چرا بیشتر فیلم‌های جدید مزخرف هستند؟

چرا بیشتر فیلم‌های جدید مزخرف هستند؟

بیشتر فیلم‌ها بدون برانگیختن کوچک‌ترین احساس یا فکری در برابر چشمان ما به نمایش درمی‌آیند و ظرف ماه‌ها، هفته‌ها و گاهی‌اوقات چند روز کل فیلم را از یاد می‌بریم. اما چرا؟

کد خبر : ۱۱۰۴۵۱
بازدید : ۹۹۶

فرادید | به گفته‌ی استادان فیلمنامه‌نویسی، چنانچه فیلم‌ها اصول اساسی داستان‌سرایی که توسط نمایشنامه‌نویسان یونان باستان تعریف شده را رعایت نکنند فیلم‌ها بد از آب در می‌آیند. با این حال، دلیل دیگر بد بودن فیلم‌ها پیرویِ کورکورانه‌ی آن‌ها از این قوانین بدونِ نشان دادنِ هویت یا اصالت است. خدمات استریم مانند نتفلیکس مدت‌زمان کوتاهی داستان‌سرایی هنرمندانه را احیا کردند، اما از ادامه‌ی آن منصرف شدند.

به گزارش فرادید؛ آخرین باری که از تماشای یک فیلم نفس در سینه‌تان حبس شد، اشک از چشمان‌تان سرازیر شد یا از روی صندلی پریدید کی بود؟ در گذشته همه‌ی ما این واکنش‌های غریزی را تجربه می‌کردیم، اما امروزه این قبیل تجربیات به جای تبدیل شدن به هنجار، خیلی کمیاب شده‌اند. بیشتر فیلم‌ها بدون برانگیختن کوچک‌ترین احساس یا فکری در برابر چشمان ما به نمایش درمی‌آیند و ظرف ماه‌ها، هفته‌ها و گاهی‌اوقات چند روز کل فیلم را از یاد می‌بریم. اما چرا اینطور شده است؟

هالیوود برای درک چراییِ بد بودن یک فیلم بد و خوب بودنِ یک فیلم خوب، در یک اقدام تاریخی به سراغ استادان فیلمنامه‌نویسی خود رفته است. این افراد که به آن‌ها پزشک فیلمنامه یا مشاور داستان هم می‌گویند ادعا دارند هنر باستانی و دشوار داستان‌سرایی را به یک علم سفت و سخت تبدیل کرده‌اند. این افراد در قبال دریافت مبالغ هنگفت، نحوه‌ی نوشتن فیلنامه‌های پرجاذبه و موفق از دیدگاه منتقدانه و تجاری را به فیلم‌سازان جوان آموزش می‌دهند.

رابرت مک‌کی عقیده دارد اتفاقی «مهم و مهیج» باید پیش از صفحه‌ی ۲۷ رخ دهد. علاوه بر این، او تاکید دارد شخصیت اصلی باید فعال باشد نه تاثیرپذیر و بی‌تفاوت. اگر شخصیت اصلی فعالانه در راه رسیدن به هدفش تلاش نکند (فرقی نمی‌کند چه هدفی) فیلم در جلب توجه مخاطب ناکام می‌شود.

چرا بیشتر فیلم‌های مدرن پسندیده نمی‌شوند

بهترین توصیه‌ی بلِیک اسنایدِر در کتاب نجات گربه «Save the Cat» از عنوان آن پیداست. اسنایدر باور دارد زمانی که فیلمنامه‌نویسان شخصیت اصلی را معرفی می‌کنند، باید بر یک ویژگی تاکید کنند که مخاطب از آن خوشش بیاید. این شخصیت باید کار قهرمانانه‌ای انجام دهد نظیر نجات یک گربه یا یک کار ملموس و قابل‌درک شبیه تته‌پته کردن موقع صحبت با عشق دوران کودکی. این اصول را می‌توان در فیلم‌های کازابلانکا، همشهری کِین، محله‌ی چینی‌ها و هزاران شاهکار سینمایی دیگر مشاهده کرد. جای تعجب نیست، چون هم مک‌کی و هم اسنایدر مدیون هیچ‌کس جز ارسطو نیستند که رساله‌ی فن شعر ( Poetics ) او بیش از دو هزار سال پیش مفهوم ساختار سه پرده‌ای را مرسوم کرد.

طاعون فیلم‌های «قابل‌قبول»

بسیاری از فیلم‌سازان موفق از جمله چارلی کافمن به شدت از پیشوایان این صنعت بیزارند. کافمن در فیلم اقتباس (Adaptaion) که یک فیلم نیمه-تخیلی درباره‌ی تجربه‌ی خود او از سد نویسندگی است، در یک سمینار داستان‌سرایی از رابرت مک‌کی شرکت می‌کند. او امید دارد این سمینار در پیشبرد فیلمنامه‌اش به او کمک کند؛ اما برعکس جر و بحث شدیدی درباره‌ی تعریف فیلم خوب بین استاد و شاگرد رخ می‌دهد.

کافمن این اندیشه را قبول ندارد که فیلمنامه‌نویسان باید به یک الگو پایبند بمانند. او در دنیای واقعی با ساختن فیلم‌هایی که توصیه‌ی مک‌کی را زیر سوال می‌برند به موفقیت دست یافته است. اصالت و نوآوری مهم‌تر از ساختار، طرح داستان، شخصیت یا کشمکش هستند. اگر از طرحی استفاده کنید که از دوران یونان باستان رواج داشته، فیلم نه تنها قابل‌پیش‌بینی بلکه فریبکار می‌شود.

به نظر کسانی مثل کافمن بهتر است آدم فیلم بد (فیلم‌های ناموفق در زمینه‌ی داستان‌سرایی اصولی) بسازد تا فیلم «قابل قبول». فیلم‌های قابل قبول بر طبق اصطلاحی که ایوان پوشاک به کار برده است، فیلم‌های فاقد خلاقیت و شخصیتی هستند که به نظر می‌رسد فیلمنامه‌ی آن‌ها بدون هیچ دخالتی از سوی انسان‌های متفکر و بااحساس، انگار توسط هوش مصنوعی نوشته شده و در یک کارخانه مونتاژ شده است.

فیلم‌های قابل‌قبول را بدون تردید انسان‌ها می‌سازند. اما مشکل اینجاست که این انسان‌ها بیشتر نگرانِ خودِ هنرِ داستان‌سرایی هستند تا زندگی واقعی. پوشاک توضیح می‌دهد که فیلم‌های خوب «آنقدر مشاهدات دقیق و موشکافانه‌ای از انسانیت دارند که می‌توانند چیز‌هایی را درباره‌ی خودمان به ما نشان دهند که خودمان از آن‌ها خبر نداشتیم یا به ما آموزش دهند چگونه آن چیز‌ها را به رغم اضطراب زیاد بیان کنیم. اما فیلم‌های قابل‌قبول وقتی تجربیات انسانی را نظاره می‌کنند، نظاره‌ی آن‌ها نه از دیدِ تجربه‌ی انسانی و نه از دیدِ زندگی واقعی بلکه از دیدِ فیلم‌های دیگر است. در نتیجه، بسیاری از فیلم‌های امروزی از یک واقعیت جایگزینِ عجیب جفت وجور شده‌اند که فقط بازتاب ضعیفی از واقعیت خود ماست.»

کافمن این مشکل را به صورت دیگری بیان کرده و راه‌حلی هم پیشنهاد می‌کند: «بگویید چه کسی هستید. راستش را بگویید، در زندگی‌تان، در کارتان. به یک نفر آن بیرون بگویید، به کسی که گم شده، به کسی که هنوز به دنیا نیامده، به کسی که تا ۵۰۰ سال دیگر هم به دنیا نمی‌آید. چیزی که شما می‌نویسید تاریخچه‌ی زمان شماست. باید همین باشد. اگر صادق باشید، می‌توانید به کسی کمک کنید در دنیای خودش کمتر احساس تنهایی کند.»

استریمینگ اوضاع سینما را بهتر کرده یا بدتر؟

چرا بیشتر فیلم‌های جدید مزخرف هستند؟

اگر قطب‌های هالیوود معرف دهه‌ی ۲۰۰۰ و اوایل دهه‌ی ۲۰۱۰ بودند، اواخر دهه‌ی ۲۰۱۰ و اوایل دهه‌ی ۲۰۲۰ شاهد رنسانسی در سینمای مستقل بوده‌ایم. این اتفاق تا حدی به واسطه‌ی ظهور خدمات استریمینگ بوده که مدل کسب و کار مبتنی بر اشتراکِ آن‌ها پاسخگویی به مخاطبان کوچک‌تر را آسان‌تر کرده و سکویی را در اختیار فیلمسازان قرار داده که در گذشته از نعمت وجود آن بی‌بهره بودند.

نتفلیکس در تلاش برای جذب هواداران فیلم و همینطور رقابت با کتابخانه‌های دیجیتالی مانند کرایتِری‌یِن چَنِل، به عادتِ نوشتن چک سفید برای فیلمسازان بااستعداد روی آورده است. برای مثال کافمن، برادران کوهن، مارتین اسکورسِیزی، برادران سَفدی و اسپایک لی با همین رویکردِ نتفلیکس توانستند فیلم‌هایی بسازند که مخارج آن را صاحبان استودیو در هالیوود تا پیش از آن قبول نکرده بودند.

با این حال، نتفلیکس در واکنش به افت اخیر در شمار مشترکان خود می‌گوید دیگر به پروژه‌های خیلی خاص و جاه‌طلبانه مانند فیلم تحسین‌شده‌ی The Irishman (مرد ایرلندی) چراغ سبز نشان نخواهد داد. نتفلیکس این کار را در حمایت از فیلم‌های پرجاذبه‌ی کلیشه‌ای با بودجه بالا و جذابیت بیشتر انجام می‌دهد. فیلم‌های پرجاذبه‌ای مانند «مرد خاکستری» با بازی رایان گاسلینگ و کریس ایوانز به کارگردانی برادران روسو که فیلم‌های «انتقام‌جویان: پایان بازی» و «انتقام‌جویان: جنگ ابدیت» هم از ساخته‌های آنهاست.

Disney+ و HBO Max هم دنباله‌رو این رویکرد نتفلیکس هستند. این به آن معناست که استریمینگ (که تا این اواخر زمین بازی هنری و فکری بود) شبیه سیستم استودیویی خواهد شد که خود به سرنگونی آن کمک کرد. در این سیستم تنها دو نوع فیلم ساخته می‌شود: فیلم‌های پرفروش میلیارد دلاری مورد تایید پیشگامان سینما و فیلم‌هایی با سرمایه‌ی ناچیز که اگر قرار باشد دوام بیاورند فقط در حوزه‌ی کلاسیک خواهد بود.

این خبر بدی است، چون بسیاری از فیلم‌های خوب از «همشهری کِین» گرفته تا «اقتباس»، میان این دو دسته فیلم جای دارند. این فیلم‌های خوب مورد پسند همه نیستند، اما جذابیت آن‌ها مختص یک اقلیت کوچک هم نیست. این فیلم‌ها یادآور زمانی هستند که چهره‌های بزرگ صنعت سینما در داستان‌سراییِ هنری از ریسک کردن هراس نداشتند. به نظر می‌رسد آن زمان دیگر به پایان رسیده است.

منبع: bigthink

مترجم: زهرا ذوالقدر

۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید