زندگی رویایی زوج بومشناس در بهشتی که ساختهاند
یک زوج از لانگآیلند آمریکا عقیده دارند مبارزه با تغییرات آبوهوایی و حفاظت از تنوع زیستی از خانه شروع میشود یا بهعبارتی درست بیرون از خانهی آنها در حومهی شهر.
فرادید | بیل جِیکوبز از میان انبوه گلها و بوتههایی که خانهاش را از دید پنهان کردهاند به بیرون نگاه میکرد و از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب تا چشم کار میکرد خانه و چمن میدید، همه را دشمن قلمداد میکرد.
به گزارش فرادید؛ چمنهایی که با دقت بسیار با چمنزن برقی کوتاه و مرتب شدهاند و برگها با دستگاههای برگجمعکن از روی آنها برداشته شده و بیشتر اوقات به آفتکشها آغشته میشوند. چمنهایی که باوسواس توسط باغبانهایی مانند جاستین کَمپ؛ آراسته شدهاند.
کَمپ درحالیکه به جنگلهای پوشیده از درخت حیاط جیکوبز اشاره میکند، میگوید: «نگهداری از چمن آسونتر از یه باغ پر گل و گیاهه که پرندهها و زنبورها و موجودات دیگه رو به خودش جذب میکنه. فقط یه آدم خاص میتونه خودشو وقف چنین باغی کنه. من فقط واسه امرار معاش چمنزنی میکنم.»
خانهی آقای جِیکوبز و همسرش لین را بهسختی میتوان دید، چون در میان انبوهی از گیاهان رنگارنگ از نظرها پنهان شده است: گل تلگرافی به رنگهای زرد کرهای، سفید، نارنجی پررنگ و قرمز روشن که از اوایل بهار گرفته تا اواخر پاییز خودنمایی میکند. آنها علفشیر (استبرق)، آستر (ستارهای)، آقطی، نعناع کوهی، علف تببر، علف طلایی، سانیکولا و وِرنونیا پرورش میدهند. بیشتر آنها بومی منطقه هستند و عملاً هدف متعالی همگی آنها تأمین زیستگاه و غذا برای پرندگان مهاجر، پروانهها، سوسکها، مگسها و زنبورهاست.
آقای جِیکوبز بومشناس باور دارد انسانها میتوانند درست از همان جاییکه زندگی میکنند با تغییرات آبوهوایی مبارزه کنند و به بهبود وضعیت کنونی دنیا کمک کنند. به گفتهی او بااینکه در راستای این هدف، شماری از شهرنشینها و حومهنشینها گیاهان بومی میکارند، اما برای برقراری ارتباط مجدد با طبیعت و تجربهی آن نوع تعالی روحی که خود او در جنگل و کوه یا میان انبوه گیاهان حیاط خودش احساس میکند، کافی نیست. حسی که او تجربه میکند شبیه حسِ نزدیکی به خداست.
آقای جِیکوبز نه سال در سازمان حفاظت از طبیعت کار کرد. پس از آن به یک سازمان غیرانتفاعی ملحق شد که گونههای مهاجم را مهار میکنند (گیاهان، حیوانات و عوامل بیماریزایی که گونههای بومی را از بین میبرند). او میگوید: «ما به چیزی فراتر از کمک همنوعان خودمان نیاز داریم. نیاز داریم از یک نیروی برتر کمک بگیریم، چیزی فراتر از خودمان که حیات کرهی زمین را از ورطهی نابودی نجات دهد.»
به همین دلیل او سالهاست به فراتر از چمنهای وِیدینگ ریوِر، این دهکدهی جنگلی در ساحل شمالیِ لانگ آیلَند مینگرد تا این باور را در سراسر جهان گسترش دهد.
حدود ۲۰ سال پیش، او شروع به جمعآوری و انتشار آنلاینِ نقلقولهایی کرد که حرمت زمین و موجودات روی آن را تفسیر کردهاند. او قصد داشت نامِ سنت فرانسیس آسیزی را روی این پروژه بگذارد. سنت آسیزی شیفتهی مخلوقات خدا بود و با هر موجود زندهای احساس قرابت میکرد. درعوض، نام کاتِری تِکاکوئیتا را روی آن گذاشت؛ یک زن اَلگونکوئینی-موهاکی (دو قبیلهی سرخپوستی) قرن هفدهم که در سال ۲۰۱۲ نخستین سرخپوست آمریکایی بود که در زمرهی قدیسان شمرده شد.
آقای جیکوب میگوید: «کاتِری تمام گیاهان را میشناخت، غذا جمعآوری میکرد و با زمین پیوند عجیبی داشت.»
سه سال پیش، آقای جیکوبز یک گام فراتر رفت و با یک بومشناس بهنام کاتلین هواِنک برای راهاندازی پروژه زیستگاه سنت کاتِری تشکیل گروه داد. این پروژه مشوّق خلق باغهای دوستدار حیاتوحش است. سایت غیرسیاسی آنها با کمکهای اهداءشده اداره میشود و روشهایی را به مردم پیشنهاد میدهد تا بتوانند به کاهش بحران آب وهوا و فروپاشی تنوع زیستی کمک کنند. آقای جیکوبز اعتقاد دارد مردم باید قبل از نجات زمین، عاشق آن باشند.
درحالحاضر، حدود ۱۹۰ زیستگاه کاتِری در پنج قاره ازجمله یک دهکدهی زیستمحیطی در جزیرهی موریس، یک گلخانهی درخت در کامِرون، یک آتریوم در کایلوای هاوایی و یک باغچهی پشت خانه در واشنگتن دیسی وجود دارد.
نخستین زیستگاه حیاط خود جیکوبز است، حیاطی با گیاهان غیربومی که پرندگان و حشرات عاشق آنها هستند، مانند گل گوشواره (فوشیا) که آهنربایی برای مرغان مگسخوارست و قطعات پیوسته روبهرشدِ گلهای آفتابگردانِ خانم جیکوبز که لابهلای گلبرگهای آنها زنبورها اواخر عصر چرت میزنند. در پشت خانه هم برگهای پائیزی برای حشرات زمستانگذر روی زمین ماندهاند و شاخههای چندسال افتاده، خانهی چند نسل سنجاب شدهاند.
بااینکه شمار زیستگاههای سنت کاتِری در سراسر دنیا درحال افزایش است و یک-سوم هکتار خودشان بیش از پیش پذیرای حیاتوحش شده است، بهنظر میرسد بسیاری از همسایههای جیکوبز دقیقاً برعکس روش او را برگزیدهاند.
در حیاطهای مجاور، بسیاری از درختان کهن قطع شده و پوشش چترمانند محله را کمپشت کردهاند. ماشینآلات پرسروصدا جای شنکشها را گرفتهاند، برگهای پاییزی دور ریخته میشوند و واگذاری نگهداری و منظرهسازی به دیگران که زمانی مختص ثروتمندان بود رایج شده است. همینطور با افزایش نگرانیها درمورد بیماریهای منتقل شده از کنه، محبوبیت آفتکشها بیشتر شده است. خانوادهی جیکوبز دستبهکار شدند و تخمها و کرمهای پروانهی شهریار (Monarch butterfly) را با دقت به لانههای مخصوص در خانه خودشان انتقال دادند تا از آنها دربرابر انگلها و مواد شیمیایی حفاظت کنند.
برای این خانوادهی دوستدار طبیعت، آفتکشهای طبیعی یا ارگانیک قابلاعتماد نیستند. اگر مادهای برای کشتن نوعی حشره ساخته شده است، پس میتواند به حشرات دیگر هم آسیب برساند.
خانم جیکوبز حین گفتوگویمان در یکی از روزهای پاییزی در باغشان با اشاره به صدای بلند ماشین برگجمعکن همسایه که با بنزین کار میکند گفت: «اگر آدمی هستی که از دیدن مرگ موجودات واقعاً ناراحت میشی، این سبک زندگی آدما هم برات آزاددهنده میشه»
آقای جیکوبز از یکسو به چمنهای اصلاحشده و عاری از برگ اطراف نگاه میکند (چمنها به عقیدهی او مثل مکاتب فکری به وسواس آلودهاند). ازسوی دیگر به یاد بیابانهای زیستبومی میافتد که نه حیاتوحش را تغذیه میکنند و نه روح انسان را. در ادامه میگوید: «این فقریست که بیشتر ما حتی از وجود آن آگاه نیستیم»
واکنشهای مردم وِیدینگ ریوِر نسبت به زیستگاه شکوفای آقای جیکوبز متفاوت است، برخی او را تحسین میکنند و برخی دیگر نسبت به او بیتفاوت هستند. عدهی کمی ازهمسایهها از ملحق شدن گاهبهگاه موشها به رژهی موجودات حیاط خانهی جیکوبز شکایت کردهاند. به گفتهی آقای جیکوبز، آنها جذب غذای پرندگان میشوند و این غذا فقط در حیاط خانهی او نیست.
لیندا کاوِلو که پایین جاده زندگی میکند و او هم یک درخت خشکشده را بخاطر لانههای دارکوب در جای خودش حفظ کرده از خانم جیکوبز میگوید: «او شبیه گالادریل در ارباب حلقههاست. ما تو این محل متخصصای منظرهسازی خودمونو داریم. خانم جیکوبز هم الههی جنگل ماست».
در مجموع، خانوادهی جیکوبز باید بپذیرند که رویکرد آنها به طبیعت بهطور محلی جا نیفتاده و درک نشده است، بهاستثنای افرادی، چون ویلیام مَککَفِری؛ مدیر بازاریابی یک مجله که در سال ۲۰۲۰ خانهی روبهروی خانهی آقای جیکوبز را خرید و با سگ پینچِر مینیاتورش بهنام مَکسوِل به آنجا نقلمکان کرد. او در این خانهی جدید با الهام از خانوادهی جیکوبز شروع به پرورش و گسترش باغچههای گل حیاطش کرده است.
آقای مککَفِری در بدو ورود به آن محله شیفتهی باغ جیکوبز شد و عکسهایی از قدم زدنش با مَکسوِل گرفت، از تمایلش به آراستن خانهی جدید و پرورش گلیسین با خانم جیکوبز گپ زد و درپی گفتگو با او فهمید بااینکه در زیبایی گلیسین شکی نیست، اما گیاهیست مهاجم که گیاهان بومی را خفه کرده و آنها را از نور محروم میکند.
مَککَفِری میگوید: «او گفت جایگزینهایی رو بهجای گلیسین به من معرفی میکنه. من هیچوقت این نکات مهم رو درباره گلیسین نمیدونستم. اون این آموزشها رو به من داد».
خانم جیکوبز بذر گلهای خودش را به او داد و مککفری آنها را همراه گونههای بومی دیگر کاشت. همین تابستان سال گذشته، مرغهای مگسخوار، پروانههای شهریار و جفتهای سهرهی طلایی در باغهای او و جیکوبز در پرواز بودند. مَککَفِری حالا با راهنمایی خانم جیکوبز درفکر گسترش وسیع باغچههای گلش است و قرار شده با استفاده از برگهای جمعآوری شده خاک را غنی کند و ۳۰ نوع دیگر از گیاهان بومی را به باغچه اضافه کند.
برای او که یک نوکیش است، دانستن اینکه چه گیاهانی را برای باغش انتخاب کند که با چرخهی طبیعت این محیط هماهنگ باشند و به آن آسیب نزنند، اهمیت دارد. پس از آشنایی با خانوادهی جیکوبز نگاه او به طبیعت عوض شده است. یکی از درختهای موردعلاقهی باغش، یک اقاقیای پیچخورده سربهفلک کشیده است. یک روز آقای مَککَفِری با خیره شدن به آن درخت توانست شکل زنی را در شاخههای ظریف آن ببیند. به آن شاخه اشاره میکند و میگوید: «دیدیش؟ یک بالرینه».
منبع: nytimes