و گُل بیحرکت دراز کشیده، رانکین همچنان باشکوهترین شخصیت آن فضاست.
نفر بیست و چهارم. لانس رِدیک (Lance Reddick)
نخستین نقش: جاسوس نیویورک (۱۹۹۶)
فیلمشناسی: وایِر (شنود)، فرینج، جان ویک، داستان ترسناک آمریکای، عشق سیلوی، شرکت
لانس رِدیک مدت زیادی از حرفهی بازیگریاش در یک نوع کاراکتر خاص گیر افتاده بود. او هنوز هم برای ایفای آن نقشها معروف است: چهرههای مقتدر و افراد درجهدار سطح متوسط به بالا. پرسروصداترین نقش او سِدریک دانییِلز در مجموعهی تلویزیونی جنایی-درام وایر (شنود) است، یک پلیس اهل بالتیمور که ترفیع میخواهد و میداند برای رسیدن به این هدف باید درون سیستم کار کند، اما این را هم میداند که سیستم بهطور برگشتناپذیری ازهمپاشیده است.
او نقشهای مشابهی مانند فیلیپ برُویلز در «فرینج» و ایروین ایروینگ را در «باش» (Bosch) ایفا کرده است. او رئیس سیاهپوست گرگهای تنهای سفید و خشمگین است و خودسرانه با جنایت نمیجنگد تا برای یافتن عدالت همه چیز را در هم بشکند.
وقتی نقش ردیک بهعنوان شخصیت برجسته و درجهدار تثبیت شده باشد، تغییر آن کار مشکلی است. او نقش کارآگاه، بازرس پزشکی، مامور FBI و ستوان را تقریباً در هر ژانری از تلویزیون ایفا کرده است. در فیلم فرینج یک مامور در دنیای علمی-تخیلی است، در سریال تلویزیونی اُز یک افسر پلیس و در سیتکامِ کارتونیِ پَرِدایز پیدی مامور FBI است.
بهعنوان صداپیشه در اجرای جدید «ماجراهای داک» نقش ژنرال دارد. حضور فیزیکی او بیدرنگ چشمگیر است، ترکیبی از سر طاس و براق، چشمان نافذ، شانههای پهن و سینهی روبهجلو. در بسیاری از کاراکترهای او، این صدای اوست که طنین میاندازد. صدای معمولی ردیک هنگام صحبت کردن زیباست و اگر بخواهد بر قدرتش تاکید کند صدایش زمخت میشود.
دیدن اینکه ردیک در چند سال گذشته فرصت بازی در انواع دیگر کاراکترها را یافته، مسرتبخش است. برای دیدن دامنهی توانایی او باید مجموعه تلویزیونی «شرکت» در سبک کمدی سیاه را ببینید که دریک نقش یک مدیرعامل آشفته و خودشیفته را بازی میکند که زیردستانش را وحشتزده میکند.
نفر بیست و پنجم. استیون روت (Stephen Root)
نخستین نقش: داندی کروکودیل ۲ (۱۹۸۹)
فیلمشناسی: محیط اداره، داجبال: داستان یک بازنده واقعی، بَری، رادیوخبری، پادشاه تپه، موجه
استیون روت، میم دههی ۹۰ یا نوعی نشانهی خوششانسی در فیلم کمدی محیط اداره به کارگردانی و نویسندگی مایک جاج شده است. روت به عنوان کاراکترِ شیفتهی ماشیندوخت Swingline و مسخره شدن دائمی با نام میلتون وادامزِ توسریخور تقریباً غیرقابلتشخیص بود، نه لزوماً بخاطر عینک تهاستکانی، سبیل و موهای ژولیده، بلکه بخاطر منمن کردنهای بلندش.
روت مقلد صداست و این یک مولفهی مهم از نقشهای آدم عادی، اما بیادماندنی اوست. دگرگونی آوایی او آنقدر پیچیده است که حین تماشای هرکدام از اجراهای او شاید با خودتان بگویید: «صبر کن ببینم، این اسیون روته؟» بله، این همان بازیگریست که نقش متواضع میلتون را بازی کرد، نقش جیمی جیِمز، مالک میلیاردر برونگرا و سرحال ایستگاه رادیویی در سیتکام NewsRadio و آقای لاند، مدیر نابینای یک ایستگاه رادیویی در فیلمای برادر کجایی؟ به کارگردانی برادران کوئن.
با تجربهی حضور در برادوِی و تجربیات گسترده در تلویزیون و فیلم ازجمله قسمتهایی از بال غربی و دورهی بلندمدتی بهعنوان بازیگر مکمل محبوب برادران کوئن، تا این لحظه با ۲۶۳ کردیت در IMBb کارنامهای دارد سرشار از نقشهای مکملِ آسانفهم. بنابراین، دیدن اجرای معقول و متعادل روت در کمدی سیاه بَری ساختهی اَلِک بِرْگ و بیل هِیدِر تغییرِ طراوتبخشی بود. نقش فوچس (Fuches) ترسو و خودمحور که بهکرات بَری را به زندگی آلوده به جنایت میکشاند تا منافع شخصی خودش را پیش ببرد یکی از بهترین بازیهای او تا به امروز است که نامزدی جوایز اِمی ۲۰۱۹ را برایش به ارمغان آورد.
بَری هم دربارهی سختکوشی بازیگریست که تلاش میکند در یک صنعت غیرممکن جای پایی باز کند و هم دربارهی یک آدمکش حرفهایست. سازندگان بهوضوح برای بازیگران مکملی که فارغ از اهمیت نقش همواره توجه همگان را به خود جلب میکنند احترام قائلند و به همین دلیل روت را انتخاب میکنند.
نفر بیست و ششم. لوئیس اسمیت (Lois Smith)
نخستین نقش: عشق زندگی (۱۹۵۱)
فیلمشناسی: لِیدی بِرد، گزارش اقلیت، خون حقیقی، مارجُری پرایم، پنج قطعهی آسان، روباهها
راه نمادینتری از آغاز یک حرفه با بازی مقابل جیمز دین سراغ دارید؟ لوئیس اسمیت پس از اجرای نقشهای تلویزیونی در اوایل دههی ۵۰، نخستین شانس بازی در فیلم را بهعنوان پیشخدمت میخانه در درام شرق بهشت به کارگردانی الیا کازان (۱۹۵۵) بدست آورد و پس از آن بهطور مستمر فعالیت داشته است. در طول هفت دهه فعالیت بهعنوان بازیگر در تئاتر، برنامههای تلویزیونی و نقش مکمل در هر ژانر فیلمی که تصورش را بکنید هنرنمایی کرده، از درامهای تحسینشده گرفته تا علمیتخیلی، مهیج شهوانی، داستانهای بلوغ و فراتر از آن.
رزومهی او مملو از حضور در کنار ستارگان برجسته است: در سال ۱۹۷۰ در فیلم ۹۶ دقیقهای پنج قطعه آسان نقش خواهر جَک نیکلسون را بازی میکند. در گزارش اقلیت در نقش دکتر آیریس هاینمَن (یک مبتکر علمی) به تام کروز مشاوره میدهد و در فیلم لِیدی بِرد بهعنوان راهبهی یک مدرسه کاتولیک همبازی سرشه رونان است.
در فیلم مارجُری پرایم به کارگردانی مایکل آلمریدا در کنار جُن هم (Jon Hamm) درد بیماری آلزایمر را با مهارتی تکاندهنده به تصویر میکشد. برعکس بازیگرانی (بهویژه زنان) که معمولا با مقولهی سنگرایی روبهرو میشوند، فعالیت مستمر اسمیت به قدریست که شاید حسادت بازیگران زن جوان را برانگیزد. او سالخوردگی را نهتنها از نظر فیزیکی بلکه از نظر استعداد بهطرز زیبایی تجسم بخشیده است و حضورش همواره مرهم است. هر کجا که باشد یک خرد ذاتی که حاصل دههها سختکوشیست توام با یک کاریزمای طبیعی یادآور جذابیت کلاسیک هالیوودی، همراه اوست.
نفر بیست و هفتم. مایکل استولبارگ (Michael Stuhlbarg)
نخستین نقش: قیمتی بالای یاقوت (۱۹۹۸)
فیلمشناسی: یک مرد جدی، شکل آب، مرا با نامت صدا کن، امپراتوری بوردواک، هوگو، شرلی
از لحظهای که مایکل استولبارگ بهعنوان لَری گاپنیک در فیلم یک مرد جدی به کارگردانی برادران کوئن در صحنه ظاهر میشود (مقابل فرد ملامد) نشان میدهد که قادر است هم نقش احمقها و هم نقش آشوبگران را بازی کند.
این بخشی از پیشهی بازیگریست که با گذشت زمان غنیتر میشود. او تجربهی نقشهای متفاوتی را پشت سرگذاشته، از دانشمند درونستیز در فیلم شکل آب به کارگردانی گییرمو دل تورو گرفته تا پروفسور پدری که در انتهای فیلم مرا با نامت صدا کن آن سخنرانی فراموشنشدنی را ارائه کرد.
استولبارگ هم مانند همبازیاش در فیلم شکل آب در ایفای نقشهای مکمل و اصلی تسلط دارد. او عادت دارد در فیلمها و برنامههای تلویزیونی با حضور بازیگران مکمل قوی شرکت کند، اما همیشه هیجان خاص خودش را بههمراه دارد. استولبارگ بهعنوان یک کهنهکار تئاتر میداند چگونه خود را با ریزهکاریها هماهنگ کند، مثلاً در فیلم مرا با نامت صدا کن، میداند چگونه برای ارائهی آن سخنرانی متاثرکننده بدنش را آماده کند یا در فیلم یک مرد جدی، چگونه برای قرار ملاقات با یک خاخام التماس کند. یکی از بهترین استعدادهای استولبارگ، سرکوب احساسات تا زمانیست که طغیانی اجتنابناپذیر زمینهی رها کردن کاراکتر را فراهم کند و مخاطب را به ترس وادارد.
نفر بیست و هشتم. استیون توبولوفسکی (Stephen Tobolowsky)
نخستین نقش: قبر مرا باز نگه دار (۱۹۷۷)
فیلمشناسی: روز گراندهاگ، مُومِنتو، گُلدبِرگز، تِلما و لوئیز، دِدْوود، درهی سیلیکون
شناختن استیون توبولوفسکی آسان، اما مهار او دشوار است. نمیشود چهرهی دوستداشتنی و معمولا عینکی او را با آن موهای کمپشت در فیلمهای شیفت و اسپیسبالز در دههی ۱۹۸۰ با کسی دیگر اشتباه گرفت. هیچ بازیگری بهاندازهی او صدای موزونش دستخوش تغییر نشده و این محصول تربیت در دالاس است. احتمالاً معروفترین نقش او شکنجهگر روزانهی بیل مِری به نام نِد رایرسون در فیلم روز گراندهاگ بود، شاید این فیلم را ندیده باشید، اما بدونشک توبولوفسکی را از فیلمهای دیگر میشناسید.
او در مومِنتو نقش سَمی جانکیسِ بدبخت، در دِدْوود نقش کمیسر جَری و در امروز رو بچسب نقش دکتر بِرکُوویتس را بازی کرد، همینطور نُوربِرت بَرینگتون در خرسهای کانتری و بی. جِی. مَک کویین در Alien Fury: Countdown to Invasion و لولهکش در شما نمیتوانید عروس را ببوسید.
او آمادهی کار در پروژههای بزرگ و کوچک است، چه بیادماندنی چه فراموششده و رزومهی او با حدود ۳۰۰ اثر بدون از دست دادن عزم حرکت گواه میزان آمادگی اوست. اگر این کافی نیست، باید بگوییم توبولوفسکی مقالهنویسی را هم در کارنامهی خود دارد و تاکنون کتابهای زیادی نوشته و پادکستهایی را با عنوان The Tobolowsky Files ساخته که داستانهایی دربارهی زندگی، عشق و هالییود است. هر اپیزود با میزبانیِ مشترک دیوید کوهِن شروع میشود که حافظهی توبولوفسکی را برای جزئیات یکی از صدها نقش او قلقلک میدهد.
آسان است توبولوفسکی را در فیلمهایی قرار داد که در یک یا دو صحنه نقش دادستان، دکتر یا پروفسور دارد، اما او واقعاً یک تیپ ندارد. همیشه یک استعداد ویژه در اجرای او وجود دارد، این حس که کاراکترهای او اعماقِ دیدهنشده دارند. گاهیاوقات آن اعماق کاملاً تاریک بهنظر میرسند. در فیلمی مملو از آدمهای بیشعور بددهان، توبولوفسکی ترسناکترین لحظهی فیلم تلما و لوئیز را بهعنوان مَکس در اختیار دارد، یک مرد قانون که به شوهر تلما توصیه میکند اگر تلما تماس گرفت، مهربان و ملایم رفتار کند، چون «زنها این چرندیات رو دوست دارن».
شاید برای یک بازیگر دیگر، دیالوگ خنده آوری باشد، اما برای توبولوفسکی فرصتی است برای بیان فشردهی فراگیریِ زنستیزی، حس هولناکی که گویندهاش یک راننده کامیون چشمچران یا یکی از مردان هرزه که سر راه قهرمان زن سبز میشوند نیست، بلکه مردی مودب و متین با کت و شلوار است. بیشتر مواقع، توبولوفسکی اثر فریبندهای در اجرایش دارد که نشان از زندگی مرفهایست که فرای لحظات گذاری روی صحنه دارد. شاید همین ویژگی سبب شد تا بهعنوان قصهگویی که از زندگی و کار خودش الهام میگیرد مخاطبانی را جذب خود کند.
نفر بیست و نهم. لورِیْن توسان (Lorraine Toussaint)
نخستین نقش: چهره خشم (۱۹۸۳)
فیلمشناسی: نظم و قانون، وسط ناکجا، نارنجی مد جدید است، فَست کالِر، سِلما
لورین توسان ویژگیهای آرام فیزیکی خود که کاراکترهایش را آکنده از یک حضور ثابت و جدی میکند در ژاپن پرورش داد جاییکه تئاتر ژاپنی پیشرو و کابوکی (نوعی تئاتر سنتی ژاپنی که ترکیبی از هنر آواز و رقص است) را مطالعه کرد. به نقل از خود او: «من واقعاً عاشق آرامش و سکونی هستم که این بخش خاص از بازیگری ژاپنی داره». در مقابل دوربین، فقط سرش حرکت دارد و از گردن به پایین حرکاتش مینیمالیست باقی میماند. برای نشان دادن درون کاراکترهایش، بهجای ژستهای آتشیمزاج یا سرزنده به چشمانش متکی است، بااینکه بهندرت نقش اصلی رمانتیک داشته، چشمان زیرکی دارد که به کشش شهوتانگیز اجراهایش میافزاید.
این ترکیب کاملی برای شخصیتهای بانفوذ و قدرتمندیست که او معمولاً ایفا میکند. برای نمونه در طول شش فصل نخست نظم و قانون بهعنوان شامبابا گرین، مدافع عمومی زرنگ و دانا حضور داشت که پروندههای زنان را علیه دفتر DA برعهده میگرفت. در نارنجی مد جدید است نقش وی (Vee) زندانی جامعهستیز و فریبکار را بازی میکند.
این بازیگر آمریکایی متولد ترینیداد، سرمایهی دیگرش که سرعت کلام اوست به ریشههای بریتانیایی جزیرهی سابقاً استعماری زادگاهش نسبت میدهد، چون زبان انگلیسی ملکه، به تعبیری متکلمان لهجههای غیر را وادار میکند اصوات را شمرده ادا کنند.
در ضمن، دینامیک کنترلشدهی آوایی او حالت و روحیهی تزلزلناپذیری را به کاراکترهای زنسالارش القاء میکند. در طول یک صحنهی ناهار در فیلم وسط ناکجا به کارگردانی ایوا دووِرنی، او بهدقت خلقوخوی کاراکترش را از بدبینی منفعلانه تا خشم رعدآسا تجسم بخشیده و زندگی شخصی بینظم و بهمریختهی دخترانش را سرزنش میکند. در فَسْت کالِر به کارگردانی جولیا هارت، بهترین نقش توسان، او سنگینی و وقار را در سه نسل از زنان فراطبیعی (سوپرنچرال) القاء میکند که در یک ویرانشهر پسارستاخیزی مخفی شدهاند.
در آخرین صحنهی فیلم، جاییکه او عقب میماند تا دختر و نوه اش بتوانند از سلطهی دولت فرار کنند، او تکگویی جسورانهای را ایراد میکند و نوه اش را عاشقانه در آغوش میکشد، لحظهای که تمام مهارتهایش (چشمان پرمعنا، سخنرانی سنجیده و حسابشده و حرکات فرز و پرحرارت) دست به دست هم میدهند تا او تصویر یک زن قدرتمند را به نمایش بگذارد.
سیام. شیا ویگهام (Shea Whigham)
نخستین نقش: عشق و فانتزی (۱۹۹۸)
فیلمشناسی: امپراتوری بوردواک، کونگ: جزیرهی جمجمه، سریع و خشمگین، پِری مِیسون، مچبندها: یک داستان عاشقانه، خونآشامها در برابر برانکس
شیا ویگهام متولد تالاهاسی، فلوریدا و تحصیلکرده در تگزاس و نیویورک از آن دست افرادی است که پیرامون خود هالهی احساسی دارند. شیا فارغ از مکان است و حضورش طوریست که احساس میکنید متعلق به همهجا و هرکجاست. شیا گذشتهی پرتلاطمی را پشتسر گذاشته است. از زمان نخستین حضورش در یک فیلم بلند سینمایی در نقش یک سرباز خشن در جنگ ویتنام در فیلم سرزمین ببر (۲۰۰۰)، بیش از ۸۰ فیلم و کردیت تلویزیون را در کارنامهی خود ثبت کرده است.
نقشهای او در فیلم متنوع است، از موسیقیدان روسی گیرافتاده در مچبندها: یک داستان عاشقانه گرفته تا اِستِیسیاک مامور افبیآی در سریع و خشمگین، کاپتان اِرل کُول در کونگ: جزیرهی جمجمه و گاس گریسام فضانورد در نخستین مرد. شیا فارغ از کاراکتری که بازی میکند این حس را در بیننده القاء میکند که انگار عمریست با آن کاراکترها زیسته است.
گرچه او در آثار طرحریزیشدهی معاصر نقشهای زیادی ایفا کرده است، اما در آثار دورهای بهترین است. گاهیاوقات، حس میکنید ویگهام گانگستری است که از دههی ۱۹۳۰ یا فیلمنوآر دههی ۱۹۴۰ بیرون آمده است. این حس را از اجرای موفق او در فیلم امپراتوری بوُردواک در نقش الیاس «اِلی» تامپسون برادر جوانتر ناکی تامپسون دریافت میکنیم، جاییکه مقابل بازی بسیار تاثیربرانگیز استیو بوشمی ایفای نقش میکند.
در دو برنامهی اِیجِنت کارتِر و پِری مَنسون نقشی را ایفا کرد که میتوانست کاراکتر استوک باشد: رئیس یک آژانس دولتی و یک کارآگاه متلکانداز، اما ویگهام به آن نقشها فردیت بخشید. با بیان هر خط، هر نگاه یا با هر آه حاکی از خستگی احساس میکنید این مردها مشکلات سختتری از مشکلات فعلیشان را در گذشته متحمل شدهاند. آنها جنبهی تاریک بشریت را در جنگ و رکود بزرگ شاهد بودهاند و میتوانید ببینید در هر دقیقه از بیداری آنها، ارواح مقابل چشمشان ظاهر میشوند. کاراکترهای ویگهام بیش از هر چیزی میخواهند تنها بمانند. خوش به حال ما که هیچ کدام به عنوان تماشاگر مایل به انجام این کار نیستیم.
نفر سی و یکم. ایسایا ویتلاک جونیور (Isiah Whitlock Jr.)
نخستین نقش: سرود کریسمس (۱۹۸۱)
فیلمشناسی: وایِر، همخون ۵، اسپایک لی، تمام میدان، عالیجناب
یکی از بزرگترین دستاوردهای ایسایا ویتلاک جونیور بهعنوان بازیگر تکهکلام shit یا درستتر بگوییم sheee-it است که برگرفته از کاراکتر او در The Wire است یعنی سناتور کِلِی دِیویس اهل مِریلَند. وقتی ویتلاک shit را به زبان میآورد، مثل یک تافی آن را در دهانش کش میدهد. بهنظر میرسد این فقط یک تکهکلام بیادبانه نیست، تجربهی خود اوست.
از shit که بگذریم ویتلاک بیش از ۱۰۰ کردیت در رزومهی خود دارد و در نمایشها و فیلمهای زیادی که شما دوست دارید هنرنمایی کرده است: ساعت بیست و پنجم، شوی شَپِل، افسونزده، معاون رئیسجمهور (ویپ)، آتلانتا، ۱۲ نقش در سریال تلویزیونی نظم و قانون. هرزمان که ویتلاک را میبینید، پرجذبه و گیراست. توانایی جذاب بودن یا نابکاری (یا هر دو) او را قادر کرده صحنه را در دست بگیرد، حتی زمانیکه برای این منظور تلاشی هم نمیکند.
ویتلاک در اوایل کارش نقش بسیار کوچکی در گودفِلاز بهعنوان دکتری داشت که در آن هِنری هیل (با بازی رِی لیوتا) را برای یک معاینهی پزشکی متقاعد میکند آن هم در بعدازظهر پارانویایی که او مشغول تماشای هلیکوپترهایی است که او را تعقیب میکنند.
در همان اندک ثانیههای حضورش جلوی دوربین، یکی از مهارتهای مهم خود را به عنوان بازیگر به نمایش میگذارد: توانایی متقاعد کردن. فرقی نمیکند نقش چه کاراکتری را برعهده دارد، او همیشه در متقاعد کردن یا خر کردن تواناست. او میتواند یک دستش را برای دست دادن به شما دراز کند که شما مایل به فشردن آن هستید، اما باز هم اعتمادی به دست دیگرش ندارید، چون ممکن است با همان دست کیف پولتان را مستقیماً از جیبتان بقاپد.
نفر سی و دوم. بِنِدیکت وانْگ (Benedict Wong)
نخستین نقش: اسکرینپِلِی (۱۹۹۲)
فیلمشناسی: دکتر اِستِرِینج، پرومتئوس، مریخی، نابودی، ماه، چیزهای زیبای کثیف
بندیکت وانگ راه زیادی را از نقشهای کوچک «مرد چینی» و «مترجم چینی» در دههی ۹۰ پیموده است. نقشهای تلویزیونی اخیر او شامل کاراکتر کوبلای خان قرن سیزدهمی در سریال تلویزیونی مارکوپولو و مامور جنایت بینالملل شان لی در آخرین قسمت از فصل سوم مجموعهی علمی تخیلی آینهی سیاه میشود.
این بازیگر چینی-بریتانیایی هماکنون برای بازی در نقش وانگ، کتابدار کامار-تاج و معلم در فیلم دکتر اِستِرِینج معروف است. حضور در این پروژهی پرهزینه و حفظ حس و حال اصلیِ نقش مکمل از عهدهی نوع خاصی از بازیگر برمیآید و او کاراکترش را با آمیزهی جذابی از دِدْپَن (طنزپردازی با قیافه جدی) و نگرشی ساده و صریح آکنده میکند.
وانگ در فیلمهای علمی-تخیلی بهترین است و در فیلم ماه به کارگردانی دانکِن جونز، نابودی به نویسندگی و کارگردانی الکس گارلند، آفتاب به کارگردانی دَنی بوُیل و دو فیلم از ساختههای ریدلی اسکات یعنی مریخی و پرومتئوس اجراهای بیادماندنی داشته است.
در لحظهی برجستهای از فیلم پرومتئوس، به ادریس اِلبا میگوید: «با کمال احترام، کاپیتان تو یک خلبان گهی!»، حتی خوشخویی و نزاکت اِلبا حریف توانایی دِدْپَن وانگ نیست. جالب است بدانید که او در بیوی حساب توییتر خود با حروف کوچک به شوخی نوشته: «بازیگری در حال پیشرفت» و این فقدان آشکار غرور بخشی از جذابیت دوستداشتنی اوست.
منبع: vulture