آرایشگاه زیبا؛ حسرت روزهای طلایی سریال سازی!

آرایشگاه زیبا؛ حسرت روزهای طلایی سریال سازی!

خواستگاری‌رفتن و تلاش‌های نافرجام آقا اسد برای ازدواج، موتور محرک داستان «آرایشگاه زیبا» بود، اما در هرقسمت شاهد ماجرا‌های بامزه‌ای در آرایشگاه بودیم.

کد خبر : ۱۰۷۴۷۸
بازدید : ۱۸۸۶

سریال محبوب سریال آرایشگاه زیبا روی آنتن شبکه آی فیلم در حال پخش است و در ۱۳ قسمت مهمان خانه‌های ایرانیان خواهد بود. پخش این سریال از ۷ خرداد ۱۴۰۱ هر روز ساعت ۱۷ آغاز شده و تکرار و بازپخش آن نیز روز بعد خواهد بود.

آرایشگاه زیبا مجموعه‌ای تلویزیونی ۱۳ قسمتی است. از گروه فیلم و سریال شبکۀ ۲ سیما به کارگردانی مرضیه برومند و تولید سال ۱۳۶۹ و ۱۳۷۰ می‌باشد.

رضا بابک، حسین کسبیان، پری امیرحمزه، راضیه برومند، اصغر فریدی ماسوله، مرتضی احمدی، محمود بصیری، حسن پورشیرازی، حمید مهرآرا، محسن شیخی، بهرام شاه محمدلو و فاطمه معتمدآریا از جمله هنرمندانی اند که در این سریال بازی کرده اند.

خلاصه داستان

اسد خمارلو آرایشگری است که با آن که سن بالایی دارد، هنوز ازدواج نکرده و همین امر منجر به این می‌شود که هرکدام از دوستانش، شخصی را برای ازدواج، به او معرفی کنند. این قضیه تا جایی پیش می‌رود که پسر خسته شده و سعی می‌کند به زندگی خود سر و سامانی بدهد.

در هر قسمت از داستان، پسر به همراه مادر و خواهرش به خواستگاری می‌رود، ولی هیچ‌یک سودی ندارد تا این‌که با خانمی آشنا می‌شود. نام آرایشگاه اسد خمارلو، آرایشگاه زیبا است، که روی شیشۀ آن نوشته: آرایشگاه زیبا_نایس سابق.

خط محوری داستان

این آرایشگاه اسدالله خان بود که تبدیل به یک پاتوق مهم برای گردهمایی کاسب‌ها و همسایه دور و اطراف مغازه شده بود. جایی برای طرح قصه‌های مختلف و حتی کنایه‌های انتقادی آدم‌های قصه به برخی از شرایط جامعه که به درست‌ترین شکل ممکن روایت می‌شد و تماشاگر را در لابیرنتی وارد می‌کرد که دلش می‌خواست این قصه هیچ وقت تمام نشود.

کما اینکه در این شرایط بازی بسیار روان بازیگران که هرکدام بعد‌ها تبدیل به شخصیت‌هایی ماندگار در قصه‌های تلویزیونی شدند، مؤلفه مهمی بود که در کنار کارگردانی، موسیقی متن و دیگر مؤلفه‌های سریال برگ برنده‌ای ممتاز برای سریالی محسوب شد که شکل و شمایل آن را نمی‌توان از یاد برد.

کما اینکه بعد‌ها توسط برخی دیگری از تهیه کنندگان و کارگردانان این تجربه در معرض آزمون و خطا قرار گرفت، اما هیچکدام نتوانست آن قدرت و تأثیر آرایشگاه زیبا را به نمایش بگذارد.

وقتی ایستادن در آرایشگاه زیبا مانع کسب نیست!

خواستگاری‌رفتن و تلاش‌های نافرجام آقا اسد برای ازدواج، موتور محرک داستان «آرایشگاه زیبا» بود، اما در هرقسمت شاهد ماجرا‌های بامزه‌ای در آرایشگاه بودیم. رخداد‌هایی که که معمولاً به تلاش دوستان آقا اسد برای حل یک مسئله و رفع و رجوع آن باز می‌گشت. اینجا بود که تناقض این شخصیت‌ها و سوءتفاهم حاصل از آن اتفاقات شیرینی را رقم می‌زد.

آقای ستون‌زاده و به تعبیر ناصر «آق ستون»، فرش‌فروش بذله‌گو و حاضرجوابی بود که در حل جدول کلمات متقاطع به عنوان مهم‌ترین سرگرمی خود، ادعای تخصص داشت. این ادعا البته همواره از سوی ناصر به چالش کشیده می‌شد! کل‌کل‌های مدام و جذاب آقای ستون‌زاده با ناصر که او نیز بنا به حرفه‌اش یعنی دلالی، زبان و رفتاری اغواگر داشت بخشی جدایی‌ناپذیر از هرقسمت سریال بود.

از سوی دیگر اصلان هم از شوخی‌ها و سر به سرگذاشتن این دو نفر بی‌نصیب نبود. شوخی‌هایی که معمولاً به این جمله و تکیه‌کلام معروف او با لهجه قزوینی ختم می‌شد که «انسان باید منطق داشته باشد!».

آقای جعفری (زنده‌یاد حمید مهرآرا) کارمند بازنشسته و شخصیتی آرام و متین بود که ساعات بیکاری خود را در آرایشگاه می‌گذراند. ترکیب منطق و متانت او با بذله‌گویی ناصر و آقای ستون‌زاده و جوش آوردن اصلان فضای مفرحی ایجاد می‌کرد.

نباید از بازی فوق‌العاده «پری امیرحمزه» به عنوان مادری مقتدر، قابل احترام و البته لجباز نیز غافل شد. امیرحمزه با ایفای این نقش نام خود را در کنار جمیله شیخی قرار داد. زنده‌یاد شیخی چند سال قبل‌تر در «پاییز صحرا» شمایل مادرشوهری مقتدر و از خودراضی را نزد بینندگان ترسیم کرده بود.

البته «خانم بزرگ» آرایشگاه زیبا، بسیار مهربان‌تر و منعطف‌تر از شخصیت مادرشوهر سریال «پاییز صحرا» بود و حتی در برخی قسمت‌ها سادگی، دلسوزی‌ها و خرابکاری‌هایش دل مخاطبان را هم به رحم می‌آورد، اما به هر حال توانست تصویری متفاوت را از مادری که به دنبال یافتن همسر مناسب برای پسرش است ارائه دهد. تصویری که چند سال بعد در سریال «در پناه تو» به شکلی پررنگ‌تر و مؤثرتر تکمیل شد.

زنده‌یاد حسین کسبیان نیز همچون همیشه با شیوه دیالوگ‌گفتن نمکین و مخصوص به‌خود نقش «آقای خمارلو» را ایفا کرد. سکانس بحث‌های بی پایان او با مادر آقااسد و تلاش برای سیگارکشیدن که به دور از چشم همسرش انجام می‌شد و اغلب هم ناکام می‌ماند یکی دیگر از صحنه‌های ماندگار این سریال است.

یکی دیگر از ویژگی‌های مثبت کارگردانی برومند را باید در انتخاب درست بازیگران مهمان در هرقسمت و البته بازی‌های خوب آن‌ها جستجو کرد. «زنده‌یاد علی اصغر گرمسیری» (پیرمرد مشتری که درآرایشگاه به خواب می‌رود و همه فکر می‌کنند مرده است)، «حمید جبلی» معلمی که دستش داخل شیشه نوشابه گیرکرده و نمیخواهد کسی متوجه شود، «ایرج طهماسب» دزدی که مأموران او را برای کوتاه کردن موهایش به آرایشگاه آورده اند، «مریم سعادت» دخترک خجالتی و معتقد به طالع‌بینی که آقا اسد به خواستگاری او رفته بود و حتی زنده‌یاد رقیه چهرآزاد که نقش مادربزرگ این دختر را ایفا کرد، همگی با ارائه بازی‌های روان و به اندازه، داستان را در مسیری درست پیش بردند.

فاطمه معتمدآریا نیز در این اثر پس از تجربه صداپیشگی و عروسک‌گردانی در کار‌هایی مثل «خونه مادربزرگه» و «مدرسه موش‌ها» و البته حضور در چند فیلم سینمایی، بازیگری در تلویزیون را نیز به‌طور جدی آغاز کرد.

این سریال در کنار «گل پامچال» از اولین و البته معدود سریال‌هایی بود که معتمدآریا در آن‌ها نقش‌آفرینی کرد. او تا سال‌ها بعد و اواخر دهه هشتاد که در دو مجموعه تلویزیونی «زیرتیغ» و «آشپزباشی» به کارگردانی محمدرضا هنرمند نقش آفرینی کرد، حضور قابل‌توجهی در تلویزیون نداشت و بازی و درخشش بر پرده سینما را ترجیح داد.

حسرت برای روز‌های طلایی سریال‌سازی

در پایان باید گفت که از مرور این خاطره تصویری آن چه می‌ماند البته حسرت است که چرا تولید و پخش چنین سریال‌هایی از تلویزیون در سال‌های اخیر به تعداد انگشتان یک دست هم نرسیده است.

آثاری که هم مخاطب عمومی دارد و هم محتوای آن بدون هرگونه نابهنجاری و خشونت بیهوده از دل مناسبات خانوادگی و اجتماعی برخاسته است. از سوی دیگر، جنبه‌های آموزشی و ارتقای سطح بینش مخاطب را نیز در قالب داستان‌های روان و همه‌فهم ارائه می‌دهد.

این‌گونه است که بسیاری از مخاطبان قدیمی تلویزیون همچنان دلتنگ آن مغازه نقلی هستند. دلتنگ صمیمیت مردمان آن سال‌ها، دلتنگ حجب و حیای آقا اسد و بدشانسی‌هایش، حرص خوردن‌های حرص‌آور مادرش، بانمکی آقای خمارلوی بزرگ، شیرین‌زبانی اصلان غمخوار و غمخواری‌اش برای طوطی سبزی که یوسف به او داده و اصلان هم نامش را «بی‌بی» گذاشته بود، حاضرجوابی و اخم وتخم جذاب آقای ستون‌زاده، «آق‌ستون» گفتن‌های طنازانه ناصر، متانت و سادگی آقای جعفری و خلاصه زلالی باورپذیری که این روز‌ها بسیار کمیاب است.

منبع: برترین ها

۰
نظرات بینندگان
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    سایر رسانه ها
    تازه‌‌ترین عناوین
    پربازدید