بهترین بازیگران مکمل هالیوود به انتخاب ۶۰ کارگردان
فهرست ۳۲ بازیگر مکمل حال حاضر که حاصل نظرسنجی از ۶۰ کارگردان، تهیه کننده، بازیگردان و منتقد هالیوود است. شهرتِ معروفترین بازیگران نقش اول ممکن است برحسبِ مُد روز کم و زیاد شود، اما یک بازیگر مکمل میتواند دههها برای ایفای نقش انتخاب شود و فعال باقی بماند.
فرادید | در بخش اول گزارش بهترین بازیگران مکمل هالیوود به انتخاب ۶۰ کارگردان خواندیم که امسال بیش از همیشه با رسیدن فصل اهدای جوایز و قرارگرفتن دوبارهی بازیگران در کانون توجه، احساس کردیم تشخیص درست بازیگران همیشهحاضر، اما کمتر بهرسمیتشناختهشدهای که تماشای حضور عادیشان یکی از سرخوشیهای اندک در دوران همهگیری کرونا بود، یک امر حیاتی است.
به گزارش فرادید، برای یافتن پاسخ با ۶۰ کارگردان، تهیهکننده، بازیگردان و منتقد یک نظرسنجی تحت عنوان «بهیادماندنیترین بازیگران مکمل امروز در هالیوود چه کسانی هستند؟» به اشتراک گذاشته شد و درنهایت پس از شمارش نتایج از ۳۰۰ پیشنهاد به نام ۳۲ نفر رسیدیم.
باز هم یادآوری میکنیم که رسیدن به هرگونه تعریف قطعی از بازیگر مکمل احتمالاً غیرممکن است، باوجوداین، ما برای تهیهی این فهرست چند مرز محکم تعیین کردیم و آنها را با شرکتکنندگان این نظرسنجی به اشتراک گذاشتیم:
قانون جِنکینز: اگر بازیگری نامزد اسکار شده باشد، واجد انتخاب شدن در این نظرسنجی نیست.
قانون داد-مارتیندِیل : بازیگر برندهی جایزهی اِمی به عنوان بازیگر اصلی یا مکمل واجدشرایط نیست. (برندگان جایزهی اِمی به عنوان بازیگر مهمان برجسته مجاز هستند)
قانون هان: بازیگری که هماکنون به صورت عمده، نقش اول بازی میکند، واجدشرایط نیست.
همچنین بازیگر باید در قید حیات باشد. نمیدانستیم نام این یک قانون را چه بگذاریم، چون گزینهها بسیار زیاد بود!
در بخش اول گزارش ده نفر اول معرفی شدند. در این گزارش به معرفی ده نفر دوم از هنرپیشههای مکمل برگزیده میپردازیم و نفرات بعدی را در بخش سوم گزارش معرفی خواهیم کرد:
نفر یازدهم. اِستیوِن مَککینلی هِندِرسون (Stephen Mckinley Henderson)
نخستین نقش : لذت کسبوکار (۱۹۷۹)
فیلمشناسی : حصارها، لِیدی بِرد، توسعهدهندگان
کسانیکه نمایشنامههای آگوست ویلسون را تماشا میکنند، نخست به استیون مککینلی هندرسون خو گرفتهاند. ویسلون در نمایشنامههایش معمولاً نقشهای ویرژیل در دوزخ مینویسد، مردانی که بهعنوان راهنمایان شبهعرفانی و نقاط مقابل شخصیتهای آشفتهی اصلی خدمت میکنند. سبک بیپیرایه و وقار بیغلوغش هندرسون برای بازی در این نقشها بی نظیر است، روی صحنه مانند عقربهی ثابت قطبنما قرار میگیرد، پس تعجبی ندارد که چگونه عضوی از کمپانی غیررسمی ویلسون شده است.
مرد بزرگجثهای که فضا را اشغال نمیکند، آرامش و نوعی شعف زِنگونه را به دیگران منتقل میکند و به جدیترین چیزها میخندد. در طول دههها، در تولیدات کمپانی ویسلون و تقریباً همیشه بهعنوان یک نقطهی ثابت در دنیای آشفتهی شخصیت اصلی بازی کرده است. در «حصارها» با دِنزِل واشنگتن، نقش جیم بونویِ خونسرد را دارد، نخست در برادوِی سال ۲۰۱۰ و سپس در فیلم. شاید آنجا بود که مخاطبان بینالمللی برای نخستین بار پی بردند کسی مثل هندرسون را بهعنوان شریک جرم در زندگی کم دارند.
مککینلی هندرسون شخصیتی است که لیاقت اجرای نقشهای کلیدی را دارد. او برای ایفای نقش مکمل در فیلم «حصارها» نامزد جایزهی تونی شد و اِستیون اَدلی گواِرگِس در نمایشنامهی Between Riverside and Crazy نقش پیچیدهای برای او نوشت که در آن، یک پلیس بازنشسته است که نهتنها باید با غم ازدست دادن همسرش کنار بیاید بلکه بهخاطر اصابت گلوله به او توسط یک پلیس سفیدپوست مجبور به کنارهگیری از کار شده است و نمیتواند با اداره پلیس نیویورک سیتی صلح کند.
یکی از نخستین کردیتهای فیلم او نقش بوبو در یکی از تولیدات «تماشاخانهی آمریکایی» بهنام «کشمشی در آفتاب» بود، اجرای کوچکِ ماهرانهای که یکی از شانسهای نادر او برای شرور بودن بود. معمولاً تلویزیون وزن او را گرفته و به اقتدار تبدیل میکند و از او برای نقشهای قاضی و روانپزشک استفاده میکند. میتوان در قد و قامت و موهای سفید امروز هندرسون تمام نقشهای نگهبانی گذشته را احساس کرد. ما عادت کردیم چیزی پدرانه در نقشهای حاشیهای او پیدا کنیم. در فیلم لِیدی بِرد او پدر لِویاچ صبور، اما به ستوه آمده را بازی میکند. غالب نقشهای او «پدر» و «پدر روحانی» است.
سرانجام، فیلمسازان شروع به سرمایهگذاری روی تواناییهای دیگر او کردند، مثلا نحوهی تغییر حالت ناگهانی چشمانش از مهربانی به عدماطمینان. آلکس گارلَند از این توانایی و ثبات او در نمایش علمی-تخیلی «توسعهدهندگان» استفاده کرد و نقش دانشمندی را به او داد که صدای آرامی دارد و اصلاً نشان نمیدهد که قادر است مثل یک نارنجک منفجر شود. همین خاصیت نارنجکگونه را در شخصیت خیالی Thufir Hawat در فیلم «تل ماسه» دارد.
نفر دوازدهم. برایان تایری هِنری (Brian Tyree Henry)
نخستین نقش : نظم و قانون (۲۰۰۹)
فیلمشناسی : آتلانتا، اگر خیابان بیل میتوانست حرف بزند، بیوهها، کراون هایتس، خانواده، جوکر
وقتی دربارهی تنوع صحبت میکنیم، برایان تایری هِنری نمود واقعی آن است. او که فارغالتحصیل دانشکدهی تئاتر یِیل است، در پنج سال گذشته بهواسطهی خندههای فریبنده و تسلط فیزیکی بسیار عالی در نقشهای کمدی، رمانتیک و دراماتیک درخشیده است. معروفترین نقش او شاید صحنهی واحد و نفسگیری در فیلم «اگر خیابان بیل میتوانست حرف بزند» به نویسندگی و کارگردانی بری جنکینز باشد.
حین گفتوگوی بیدغدغهی دانیل (نقش برایان) که تازه از زندان آزاد شده و بهترین دوستش فانی (با بازی استفان جیمز)، وقتی صحبت از ترسهای زندان میشود، ظاهر پرسروصدا و شاد هِنری بهیکباره غرق رخنهناپذیری آهسته و آرامی میشود. این شیوهی هِنری است که از جثه و طبیعت شاد خود نهایت استفاده را ببرد و از بیخیالی و آسودگی به ترس شدید تغییر کند. او با اتکاء به این توانایی، فراموشنشدنیترین صحنهی فیلم «اگر خیابان بیل میتوانست حرف بزند» را خلق میکند.
نفر سیزدهم. گرِتا لی (Greta Lee)
نخستین نقش : نظم و قانون: واحد قربانیان ویژه (۲۰۰۶)
فیلمشناسی : عروسک روسی، دختران، خودمانی با اِیمی شومِر، آنچه در سایهها انجام میدهیم،های مِینتِنَنس
گرتا لی از زمان آغاز فعالیتش در «نظم و قانون» آنقدر ارتقاء یافته که به یک بازیگر مکمل اصلی در شهر نیویورک تبدیل شده است. لی با تکیه به حضور در کمدیهای تحسینشدهی منتقدان نظیر: خودمانی با اِیمی شومر، براد سیتی، دختران وهای مینتننس نقشی فراموشنشدنی مقابل ناتاشا لیون در فیلم «عروسک روسی» را در سال ۲۰۱۹ ایفا میکند. او نقش ماکسین، دوست خوب و سرحالی را بازی میکند که برای کاراکتر لیون یعنی نادیا جشن تولد بزرگی برپا کرده است. متاسفانه این جشن نادیا را گرفتار یک حلقهی زمانی عجیب میکند که در آن بارها مرگ و زندگی را تجربه میکند، درنتیجه هربار که ماکسین شروع به معرفی نادیا میکند، باید متناسب با رفتار ناامیدکننده و پارانوئید نادیا تغییر کند و واکنش نشان دهد.
لی در فاصلهی حضورهای متعددش در برنامههای تلویزیونی در تعدادی فیلم نظیر خواهران، جِمینی و مرد عنکبوتی بازی کرده است. پس از نخستین فصل عروسک روسی، لی بهعنوان بازیگر مهمان در برنامههایی مانند منطقهی نیمهروشن، آنچه در سایه انجام میدهیم و برنامهی صبحگاهی حضور داشت.
تفاوت بسیار زیاد این مجموعهها بهلحاظ فضا و چهارچوب نشاندهندهی توانایی لی در ایفای نقش در هر محیطی است، از ترسناک گرفته تا کمدی و درام. به بازی او در عروسک روسی دقت کنید که در دهها برداشت، یک تکجملهی «تولد مبارک عزیزم» را طوری ادا میکند که انگار قرار نیست انرژیاش تمام شود. کاریزمای او ربایندهی صحنههای بزرگ و کوچک است.
نفر چهاردهم. جان کارول لینچ (John Carroll Lynch)
نخستین نقش : پیرمردهای عبوس (۱۹۹۳)
فیلمشناسی : فارگو (فیلم)، آمریکاییها، داستان ترسناک آمریکایی، زودیاک، بنیانگذار، دادگاه شیکاگو ۷
جان کارول لینچ در دو فیلم، بهترین بازیهای خود را به نمایش گذاشته است. در «فارگو» نقش نُورم گاندِرسون را بازی میکند، شوهر حامی و مهربان مارج گاندرسون (فرانسیس مکدورماند)، رئیس پلیس. نقش او نقطهی مقابل مردان فرومایهی فیلم است، مدلی در تضاد با مردانگی سمّی و لینچ این خصیصه را با تکیه بر اعتمادبهنفس تجسم میبخشد. وقتی مارج در دل شب تلفنهای کاری را جواب میدهد، نورم او را عاشقانه در آغوش میگیرد، لبخند آرامشبخشی به لب دارد و حرکاتش مثل مردیست که میداند جاییست که باید باشد.
اما همان چهره و حرکات با اندکی تغییرات در فیلم زودیاک به یکی از منفورترین شخصیتها تبدیل میشود. لینچ نقش آرتور لی آلن، مظنون اصلی قاتل زودیاک را بازی میکند. نسخهی لینچ از شخصیت آلن هم بیگناه و هم بهشدت تهدیدآمیز ظاهر میشود. این حس در بیننده القاء میشود که انگار چیزی در زیر پوست او تکان میخورد و برای مهار کردن او محکم کشیده میشود. برای کسانیکه به او مشکوک هستند این حس ناراحتکننده و به همان اندازه برای مخاطب هم اعصابخردکن است، چون تلقی گناهکاری یا بیگناهی آلن در یک هزارم ثانیه دستخوش تغییر میشود.
لینچ دربارهی کاراکترش گفته که فینچر از او خواسته آن را طوری بازی کند که انگار بیگناه است، اما تعجبی ندارد که بعدها لینچ طیفی از نقش قاتلها و شخصیتهای منفور را در «داستان ترسناک آمریکایی» بازی کرده است، ازجمله «توئیستی» دلقک و «جان وِین گِیسی» قاتل سریالی.
اینکه لینچ میتواند با تغییر انرژی ساطعشده از اندامهایش از آرامشبخش بودن به مایهی اعصابخردی تغییر کند، ثابت میکند چه بازیگر بااستعدادی است و چرا ما عاشقش هستیم. وقتی وارد صحنه میشود، نمیدانیم قرار است کدام روی او را ببینیم.
در دنیای واقعی، او مثل هر مردیست که ممکن است در خیابان از کنارش عبور کنید، یک مرد عادی گنده که روی صندلی کافه نشسته یا بهظاهر یکی از شرکای یک شرکت حقوقی است. اما سابقهی طولانی او در فیلم، تلویزیون و تئاتر گواه توانایی او در تبدیل ویژگیهای عادی جسمانی به ویژگیهای خارقالعاده و یکی کردن دو قطب شرور و آرامشبخش یا احمق و جدی است. به همین دلیل، حضور او توام با ایجاد هیجان در مخاطب است. وقتی لینچ را میبینید منتظر وقوع یک اتفاق بسیار جالب باشید.
نفر پانزدهم. جِیسون مَنتزوکِس (Jason Mantzoukas)
نخستین نقش : آپرایت سیتیزِنز بریگِید (۲۰۰۰)
فیلمشناسی : لیگ، پارکها و تفریحات، این چطوری ساخته شد؟ (پادکست)، شفاف، جادهی کودن طولانی
نمیتوان از جِیسون مَنتزوکِس فرار کرد. مثلا یکی از اپیزودهای «جای خوب» را ببینید، او نقش دِرِک را بازی میکند، دوستپسر روبوتی که کارکرد گیلاسهای مارتینی را نمیفهمد یا در «جان ویک: بخش ۳: پارابِلوم» او را در نقش مضطربکنندهی تیکتاکمَن ببینید.
او صداپیشگی برنامههای مورد علاقهی بچهها را در کارنامهی خود دارد: ماجراهای داک و دولیتِل (یا سفرهای دکتر دولیتل)، همینطور صداپیشگی برنامههایی که دوست دارید بعد از خوابیدن بچهها تماشا کنید: دهان گنده.
در آگهی تبلیغاتی Mucinex نقش آقای خلط گنده و سبز حالبهمزن، در «بروکلین نُه-نُه» نقش یک افسر پلیس که ۱۲ سال مخفیانه برای یک گانگستر عالیرتبه کار میکند، در «شفاف» نقش دکتر اِستیو چندشآور، متخصص ماریجوآنا و در «دیکینسون» نقش یک زنبور لعنتی را بازی میکند.
در واقع اگر رافی (نقش او در فیلم لیگ) را در دنیای واقعی ببینیم، بدون تردید درها را قفل میکنیم، شمارهاش را بلاک میکنیم و احتمالاً از کشور فرار میکنیم، اما اگر قرار باشد او را در فضای امن خانه درحالیکه روی کاناپه لم دادهایم از صفحهی تلویزیون تماشا کنیم، شیفتهی صداقت دلچسب و دیوانهبازیهای او میشویم. شاید او دیوانه باشد، اما نهایتا این مرد خوشقلب به خانوادهاش، افراد دیگر لیگ و نوچهاش دِرتی راندی علاقه دارد.
تخصص منتزوکس ظاهرشدن در نقش آدمهای عجیبوغریب و غیرعادی است، استعدادی که با چشمان درشت وحشی و صدای گوشخراش او متناسب است. از این نقشها که بگذریم، او در حوزهی دراماتیک هم شانس خود را امتحان کرده است، مثلا در فیلم مستقل The Long Dumb Road در سال ۲۰۱۸ او فرصت نادری یافت تا نقش اصلی کاراکتر عجیب، بامزه و احتمالا مضطرب ریچارد را بازی کند که با یک دانشجوی هنر (تونی ریوُلوری) راهی سفر بدون برنامهای به جنوب غربی آمریکا میشوند. جِیسون مَنتزوکِس فقط همهجاحاضر نیست، بلکه از پس ایفای هر نقشی هم برمیآید.
۱۶. تزی ما (Tzi Ma)
نخستین نقش : کابوهای کوکائین (۱۹۷۹)
فیلموگرافی : ساعت شلوغی، وداع، مولان، دم ببر، قلهی دانته، آتش تند
تزی ما در چند سال گذشته در برخی از مطرحترین فیلمهای هالیوود حضور داشته است: در فیلم وداع به کارگردانی لولا وانگ در نقش پدر آکوافینا، در فیام مولان به کارگردانی نیکی کارو در نقش پدر مولان و در فیام دم ببر به کارگردانی آلن یانگ در نقش پین-جویی پیر. اما همانطور که طرافدارن این بازیگرِ همهجاحاضر میدانند، او دهههاست نقشهای برجسته و شگفتانگیزی ارائه کرده است.
تزی که در هنگکنگ متولد و در جزیرهی اِستِتِن بزرگ شد، بازیگر اصیل نیویورکی با سابقهای درخشان روی صحنه است که کار او را در فیلم و تلویزیون تحت تاثیر قرار میدهد. رشتهی تئاتر را در دبیرستان گذراند و با دیدن اجرای برجسته و چشمگیر ماکو ایواماتسو (بازیگر و صداپیشهی ژاپنی) در پاسیفیک اُوِرچِر تصمیم گرفت حرفهی بازیگری را بهصورت تماموقت دنبال کند. شغل تزی ما مانند ماکو تنها با یک نقش یا یک رسانه تعریف نمیشود.
تزی ما ازطریق فعالیتهای اولیه در تئاتر تجربی بهعلاوهی تمرین هنرهای رزمی توانست تواناییهای فیزیکیاش را تقویت کند. سلطهی او بر بدنش همیشه هویداست. او برای هر اجرایی، طرز راه رفتن و حالت بدنش را عوض میکند، فرقی نمیکند در نقش دیپلمات (ساعات شلوغی)، آتشفشانشناس (قله دانته)، ژنرال (ورود) یا فرماندهی آتشنشانی (آسمانخراش) باشد. این ویژگیهای فیزیکی توام با تنوع محض نقشهایی که بازی کرده یک کیفیت شکسپیرگونه به حضورش در پردهی سینما میدهد.
تزی ما میداند که مانند شکسپیر، هر نقشِ داستان از اهمیت برخوردار است و فارغ از بزرگی و کوچکی، سزاوار مراقبت و توجه است تا دنیایی درونی برای کاراکتر بسازد که در آن زندگی کند. تزی ما که استاد گویشها و زبانهاست، ایفای نقش در قالب قومیتهای چینی، فیلیپینی، ویتنامی، لائوسی، تایوانی و ژاپنی را در کارنامهی بازیگری خود دارد. با وجود بیش از ۱۰۰ کردیت شامل حضور در بیش از ۷۵ برنامهی تلویزیونی مختلف، هربار طوری بهنظر میرسد که انگار اولین بار است او را میبینید. حضورش بهگونهای است که انگار همان آدمِ دنیای واقعیست که با دوربین وریته غافلگیر شده است.
نفر هفدهم. الیزابت ماروِل (Elizabeth Marvel)
نخستین نقش : قتل: زندگی در خیابان (۱۹۹۸)
فیلمشناسی : خانهی پوشالی، هوملَند (وطن)، نظم و قانون: اِسیووی، اخبار جهان، شهامت واقعی، استادان آمریکایی
الیزابت ماروِل نوعی از مهارت و اقتدار را به تصویر میکشد که مخاطب احساس میکند بهرغم بهمریختن اوضاع، حداقل کسی هست که مسئولیت را به عهده بگیرد. این نمودِ دردست داشتن کنترل همه چیز زمانی به عالیترین شکل خود دیده میشود که او کاراکتری را بازی کند که از همه به قدرت نزدیکتر است، مثلا هِدِر دانبار؛ نامزد ریاستجمهوری در فیلم خانهی پوشالی و رئیسجمهور الیزابت کین در فیلم هُوملَند (وطن)، کاراکترهای قدرتمندی که اصلا نمیخواهید سر راهشان قرار بگیرید.
شکی نیست که بخشی از آن استیلا برآمده از پیشینهی گستردهی او روی صحنه است، جاییکه سالها قبل از نخستین نقش تلویزیونیاش، آنجا کار کرد و همچنان گهگاه به آن بازمیگردد. او نقش گونریل (دختر بزرگ شاه لیر و زن دوک آلبانی که با پدرش بدرفتاری میکند) را در نمایشنامهی شاه لیر بازی کرده است. شیوهای که او مالکیت یک فضا را بهدست میگیرد، هولناک است، اما حضورش سرد نیست، گلولهای از آتش است و اندکی غیرقابلپیشبینی. فک او بهاندازهی چشمانش گویا و معنادارست.
این ویژگیها هنگام بازی در نقشهای نهچندان قدرتمند کمرنگ نمیشود. او تجربهی ایفای هر نقشی را دارد، از نسخهی بالغ ماتی در فیلم شهامت واقعی ساختهی برادران کوئن گرفته تا لوئیسا مِی اَلکات در مستند استادان آمریکایی دربارهی زندگی نویسندهی زنان کوچک. در اجراهای دورهای، او همیشه حس زنی را القاء میکند که برخلاف دنیای پیرامون که تحمیل میکند زن چگونه باید باشد، او ارزش خودش را میداند.
در یکی از اجراهای اخیر، تواناییهایش را به هم گره میزند: در فیلم اخبار جهان نقش اِلا گانِت، مهمانخانهداری در دالاس را بازی میکند که دوستیِ واقعی و رابطهی غیررسمی، اما بلندمدتی با کاپیتان کید (تام هنکس) دارد. کمی هم به زبان کیووایی صحبت میکند، زبان بومی کودکی که کید از او محافظت میکند و مهربانی او با این کودک با نکوهشهای محبتآمیز، اما جدی او به کید که از گذشتهاش فرار میکند، مطابقت دارد. بازی اصیل مارول بیادماندنی است، مثل رکن اصلی یک داستان و تجسمبخش چیزیست که او را بیاندازه تماشایی میکند.
نفر هجدهم. آپارنا نانچرلا (Aparna Nancherla)
نخستین نقش : کلوئی و زوئی (۲۰۱۲)
فیلمشناسی : بُوجَک هورسمَن، کراشینگ، جستجوی افسانهای، یک لطف ساده، جینجِر اِسنَپ
آپارنا نانچرلایِ کمدین با صعود از نقشهای کمدی بدون از دست دادن لحن صدا، شوخطبعی طعنهآمیز و دِدپَن/Deadpan (ادای دیالوگهای کمدی بدون تغییر حالت صورت یا خندیدن کمدین)، نقشهای سینمایی و برنامههای تلویزیونی را به کارنامهی هنری خود افزود. نانچرلا که کارش را بهعنوان نویسندهی برنامههای تلویزیونی در سال ۲۰۱۰ آغاز کرد، حیطهی کاری خود را با قرارگرفتن در مقابل دوربین در خودمانی با ایِمی شومر، شوی جیم گافیگان و استادِ هیچ گسترش داد. در اجرای استنداپها، معمولا انتقادپذیر و اعترافکننده است، موضوعات شخصی ازقبیل سلامت روان را انتخاب میکند و مبنای بسیاری از بهترین اجراهایش همان حساسیتهای خویشتننگرانهی استنداپهای اوست.
او صداپیشگی را هم تجربه کرده است: جینجِر اِسنَپس که در آن نقش کاراکتری را دارد که محتاج تایید شدن از سوی یک دختر بدطینت است و بهعنوان مهمان در اِستیوِن یونیوِرس، میرا، کاراگاه سلطنتی و انیمیشن بزرگسالان مانند بابز بِرگِرز و تو هیولا نیستی حضور داشته است.
معروفترین نقش کارتونی او در یک مجموعهی تلویزیونی در ژانر درام و کمدی سیاه محصول نتفلیکس بهنام بُوجک هورسمَن است که در آن صداپیشگی کاراکتر هالیهاک، دختر فرضی بوجک را برعهده دارد که درنهایت معلوم میشود خواهر ناتنی اوست. اجرای نانچرلا در این تجربه ناامنیهای هالیهاک را با نگاه روشنش به بوجک متعادل میکند و قادر است حس آسیبپذیری و محکومیت را همزمان منتقل کند.
اما در حیطهی لایواکشن (حرکت زنده) است که استعدادهای او بیش از هر حیطهی دیگری به چشم میآید. نانچرلا فضای کسالتبارِ مجموعهی تلویزیونی شرکت که از کمدی سنترال پخش میشد رها کرد و به سریال تلویزیونی نیروی فضایی از نتفلیکس ملحق شد. نانچرلا در جستجوی افسانهای: ضیافت غراب نقش یک کارگر ناراضی در یک استودیوی بینظم بازیهای ویدئویی را ایفا میکند و نفرت از روسایش را به یک شاهبیت دائمی تبدیل میکند. او حرفهای گزندهاش را با یک خستگیِ خردمندانه منتقل میکند.
کاراکترهای او در این نمایشها صرفاً بیشوقوذوق هستند و نفرت او از بدخواهان یا موانع راه، راهی برای خندیدن در شرایط خارج از کنترل است. برند شوخطبعی نانچرلا نوعی رخوت نسل هزاره است که احساس میشود، اما بهندرت بیان میشود، چیزی که او را یک جانشین عالی برای برکناری چهرههای صاحبنظری میکند که ما را برکنار کردهاند.
۱۹. فِرِد مِلامِد (Fred Melamed)
نخستین نقش : یک زندگی برای زیستن (۱۹۸۱)
فیلمشناسی : یک مرد جدی، وانداویژن، در جهان ...، لیدی دینامیت
نقش اصلی فرد ملامد در فیلم «یک مرد جدی» رقم خورد. ملامد نقش سای اِیبِلمَن، رقیبِ زبانباز لَری گاپنیک (مایکل استولبارگ) را بازی میکند. لری نمیخواهد همهجوره مثل سای باشد، اما سای صاحب هرچیزی است که لری به آن احتیاج دارد، مهمتر از همه عشق همسر لری. سای به لری جملهای میگوید که بعدتر پس از مرگ لری با همان جمله از او تجلیل میشود: «من یه مرد جدیام»، اما او جدی نیست، شوخ است، حداقل برای ما، یک نوع کاراکتر که خیلی جدی به رقیبش فضل میفروشد که اجازه داده شراب او نفس بکشد. این شوخیها از منفی بودن شخصیت او کم نمیکند، بلکه ردّی از دلقکبازی و لودگی در او دیده میشود که ملامد آن را به بهترین شکل با اعتمادبهنفسِ متملقانه و اغراقشدهای ایفا میکند.
سابقهی کاری ملامد پراکنده و نامنظم بوده است، بهطور گسترده با کارگردانهایی مانند وودی آلن و برادران کوئن کار کرده درحالیکه در عرصههای زیاد دیگری ظاهر شده است، نظیر برنامههای تلویزیونی و پروسیجرالهایی (نوعی ژانر فرعی فیلم یا برنامههای تلویزیونی شامل سکانسی از جزئیات فنی) از فیلمهای مستقل که معمولا نقش کاراکترهای یهود آنها را ایفا میکند. چهرهی او از آن چهرههای بیادماندنی است، حتی اگر بیاد نیاورید کجا او را دیدهاید: طاس با لبهای گوشتی، چشمانی که همیشه بارقهای از خوشحالی در خود دارد و ریشی که در طول سالها بهطرز زیبایی سفید شده است. کاراکتر او شبیه معلم علوم دبیرستان، بهترین دوست پدر یا صاحب کتابفروشی مرکز شهر است که همیشه میداند دنبال چه چیزی هستیم. این ویژگیها زمانیکه نقش یک کاراکتر بیچاره یا متکبر را بازی میکند، بامزهتر میشود. همهی ما با جنبهی دلقکوار بازی او آشناییم و کنار هم قرارگرفتن آن را با کارکترهایی که بازی میکند دوست داریم.
برسیم به صدای ملامد. شاید شما هم صدای باریتون (بین بم و زیر) او را بهتر از چهرهاش بشناسید. او بهعنوان گویندهی برنامههای تلویزیونی مانند NFL Today و صداپیشه در برنامههای انیمیشنی مانند Wonder Pets و Adventure Time و بازیهای ویدئویی مانند چندین قسمت از اتومبیلدزدی بزرگ و Fallout ۷۶ نقش داشته است. درواقع او با صداپیشگی معروف شده است، مثلا در کمدی بینظیر در جهان ... به کارگردانی لِیک بِل نقش شاه سَم سُوتو را بازی میکند. در اپیزودهای متعددی از کمدی موقعیت (سیتکام) The Crazy Ones نقشی را بازی میکند که نسخهای از خودش است، یعنی هنرمند صداپیشهای که در حرفهاش دچار سردرگمی در انتخاب شده است.
اما بهترین نکته در مورد ملامد این است که او همیشه برای یک ماجراجویی آماده است. در دههی گذشته، او نقشهای مختلفی ایفا کرد، از عمو وانیا روی صحنه (که برای هر بازیگری چالشبرانگیز است) گرفته تا مدیر استعدادیابی بدشانس، اما خیرخواهی بهنام بروس بِن باکاراک در کمدی عجیبوغریب ماریا بامفورد بهنام Lady Dynamite. او مقلد نیست، اما از آن دسته از بازیگران است که نقشهای آشنای قدیمیاش را همراه خود به یک کاراکتر جدید منتقل میکند.
۲۰. راب مورگان (Rob Morgan)
نخستین نقش : بله، خانم (۲۰۰۴)
فیلمشناسی : چیزهای عجیب، این ما هستیم، بیباک، آخرین مرد سیاهپوست در سانفرانسیسکو، گاو نر، فقط رحمت
دلیل تمایز راب مورگان، حضورش به عنوان تنها بازیگری است که در تمام شش قسمت مجموعهی تلویزیونی ماروِل از پلتفرم نتفلیکس ایفای نقش میکند. کاراکتر مورگان (تِرْک بَرِت) در مارول، کاراکتر مکمل است، ابرقهرمان نیست، بلکه یک کلاهبردار خردهپاست که حضور پراکندهای به عنوان کامیک رِلیف (تسکین کمدی) دارد.
مورگان در این نقش میدرخشد، گرچه کمدی به ندرت برند کاری اوست. مورگان پیش از ورود به دنیای ماروِل در فیلمهای کوتاه بازی کرد و بیتپارتهایی در نمایشهایی مانند ۳۰ راک، نجیبزادگان و نظم و قانون: واحد قربانیان ویژه داشت، گرچه در دههی گذشته نقشهایی در فیلمهایی با محوریت داستانهای سیاهپوستان داشته است، مثلاً پرایا به نویسندگی و کارگردانی دی ریز و هیولاها و آدمها به نویسندگی و کارگردانی رینالدو مارکوس گرین و جاست مرسی به کارگردانی دستین دانیال دِستِن کِرِتون. در نمونهی آخر، مورگان که با افراد پرنفوذی مانند مایکل بی. جوردن و جَمی فاکس احاطه شده بود، با هدایت نقش پیچیده روانشناختیِ یک کهنهسرباز ویتنامی در زندگی واقعی که برای ارتکاب جنایتی فجیع حکم اعدام گرفته است، حضور اثرگذاری را از خود به جای میگذارد. او در همان سال نقش پدر قهرمان فیلم «آخرین مرد سیاهپوست در سانفرانسیسکو» به کارگردانی جو تالبوت را بازی کرد و وقار بیادماندنی و خرد پیشگامی را به نقش خود بخشید.
این قبیل نقشهای جدی بازیگر را غرق فکر میکند، اما مورگان هیچوقت به سوی کلیشه منحرف نمیشود. اِی. اُ. اِسکات، منتقد نیویورک تایمز در فهرست تازهای از بهترین بازیگران قرن ۲۱، نام مورگان را درج کرده و توانایی متمایز او را در نمایش گویای تجربیات خارج از داستان اصلی تحسین کرد. در واقع، مورگان همواره منبع هوش خاموش کنار گود بوده است و با بزرگتر شدن نقشهایش مثلا در فیلم گاو نر/ Bull به کارگردانی آنی سیلوِراِستین، یک درام خودمانی روی تغییر بهشدت ستارهای او در نقش یک گاوسوار نمایشی رنجدیده متمرکز شد. کیفیتی که هم به نفع مورگان و هم به نفع تماشاگران است.
منبع: vulture