درس‌هایی برای زندگی از امپراطورِ فیلسوف روم

درس‌هایی برای زندگی از امپراطورِ فیلسوف روم

درست مانند بسیاری از ما، امپراطورِ رومی مارکوس اورلیوس هم ذاتا سحرخیز نبود، اما فلسفه‌ی رواقی همیشه به بیدار شدن او از خواب کمک می‌کرد.

کد خبر : ۱۱۵۱۳۹
بازدید : ۵۱۳۰

فرادید | مارکوس اورلیوس فیلسوف آموزش‌دیده‌ای بود که دانش خود را در حاکمیت خودش بر امپراطوری وسیع روم به کار می‌بست. امپراطور در حالی که در اروپای مرکزی مشغول رهبری یک جنگ پدافندی بود، در یک دفتر روزانه، سخنان انگیزشیِ مفیدی برای خودش می‌نوشت. میان جملات قصارِ الهام‌بخش او در این دفتر روزانه موسوم به « تاملات » (The Meditations)، مارکوس اورلیوس به خوانندگان می‌آموزد چگونه به رغمِ خواب‌آلودگی، از رختخواب بلند شوند.

به گزارش فرادید ، مارکوس اورلیوس آنتونیوس از سال ۱۶۱ بعد از میلاد تا زمان مرگش در سال ۱۸۰، امپراطور روم بود. او به عنوان آخرین حاکم از میان حاکمانی که مورخان امروز از آن‌ها به عنوان «امپراطوران خوب» یاد می‌کنند، در کودکی به عنوان وارثِ امپراطوری انتخاب شد. اورلیوس که با تصویرِ ذهنیِ امپراطور شدن بزرگ شده بود، به جای مدرسه دولتی در خانه توسط معلمان خصوصی و فلاسفه‌ی رواقی آموزش دید.

همانطور که انتظار میرفت، این آموزشِ سطح بالا تاثیرِ شگرفی بر سلطنتِ مارکوس اورلیوس داشت. تصمیمات او نشات‌گرفته از شهوت، حسادت یا طمع نبودند بلکه ناشی از درک عمیق او از قانون و منطق بودند. مارکوس اورلیوس که بیشتر اوقات به عنوان مظهر «شاه-فیلسوف» از او یاد می‌شود، همیشه عقایدش را می‌سنجید و تنها زمانی وارد عمل میشد که از درستی آن اطمینان داشت.

هم مارکوس اورلیوس و هم دفترِ «تاملاتِ» او نقش مهمی در تاریخِ فلسفه رواقی دارند. این مکتبِ فکری که در قرن سوم پیش از میلاد در یونان باستان توسط زِنونِ کیتیون بنیان گذاشته شد امروزه تا حد زیادی به قوت خود باقی است. ماهیتِ رواقی‌گرایی به ویژه از نوع رومی آن که مارکوس اورلیوس مظهر آن است، کمک به انسان‌ها برای به حداکثر رساندنِ احساساتِ مثبت، به حداقل رساندنِ احساساتِ منفی و پرورش یک شخصیت پرهیزکار است. مارکوس اورلیوس در سراسرِ دفترِ «تاملات» نه تنها از خودش می‌پرسد چگونه می‌تواند امپراطورِ بهتری باشد، بلکه معنایِ خوب بودن را به طور کلی جستجو می‌کند.

مارکوس اورلیوس سحرخیز نبود

به نقل از مارکوس اورلیوس، پیشرفت فردی باید از لحظه‌یِ بیدار شدن آغاز شود. البته گفتنش به زبان آسان و به عمل دشوار است. امپراطور به عنوان شب‌زنده‌دار در جامعه‌ای که غروب به خواب می‌رفت و سپیده‌دم بیدار می‌شد، سحرخیز نبود. برای اکثریت وسیعی از رومی‌ها، بیدار شدن انتخاب نبود. فقرای شهرنشین باید از خواب بیدار می‌شدند، چون به ناچار باید کار می‌کردند. طبقه‌ی متوسط که بخشی از نیروی کار نبودند هم باید از خواب بیدار می‌شدند تا با حامیان ثروتمندی که خرجِ سبک زندگیِ بدونِ کار آن‌ها را می‌دادند، ملاقات کنند و حامیان ثروتمند نیز باید از خواب بیدار می‌شدند تا به امور مشتریان طبقه‌ی متوسط خود برسند.

مارکوس اورلیوس در مقام امپراطور، تنها کسی بود که مجبور نبود هیچ کاری انجام دهد. بسیاری از اجداد او از جمله نرون و کالیگولا بدون یک کلام اعتراض از سوی هواداران‌شان، از انجام امور دولتی طفره می‌رفتند، در مملکت‌شان بیهوده وقت‌گذرانی می‌کردند و خزانه‌های امپراطوری را خالی می‌کردند. اگر مارکوس اورلیوس اراده می‌کرد یک روز کار نکند و از خواب صبح بیدار نشود، هیچ‌کس نمی‌توانست مانع او شود. با این حال، امپراطور دست از کار نمی‌کشید و صبح‌ها حتی اگر خسته بود، از خواب بیدار میشد. او در دفتر خاطرات خود؛ «تاملات» درباره‌ی انگیزه دادن به خودش برای این کار نوشته است:

«در سپیده‌دم، وقتی بیدار شدن از خواب برایت سخت است، به خودت بگو: من به عنوان یک انسان باید برای کار کردن از خواب بیدار شوم. چه چیزی برای شکایت کردن وجود دارد وقتی من برای همین کار به دنیا آمده‌ام؟ من برای چه به دنیا آمده‌ام؟ برای چه خلق شدم؟ که زیر پتو خودم را جمع کنم و گرم بمانم؟»

وقتی این انگیزه‌ها اثر نمی‌کرد جور دیگری به خودش انگیزه می‌داد:

«پس به دنیا آمده‌ای که فقط احساس خوب بودن کنی به جای اینکه در عمل آن را تجربه و اثبات کنی؟ آیا گیاهان، پرندگان، مورچه‌ها، عنکبوت‌ها و زنبور‌ها را نمی‌بینی که هریک کار منحصربفرد خودشان را انجام می‌دهند و نهایت تلاش‌شان را می‌کنند تا نظمِ عالم هستی را برهم نزنند؟ حالا تو به عنوان انسان مایل نیستی وظیفه‌ی خودت را انجام دهی؟ چرا برای انجام کاری که طبیعت از تو می‌خواهد از بستر بلند نمی‌شوی؟»

چگونه شکست‌ناپذیر شویم

برای مارکوس اورلیوس، صبحِ زود بیدار شدن به این معنا بود که از روز کمال استفاده را می‌برد. وقتی خودتان را وادار به بیدار شدن از خواب کنید، حتی اگر نخواهید، زندگی را آنطور که باید زیست، زندگی می‌کنید. به این معنا، عقاید او درباره‌ی برنامه‌ی صبحگاهی منجر به گفتمان وسیع‌تری درباره‌ی فضیلت می‌شود که در «تاملات» به عنوان جستجوی خصلت‌هایی نظیر خرد، شجاعت، عدالت و اعتدال تعریف می‌شود.

شایان ذکر است که مارکوس اورلیوس، فضیلت را مانند سقراط در مکالماتِ افلاطون تعریف می‌کند. تعجبی هم ندارد، چرا که امپراطور بار‌ها این متفکر را تحسین کرده و در «تاملات» نوشته است: «اسکندر، ژولیوس سزار و پومپئیوس؛ این‌ها در قیاس با دیوژن، هراکلیتوس و سقراط چه هستند؟» به گفته‌ی جان سِلارز دانشمند ادبیات باستانی، استدلال امپراطور این است که زندگی یک فیلسوف برتر از زندگی سیاستمداران بزرگ است «چرا که دارای استقلال بیشتری است و خواسته‌های بیرونی کمتری را دربرمی‌گیرد.» مارکوس اورلیوس مانند سقراط باور داشت شیطان شکلی از نادانی است و اعتماد بی‌چون‌وچرا به منطق می‌تواند هر دو را در تنگنا نگه دارد. امپراطور مانند سقراط این باور را نیز داشت که اِعمال کنترلِ فردی هم آزادی‌بخش است و هم شادی‌آفرین. از آنجا که تمایلات جسمانی را نمی‌توان به صورت دائمی ارضا کرد، مردم باید اعتدال را تمرین و از افراط پرهیز کنند. مارکوس اورلیوس مکالمات افلاطونی را متذکر می‌شود:

«چیزی که از سقراط ثبت شده دقیقاً شایسته‌ی اوست: او به یک اندازه از چیزی که بسیاری از افراد از شدت ضعف نمی‌توانند از آن پرهیز کنند یا از شدت خودخواهی نمی‌توانند از آن لذت ببرند، هم می‌تواند پرهیز کند و هم لذت ببرد. قوی بودن، تاب آوردن و در هر دو مورد، هشیار بودن، متعلق به انسانی است که روح کامل و شکست‌ناپذیری دارد.»

این روح کامل و شکست‌ناپذیر آنطور که امپراطور توضیح می‌دهد پاداش نهایی کسانی است که پرهیزکارانه زندگی کرده‌اند، چون این خصلت آن‌ها را در برابر درد، رنج، ناراحتی و احساسات منفی دیگری که فلسفه‌ی رواقی در جستجوی خنثی کردن آنهاست، شکست‌ناپذیر می‌کند. مارکوس اورلیوس نتیجه می‌گیرد «اگر کارِ درست و وظیفه‌ی انسانی‌تان را انجام دهید پس باید نسبت به سرما یا گرما، خواب‌آلودگی یا خواب کافی، خوبی و بدی، نزدیکی به مرگ یا هر کار دیگری بی‌تفاوت باشید.»

روح شکست‌ناپذیر ِامپراطور به او قدرت تحمل سختی‌ها و غلبه بر چالش‌هایی را داد که انسان‌های نه چندان پرهیزکار را له کرده بود. تنها شاه-فیلسوفِ واقعیِ رومی با پذیرش بی‌تفاوتیِ طبیعت و تاریخ، آرامش و خونسردی خودش را در کارزارهاینظامی حفظ کرد و با خیانت‌های دوستان نزدیک و مرگ عزیزانش کنار آمد. در نتیجه، او را نه‌تنها به عنوان یک امپراطور بزرگ بلکه به عنوان یک انسان خویشتن‌دار و معتدل به یاد می‌آورند.

منبع: bigthink

مترجم: زهرا ذوالقدر

۰
نظرات بینندگان
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    سایر رسانه ها
    تازه‌‌ترین عناوین
    پربازدید