چرا بسیاری از رؤسا و رهبران تجاری «بیمارانِ روانی» هستند؟

چرا بسیاری از رؤسا و رهبران تجاری «بیمارانِ روانی» هستند؟

ما چه نقشی در به قدرت رسیدنِ افراد تشنه قدرت و فاسد داریم؟ چرا ما اجازه می‌دهیم که چنین چیزی اتفاق بی‌افتد؟ چرا خودشیفتگان فاسد مدام نقش‌های عالی‌رتبه به دست می‌آورند؟

کد خبر : ۱۰۱۹۱۰
بازدید : ۲۷۶۷

فرادید | آیا تاکنون از دست ِسیاستمداران فاسد یا رهبران تجاری خودشیفته تا سر حد جنون به خشم آمده‌اید؟ آیا مواقعی بوده است که احساس کرد‌ه‌اید رئیس‌تان خیلی خودخواه، تشنه قدرت و یا حتی یک بیمار روانیِ واقعی است؟


به گزارش فرادید، اغلب اوقات به نظر می‌رسد افرادی که مسئولیت ما را برعهده دارند، برای وظایفی که به آن‌ها محول شده است، مناسب نیستند.


من درباره افرادی که معمولاً قدرت را به دست می‌گیرند، چرایی آن و اینکه بعد از دستیابی به قدرت چگونه رفتار می‌کنند، تحقیق کرده‌ام. آیا پاسخ قطعی آن است که قدرت، آن‌طور که آن ضرب‌المثل قدیمی می‌گوید، افراد را فاسد می‌کند؟ خوب، ممکن است، اما من شک داشتم.


فکر دیگری مثل خوره به جان من افتاده بود و آن اینکه ممکن است چیزی بزرگ‌تر و به‌مراتب جدی‌تر در زیرلایه‌ها پنهان باشد که از قدرت بدتر است؛ و آن اینکه این خوشیفتگان تشنه قدرت هستند که فعالانه به دنبال به دست آوردنِ پست‌ها و جایگاه‌هایی هستند که بتوانند دیگران را تحتِ کنترل و سیطره خودشان درآورند.


به گزارش سایت فرادید، چنین افرادی در موقعیت‌های رهبری در چارت‌های سازمانی به خوبی ظاهر می‌شوند. این موقعیت‌ها می‌تواند در عالی‌رتبه‌ترین سمت‌های دولتی تا نقش‌های ارشد در پست‌های مدیریتی شرکت‌ها باشد.


آنچه هم‌چنان نگران‌کننده است، آن است که به دلایلِ عمیقاً فرگشتی، بقیه ما تمام تلاش خودمان را می‌کنیم تا به این خودشیفتگان کمک کنیم، به قدرت دست پیدا کنند و بعد از قدرت‌شان سوءاستفاده کنند.

زندان‌بان‌های غیرواقعی که از زندانیانِ غیرواقعی را آزار می‌دادند

یک آزمایش روان‌شناسی بدنام که در دهه ۱۹۷۰ انجام شد، کمک می‌کند تا به نکته پی ببریم. محققان در دانشگاه استنفورد در کالیفرنیا گروهی از مردان را استخدام کردند و به نیمی از آن‌ها گفتند که «زندان‌بان» هستند و به نیمی دیگر گفتند که «زندانی» هستند. نتایج این آزمایش بسیار ناراحت‌کننده بود.


زندان‌بانان به محضِ به دست گرفتنِ قدرت شروع به آزار و اذیتِ زندانیان کردند. آن‌ها با آتش‌خاموش‌کن به زندانیان حمله می‌کردند، آن‌ها را مجبور می‌کردند روی زمین سفت و سیمانی بخوابند و تحقیرشان می‌کردند.


این آزمایش به قدری بد بود که محققان مجبور شدند در همان مراحل اولیه آن را متوقف کنند. یافته‌های پژوهش بعد از انتشار جهان را حیرت‌زده کرد.


شواهد بسیار واضح به نظر می‌رسید: در درون همه ما دیو‌هایی زندگی می‌کند و قرار گرفتن در موقعیت‌هایی که به ما اختیار و قدرت می‌دهد، باعث رها شدنِ این دیو‌ها می‌شود.


اما اینجا را گوش کنید. محققان برای آنکه داوطلبان خودشان را برای انجام آزمایش پیدا کنند، در روزنامه یک آگهی با این عنوان چاپ کرده بودند: «نیازمندِ دانشجویان مرد کالج برای انجام یک مطالعه روان‌شناسی در مورد زندگی در زندان هستیم.»


آیا این عبارت ممکن است باعث خطای نمونه‌گیری شده باشد؟ محققان در سال ۲۰۰۷ تحقیقی انجام دادند تا به این پرسش پاسخ دهند. نتایج آن‌ها بسیار جالب و کنجاوی‌برانگیز بود.


آن‌ها فهمیدند افرادی که به آگهی‌هایی با واژه «زندان» پاسخ می‌دهند، با افرادی که به آگهی‌های مشابه با حضورِ واژه «مطالعات روان‌شناسی» پاسخ می‌دهند، یکسان نیستند.


درحقیقت، آن‌هایی که به واسطه واژه «زندان» جذبِ آگهی شده بودند، در ارزیابی ویژگی‌های خشونت، استبداد، ماکیاولیسم، خودشیفتگی و تسلط اجتماعی امتیاز بالاتری کسب کرده بودند و در مقابل در مقیاس‌های همدلی و ایثار امتیاز کم‌تری گرفته بودند.


این نتیجه یک پرسش را برمی‌انگیزد و آن اینکه با وجودی که ما همیشه معتقد بوده‌ایم که این قدرت است که باعث فاسد شدنِ افراد می‌شود، آیا امکانش هست که عکس این قضیه صادق باشد و درواقع این افراد فاسد هستند که به دنبال کسب قدرت هستند؟


درواقع آیا می‌توان مدعی شد که قدرت، مانند نیرویی برای تبدیل کردنِ افراد خوب به بد عمل نمی‌کند بلکه آهنربایی است که افراد بد را جذب می‌کند؟

شناسایی فرد فاسد با چرخشِ تاس

یک مطالعه در هند، صد‌ها دانشجو را استخدام کرد و از آن‌ها خواست که یک بازی ساده انجام دهند: ۴۲ بار تاس بی‌اندازند و نتایج را ثبت کنند.


البته قبل از شروع بازی به دانشجویان گفته شد اگر اعداد بالاتری بیاورند، جایزه نقدی بیشتری می‌گیرند. برخی از دانشجویان تقلب کردند - عدد ۶ در ۲۵‌درصد از مواقع ثبت شده بود، درحالیکه عدد ۱ فقط در ۱۰‌درصد از مواقع آمده بود.


فرادید می‌نویسد، برخی از دانشجویان آنقدر بی‌باک بودند که می‌گفتند در هر ۴۲ باری که تاس انداخته‌اند، عدد ۶ آمده است.


اما نکته پیچیده‌ای در این مطالعه بود: متقلب‌ها در مقایسه با افراد صادق، گرایش‌های شغلی متفاوتی داشتند. آن‌هایی که امتیاز‌های بالایی کسب کرده بودند، بیشتر آرزو داشتند تا به خدمتِ سیستمِ دولتی فاسد و بدنام هند دربیایند.


این آزمایش در کشور دانمارک که صاحب خدمات مدنی شفاف و پاک است، به طور مشابه تکرار شد. در این کشور، این دانشجویان صادق بودند که دوست داشتند در خدمات دولتی مشارکت کنند. دروغ‌گو‌هایی که نمرات بالایی کسب کرده بودند، تمایلی به مشارکت در مشاغل دولتی نداشتند و بیشتر به دنبال مشاغلی بودند که به هر طریقی - حتی غیراخلاقی و فاسد- آن‌ها را تبدیل به بچه پولدار‌های بی‌درد بکند.

حتی ۵‌ساله‌ها هم یک مرد قوی را ترجیح می‌دهند

حالا پرسش آن است که ما چه نقشی در به قدرت رسیدنِ افراد تشنه قدرت و فاسد داریم؟ چرا ما اجازه می‌دهیم که چنین چیزی اتفاق بی‌افتد؟ چرا خوشیفتگان فاسد مدام نقش‌های عالی‌رتبه به دست می‌آورند؟


به گزارش فرادید، یکی از دلایلش می‌تواند این باشد که ما از سال‌های ابتدایی کودکی ویژگی‌های یک رهبر خوب را در ذهن‌مان نهادینه کرده‌ایم.


در مطالعه‌ای که در سوئیس انجام شد، از کودکان بین سنینِ ۵ تا ۱۳‌سال خواسته شد که یک بازی کامپیوتری را بازی کنند. کودکان در این بازی باید با توجه به چهره دو نفری که روی صفحه کامپیوتر می‌دیدند، یکی را به عنوان کاپیتان یک کشتی خیالی انتخاب می‌کردند.


آنچه کودکان نمی‌دانستند این بود که دو کاپیتان به صورت تصادفی انتخاب نشده بودند. چهره‌ها متعلق به برنده و نفر دوم انتخابات پارلمانی اخیر در فرانسه بود.


حیرت‌آور بود که ۷۱ درصد از مواقع کودکان همان فردی را به عنوان کاپیتان انتخاب کردند که در انتخابات پارلمان نیز برنده شده بود.


این مطالعه به طور مشابه در میان بزرگسالان هم انجام شد و دقیقاً نتیجه مشابهی به همراه داشت. در حقیقت، ما در انتخاب رهبر‌ها به ظاهر نگاه می‌کنیم تا ببینیم چه کسی برای نقش مناسب‌تر است. برخی از این ویژگی‌ها، فرهنگی است، اما شواهد نشان می‌دهد که در سراسر جهان مردانِ بلندقد، قوی، زیادی مغرور و زیادی با اعتماد‌به‌نفس، نسبت به بقیه برتری دارند.... و باید اجدادمان را مقصر بدانیم


بخشی از این مشکل مربوط به تغییر نکردنِ مغز ما از عصر حجر به این‌طرف است. در آن زمان در حدود ۸۰۰۰ نسل زندگی می‌کردند و در حدود ۷۹۸۰ نسل از آن‌ها در جوامعی به سر می‌بردند که بزرگی هیکل و قدرت بدنی برتری‌های مهمی بودند.


سیم‌کشی مغز ما به نحوی است که افرادی که ممکن است به نظرش در شکست دادن ببر‌های دندان‌شمشیری یا شکار آهو موفق‌تر باشند را ترجیح می‌دهد.


جهان تغییر کرده، اما مغز ما همان است. اگر تعصب‌های عصر حجر را با نژادپرستی و جنسیت‌زدگی مدرن ترکیب کنید؛ می‌بینید که مشکل حتی بدتر شده است.


مردان کوتاه‌قد هم در تقلا هستند، زیرا قد همیشه به عنوان شاخص مناسبی برای موقعیت فرد در نظر گرفته شده است. رؤسای جمهور آمریکایی همیشه از مردان زمان خودشان بلندتر بوده‌اند. رئیس‌جمهور‌های بلندقدتر شانس بیشتری برای انتخاب مجدد دارند.


اما فقط قد نیست که بر قضاوت ما اثر می‌گذارد. چهره افراد را می‌توان با توجه به میزانی که کودکانه به نظر می‌رسد، رتبه‌بندی کرد. شواهد نشان می‌دهد که متهمانی که چهره‌های بچه‌گانه‌تر دارند به چشم قضات و هیأت‌منصفه بی‌گناه‌تر هستند. درعوض رهبران سیاسی و تجاری که چهره‌های کودکانه دارند، به نظر عموم ضعیف‌تر جلوه می‌کنند.

حرف زدن درباره تو کافیه، بیا درباره من حرف بزنیم!

آدم‌های خودخواه نه‌تنها به دنبال کسب قدرت هستند بلکه به لطف ترکیب چند ویژگی شخصیتی که تحتِ عنوان «سه‌گانه تاریک» شناخته می‌شود، می‌توانند قدرت را به دست آورند. این ویژگی‌ها شاملِ ماکیاولیسم، خودشیفتگی و جامعه‌ستیزی است که مجموع آن به این معنی است که چنین فردی فاقد حس همدلی و تکانشی، بی‌ملاحظه، فریبکار و تهاجمی است.


بااین‌حال، چنین افرادی هم‌چنان می‌توانند بسیار جذاب، کاریزماتیک و به طرز وحشتناکی متمرکز باشند - سه ویژگی و صلاحیت که کلید موفقیت در مصاحبه‌های شغلی است.


درحقیقت، برای آن‌ها مصاحبه شغلی فرصتی عالی است، زیرا عاشق صحبت کردن درباره خودشان هستند. آن‌ها درباره آنچه می‌خواهند به دست آورند خوب فکر می‌کنند و برایش تدبیر می‌اندیشند. حتی اگر لازم باشد برای به دست آوردن آنچه که می‌خواهند دروغ می‌بافند و مدارک جعلی برایش جمع می‌کنند.


یک تحقیق دیگر نشان می‌دهد افرادی که سه‌گانه تاریک دارند، قویاً به سمت‌هایی جذب می‌شوند که به آن‌ها فرصت تسلط یافتن بر دیگران و رهبری کردن دیگران را می‌دهد. این موارد به خصوص در حوزه‌های مالی، فروش و قانون بسیار وجود دارد.


افراد با سه‌گانه شخصیتی بسیار جذاب ظاهر می‌شوند. آن‌ها لطیفه می‌گویند و به حرف‌های شما لبخند می‌زنند. به‌نظر نمی‌رسد که آن‌ها هیولا باشند، اما بسیاری از آن‌ها هستند.

چرا اجازه می‌دهیم احمق‌هایی با اعتماد‌به‌نفسِ بیش‌از‌حد ما را هدایت کنند

یک مقاله که اخیراً در نشریه نیچر منتشر شده است استدلال می‌کند که اعتمادبه‌نفسِ بیش‌ازحد باعث بقای انسان شده است. در روز‌هایی که غذای کمیاب بود، آن‌هایی که دست به هر کاری برای بقا می‌زدند، موفق بودند، نه آن‌هایی که هیچ‌کاری نمی‌کردند؛ بنابراین گروه‌ها کم‌کم یاد گرفتند کسانی را به عنوان رهبر انتخاب کنند که اعتمادبه‌نفس بیش‌از‌حد نشان می‌دادند.


اگر درحالیکه دارید از شدت تشنگی جان می‌دهید، کسی به شما بگوید آنطرف صحرا یک چاله آب وجود دارد، انفعال و بی‌تحرکی همانقدر بد است که پیروی کردن از فردی که به شما حسِ اطمینان نمی‌دهد.


مطالعات نشان می‌دهد افرادی که شایستگی و لیاقت کافی ندارند، اما سرشار از اعتمادبه‌نفس هستند، خیلی سریع در گروه‌ها جایگاه اجتماعی مناسب پیدا می‌کنند.


آن‌ها اغلب اشتباه می‌کنند، اما هرگز نامطمئن نیستند و این استراتژی هم‌چنان استراتژی برنده در بسیاری از نقاط جهان است.

در زوایای تاریک نور بتابانید

تاریخ همواره به ما آموخته است که افرادی که می‌دانند تحت نظارت هستند، بسیار بهتر کار می‌کنند. اما در جهانِ شرکتی و سیستمِ سیاسی امروزه، این کارگران هستند که مدام تحتِ نظارت قرار می‌گیرند و نه رؤسا.


بیشتر افرادی که در شرکت‌ها و ستاد‌های بزرگ تحتِ نظارت هستند، همان‌هایی هستند که خطا‌ها و اشتباهات‌شان نمی‌تواند خسارت چندانی ایجاد کند.


اتاق‌های دنجی که عالی‌رتبه‌ترین مقام‌ها و اعضای هیأت مدیره در آن حضور دارند، همیشه از نظر دورند.


اما ناظران این اتاق‌ها باید همان افرادی باشند که بیشترین نظارت بر آن‌ها اعمال می‌شود. جهان مکان بهتری خواهد شد اگر کسانی که در قدرت هستند بیشتر نگران اقدامات مفسدانه‌شان باشند و بدانند که هر حرکتی از سوی آن‌ها توسط دیگران نظارت می‌شود.

اکنون وقتش است که اوضاع را تغییر دهیم

چرا تعداد آدم‌های وحشتناکی که مسئولیت برعهده دارند، باید آنقدر زیاد باشد؟ این معمایی است که باید فوراً حل شود، زیرا ما هر روز توسط این آدم‌ها ناامید می‌شویم.


هیچ‌چیزی قرار نیست تا ابد به همان شکل بماند. آدم‌های بهتر هم می‌توانند ما را هدایت کنند. استخدام‌ها باید با هوشیاری بیشتری صورت بگیرد. باید به رهبران و رؤسا یادآوری کرد که چه مسئولیت‌های سنگینی برعهده دارند. باید به آن‌ها یادآوری کرد که به افراد به دیده انسان و نوع بشر بنگرند.


می‌توانیم افراد را آموزش دهیم تا سوءاستفاده از قدرت را شناسایی کنند. می‌توانیم آزمون‌های دوره‌ای و تصادفی برگذار کنیم تا جنس‌های ناجور را شناسایی کنیم؛ و اگر قرار است نظارتی بر افراد داشته باشیم، این افراد پایین‌دست نیستند که باید تحتِ نظارت باشند، زیرا اعمال آن‌ها کم‌ترین هزینه را به بار می‌آورد؛ بلکه افراد در رده‌های بالا هستند که باید پاسخگو باشند.


درنهایت مهم نیست که مغز عصر حجری ما چه چیزی به ما می‌گوید، می‌توانیم آن را بهبود بدیم.


منبع: The Daily Mail

نویسنده: BRIAN KLAAS

ترجمه: سایت فرادید

۰
نظرات بینندگان
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    سایر رسانه ها
    تازه‌‌ترین عناوین
    پربازدید